کُرمشترک!
تقي روزبه
t.roozbeh@freenet.de
بالأخره پس از مدتي سکوت،چهرههائي
که هريک بفراخورخود نقشي درکارگرداني وسازماندهي رفراندوم درخارج کشوردرهمکاري بايکديگرداشتند،آقايان
محسنسازگارا،رضاپهلوي،حسين باقرزاده ويکي ازاعضاي هئيت سياسي-اجرائي اکثريت(آقاي
علي مختاري) بطورهمزمان به روي صحنهآمده ومطالب و پيامهائي را درمورد رفراندوم و
سؤالات وابهامات ايجاد شده حول آن ابرازکردند.گرچه اين اظهارات هرکدام بطور
جداگانه مطرح شدند،اما داراي جهتگيري و تمهاي مشترکي بودند. ازسوي ديگراظهارنظرهاي
فوق حاوي نکات تازه اي نبودند،اما تأکيدي بودند بردرستي شماري ازادعاها و انتقادهاي
اصلي اپوزيسيون چپ و جمهوريخواهان دمکرات نسبت به ماهيت، هدفها و عملکرد آنها.علاوه
برگفتهها، ناگفتههائيهم وجودداشت که درحد خود مهم هستند.دراين جا نگاهي داريم
به اين گفتهها و ناگفتهها:
الف-ناگفتهها.
گرچه خود اين پيامها وهم زماني وکرمشترک آنها، به روشني خبرازهماهنگي و رايزني
قبلي اين جريانات بايکديگر مي داد،اما طفره رفتن ازپاسخ به سؤالات مطرح شده ازجانب
افکارعمومي، يعني چه ازسوي کساني که فراخوان را امضاء کردهاند و چه آنهائي که
امضاء نکردهاند،خود بهمان اندازه گفتهها روشنگرانه بود.باين ترتيب انبوه سؤالات
وابهامات مطرح شده درمورد نقش اين جريانات درتنظيم فراخوان،دامنه وکم وکيف وزمان
شروع همکاري بين مدعيان جمهوريخواهي با سلطنت طلبان،هدف وچگونگي وترکيب "شوراي
برگزاري رفراندوم"وعلت اصراربرتشکيل آن عليرغم مخالفت فراخوان دهندگان داخل
کشور،هدف ونحوه تنظيم پيشنويس مقدماتي قانوني اساسي جديد ودست بدست شدن آن درميان
محافل خاص وچگونگي وکم وکيف ارتباط با قدرتهاي بزرگ که بقول آقاي سازگارا،موجب
برداشتن کلاه ازسرشان باحترام"اپوزيسيون فهميده" شده است،همگي بيپاسخ
ماندند.آنها ترجيح دادندکه بدون اشاره ازکنارآنها بگذرند.همانگونه که گفتههاي
آنها دردفاع وتوجيه اقدامات وهدفهاي خود ونيزانتقادهاي بعمل آمده نسبت به راهبرد
رفراندوم نيز بسيارسست و شکننده بود.گرچه ارتباطات و نشستهاي پشتپرده واعلام نشده
درمورد يک مسأله عمومي سياسي باموازين اوليه دمکراسي وضرورت شفافيت درتناقض آشکاراست
ومتأسفانه بطور کاريکاتورگونه ودرحد همان مقياس کوچک خود،ياد آورادامه همان روشهاي
سرکردگان جمهورياسلامي ومؤتلفين لييرال-مذهبي آنها درآستانه انقلاب بهمن،درشکل
دادن به شوراي رهبري(شوراي انقلاب) آن زمان وتنظيم پيش نويس سندقانون اساسي درپشت
درهاي بسته وازبالاي سرمردم توسط "خودگماشتگان"است وبا وجود آن که حتي
بخشهائي ازسندفوق حتي دربرخي ازسايتها منتشرشده وقابل انکارنيست،بااين وجود دريغ
ازيک توضيح حداقل درمورد آنها. بي ترديد اين رازداري سنگين ازسه جهت مهم است.
نخست آن که نشانميدهد دامنه اين همکاري وميزان اطلاعات درزپيداکرده آن چنان است
که آنهاقادر به تکذيب آننيستند.درحالي که طبيعي بوداگرشايعاتي چنين گسترده
نادرست ميبود، واگرريگي درکفش کسينيست،تکذيب ميشد. دوم آن که اعتراف به آن را
درشرايط کنوني و پيش ازآن که باصطلاح شرايط ذهني فراهمشده باشد،آسيب پذيرميدانند.وسوم
آنکه قراراست اين نوع همکاريها، بشيوه حرکت با چراغ خاموش،هم چنان ادامه پيداکند.
ب- گفتهها
علاوه برناگفتههاي فوق،تلاش براي کاستن ازحساسيتهاي
بوجود آمده نسبت به موجسواري ومصادره شعاررفراندوم براي پيشبرد مقاصد سياسي و
برنامهاي خود وجه مشترک اظهارات اين ٤نفررا تشکيل مي دهد.آنها تلاش کردند که نقش
و اقدامات وفعاليتهاي خود را صرفا درحد حمايت طبيعي ازفراخوان رفراندوم توسط داخل
کشورعنوان کنند.علاوه برآن تلاش براي توجيه تناقضات رفراندوم و پاسخ به انتقادهاي
مطرح شده نسبت به آن و کاستن ازتنشها وچالشهائي که دربرابراين پروژه قرارگرفته ازهدفهاي
يگرآنهابود.رضا پهلوي تلاش کرد که قبل ازهرچيز با حمايت صريح ازرفراندوم، سلطنتطلبان
مخالف رفراندوم را آرام کند.او تلاش کرد تا ازيکسو ازدخيل بستن به صندوق رأي(براي
رفراندوم) قبل ازسرنگوني رژيم ودرحيات جمهوري اسلامي دفاع کند وازسوي ديگر بگويد
که طبع رژيم فعلي و نوع سلطه آن مانع حصول پيش شرطهاي تحقق رفراندوم است. اودرعين
حال تلاش کرد با طرح مسائلي چون ضرورت مقابله با آميزش دين و دولت،تساوي مرد و زن
و حقوق اقليتهاي ديني واقوام ايراني،برانتقادهائي که نسبت به نارسائي پلاتفرم بعمل
آمده ومانع پيوستن ديگراني به اين فراخوان شده است، دلجوئي کند.وي که قاعدتا بايد خود
را برنده اصلي اين فراخوان دانسته و آنرا ابزار مناسبي براي گسترش نفوذ خود برجنبشعمومي
بداند،در پيام خود فراموش نکرد که از ايده مسکوت گذاشتن شکل و ساختارنظامآينده،که
اتحاد وهمکاري حول فراخوان بر پايه آن استواراست دفاع کند.
دراين ميان آقاي حسين باقرزاده
که اووحاميان منشو٨١ که بعنوان اسب تروا براي ورود سلطنتطلبان به اردوي باصطلاح
دمکراسي واتئلاف آنها با "جمهوري"خواهان افتخارپيشکسوتي دارند،ونيز
درمظان مصادره شعاررفراندوم براي مقاصد وبرنامهاي خودهستند و قبلا نيز ناپرهيزي
کرده و حضورخود دربندو بستهاي پشتپرده درمورد فراخوان رفراندوم را با اعلام پيشاپيش
توافقات مهمي که عنقريب اعلامخواهد شد برملا ساخته بودند وحتي قبل ازعلني شدن
فراخوان رفراندوم تشکيل جبههاي براي سازماندهي جنبش رفراندوم را تدارک ديده بوند،باانتشارمطلبي
تلاش کرد که اين نقش خود و حاميان گردآمده حول منشور٨١ را کمرنگ و زائل سازد و آن
هارا به شايعه پراکني طرفداران تئوري تؤطئه نسبت دهد.
اما ازحق نبايد گذشت که دراين
ميان وضعيت سازمان اکثريت ازهمه رقتانگيزتربود.اين سازمان که هم چون
کبوتردوبرجه آشيانهاي درميان جمهوريخواهان و آشيانهاي درميان حاميان ائتلاف باسلطنتطلبان
داشت،وشرمگين ازافشاء شدن نشستها و توافقات
پشت پرده اش با آن ديگران،تلاش براستي نافرجامي را بعمل آورد که ازطريق توضيحات
سست ومتناقض با سياستهائي که عملا مشغول پيشبردآناست، مخالفت سازمان خود با
ائتلاف بين جمهوريخواهان و سلطنت طلبان را که باموج انتقاد روبه تزايدي مواجه شده،اعلام
دارد واينائتلاف را که عملا صورت گرفتهاست رفع و رجوع کند. براستي تاکي ميتوان
سردربرف فروبرد ودرشرايطي که خود صادرکنندگان فراخوان و کارگردانان اصلي آن چون
محسن سارگارا و يا کساني چون رضاپهلوي ازاتحاد"جمهوري خواهان" و سلطنت
طلبان به مثابه امري صورتگرفته سخن به ميان ميآورند،ازنگاه به واقعيتها و ازبيان
آنها گريخت و به سياست انجام بده و نامش نبرمتوسل شد؟.
وبالأخره بايد به سخنان محسنسازگارا
اشاره کرد که بعنوان محلل اصلي داخل و خارج ولولاي اتصال جريانات مختلف و بدليل آن
که يکي ازامضاءکنندگان اصلي فراخوان رفراندوم است خود را موظف ديده که به ١٣پرسش
پاسخ بدهد. پاسخهاي او حقيقا بدليل سستي بيش ازاندازه،"خود افشاگر"است
ونياز به هيچ گونه افشاگري اضافي ندارد.برعکس صراحت واعترافات او درپارهاي از
مواردمهم که مورد انتقادجمهوريخواهان دمکرات و نيروهاي راديکال چپ قراردارد
وعموما ازسوي اکثرحاميان فراخوان تکذيب وانکارمي شود،درستي آن ادعاها را مورد تأييد
قرار مي دهد.دراين جا نگاه کوتاهي داريم به فرازهاي ازپاسخهاي وي:
١- رفراندوم قراراست درحيات
جمهوري اسلامي صورتگيرد.
يکي ازانتقادات اصلي مخالفين
فراخوان موجود توهم پراکني آن درمورد امکان برگزاري همه پرسي توسط رژيم جمهوري
اسلامي بود.
- گرچه درپاسخ به اين سؤال که
آيارفراندوم قرار است درزمان حيات جمهوري اسلامي برگزارشود يا پس از سرنگوني آن؟آقاي
سازگارا ترجيح ميدهد ضمن ارائه پاسخ مثبت به آن، به پيروي ازتزمعروف بهترين دفاع
حمله است،آن رابخيال خود با حمله به نقطه ضعف حريف-که چيزي جزمعادل گرفتن انقلاب
با رژيم جمهورياسلامي و خشونت نيست- ترکيب کند.اما درهرحال درنزد اواين صراحت
دارد که رفراندوم درزمان حيات جمهوري اسلامي انجام ميشود و گرنه بزعم وي طرح آن
بلاموضوع ميگردد. بهمين دليل ميگويد که اگر قرارباشد نظامي سرنگون شود،درآنصورت
چه نيازي به رفراندوم هست ودرهمين رابطه اعلاممي داردکه باروشن شدن نتيجه آراء
مردم، نهادهاي موجود متعلق به نظام کنوني بياعتبارمي شوند ولابد درآنصورت تمامي
نهادهاي نظامي و غيرنظامي داوطلبانه جل و پلاس خود را جمع کرده وبه حجرههاي خود
درقم بازخواهندگشت.
چنان که ميدانيم اين نظر
دربرابرنظر شمارديگري ازهمان امضاء کنندگان اوليه فراخوان ونيزبسياري ازحمايت کنندگان قراردارد که ابراز داشتهاند
درنظام مطلقه کنوني چنين چيزي ناممکن است و اين راهر بچه دبستاني هم مي داند.
پرسش ايناست که آيا بهتر نبودکه فراخوان دهندهگان
قبل از دادن فراخواني که مدعياند گشاينده بنبست کنوني است، و چنانکه مشهوداست
نه زمان وپيش شرط هاي آن و نه فاعل و به سرانجام رساننده آن و نه موضوعش بدرستي حتي
براي خود صادرکنندگان اوليه فراخوان روشن نيست ودريافتهاي متضادي ازآن وجود داردابتدابين
خود روشن مي ساختندکه براستي دنبال چه چيزي هستند؟اگر چنين ضرورتي جدي انگاشته ميشد،
چه بسا سست بودن بنياد شعاررفراندوم به مثابه يک شعارراهبردي روشن ميشد وازبوجود
آمدن چنين بازارمکارهاي که هرکس با ظن خود يارديگري شدهاست،جلوگيري بعملمي آمد
و ازاتلاف انرژي و سرخوردگيهاي ناشي ازآن ممانعت ميشد.
٢-بند ناف رفراندوم وانديشههاي
شکست خورده اصلاح طلبان
طبق گفتههاي محسنسازگارا (وهمچنين
رضاپهلوي) معلوم ميشود که سرنوشت جمهورياسلامي قراراست که ازطريق صندوق رأي
وتحميل آن به رژيم روشنگردد.واين دقيقا بر بنياد انديشه شکست خورده اصلاح طلبان
دولتي استواراست.انديشهاي که نادرستي خود را درطي يک دوره آزمون وخطاي بزرگ تودهاي
وبه بهائي سنگين درطي زماني معادل٨ سال نشان داده است.از
اين رو رفراندوم بعنوان شعارمرکزي وراهبردي براي گذرازنظام کنوني به نظام جديد در کنه
خود بربازآفريني يک توهم استواراست والبته ازجهاتي حتي نيرومندترازتوهم اصلاحطلبان
حکومتي وغيرحکومتي مدافع آنها. يعني اگردرنزد اصلاحطلبان دولتي اين
توهم درمحدوده باوربه صندوق رأي با درنظرگرفتن ظرفيت وچهارچوب نظام حاکم قابل تصور
بود، درنزد مدافعان رفراندوم اين توهم درحد امکان تغييرکل نظام حاکم هست!. بهمين دليل
شعاررفراندوم را بايد يک شعارپارادوکس بشمارآورد که ازيکسوتوهم بهصندوق رأي
درنظام جمهورياسلامي يعني ميراث بجامانده ازدوره سپري شده دوم خرداد را باخود يدک
ميکشد، وازسوي ديگردرپي تغييرکل نظام از طريق"جادوي صندوق رأي"است.ازاين
رواست که ميگوئيم اگرشعاررفراندوم بيش ازحد لازم جدي گرفته شود، واگربخواهد
ازآسمان فرود آمده و پايش بهزمين بند شود واگرنخواهد درجايگاه طبيعي وبايسته خود قرارگيرد،بندازبندش
گسسته شده وبهانکارخود خواهد پرداخت.
تأکيدات محسن سازگارا اين
انتقاد مخالفين چپ وجمهوريخواهان دموکرات را که ايده برقراري رفراندوم درنظام
جمهوري اسلامي بربنياد يک توهم و آگاهي کاذب بناشده وازانتشاريک توهم تغذيه ميکند،
به خوبي مدلل مي کند.
٤- ترس ازشبح انقلاب
اگرترس از فراروي مطالبات
انباشته شده پائينيها وشبح انقلاب،موجب فلج شدن اصلاحطلبان وکنارنهادن باصطلاح
فشارازپائين درنزد آنان شد(يعني امري که شروع جنبش دانشجوئي-مردمي سال ١٨تير٧٨
سرآغازآن بود)،درنزد سازگارا و طراحان رفراندوم نيزدقيقا همان ترس موجب پناه بردن
به باز آفريني توهم نسبت به صندوقهاي رأي مي شود.ودرست بهمين دليل توهم فوق يک
بازآفريني آگاهانه محسوبشده و داراي خصلت ايدئوژيک و آگاهي کاذب است. واگروي برسم
تعارف نامي ازباصطلاح جنبش بکارمي رود،آن را فقط از باب فشاربه حکومت ودرخدمت
صندوق رأي تعريف ميکند.وبقول آنرا بقول خودش چنان بهداشتي بستهبندي ميکند وبرايش
کف و سقف مي سازد که بادقت رياضي ازقبل معلوم است که ازکجا بايد شروع شود و درکجا بايد
پايان يابد. بعنوان مثال طبق دستورالعمل فوق جنبش اعتراضي –البته وقتي زمانش
فرابرسد ولازم افتد- نبايد ازسقف اعتصاب بالاتربرود و مثلا به تظاهرات خياباني
فرارويد.
جنبش اما نه باسفارش کسي موجوديت
پيداميکند ونه جنبشي حول صندوقهاي رأي توسط مردمي که ازصندوقرأي جمهوري اسلامي
عبورکردهآند، مي توان بوجود آورد.
٥-ائتلاف واتحاد بين "جمهوري"خواهان
و سلطنت طلبان به مثابه آن چه که نقداست
يکي ازادعاهاي منتقدين آن بوده
است که اگرشعاررفراندوم بعنوان يک شعارراهبردي و کاربردي پايش بهزمين بندنيست ونسيه
است،اما ائتلاف وهمکاري حول آن نقداست. پاسخ شماره ١١محسن سازگارا مهرتأييدي است
براين ادعا که توسط بسياري ازمدافعان رفراندوم انکارشده ومي شود:
وي در پاسخ به سؤال ١١مي گويد"تمام
حرف اينجا است که با طرح رفراندوم و پشتيباني گرايشات و گروه هاي متفاوت سياسي از
آن، اتحادي شکل گرفته است که اسباب تعجب محافل بين المللي
نيز شدهاست. ايرانيان نشان داده اند که قادرند حتي اختلافات بزرگي مثل سلطنت و
جمهوريت را نيز در اين مرحله کنار بگذارند و بر سر يک هدف روشن و مشخص مثل
رفراندوم با يکديگر اتحاد نمايند و حل اين اختلافات را نيز به مجلس مؤسسان
منتخب مردم واگذار نمايند و اجازهدهند که مکانيزمي دموکراتيک براي پيشبرد مبارزه
سياسي آنان حاکم باشد".
بنابراين روشن است که اتحادي
حول پيشبرد فرايندرفراندوم ونه حتي آن گونه که گاهي ادعامي شودصرفا حول پراکندن ايده
رفراندوم، صورت گرفته است که قراراست تا تحقق هدفهاي پنجگانهاش پيشبرده شود.
آيا صريح ترازاين مي توان به
ادعاي اپوزيسيون دمکرات مبني بر تلاش براي شکل دادن يک جبهه ضداستبدادي مبتني
برهمه باهم توسط جمهوريخواهان (شرمگين) و سلطنتطلبان بربسترپروژه رفراندوم صحه
گذاشت؟
اودرفراز ديگري ازپاسخ خود به
سؤال١١ ادعا مي کند که دنياکلاهش رابه احترام اپوزيسيون دمکرات وفهميده ايران ازسربرداشته
است.ما البته ازچندوچون آن واينکه چه ميزانکشورهاکلاه خود را ازسربرداشتهاند،
بياطلاعيم وطبيعتا آقاي سازگارا بايد اطلاعات مشخصتري دراين حوزه داشته باشد.اما
صرفنظرازکم وکيف آن درکل ميتوان تصديق کردکه ادعاي گزافي بنظرنميرسد. آخرچرا
نبايد قدرتهاي بزرگ براي"اپوزيسيوني"که براي ورود نيروهاي بينالمللي
فرش قرمزپهنکند و حتي درانتظار تغييرمنشورسازمانملل براي هموارساختن مداخله قدرتهايبزرگ
لحظه شماري ميکند،کلاه ازسربرندارند؟واگرهم هنوزکلاه ازسربرنداشته باشند
منتظرآنند که به بينند اين اپوزيسيون تازه به دوران رسيده تاچه حد قابليت ماندگاري
و گسترش دارد.
ازحق نبايد گذشت بيلان دستآوردهاي
فراخوان درعرصه بينالمللي ازدستآوردهاي آن درعرصه داخلي بيشتراست. واين البته
باگوهر فراخوان نيز درانطباق است.هرگزنبايد فراموش کرد که درفراخوان همه پرسي نقش
عنصر خارجي درافکندن زنگوله بگردن گربه وحشي نقش کليدي دارد.
٦-فرادستي گفتمان ليبراليستي برپروژه رفراندوم.
آقاي محسن سازگارا درپاسخ
شماره٤خود ضمن دفاع ازگفتمان ليبراليستي واين که سخني با مدافعان انقلاب وکمونيستها
نداردمي گويد:"اگر کسي در آستانه سال 2005 ميلادي،در عصر جهاني شدن، پس از
فروپاشي اردوي کمونيسم و به خصوص پس از عبور ملت ايران از گفتمان انقلابي وورودش
به دوره گفتمان ليبراليستي و دموکراتيک هنوز درصدد برپايي يک انقلاب کمونيستي است،
قاعدتاً هيچ حرف و سخني با او نيست."
برخلاف تصور آقاي سازگارا درکشورما خواست ملت
فقط در دفاع ازيک صدا و يک گفتمان-گفتمان نئو لييرالي -خلاصه نمي شود. بلکه چه ايشان
را پسندآيد و چه نه،گفتمان ديگري هم وجود دارد:گفتمان آزادي و برابري.و دراندازهاي
که مدافعان گفتمان نئوليرالي نمي توانند ناديدهاش بگيرند.نبايدفراموش کردکه آقاي
سازگارا فقط به مخالفت با گفتمان آزادي وبرابري اکتفا نميکند،بلکه اساسا منکر
وجود آناست.وميدانيم که انکارموجودي که وجود دارد،مقدمه انکارحق موجوديت وي است
وآبشخوراصلي ايدئولوژيهاي تماميتگرا را تشکيل ميدهد. گفتمان مزبور آنگونه که ايشان
ميپندارند(يا آرزودارند) با فروپاشي اردوگاه شرق دچارفروپاشي نشد و منحصر به چند
گروه کمونيستي هم نيست.ازقضا اگرگوشي براي شنيدن و چشمي براي ديدن وجود داشته
باشد،اين روزها مي توان حضور آن را دراعتراضات ده ها هزارپرستار و دراعتراضات صدها
هزار کارگر نسبت به سياست هاي نئوليبرالي و سياستهاي تعديل اقتصادي حاکميت
وازجمله مخالفت با خصوصي سازي مشاهده کرد. و اتفاقا همان دانشجوياني که آقاي
سازگارا سنگ حمايت ازآنان را به سينه مي زند،دراعتراضات 16 آذرامسال با شعارها
وپلاکاردهاي متعددخود،نشان دادند که دورازچشم ايشان،ازمدافعان جدي شعارنان،برابري
وآزادي هستند.بيترديد سازگارا و بسياري از نئوليبرالهاي وطني ما،نه فقط به اين
خواستها و مطالبات مردم آگاهند،بلکه دقيقا بخاطر وقوف به اين مطالبات درپشت
شعاررفراندوم سنگرگرفتهاند.سنگري که ديوارههايش برخلاف تصور مدافعان آن بسيار
سستتر از آناست که تصورش را ميکنند. چرا که از آن طريق نهميتوان جمهورياسلامي
را وادار به کنارهگيري کرد ونه حرکت مردم را حول صندوق هاي رأي منجمد ساخت. چندان
نيازي به استعداد پيشگوئي کردن نيست اگر ادعا کنيم که سرنوشت اصلاحطلبان دولتي و
منزوي شدن آنها درنزدمردم بزودي گريبان کساني را که نخواستند و نمي خواهنداز آن
درس هاي لازم را فرابگيرند،خواهدگرفت.
09.01.05-20.10.83