« همه با هم » ، زمينه ساز
« همه با من » !
·
پراکندگي
درد ماست اين واقعيتي است انکارناپذير. هرگاه « همه با من » ها مانع حرکتهاي وسيع
و فراگير هستند ، هر گاه عقل هاي کل و حقيقت هاي مطلق، آفت جان « با هم » بودن است
، « همه با هم » هاي غير واقعي ، شتابزده و جدا از جنبشهاي اجتماعي موجود در جامعه
و صرف يک شعار، اگر بتوانند براي مدتي صحنه را گرم کنند در عمل و همانگونه که شاهد
بودهذايم، در دراز مدت اگر به « همه با من » فرا نرويند در بهترين حالت به اين
پراکندگي و بي اعتمادي دامن خواهند زد و
آفت جان خود خواهند شد و اين است يکي از
آموزههاي ارزنده انقلاب.
رئوف کعبي
در نگاهي کوتاه به انقلاب 57 و پيامد هاي آن ، آقاي محمد اعظمي در مطلب ( آموزههاي
انقلاب بهمن! " همه
با هم " يا " همه با من " ) بر
روي سايت « عصر نو» به اين نتيجه ميرسد که : « امروز به نظر مي رسد
اين گفته که بزرگ ترين امتياز رژيم در
ناتواني اپوزيسيون ترقي خواه است، چندان بي پايه نباشد. با درد و افسوس شاهد آنيم
که اين را خود اپوزيسيون ترقي خواه هنوز به خوبي در نيافته و به راهيابي نپرداخته
است. » آنگاه در ادامه به دفاع از « همه با هم » البته با سه شرط ( 1- داشتن هدف و سياست روشن
2- تفاهم « همه » و 3- هويت سياسي روشن و برنامه مشخص ) پرداخته تا در نهايت شعار
رفراندم بخاطر امکان فراگير شدن آن ، را توصيه کند.
از بحث پيرامون ميزان صحت و سقم احکام مستتر در نوشته ايشان و نيزاز ارزيابي از
وضعيت موجود که قابل قبول مينمايد اگر
بگذريم آنچه که جاي مکث دارد نتيجهگيري از طرح اين مسائل است اما قبل از آن حداقل
سه سئوال مطرح است نخست اينکه آيا همه نيروهاي اپوزيسيون ترقي خواه يکسان عمل کردهاند
و حاصل کار آنان يکي است؟ و ديگر آيا وضعيت موجود با دوره پيش از انقلاب چه تفاوتي
دارد و جنبههاي بهتر و بدتر آن کدامها هستند؟ و يا همين که دران نوشته ، « همه با
هم » مشروط به آن سه نکته ميگردد نشان نميدهد که خود آقاي اعظمي نيز با هر « همه
با همي » موافق نيستند؟ پس آيا ايشان نگران نيستند که از جانب ديگراني که با اين
شروط موافق نبوده مورد اتهاماتي چون
انزواجو ، سکتاريست و ... قرار گيرند؟ حسن نيت ايشان براي اتحاد که بدرستي کيميا
ارزيابي شده جاي هيچ گونه شکي نيست اما اگر منظور ما از اتحاد ، نه همکاريهاي لحظهاي
و ناپايدار بلکه نيل به آلترناتيوي دمکراتيک با مختصاتي که از آن مي شناسيم باشد
صرف يک شعار يا يک اقدام سياسي آنرا برآورده نمي کند چاره ما نه يک اتحاد بلکه
اتحادهاست به اين معني که نيروهاي همگن در يک طيف سياسي معين پيرامون برنامه و
پلاتفرم مورد قبول خود قاطعانه گام در ره اتحادي پايدار نهاده و بدان عمل کنند
آنگاه طيفهاي گوناگون خواهند توانست ضمن ديالوگ و گفتگو و تفاهم بر سر موارد مشخص
و اقدامات معين همکاريهايي را سازمان بخشند. يک شعار يا يک اقدام شايد در لحظه و
کوتاه مدت فراگير و موفق باشد اما تعميم آن به آلترناتيو که نگاه به قدرت دارد و
در نتيجه مستلزم توافق پلاتفرمي و برنامهاي مي باشد ، با خطر جدي اينکه از ميان
آن «همه» که «با هم » خواهند بود ، «يکي » سوار بر موج ،امکان « همه با من » را بيابد
مواجه است که در ادامه ، جامه «شعار
فراگير» تن «وحدت کلمه» را ميپوشاند و چند صدايي که لازمه امروز جامعه است در تنگ
بينش« تک صدايي » همچنان گرفتار خواهد آمد.
پراکندگي درد ماست اين واقعيتي است انکارناپذير. هرگاه « همه با من » ها مانع
حرکتهاي وسيع و فراگير هستند ، هر گاه عقل هاي کل و حقيقت هاي مطلق ، آنگونه که در
نوشته آمدهاست آفت جان « با هم » بودن است ، « همه با هم » هاي غير واقعي ، شتابزده
و جدا از جنبشهاي اجتماعي موجود در جامعه و صرف يک شعار، اگر بتوانند براي مدتي
صحنه را گرم کنند در عمل و همانگونه که شاهد بودهذايم، در دراز مدت اگر به « همه
با من » فرا نرويند در بهترين حالت به اين پراکندگي و بي اعتمادي دامن خواهند زد و آفت جان خود خواهند
شد و اين است يکي از آموزههاي ارزنده
انقلاب.
« شاه بايد برود » نتيجه داد اما در نبود و يا کم بها دادن به جنبه بلافصل بعدي
آن يعني « چي بيايد » که ضرورت ترسيم مرزها را بميان ميکشيد امروزه عواقب اين
نتيجه بر کسي پوشيده نماندهاست . بايد با افکار انحصارطلبانه به شدت مبارزه کرد
اما از مخدوش نمودن مرزها نيز پرهيز کرد. قدرت اپوزسيون ايران بايد در چند صدايي
وي باشد چرا که ايران آينده بدون پلوراليسم نميتواند و نمي بايست قابل تصور باشد
شايد اين ، يکي ديگر از آموزههاي انقلاب باشد.