يکشنبه ۲۵ بهمن ۱۳۸۳ - ۱۳ فوريه ۲۰۰۵

عبرت های مبارزه

نگاهی به «داد بيداد» خاطرات زنان زندانی شاه

 

محمد رهبر

روزنامه شرق

 

تاريخ چيزی جز مكتوب شدن خاطرات نيست و هر بار كه كسی كه تاريخ را زيسته دهان باز می كند و از روزگار سپری شده اش می گويد، تاريخ بطن و وجه بيشتری می گيرد، دوران پهلوی را می توان بارزترين دوره تاريخ خاطراتی شمرد. حكومت محمدرضا پهلوی البته اجازه بازگويی آنچه در پس و پيش پرده می گذشت را نمی داد و زندان ها كه قلمرو ساواك بود و جايی برای قدرت نمايی ديكتاتوری، نقاط كور، دوران رژيم شاهنشاهی به حساب می آمد، انقلاب ۵۷ همانگونه درهای ستبر اوين را گشود، زبان زندانيانی كه سال های زندان را با صبوری بی اميد يا با آرزويی محال گذرانده بودند، بازگو كرد؛ مبارزان بر ضد رژيم شاهنشاهی طيف گسترده ای را تشكيل می دادند كه از گروه های مذهبی با مرجعيت روحانيت در آن يافت می شد تا گروه های مسلح كه انديشه های چپ ماركسيستی و لنينيستی داشتند و آرزوشان به زير كشيدن سرمايه داران و آرمان خلق و كارگران. همه اين مبارزان هم البته در يك هدف مشترك بودند و آن هم سرنگونی شاه و جالب اينكه تازه وقتی در محيط زندان در كنار هم می نشستند، عمق اختلافات پيدا می شد و به فكر فرو می بردشان كه با اين همه دوری در آرمان ها چگونه می توان تنها با هدفی مشترك متحد شد. آنچه در ساليان اخير از خاطرات مبارزان منتشر شده است، البته بيشتر خاطرات گروه اسلام گرای ضد رژيم را در بر داشته، اما شايد كتاب داد بيداد از دو نظر منحصر به فرد باشد اول اينكه از زنان مبارز و شكل گيری اولين زندان زنان سياسی روايت می كند و از آنجا كه راوی و نويسنده كتاب ويدا حاجبی تبريزی خود يكی از همين زندانی هاست، با شكل ملموسی از روايت مواجهيم و دوم اينكه حاجبی تبريزی از كسانی است، كه مبارزنش بر بستر تفكرات چپ و اصالتاً غيرمذهبی است. داد بيداد در نخستين جلدش سال های ۵۰ تا ۵۴ را دربرمی گيرد، سال هايی كه اوج اختناق است و ساواك مبارزه ای همه جانبه را با گروه های مخالف به ويژه مبارزان مسلح آغاز كرده است. ساواك از هر چه روش سركوب است استفاده می كند شكنجه، تحقير، فشا ر های روانی و اعترافاتی كه به نوعی توبه نامه حساب می شد و دليلی بر پيروزی تمام عيار ساواك. با اين حال آنچه ساواك می كرد حتی در زندان ها كه قلمرو بی شائبه سازمان امنيت به شمار می رفت هم راه به جايی نمی برد. زندانيان سياسی به سرعت خود را جمع و جور می كردند و انتظام لازم را می يافتند و با برنامه ريزی آرام آرام سلول ها را مبدل به خانه تيمی می كردند تا جايی كه در حصار زندان هايی كه قرار بود تا زندانی سياسی به آدمی خنثی تبديل شود، طرح های عملياتی ريخته می شد و بحث ها و اظهار نظر ها زندانی را برای دوران مبارزه پس از آزادی مهيا می كرد. ويدا حاجبی تبريزی در كتاب دادبيداد البته تنها از خود و خاطراتش نگفته است، او راوی داستان ديگران است، با آنان كه هم بندش بوده اند نشسته و روزهای زندان را از ديد تمام دور و بری ها روايت كرده است، گرچه اين حكايت به شيوه دانای كل است و نقش روای آن چنان است كه رنگ هر لحن و لهجه ای را برده است اما توانسته تا ديوار های زندان را از نگاه های رنگ به رنگی عرضه كند.

اين تفاوت نگاه كه گاه به نقد درونی و درگيری نگاه زندانيان می انجامد همان عبرت انگيز ترين نتيجه كتاب است، داد بيداد در جا هايی ديگر روايت آنچه از دست و دل ساواك برمی آيد را به حاشيه می راند و تنها به آنچه ميان زندانيان می گذرد، می پردازد و عجيب اينكه خواننده يك باره به خود می آيد كه در اين مبارزه بی امان نقش فرديت و زندگی كجاست، وقتی سازمان و تشكيلات همه تصميمات را گرفته اند و قرار است تا فرد دست آخر تنها مامور به اجرای تكاليف باشد بدون اينكه حتی ذره ای شك و ترديد را در ذهنش مرور كند چه برسد به اينكه بر زبان آورد، نكند كه ثمره مبارزات ختم به خيری نشود. اين آتش را خود حاجبی تبريزی بر انديشه مخاطبان می زند، آنجا كه انديشيده و آرام آرام به روايت روابط زندانيان می رسد، بايكوت، خودزنی كه نامش را انتقاد از خود می گذارند و بدتر از همه مبارزه با تمام مظاهر زندگی، اينها همانی است كه خواننده اين روزها را پاك از مبارزات خشك و بی روح و زاهدان عبوس وار، رميده می كند. داد بيداد حاجبی تبريزی در واقع پيش از اينكه تاريخ ساواك و جنايتی كه رژيم انجامش می داد را برملا كند، پشت پرده مبارزه را برملا می كند كه عبرت انگيزتر است، اينكه مبارزه برای رسيدن به آزادی البته نمی تواند، مبارزه عليه زندگی باشد و خشونت اين زندگی ستيزی دامان آزادی را نيز خواهد گرفت و شيوه مبارزاتی نادرست عاقبت نخواهد گذاشت كه مبارزان به هدفی والا برسند، بايد مطمئن بود با انديشه هايی كه آنقدر صلب و نشكن هستند، نمی توان انتظار داشت كه به فضای باز رسيد و امكان آزادی عقيده و بيان يافت و نمی توان روش مبارزه را ترور دانست و هدف را آزادی و امنيت و رفاه عنوان كرد. حاجبی تبريزی وقتی از اين فاصله ای كه كم كم به لطف سال ها و ماه هايی كه گذر می كنند دور و دورتر می شوند به زندان نگاه می كند، عبرتی می گيرد كه سخت به آن نيازمنديم برای رسيدن به جامعه ای باز. برای اينكه اين عبرت ناگفته را دريابيد بايد خود كتاب را بخوانيد.