چرخ پنجم دمکراسي
تقي روزبه
t.roozbeh@freenet.de
ميوه چيني
نمي دانم چرا ميوه چيني درفرهنگ ماايرانيان با نوعي مفهوم منفي و فرصت طلبانه
تداعي مي شود. درحاليکه اگر با نيت خوب به اين واژگان زيبا نگريسته شود، شايد هيچ
مفهوم منفي درذات آن ها يافت نشود. اما گويا همواره کساني درطول تاريخ بوده اند که
سراغ کشته هاي ديگران رفته و قبل ازآنکه ميوه کاران بجنبند، به چينش ميوه ها مي
پرداخته اند .متأسفانه اين کار فقط درباغات مرسوم نبوده،بلکه به اقليم سياست هم کشيده
شده است. درهرحال خوب و بداين واژگان با شما است.
درجستجوي متولي و تلاش براي ورود به فازسازماندهي
پس ازسپري شدن دوماه ونيم ازطرح فراخوان رفراندوم،وجمع آوري حدود سي وپنچ هزار
امضاء، و حالا که تب جمع آوري امضاءها خوابيده،بنظرمي رسد فاز"گفتمان"
به پايان خود رسيده و ورود به فاز عملياتي
و سازماندهي دردستورکارقرار گرفته است. چنانکه آقاي حسين باقرزاده درمقاله اخيرخود1
اعلام مي دارد که بحث در باره فراخوان را بايد ديگر پايان يافته تلقي کرد. واضافه مي کند که اکنون که جنبش رفراندوم
در حال حاضر نه متولي اي دارد و نه سازمان و تشکيلاتي، وقت آن رسيده
است که اين جنبش به تدريج شخصيتي حقوقي پيدا کند و نيروهاي شرکت کننده در آن
بتوانند به طور فعال براي پيروزي آن پيکار کنند.
ودرهمين رابطه طرحي را براي سازماندهي 35هزار حاميان آن که بزعم وي يک جنبش است و همه گرايشات را دربرميگيرد، پيشنهاد
مي کند.
باتوجه به مقدمه کوتاهي که درباب تاريخچه
ميوه چيني آوردم،قاعدتا خوانندگان نبايد چندان متعجب شوند که اين دستورالعمل مهم
چرا نه ازداخل کشور وازسوي صادرکنندگان اوليه فراخوان، که از سوي متوليان خارج
کشور صادرشده است.
ورود به فازسازماندهي کر جديدي است که البته ايشان تنها نوازنده آن نيستند. بعنوان
نمونه آقاي داريوش همايون نيرطي مصاحبه اي2 مي گويد:"اکنون زمان آن
است که زنان و مردان هر چه بيشتري فعالانه در اين جنبش
مشارکت کنند وساز و کارهاي پشتيباني
و لجيستيکي براي پيشبرد و تحقق آرمانها و اصول اين فراخوان ملي
را بوجود آورند. بدين منظور پيشنهاد مي
شود در هر اجتماع ايراني افرادي
داوطلب از گرايشهاي گوناگون به تشکيل گروههاي کار و کميته هاي
پشتيباني بسته به امکانات محل، اقدام نمايند".وي درادامه طرح خود سازماندهي چهارگروه کاري را مطرح مي کند.
آن چه که نقد بود و آنچه که نسيه است
ازهمان آغاز براي منتقدين اين پروژه روشن بود که غرض نهائي و يا اگر نخواهيم
همه را به يک چوب برانيم نتيجه اجتناب ناپذير اين پروژه چيزي جز تعبيه يک ظرف
همکاري بين سلطنت طلبان و جمهوري خواهان شرمگين و طيفي ازنيروهاي سرگردان بين قطب
دمکراسي و ضددموکراسي و معبري براي ورود نيروهاي مداخله گرخارجي به صحنه سياست
درکناراپوزيسيون براي کسب باصطلاح فرادستي بر جنبش ضداستبدادي-دمکراتيک نبود. بسياري
ازمدافعين رفراندوم آگاهانه و ياناآگاهانه اين واقعيت تلخ را حاشا کرده و آنرا
تهمت منتقدين بشمار مي آوردند. اماحالا که آب ها ازآسياب افتاده و وقت ميوه چيني
فرارسيده،عملي و علني ساختن اين همکاري توسط متوليان واقعي اين حرکت دردستور
کارقرار گرفته است.
آقاي داريوش همايون درهمان مصاحبه خود بعنوان يک سياستمدارسلطنت طلبي که مي
داند چه مي گويد و چه مي خواهد،بروشني واقعيت فوق را مورد تأکيد قرار مي
دهد:"...در
واقع چاره اي است براي يک کشور در
شرايطي که اوضاع مساعد شود تا مردم نظرشان را بدهند و طبعا
راه حلي است براي آن موقع
......و تا رسيدن به آن موقع بايد به مبارزه خود ادامه داد و بايد مبارزه کرد و در
واقع با اعلام اين طرح ، چيزي عوض نشده است(بجزآنکه)
در موقعيت ما و در موقعيت جمهوري اسلامي،
... فقط زمينه اي براي
همکاري براي امروز نيروهايي
مي شود که در گذشته موافق نبودند بر سر هيچ موضوعي
توافق کنند و تعجب مي کنم که چرا
اينقدر راجع به اين موضوع بد فهمي صورت گرفته است
..."
درهرحال اگرتا ديروز اين همکاري بصورت غيررسمي جريان داشت و انکارميشد،حالا ديگر
دردستور کارقرارگرفته و آنها که آگاهانه اين هدف را دنبال مي کردند اکنون بايد
بفکر توجيه و مدلل ساختن آن باشند. وديگرتوجيهاتي هم چون قرارداشتن در فازگفتمان و
دلايل مشابه آن اثرخود را ازدست داده ودرحکم گريختن ازپاسخ سرراست است.علت آن هم همان"
سرمايه عظيم 35 هزارنفره اي" است که
بيش ازاين نمي توان آن را معطل نگهداشت.اين را هرمبتدي درعلم اقتصادهم مي داندکه
سرمايه اگر بکارگرفته نشود،خطر نابودي آنرا تهديد خواهدکرد. سرمايه اي(تجربه اي)
که بقول آقاي باقرزاده، "بيش
از يک بار در طول حيات يک نسل اتفاق نميافتد(بدست نمي آيد) ". درهرصورت حرکت با چراغ خاموش و بشيوه
خزنده ديگرناممکن شده و حالا خيلي صريح بايد
صحبت کرد. چنان که آقاي داريوش همايون درهمان گفتگو درپاسخ به سؤالي درمورد پهلوي
طلبي خود پاسخ سرراستي مي دهد:"...من طرفدار پادشاهي مشروطه
هستم.... و آن پادشاهي مشروطه هم يک کانديدا
بيشتر ندارد و آن هم شاهزاده رضا پهلوي است و ما اميدواريم که
مردم ايران قانون اساسي پادشاهي
مشروطه را بپذيرند و ايشان بشود پادشاه مشروطه...."
بنابراين ازنظر ايشان نوع نظام آينده
و حتي تنها کانديدآن-پادشاه- ازهمين حالا روشن است. والبته
درهمين مصاحبه ايشان با نبوغ خاص خويش، مفهوم ونوع جديدي از"قدرت و
مداخله" رابراي شاه آينده وبعنوان درسي براي ايشان وضع مي کنند که خواندني
است:
"ايشان(پادشاه آينده) سعي کنند پس از انتخاب، به
صورت مدافع نهادهاي دمکراتيک در بيايند و از يک قدرت اخلاقي
برخوردار باشد که صرفا با عدم مداخله در امور سياسي کشور و مسئوليت
گرفتن سياسي حاصل خواهد شد ...و.بالاتر از همه
اين جريانها قرار بگيرد.در کارها،
مداخله کند که همه بتوانند با او خود را يکي
کنند....و با قدرت اخلاقي کمک کنند به
حفظ نهادهاي دمکراتيک از يک طرف و يکپارچگي از سوي
ديگر...."
البته آقاي داريوش همايون درپاسخ به سؤال ديگري مبني براينکه آيا معامله اي پشت پرده درمورد طرح رفراندوم صورت
گرفته يا نه ضمن آنکه مدعي است هيچ گونه معامله اي صورت نگرفته،اما چون شواهد و
قرائن متعدي دراين مورد وجود دارند و درآينده هم ممکن است روشود، دست پيش را گرفته
وبا آوردن يک اما مي گويد:
"در
اين شکي نيست که گروهي، يکي
دو سال پيش، دنبال يک کاري بروند تا ازاين پراکندگي
در بيايد فضاي سياسي ايران و سر انجام به اين
تفکر رسيده اند که خوب است چنين فراخواني بشود....اکثر
افراد هم در ايران بودند و هم که کار کردند."
چنانکه ازعبارات فوق معلوم ميگردد، طبق اطلاعات موثقي که آقاي همايون دارد،ازيکي
دوسال قبل عده اي درفکر چنين طرحي بوده اند که اکثرآنها و نه البته همه اشان درايران
بوده اند. ودر بيانيه رضا پهلوي هم که درحمايت ازرفراندوم صادرشد،همين واقعيت در
قالب پذيرفته شدن فراخوان رفراندوم در داخل کشورمورد اذعان قرار گرفته است.
امواج سيا ل
يکي ازنقاط آسيب پذيرجنبش ضداستبدادي-دمکراتيک مردم ما وجود امواج سيال و نيرومندي
ازروشنفکران بي ريشه و فعالين سياسي است که درنقش چرخ پنجم دمکراسي کارکردي جز آشفته کردن مرزهاي صف دمکراسي
واستبداد ندارند. درشرايط عادي و رکود
عموما آنها ازاستبداد حاکم آويزان شده و توجيه کننده اقتدار آنند ووقتي هم که فضاي
سياسي، بحراني و ملتهب ميشود و استبداد حاکم درانزواي کامل قرارمي گيرد،براي ادامه
وظيفه فوق درنقش تازه اي ظاهرميشوند. آنها،با نيروهاي مستبد ترازنوين و دشمنان
تازه ازراه رسيده دمکراسي وارد معامله و مغازله شده وباگل آلود کردن آب، جاده صاف
کن آنان براي صعود به قله قدرت مي شوند. آنها باوجود سردادن شعار دمکراسي، بجاي آنکه درسيماي
دمکرات هاي رزمنده وارد ميدان شوند،عموما درسيماي محلل و جوش دهندگان بين دمکراسي
و دشمنان دموکراسي وارد ميدان مي شوند. نقش آنها نه تقويت وحساس کردن وجدان عمومي
و دمکراتيک جامعه دربرابرخطرات کمين کرده دراردوي ضداستبداد، بلکه دقيقا در تخدير
افکار وحساسيت عمومي جامعه نسبت به اين
گونه خطرات است.
اين روزها که وارد بيست و هفتمين سالگرد انقلاب بهمن مي شويم بازخواني نقاط آسيب
پذيرجنبش ضداستبدادي بيش ازهرزماني لازم ترمي گردد.درانقلاب بهمن به سبب تمرکزيک
جانبه مبارزه ضداستبدادي عليه استبداد سلطنتي حاکم،بي اعتنائي و کم کاري شگفت انگيزي
نسبت به خطرافعي سمي و خطرناکي بنام ولايت فقيه وانديشه حکومت مذهبي و نقش نهادهاي
مذهبي،که دراردوي ضداستبداد لانه کرده بودند،صورت گرفت.و اکنون نيزهمان خطربه سبب
تقليل مبارزه چندبعدي ضد استبدادي-دمکراتيک به يک مبارزه تک بعدي و يکجانبه عليه
حکومت مذهبي جنبش ضداستبدادي را تهديد مي کند.اين گونه مبارزه که درزرورق باصطلاح
جبهه فراگير دموکراسي پيچيده شده است، درحکم اسب تروائي است حامل سلطنت و قدرت هاي
مداخله گربراي ورود به صحنه سياسي ايران.
اما دمکراسي بدون مطالبات شفاف،بدون يک صف مستقل و جنبش گسترده دمکراتيک حول
آن و بدون دموکرات هاي رزمنده اي که نگاه خود را نه فقط به روبرو-به استبدادحاکم- بلکه
به خطرات کمين کرده دربغل دست هم4 دوخته باشد، ناممکن است .
2005.02.13-25.11.83
*1.درج شده درسايت ايران امروز
*2-انجام شده توسط عرفان قانعي و درج شده دراخبارروز
*3-آقاي محسن سازگارا دريکي ازنوشته هاي خود گفته است که براين تصوربودم که
اگراين فراخوان بتواند 50 کادر حامي و 5000 هوادارپيداکند، براي پبشبرد و فراگيرکردن
اين پروژه سرمايه اوليه فراهم شده است(نقل به معنا). بديهي است حالاکه بلطف خدا اين
سرمايه بيش از چند برابراتنظار و آرزوي اوليه است قاعدتا بايد باآن بتوان جهاني را
فتح کرد.
*4- درگذشته که هنوزاتوبوسهاي بزرگ فاقد آئينه هاي لازم و تکنيک امروزي بودند،رانندگان
اتوبوس ناچاربودندکه توجه ونگاه خود را بيشتر معطوف به مسيرمقابل خود کنند، ووظيفه
هشدار دربرابربرخي خطرات جانبي را به عهده شاگرد راننده ها بگذارند. اراين رو کشيدن
آژير"بغل بپا" يکي ازکارهاي مهم شاگرد راننده ها محسوب مي شد. بهمين دليل
راننده و شاگرد راننده يک وجود مکملي به حساب مي آمدند که مسافرت کم خطرتر را ممکن
مي ساختند. ومسافرين هم با وقوف به همين واقعيت براي بيمه کردن بيشترخود، گاهي
درکنارنام راننده براي سلامتي شاگرد راننده هم صلوات مي فرستادند. اما بنظرميرسد حالا
ما بارانندگاني مواجهيم که شش دانگ حواس خود را به مسيرروبرودوخته وعمد هم دارند
که ازآئينه هاي بغل استفاده نکنند. مي توان پرسيد درچنين شرايطي آيا تنها صلوات
فرستادن براي تضمين جان مسافران اتوبوس کافي خواهد بود؟!