دموکراسی فرزند جسارت است، نه ترس
- چند روز قبل از انتخابات رئيس جمهور
جهان در آمريکای شمالي، در آمريکای جنوبی چند انتخابات ويک همه پرسی در يک
کشور کمی ناشناس و تقريبا سری به نام اوروگوا برگزار شد. درانتخابات ها، برای
اولين بار در تاريخ اين کشور، چپ پيروز شد. و در همه پرسی برای نخستين بار در
تاريخ جهان، خصوصی کردن آب توسط آرای عمومی رد شد، و بدين ترتيب حق عموم مردم
بر آب مورد تاکيد قرار گرفت.
ادواردو گاليانو
برگرفته از سايت فرهنگ توسعه
هرگز
مجبور نيستيم بين آن هايی که نمی خواهيم برگزينيم، بين بوش و کري، هميشه راه سومی هست، راهی که به سوی دمکراسی
است و تنها با اراده دمکراتيک مردم باز می شود. ادواردو گاليانو، يکی از برجسته
ترين تحليل گران معاصر با قلم شيوای معروف خود يک نمونه را اين جا معرفی می کند.
چند روز قبل از انتخابات
رئيس جمهور جهان در آمريکای شمالي، در آمريکای جنوبی چند انتخابات ويک همه پرسی در
يک کشور کمی ناشناس و تقريبا سری به نام اوروگوا برگزار شد. درانتخابات ها، برای
اولين بار در تاريخ اين کشور، چپ پيروز شد. و در همه پرسی برای نخستين بار در تاريخ
جهان، خصوصی کردن آب توسط آرای عمومی رد شد، و بدين ترتيب حق عموم مردم بر آب مورد
تاکيد قرار گرفت.
جنبشی
که در راس آن رئيس جمهور منتخب تابره واسکز قرار داشت به انحصار دو حزب سنتی ؟
احزاب بلانکو و کلرادو- که از زمان خلقت جهان بر اروگوا حکومت می کردند، خاتمه داد.
و
بعد از هر انتخاباتی معمولا چنين اظهار شگفتی هايی به گوش شما می خورد: " من
تصور می کردم ما بلانکوها می بريم، ولی در عوض ما کلرادو ها برديم" يا برعکس. آری از روی اپورتونيسم بود ، ولی همين
طور اين هم بود که دو حزب بعداز اين همه سال حکومت با هم يک تن شده بودند، اما در
دو لباس.
بيزار
از فريب خوردن ها، اين بار مردم از آن وسيله ای که کم از آن استفاده می شود - عقل سليم - استفاده کردند. مردم از خود سوال کردند، چرا آن ها به
ما قول تغيير می دهند اما از ما می خواهند دايم همان و همان چيز را انتخاب کنيم؟
چرا هيچ يک از اين تغييرات بی نهايت را همان موقع که در قدرت بودند ايجاد نکردند؟
هرگز
مغاک بين کشور واقعی و قول های انتخاباتی اين همه روشن نبوده است. در کشور واقعی- که
بد طوری مجروح بود، وتنها چيزی که در آن رشد داشت رقم مهاجران و گدايان بود،
اکثريت ترجيح دادند گوش های خود را بگيرند تا خطابه های اين اهالی مارس را که با
کلمات پرطمطراقی که از ماه وارد شده بود با هم برای حکومت بر ژوپيتر رقابت می
کردند، نشنوند.
حدود
سی و اندی سال پيش، جبهه وسيع"فرنته آمپليو" بر اين دشت های جنوبی سبز
شد:
" برادر، نرو ؟ اميد هست "، اين
خواهشی بود که جنبش در ميان می گذاشت.
ولی
بحران شتاب زده تر از اميد حرکت می کرد، خونريزی ازجوانان کشور شتاب می گرفت. رويای
سويس آمريکا، پايان يافت، و کابوس خشونت و فقر آغاز شد، که در يک ديکتاتوری نظامی
که اورو گوا را به اتاق شکنجه فراخی تبديل کرده بود به اوج خود رسيد.
بعدها،
وقتی دموکراسی بازگشت، سياست مداران غالب آن چيز اندکی راهم که از سيستم توليد
باقی مانده بود منهدم کردند و اوروگوا را به يک بانک بزرگ تبديل نمودند. و همانطور
که غالبا معمول است وقتی کشور مورد حمله بانک دارها قرار گرفت، بانک ورشکست شد و
اورگوئه خود را تهی شده از مردم و لبالب از قرض يافت.
در
تمام اين سال های مصيبت پس از مصيبت ما، جمعيت انبوهی را از دست داديم. و مثل يک
شوخی زهرآگين، حتی به اين قناعت نشد که جوانان از کشور رانده شوند، بلکه اين سيستم
متصلب آن ها را از رای دادن هم محروم کرد - کاری که نادر کشورهايی کرده اند. توضيح
اين امر دشوار به نظر می رسد، ولی قابل توضيح است: اين مهاجرين به که رای می
دادند؟ صاحبان کشور به شدت مظنون بودند، ودلايل خوبی هم داشتند.
نامزد
معاونت رئيس جمهور از حزب کلرادو در آخرين پرده کارزار انتخاباتی اش اعلام کرد اگر
چپ اين انتخابات را ببرد، تمام اوروگوئه ای ها بايد مثل هم لباس بپوشند، مانند چين
تحت حکومت مائو.
او
فقط يکی از ماموران بی شمار و غيرارادی تبليغ انتخاباتی چپ ظفرمند بود. حتی خستگی
ناپذيرترين کارکنان انتخاباتی برای پيروزی چپ آن قدر کار نکردند که تريبون های
سراسر کشوری کسانی که به مردم هشدار ميدانند چه خطر عظيمی در آن نهفته است که
دمکراسی به دست دشمنان خودکامه آزادي، و تروريست ها، آدم رباها و آدم کشانی که
دشمن دموکراسی اند بيفتد. حملات آن ها به طور فوق العاده ای موثر بود: هرچه بيشتر
آن ها شيطان را لعن کردند، مردم بيشتر به جهنم رای دادند.
عمدتا
به شکرانه اين جارچی های مغاک وحشت بود که چپ با اکثريت مطلق پيروز شد، بدون نياز
به انتخاب تکميلی. مردم عليه ترس رای دادند.
همه
پرسی در مورد آب نيز پيروزی بر ترس بود. اوروگوئه ای ها را با زهره کشي، تهديد و
رشوه بمباران کردند: رای عليه خصوصی کردن آب يعنی محکوم شدن به داشتن چاه های پر
از فاضلاب و تالاب های پر از تعفن.
مانند
انتخابات ها، در همه پرسی هم عقل سليم پيروز شد. مردم با آرای شان تسجيل کردند،
آّب اين منبع طبيعی کمياب و محدود بايد حق همه مردم باشد نه يک اميتاز ويژه برای
آن ها که قادر به پرداخت اند. مردم هم چنين نشان دادند می دانند که ديری نخواهد
پائيد که در يک جهان تشنه، مخازن آب تازه به همان اندازه ? اگر نه بيشتراز ? مخازن
نفت در معرض طمع خواهد بود. کشورهايی که فقيرند ولی از آب غني، بايد بياموزند که
از خود دفاع کنند. بيش از پنج قرن از زمان کلمبوس گذشته است. چند قرن می توان به
معاوضه طلا با مهره های شيشه ای ادامه داد؟
آيا
لازم و مفيد نيست که ساير کشورها هم مساله آب را به همه پرسی بگذارند؟ در يک
دموکراسي، دموکراسی واقعي، که بايد تصميم بگيرد؟ بانک جهاني، يا شهروندان هر کشور؟
آيا حقوق دمکراتيک به واقع وجود دارد، يا از آن ها بايد فقط برای دکور يک کيک
مسموم استفاده کرد؟
در 1992
اروگوا تنها کشوری در جهان بود که خصوصی کردن شرکت های متعلق به عامه را به رای
عمومی گذاشت: 72 درصد با آن مخالفت کردند. آيا اين شيوه ای دمکراتيک نخواهد بود که
در همه کشورها به همين ترتيب عمل شود؟
طی
قرن ها، آمريکای لاتينی ها را برای ناتوانی تربيت کردند. اين شيوه تربيتی بود که
از زمان استعمار جاری بود و به کمک سربازان خشن، معلمان ترسو، قدرگرايان نحيف
آموزش داده شده و در روح ما اين باور را به وجود آورده بود که واقعيت غير قابل
تکان دادن است و همه ی کاری که ما می توانيم بکنيم اين است که رنجی را که هر
روزمان با خود به همراه می آورد، در سکوت فرو دهيم.
روزهای
از نوع ديگر اوروگوا استثنا بود. اين که اوروگوا آموزش رايگان عمومی را قبل از
انگلستان تصويب کرد، حق رای زنان را قبل از فرانسه ، هشت ساعت کار در روز را قبل
از ايالات متحده، وحق طلاق را قبل از اسپانيا - هفتاد سال قبل از اسپانيا اگر
بخواهيم دقيق بگوئيم.
حالا
ما داريم اين انرژی خلاق را احيا می کنيم و به خاطر می آوريم که اوروگوای آن دوره
درخشان فرزند جسارت بود، نه فرزند ترس.
اين
آسان نخواهد بود. واقعيت سنگدل به سرعت به ياد ما خواهد آورد فاصله زيادی است بين
آن چه می طلبيم و آن چه ممکن است. چپ در يک کشور درهم شکسته روی کار می آيد که در
گذشته دور پيشرو پيشرفت جهانی بود، ولی امروز يکی از عقب مانده ترين ها ست که تا
بنا گوشش مقروض و اسير ديکتاتوری مالی بين المللی است که رای نمی دهد بلکه به
سادگی وتو می کند.
امروز
فضای مانور ما بسيار محدود است. ولی آن چه را که معمولا دشوار- و حتی غير ممکن-است،
می توان خواست و حتی به دست آورد، اگر ما با کشورهای همسايه پيوند برقرار کنيم،
همانطور که با همسايه های مان پيوند برقرار کرديم.
در
اولين تظاهرات های "جبهه وسيع" که دريايی از مردم را در خيابان ها به
حرکت درآورد، کسی نيمه شوخی نيمه ترسيده فرياد زد: بگذار جرات کنيم و ببريم.
سی
سال بعد اين به حقيقت پيوست.
شناختن
اين کشور آسان نيست. اوروگوئه ای ها آن قدر باورنکردنی هستند که حتی پوچ گرايی هم
از آن ها عقب می ماند. حالا شروع کرده اند به باور کردن، و چه ملتهبانه. و امروز
اين مردم سودايی مزاج و رام، که در نخستين نگاه به نظر می رسد آرژانتينی هايی
هستند که واليوم خورده اند، تا به فلک دست افشان اند.
برنده
بار هولناکی از مسووليت بردوش دارد. اين تولد دوباره آرمان و احيای شادمانی بايد
با دقت مورد مراقبت قرار گيرد. ما بايد هر روز به خاطر بياوريم کارلوس کوئيجانو
چقدر برحق بود وقتی که می گفت خيانت به اميد تنها گناهی است که نمی توان آن را
بخشيد.
ادواردو
گاليانو يک نويسنده اوروگوئه ای است. اين کتاب ها از اوست: "رگ گشوده آمريکای
لاتين"، "خاطره آتش"، " فوتبال در آفتاب و سايه"
برگردان:س.آ