خروس جنگي بي مانند
درباره ي زندگي و شعر هوشنگ ايراني
مجتبي
پورمحسن
چهارشنبه،
9 دى، 1383
همزمان
با شكلگيري حركتهاي جديد در شعر دهه هفتاد به يكباره جامعه ادبي ايران
به بررسي زندگي و شعر يكي از شاعران معاصر پرداخت. هوشنگ ايراني شاعر
نوگرا در دهه سي شمسي يكي از كساني است كه منتقدين امروز،دستاوردهاي جديد
شعر فارسي را به او منتسب ميكنند.
پس
از سالها كه در محافل ادبي نامي از ايراني برده نميشد، انتشار كتاب «خروس
جنگي بيمانند» كه به كوشش سيروس طاهباز تهيه و منتشر شد فرصتي را فراهم
كرد كه ادبيات ايران بار ديگر نگاهي به زندگي و هنر اين شاعر و هنرمند
نوگرا داشته باشد.
هوشنگ
ايراني در سال چهارم از قرن اخير شمسي در شهر همدان متولد شد و پس از طي
مراحل مقدماتي و دانشگاهي براي ادامه تحصيل در نيروي دريايي به كشور
انگليس رفت. اگرچه پس از مدتي به دليل عدم سازگاري با فضاي خشك و بيروح
نظامي، تحصيل در اين رشته را نيمهكاره رها كرد و نهايتا موفق به اخذ درجه
دكتري در رشته رياضيات شد، كل عمر فعاليت ادبي ايراني از پنج سال تجاوز
نكرد. او كه علاقه بسيار زيادي به فلسفه و عرفان هند و شرق داشت پس از
كسب تجارب در اروپا با انرژي بسيار به ايران برگشت و بطور جدي به ادبيات
پرداخت.
فعاليت
ادبي ايراني همچون بسياري از حركتهاي ادبي معاصر اروپا با انتشار دوره دوم
مجله خروس جنگي همراه بود. دومين دوره انتشار مجله خروسجنگي در فاصله
ارديبهشت تا خرداد سال 1330 انجام پذيرفت. هرچند كه مجله خروس جنگي در
دوره اول خود نيز منعكسكننده عقايد نو در زمينه هنر و ادبيات بود اما چندان
جنجالي برپا نكرده اما انتشار دوره دوم خروسجنگي حكايت ديگري داشت. با
كنارهگيري جليل ضياپور،نقاش معروف و ورود هوشنگ ايراني،خروس جنگي به
عنوان يك نشريه جنجالي منتشر شد. در بيانيه انجمن خروس جنگي به نكات
جالبي اشاره شده بود. «1هنر خروس جنگي هنر زندههاست. اين خروش، تمام
صداهايي را كه بر مزار هنر قديم نوحهسرايي ميكنند خاموش خواهد كرد.» «4
نخستينگام هر جنبش نوين با درهمشكستن بتهاي قديم همراه است.» و بالاخره
بند آخر كه ناشي از عصبيت اعضاي انجمن خروسجنگي است. «13 مرگ بر احمقان»
اما
فعاليت ايراني در حوزه شعر محدود به انتشار چهار مجموعه شعر ميشود. «بنفش تند
بر خاكستري » (1330)، «خاكستري» (1331)، «شعلهيي پرده را بر گرفت و ابليس
بيرون آمد» (1331)، «اكنون به تو ميانديشم، به توها ميانديشم» (1334) چهار
مجموعه شعر ايراني مشتمل بر كمتر از چهل شعر ايراني بود. او در سال 1327،
شعر بلند «نالههايي از زندان ريدينگ» اسكار دايلد را نيز ترجمه كرد. همچنين
ترجمه او از شعر «چهارشنبه خاكستر» تي.اس، اليوت نيز در مجله آپادانا چاپ
شد.
اما
براي بررسي جايگاه شعر هوشنگ ايراني بيش از هر چيزي بايد به موقعيت
ويرانگر اين شعرها در فضاي ادبي دهه سي توجه كرد. در حالي كه پس از
انقلاب نيما در شعر فارسي، هنوز بحث چگونگي و تاؤيرات اين تحول داغ بود،
شعرهاي هوشنگ ايراني در كنار نظرات متفاوت او درباره هنر كه حاصل تفكر روي
پتانسيل ادبيات غرب و همچنين عرفان شرق بود موجي از حرف و حديث را در
فضاي ادبي كشور منتشر كرد. از طرف ديگر بايد در نظر داشت كه شعرهاي ايراني
درست در سالهايي منتشر شد كه يا جامعه ادبي ايران درگير آرمانخواهي روزهاي
پرالتهاب پيش از 28 مرداد سال 1332 بود و يا اينكه در روزهاي پس از آن نوعي
سرخوردگي ناشي از شكست سياسي را تجربه ميكرد. بديهي مينمود كه اجتماعي (ادبي)
با اين مختصات، انديشهها و شعرهاي هوشنگ ايراني را بر نتابد. شعر او جداي
از ارزش كيفياشنگاهي متفاوت به ماهيت ذاتي اين هنر داشت: پنجهيي از
خشم آبي خرد گردد \ در درونش \ هستي توفان شود،همچون غباري\ زير چنگ درهها
پيچان\ بر كند نفرت از بند مهره \ شكافد \ قلعههاي سهمگين خيره بر دريا \ مرداب
آهنهاي دود \ دشنه چشمش گلوي نهرها را يخ ميزند\ ... دخمه بستهها\ از
هوار او\ رشتهها درند \ سايه برجهد\ سايه برجهد\ سايه برجهد\ ... هايي، يييايا\
هايييي يايا ني ودا دا دا ا ا ا هاه
در
شعر ايراني نه خبري از طبيعتگرايي نيماست و نه از آرمانخواهي و سياستزدگي
بسياري از شاعران ديگر. پس از انتشار اين شعر بعضي از منتقدان پايان اين
شعر را به روش گريزي داداييسم نسبت دادند اما همانطور كه سيروس طاهباز نيز
اعتقاد داشت ردپاي اين عادتگريزي را بايد در عرفان شرقي كه قبلا در شعر
مولانا نمود يافت، جستوجو كرد. يكي از مهمترين وجوه بارز اشعار هوشنگ ايراني
به همين نقش اصوات در ساختار شكل برميگردد. وي اين تمهيد را در شعر معاصر
فارسي تجربه كرد. اين ويژگي يكي از مواردي است كه شعر سالهاي اخير ايران
بايد هنگام تجربهاش، نام هوشنگ ايراني را به خاطر بياورد.
اما
يكي ديگر از خصيصههاي شعر ايراني،جان مايه عرفاني آن است. شايد عمده
دليلي كه بعضي شعرهاي سهراب سپهري را تحت تاؤير شعر او ميدانند همين باشد
اما با وجود اين شباهتها، شعر هوشنگ ايراني، مشخصات متمايزي دارد. تلاش
براي آشنايي زدايي در متن شعر باعث ميشود كه حتي گاه با برهمزدن شكل
دستوري زبان در شعرهاي او مواجه شويم كه در نتيجه كاربست ذكاوت شاعر و
استفاده از كاركردهاي كلمات در ادبيات كهن فضاي جديدي را خلق كرده است. مثلا
در شعر مارش هستي:
...
آفتابي
سياه\ بيحركت\ مركز آسمان بچسبيده\ سياه\ سپيد\ سرب وش سنگيني\ جاودان
سكون\ جاودان جنبش\ در فضا رخنه ميبننمايد\ موج آهنگ\ موج نور\ ...
فعل
«ميبننمايد» ساختاري دارد كه قبلا در ادبيات سالهاي دور فارسي نيز تجربه
شده ،اما اعمال اين تحول در فعل «نماي» (بن مضارع) با توجه به موقعيت
فعل دربند مذكور،شكل نويي به آن داده است.
در
عينحال بعضي از شعرهاي هوشنگ ايراني ارزش زيباييشناسي همسنگ نامي كه
از او مانده ندارد. شعرهاي «گريز»،«خروش اندوه»و «جزيره گمشده»همينگونهاند.
.
چيزي
كه باعث شد هوشنگ ايراني مورد حمله مخالفان نوگرايي قرار گيرد نه فقط
شعرهاي او بلكه مقالات انتقادي و تحليلي او هم بود. او در چند شماره منتشره
مجله «خروسجنگي» به ارايه نظرات خود در مورد شعر و هنر پرداخت. مقاله«شناخت
نوي،فرماليسم» تشريحكننده نظرات هوشنگ ايراني در باب هنر است. چاپ اين
مقاله در فضايي كه ادبيات متعهد و در خدمت سياست طرفداران زيادي حتي در
بين جامعه حرفهيي ادبي كشور داشت،همچون خاري در چشم كهنهگرايان مينمود.
به اعتقاد او «فرم،از آنجا كه از رويدادهاي اصيل درون سرچشمه ميگيرد و
نمود آنان را بيدگرگون ساختن با خود به نمايش ميآورد،از هرگونه ريا و
ناراستي بيزار است و با برانداختن رسمهاي كهن كه چيزي جز خودفريبي و ريا
نيست،بشر را به راستگويي واميدارد و ميكوشد او را آنچنان كه هست بنماياند.»
البته درك هوشنگ ايراني از فرماليسم تفاوتهاي زيادي با قواعد آن دارد.
او
زيبايي را نه خلقشدني بلكه كشف شدني ميداند. از همينجاست كه ميتوان
به برخي تناقضات فكري در هوشنگ ايراني پي برد. او در مقالهييتاكيد ميكند
كه شعر نه هديه خدايان،كوششي است كه توانايياش در همه وجود دارد و به
كمك آن همه ميتوانند پايهگذار زيباييهاي نو و اصيل باشند. اعتقاد ايراني
به هنر و زيباييهاي اصيل و همچنين بيان اين نكته كه «زيبايي كشف شدني
است» نشان ميدهد كه بنيانهاي فكري او برپايه نوعي «متافيزيك»استوار است.
بر اين اساس اگر بسياري از كهنهگرايان با اعطاي موقعيت برتر به شاعر او را
در جايگاه فرازميني قرار ميدادند،هوشنگ ايراني اين نظر را در باره «زيبايي»
دارد.
او
آنقدر در نقد صريح بود كه حتي نيما،بنيانگذار تحولات معاصر شعر ايران هم از
گزند نقادي بيپرده او در امان نماند. او در نوشتهيي، پيشگفتار نيما بر
مجموعه شعر «آخرين نبرد» اسماعيل شاهرودي را به باد انتقاد گرفت و گفت كه «نيما
يوشيج از دريافت زمان بازمانده است و در گذشته (هرچند بسيار نزديك) زندگي
ميكند» ايراني،دفاع نيما از شعر اجتماعي شاهرودي را ناشي از عقبماندگي
فكري نيما ميپنداشت. او اجتماع را مبتلا به نوعي «سكون ريايي»ميدانست كه
در آن «درون نفرتآلود و پوچش» را پنهان ميسازد و از كشف زيبايي حقيقي
جلوگيري ميكند.
ايراني،در
شماره سوم «خروسجنگي» در يادداشتي بيرحمانه به انتقاد از توللي پرداخت. از
نكات جالب اين نقد،اشاره نويسنده به تعلق خاطر تعصبآميز توللي و همفكران
او نسبت به قراردادهاي شعري بود كه نشان ميداد سوداي نوآوري خود او ريشه
در گذر از قراردادها دارد. به همين دليل بود كه او در شعرهايش از تركيبات
نامانوس و ابداعي استفاده ميكرد تا با ساختن تركيباتي نظير «جيغبنفش» و «غار
كبود»، به دركهاي معمول و نخنما شده از ساختار عبارات پايان دهد. هرچند كه
وجود چنين تركيباتي باعث شد كه مخالفان و حتي موافقان او بسياري از زيباييهاي
شعر او را نبينند. در همين شعر «كبود»و در عبارت «گوش سياهي زپشت ظلمت تابوت»
هوش شاعر در ايجاد موقعيتهاي گستردهتر با توجه به شباهت آوايي «گوژپشت» و
عبارت مذكور ستودني است. هوشنگ ايراني،با كمتر از چهل شعر و چند مقاله
پرچمدار تحول خواهي در شعر ايران شد. باوجود اينكه امروزه بسياري از نظرات
وي در باب هنر و شعر كهنه به نظر ميرسد،اما با توجه به شرايط ارايه اين
نظرات در لابهلاي روزهاي آرمانخواهي و شكست كار او بيارزشمند مينمايد. او
پس از سال 1334 بطور كلي شعر را كنار گذاشت و در سال 1351 در كويت بر اؤر
سرطان حنجره درگذشت . شايد اگر دستاوردهاي او در حيطهشعر امتداد زماني
بيشتري مييافت،آن نميشد كه پس از بيش از چهلسال و همزمان با جريانات اخير
نوخواهانه شعري از او يادي شود. استقبال به يكباره جريان نوخواه شعر امروز
ايران از هوشنگ ايراني و شعرش بالاخره او را از اين وضعيت بغرنج خارج
ساخت كه مثال شاعران و منتقدين سنتگرا براي ناماندگاري باشد. با اين روند
كه آغاز شده است از هوشنگ ايراني و جيغ بنفشاش پس از اين نيز بسيار
خواهيم شنيد.
¤
نوشته
شده در ساعت 14:50 توسط مجتبی پورمحسن
http://sale2002.persianblog.com/