جمعه ۲ دی ۱۳۸۳ - ۲۱ ژانويه ۲۰۰۵


 

چگونه ميتوان فکر و انديشه رفراندم را بيک خواست سياسي و ملي تبديل کرد؟

·        بر خورد انديشه هاو بيان آنها از طريق رسانه هاي گروهي در بارهً برگزاري رفراندم و مقالات متعددي که در اين مدت توسط شخصيت هاي مهم سياسي، با بينش هاي مختلف در اين رسانه ها منتشر شده اند، نشانگر بازتاب گستردهً اين اندشه سياسي در بطن جامعه است

دکتر کاظم رنجبر

 

 

پيش گفتار

 

 -تعريف و مفهوم فلسفي و سياسي رفراندم.

Le référendum کلمه ايست از زبان لاتين ad Referendum يعنيي آنچه که بايد گزارش شود،جوابي که بايد داده شود،قرضي که بايد پرداخت شود،حقيقتي که بايد گفته شود.اين کلمه در سال ۱۷۸۱ به زبان فرانسه وارد شده ا ست.يعني 8 سال قبل از انقلاب ، نشانگر بحث هاي سياسي جامعه فرانسه قبل از انقلاب است.

مفهوم سياسي و فلسفي رفراندم راًي گيري مستقيم از شهروندان است.هدف از اين راي گيري ،تائيد، تصديق، يا رد يک قانون و يا قوانين است، که مجلس شوراي ملٌي، يا مجلس  ملي موسسان ، تصويب کرده اند. شرکت تودهً مردم، واجدين حق راي ، در واقع احترام گذاشتن و اعتبار دادن به خواست ملٌت است. اين عمل  به مصوبات مجلس شورا يا مجلس موسسان اعتبار ملي و قانوني مي دهد. در علم سياست ، مراجعه به رفراندم را دموکراسي مستقيم نيز مي گويند.

 

-بار فلسفي رفراندم.

وقتي که براي اعتبار دادن به مصوبات مجلس شورا يا مجلس موًسسان، به رفراندم متوٌسل مي شويم، تودهً مردم را از مقام رعيتي ، به مقام شهروندي ارتقاً مي دهيم.به عنوان مثال، هر فرانسوي ، خود را شهروند فرانسوي مي داند، در صورتي که هر فرد انگليسي خود را رعيت (sujet) اعليحضرت پادشاه انگلستان معرفي مي کند. وقتي که آحاد ملت بامبارزات آگاهانهً خود، تحت رهبري فکري، و سياسي نمايندگان خود  به مقام شهروندي نائل مي شود، در چنين جامعه اي، حکومت بر خاسته از اراده آزاد ملٌت ناشي مي شود. حکومتگران، خادمان ملٌت هستند، که تحت يک قرارداد اجتماعي ( قانون اساسي) براي مدت معلوم و معين، ادارهً مملکت را در اختيار دارند، و در مقابل ملت و نمايندگان آن (مجلس ناشي از انتخابات آزاد) جوابگو هستند.

 

-گذر انسانها از شرايط رعيتي به شرايط شهروندي، در طول تاريخ.

تاريخ مبارزات انسان ها براي آزادي – برابري ،و عدالت خواهي، سابقه بس طولاني دارد. نظام هاي دموکراتيک حاکم در جهان امروز، دست آورد مبارزات فکري و انقلابي ملت ها هستند. .استقرار نظام سياسي و ادارهً جامعه از طريق مراجعه به آراي شهروندان، در اروپاي غربي، ريشه در فلسفه و فرهنگ يونان قديم دارد. با وجود اين، حتي بعد از استقرار دمکراسي در اين کشورهاي معتبر غربي، قرنها طول کشيده است، که آزادي - برابري، در مقابل قانون و عدالت اجتمائي نهادينه بشوند. در دمو کراسي شهر آتن، فقط شهروندان آزاد ،  تنها مردان حق راًي داشتند. چهار پنجم جمعيت آتن متشکل از زنان و برده ها، حق راي نداشتند. (در آتن براي هر شهروند آزاد درحدود پنج برده وجود داشت. )

در دموکراسي امريکا؛ بعد از استقلال آن کشور در سال ۱۷۷۴، و قانون اساسي که در ۱۷ سپتامبر ۱۷۸۷ ، بتصويب رسيد، فقط مردان سفيد پوست، مالکان وزمين دارانی که به دولت ماليات مي دادند، از حق راي برخوردار بودند.

انقلاب کبير فرانسه، که با شعار آزادي، برابري و برادري در ۱۴ ژوئيه ۱۷۸۹، نظام سلطنتي در ان کشور را سرنگون کرد، براي اولين بار، اعلاميه حقوق بشر و شهر وندي را به عنوان چهار چوب آزادي هاي فردي و اجتماعي به ملت ارائه کرد . اين اعلاميه توسط شخصيت هاي مهم سياسي چون-SIEYES -- --MIRABEAU –MOUNIERتنظيم و نوشته شده بود، که در مجلس ملٌي موسسان در ۲۶ اوت ۱۷۸۹ به تصويب رسيد. اين اعلاميه حقوق بشر و شهروندي، زير بناي قانون اساسي ۱۷۹۱ را تشکيل مي دهد، که آزادي، حقوق مالکيت و برابري در مقابل قانون را، براي شهروندان فرانسه، به رسميت مي شناسد.

نبايد فراموش  کرد که انقلابيون فرانسه قبل از اعلام حقوق بشر و شهروندي در 26 اوت، در شب ۴ اوت لغو و پايان نظام فئوداليته را در فرانسه ا علام کرده بودند. پادشاه فرانسه مظهر اين نظام بود. انقلابيون مي دانستند تا نظام پادشاهي وجود  داشته باشد ، صحبت از برابري و حقوق بشر و شهروندي کردن کار عبث و بي پايه است.  وقتي که ماايرانيان از نظام فئوداليته صحبت  مي کنيم  ، نپامی که تا امروز در ايران حاکم است، (سلطنت شاه و شيخ)، که هيچگونه و هرگز حقوق بشر و حقوق شهروندي را براي ملت نم يشناسد، ماهيت اين نظام براي ما آشنا است. انقلابيون فرانسه، تحت تاثير فلاسفه عصر روشنگري، به خوبي مي دانستند ، که در بطن هر نظام سلطنتي، نطفه استبداد وجود دارد. پادشاه هر مو قع اراده بکند ، به کمک يک عده آدم هاي فرصت طلب و سود جو، حتي در لباس روحاني، تبديل به يک مستبد مي شود. سلطنت خودکامان پهلوي ها و روحانيون بانيان ولايت مطلقه فقيه مثالی است زنده ،که آ زاديخوان ايران نبايد اين اصل را هر گز فراموش بکنند.

اين که امروز يک عده پهلوي طلبها ، و رجوي پرست ها(مجاهدين خلق!)، دم از حقوق بشر مي زنند ،يک ترفند، و حيله بيش نيست.

باوجود اينکه انقلاب کبير فرانسه، از لحاظ محتوي فکري، فلسفي و سياسي، يک انقلاب مهمٌ  تاريخي بود، و توانست جغرافياي سياسي اروپا را به نفع دموکراسي تغير بدهد، با همه اين ملاحظه مي کنيم، که همين پيشگامان، حقوق و برابري زن با مرد را به رسميت نمي شناسد! حق انتخاب کردن و انتخاب شدن را، زنان فرانسه در سال ۱۹۴۷ ، يعني بعد از گذشت بيش از ۱۵۰ سال از اعلاميه حقوق بشر و شهروندي بدست آوردند. در اينجا ملاحظه مي شود، که تنها دادن شعار اعلاميه حقوق بشر، و حقوق شهروندي، هيچ مساله ایً را حلٌ نمي کند. اغلب سازمان ها ي سياسي ايران، چه در داخل، و چه در خارج خود در بطن سازمان شان ،نسبت به بعضي از دگرانديشان درون سازمان اجازهً بيان و انديشه را نمي دهند. اين در حالي است که اين سازمان ها قدرت حاکمه را هنوز در دست ندارند.

دموکراسي شعا ر نيست بلکه يک عنصر و يک منش پويا است، که ابتدا به صورت انفرادي، و بعد از يک روند طولاني در فرهنگ جامعه نهادينه مي شود. لذا بايد هروز و هر لحظه، دقيق بود، و تحقيق کرد، که چه نيروهاي سياسي، و چه شخصيت ها ادعاي استفراردموکراسي در چهار چوب اعلاميه حقوق بشر و حقوق شهروندي مي کنند.آيا اين شخصيت ها، و اين سازمانها، واقعأ به اين اصول پايبند هستند؟ ائدولوژي، نحوهً مديريت آنها خود نشانگر، صداقت اين شخصت ها و سازمان ها است.

Arsin RACIN مبارز،آزاديخواه  واستقلال طلب ملٌت چک که در مبارزات خود عليه امپراطوري اطريش سا لها ي  مديد  به زندان رفت، و بالاخره با همرزمان خود موفق به استقرارآزادي و استقلال در چکسلواکي بعد از جنگ اوٌل جهاني شد، مي گويد: کسان يکه عليه استبداد مبارزه مي کنند، ۲ وظيفه دارند: ۱1- به  ملت نبايد دروغ بگويند. ۲- با سوء استفاده از موقعيت خود به عنوان رهبر يا رهبران مبارزات آزاديخواهي، ثروت نا مشروع جمع نکنند. اگر در مبارزاتشان به اين اصول پايبند باشند ،  ملت حتي اشتبا هات آنها را بخاطر صداقتشان ميبخشد.

 

_آيا دشمنان آزادي و مخالفان حقوق بشر و شهروندي، حق بر خورداري از آزادي هاي مندرج در اعلاميه حقوق بشر براي تبليغ ايدئولوژي و نظام ضد حقوق بشر خود را دارند؟

آيا دشمنان آزادي ، و مخالفان حقوق بشر و برابري حقوق شهروندي ، براي تبليغ ايده ئولوژي خود را در نهايت براي گرفتن قدرت را دارند؟ اين سئوالي است، که هميشه فلا سفه و مدافعان حقوق بشر پيش ميکشيد ند. امروز همه به ظاهر  خود را  طرفدار اعلاميه حقوق بشر، برابري شهروندان در مقابل قانون اعلام مي کنند. آ يا سلطنت طلب ها که باز ماندهً يک سيستم فئوداليته هستند، و قرن ها هر نوع آزادي و عدالت خواهي را در نطفه خفه مي کردند ،و سلطنت را وديعه الهي در جامعه تبليغ م يکردند،  چگونه امروز خود را مدفعان اعلاميه حقوق بشر و حقوق شهروندي جا مي زنند؟ اين حضرات هر از چند سا لي اتوموبيل و مبلمان خانه، لباس و حتي کفش هاي خود را به خاطر از مد افتادن عوض مي کنند، چگونه طرز فکر و انديشهٌ  ها يشان را در يک مسئلهٌ اين چنين مهمٌ يعني ادارهً يک کشور يک جامعه عوض نمي کنند؟ ! ما ايرانيان اغلب ادعا  مي کنيم ، که: هنر نزد ايرانيان است و بس!  در صورتي که سلطنت حتي در حبشه، افغانستان هم ملغي شده است، اين حضرات از سلطنت چه نفعي ديده اند که دست از آن بر نمي دارند؟يا چه طرحي براي بدست گرفتن قدرت ،و اندوختن ثروت، چون در دوران پادشا هان  گذشته و روحانيون مستبد امروز در سر مي پرورانند؟

آيا انقلاب ۱۳۵۷ ملت ايران ، نقطه پايان به نظام سلطنتي نگذاشت؟آيا يک خانوادهً سلطنتي، که ملت بايد زندگي شاهانه انها را تامين بکند،  و به ظاهر شاه را مظهر ملت مي خواهند،  جابزنند، با نفس اعلا ميه حقوق بشر مغاير نيست؟ آقاي رضا پهلوي و طرفداران ايشان که خود را مدافع حقوق بشر، و برابري انسانها معرفي مي کنند، لذا به احترام به باورهايشان عنوان شاهزادگي شان را اين جا حذف کرد هام، نوهً اعليحضرت رضا شاه کبير، و فرزند اعليحضزت همايوني، محمد رضا شاه پهلوي  خدايگان شاهنشاه آريا مهربزرگ ارتشتاران فرمانده،نيستند؟ ( از خوانندگان بخاطر طولاني بودن اين القاب ، معذرت ميخواهم، اماا  اين ها القاب رسمي محمد رضا شاه فقيد بودند). آقاي رضا پهلوي با ان ثروتي که به ارث مانده از پدر باآان امکانات اقتصادي ، اجتماعي  تبليغاتي و دشتن روابط در سطوح مختلف با عناصر قدرت ها ي خارجي ، با کدام شهروند ايراني برابر هستند؟ کشورهائي که با نظام جمهوري اداره مي شوند فاقد مظهر ملي اند؟ مجاهدين سابق يا فرقهً رجوي پرست ها که شعار : ايران رجوي، رجوي ايران م يدهند، و از هم اکنون خانم مريم رجوي را به عنوان رئس جمهور انتخاب کرده اند، اين حضرات  با اين عقيده و ايدئولوژي هستند که مي خواهند از اعلاميه حقوق شهروندي، و حقوق بشر دفاع بکنند؟

جان لاک، فيلسوف معروف انگليس، در قرن ۱۷  يکي از پايه گذاران انديشه جدائي دين از دولت وآازادي ايمان و عقيدهً ديني که خود شخصأ معتقد به خدا و انسان مئومني بود، علنأ در اثر معروف خود - رساله اي بر مداراي ديني- مي نويسد: ما نمي توانيم آزادي را به  کاتوليک ها بدهيم. آزادي خواهي، و احترام به حقوق شهروندي آنها، به خاطر شکست نظامي و سياسي  شان است. در ظاهر از آزادي و برابري طرفداري مي کنند، ولي در خفا مي گويند اگر به قدرت رسيدند، پروتستان ها را از بين خواهند برد. در زمان رژيم سابق و و حتمأ امروز هم اين قانون اجرا مي شود، ،وقتي که يک جوان ايراني وارد آموزشگاه گروهباني مي شد، مي بايستي ضمن ارائه مدارک لازم، مدارک تحصيلي، يک برگ عدم پيشينيه کيفري ارائه مي کرد، دنشجويانی که به دانشکدهٌ افسري وارد مي شدند، اگر خانواده  هايشان فعاليت سياسي داشتند ، امکان ورود به دانشکده را ندشتند.ا گر در نظام سابق، براي رسيدن به درجهٌ گروهباني  که يک مسئوليت بسيار محدود در ارتش را دارد، مطالعه سوابق کيفري يک دانش آموز دوره گروهباني لازم و ضروري  بود، آيا براي رسيدن به مقام سلطنت، و مظهر يک ملت بودن! چنين مطالعه اي  ا در خصوصيات خانوادهً پهلوي و يا هر کانديدائي براي شاه شدن  لازم نيست؟نظام سلطنتي  خصوصأ پادشاهان  ملت هاي شرق  با فرهنگ استبداد شرقي، که شاهان براي حفظ قدرت، حتي به فرزندان خود رحم  نمي کردند، چيزي نيست که ملت ايران نشناسد ..بيش از ۲۵۰۰ سال ، داغ ظلم و ستم پادشاهان خود کامه را ملت ايران هنوز بر پيشاني دارند.آقاي رضا پهلوي نوه و پسر دو پادشا ه مستبد و خود کامه اي هستند  ، که هر کدام بعد از رسيدن به قدرت به کمک بيگانگان از طريق کودتاي نظامي، وتحکيم قدرت مستبدانهً خود، تمام دست آوردهاي انقلاب مشروطيت را زير پا گذاشتند. بي جهت نيست ، که فيلسوف معروف فرانسه در قرن شانزدهم ،Etienne de LABOETIE، مي گويد ،در ذات هر نظام سلطنتي، نطفه استبداد وجود دارد. پادشاه هر موقع اراده بکند، به کمک يک عده   آد مها ي سود جو و فرصت طلب مي تواند تبديل به يک شاه خود کامه بشود.

«آيت الله» خميني حد اقل  اين صداقت را داشت، وقتي که از او پرسيدند ،حضرت اقا شما در پاريس يک عده وعده هائي به ملت مي داديد و چنان از آزادي و احترام به حقوق شهروندي صحبت مي کرديد، که همه به شما اطمينان کردند. به علاوه مي گفتيد، من يک طلبهً بيش نيستم، و دوباره به قم بر م يگردم و به کار طلبگي ام ادامه مي دهم. اماٌ وقتي که قدرت را بدست گرفتيد زير اين قول و وعده ها زديد؟! ايشان در جواب بدون کوچکترين، ناراحتي و شرمندگي جواب م يدهد ،خدعه کرديم. يعني بر سر ملت کلاه گذاشتيم، ملت را فريب داديم .اين سخنان يک روحاني و سيد اولاد پيغمبر است!، و در زمان رسيدن به قدرت، ۷۹ سال از عمرش م يگذشت.و به علاوه چند سال قبل از پيروزي انقلاب، همين « آيت الله،» بطور روشن و آشکار در کتاب معروف خود ، «ولايت فقيه » عقيده خود را در بارهً ملت و حاکميت، نوشته بود، که ملت صغير است، و مثل تمام صغار به قيم احتياج دارد، و حرف قيم هم بدون چون و چرا از طرف ملت صغير، واجب الاجرا است! حال بعد از اين همه بدبختي مذلٌت، جنگ، آوارگي، ويراني و خرابي، فشار اختناق، چگونه مي توان به سخنان  اولاد جوان و جوياي نام و نشان و تاج و تخت پادشاهي،فرزند و نوهً محمد رضا شاه و رضا شاه که هردو به حقوق ملت ايران پشيزي ارزش قائل نبودند، اعتماد کرد؟

خانواده هاي سلطنتي ايتاليا، بخاطر همکاري با فاشيسم موسولينی، و خانواده سلطنتي يونان بخاطر عدم مقاومت در مقابل کودتاي سرهنگ هاي اين کشور در سال ۱۹۶۷،بعد از گذشت سال هاي سال از استقرار دموکراسي و نظام جمهوري، حق ورود به کشور ايتاليا و يونان را ندارند براي اينکه خانواده هاي سلطنتي شهروندهاي عادي نيستند.  آنها مظهر يک نظام باقي مانده از گذشته تاريخ هستند، و با روابطي که با قدرت های خارجي، ذينفع دارند، مي توانند هر لحظه  به دموکرسي، خصوصا به دموکراسي هاي نو پا صدمه بزنند

 

 آيا ميتوان  نفکر برگزاري رفراندم را تبديل به يک حرکت سياسي ملي و اجتماعي کرد؟

در تاريخ ۶۰  سال گذشنه ايران، اين نمونه، يعني تبديل يک فکر سياسي، به يک حرکت اجتماعي و ملي در جهت خواست و اجراي عملي آن فکر سابقه داشته است. اين تجربه درست در راستاي ا ين اصل معروف در سياست، تبديل نيروهاي بالقٌوه، به نيروي بالفعل است. در زمان زنده ياد دکتر محمٌد مصدق، فکر ملٌي کردن صنعت نفت در سراسر ايران، تبديل به يک حرکت و نهضت ملي و ضد استعماري شد. .اگر چه در آن زمان، در مقابل اين نهضت، عناصر بيگانکان و بيگانه طلبان، با خرابکاري هاي علني شاه و در نهايت با کودتاي طراحی شده از طرف دولتهاي آمريکا و انگليس اين نهضت را به شکست کشاندند و شاه را دوباره بر تخت سلطنت خود کامه نشاندند، اما هيچ مورخ صديق، نمي تواند اين نهضت را يک حرکت وا پسگرا قلمداد بکند .تنها، راهکارها و روش هائی که نيروهاي سياسي و شخصيت هاي آزاديخواهی يکه در بطن اين حرکت، فعاليت مي کنند و در آينده نيز فعاليت خواهند کرد، طيف ومحتوي عقيدتي و فکري آن را در جريان مبارزات عملي  مي توانند مشخص بکنند. بعنوان مثال تاريخي، وقتي که طرفداران جبهئه ملي و نهضت ملي کردن صنايع نفت در سرتاسر ايران را محور اصلي خود عليه دخالت بيگانگان، و استقرار استقلال واقعي ايران و ايراني را مي خواستند،حزب توده ايران فقط خواستار ملي کردن شرکت نفت جنوب بود. به عبارت ديگر، از نظر توده اي هاي ان زمان، استعمار انگليس و امريکا براي ملت ايران مضر بود، امٌا استعمار «اتحاد جماهير شوروي،، ميهن کارگران ، وزحمتکشان  دنيا » به نفع ايران بود!

بر خورد انديشه هاو بيان آنها از طريق رسانه هاي گروهي در بارهً برگزاري رفراندم و مقالات متعددي که در اين مدت توسط شخصيت هاي مهم سياسي، با بينش هاي مختلف در اين رسانه ها منتشر شده اند، نشانگر بازتاب گستردهً اين اندشه سياسي در بطن جامعه است. به جا است که اين مقالات توسط سازما نهائی که امکان مالي دارند، چه در ايران ، وچه در خارج به صورت کتابچه اي در آمده و با قيمت نازل در اختيار ملٌت قرار داده شود، تا جامعه با مطالعه اين مقالات، و انديشيدن درمحتوای آن، خود جهت و طيف فکري اش راشکل بدهد.. فراموش نکنيم، که ازاديخواهان ايران در عين حال در جبهه هاي مختلف مبارزه مي کنند.

۱-     مبارزه عليه فقر فرهنگي، و خرافات حاکم در جامعه، بجاي تقوا، فضيلت و معنويت ديني.

۲-     مبارزه سياسي عليه حاکميت استبداد ، جهل سياسي و فساد.

۳-     مبارزهً عقيدتي عليه بازماندگان نظام واپسگراي سلطنت.

۴-     مبارزه عليه نيروهاي شبه نظامي، و همکاري علني « مجاهدين»  با نيروهي سياسي ئظامي بيگانگان، جهت ترغيب و تحريک  امريکا ، در حمله به ايران

۵-     مبارز عليه قدرتهاي استعماري، که براي چپاول ثرو تهاي مادي و معنوي ملت هاي جهان سوم، از هيچ جناياتي روي گردان نيستند

 

 

پاريس-۲۰ ژانويه ۲۰۰۵ . کاظم رنجبر . دکتردر « جامعه شناسي سياسي»

Kazem.randjbar@wanadoo.fr