بيانيه دكتر يوسف
مولائی وکيل آقای امير انتظام:
هموطن، مقاومت دليرانه عباس امير انتظام ٢٥ ساله شد
·
من از او آموختم كه زندگی آن
چنان زيباست كه نبايستی آن را با شعار مرگ آزرده كرد، نبايد مرگ هيچ انسانی را آرزوكرد
حتی مرگ زندانبان و شكنجهگر را نبايد. اما میتوان و بايد مرگ بر شكنجه را فرياد
كشيد. نابودی زندان را آرزو كرد. مرگ بر بیعدالتی و تبعيض را سرداد به جنگ هر
گونه پليديها رفت .
·
در قلهای كه او ايستاده است
انتقام و نفرت هيولای زشت و خشنی است كه زندگی را اماج كينه قرار میدهد. پس دلها
را بايد به عشق صيقل داد، سنگفرشها را از لكههای خون كهنه شست و شهر را با گلهای
سرخ آراست. وقت است كه شمعدانیها را به ايوان شهر بياوزيم و شهر را به خنده آذين
بنديم.
انسان
آزاد به دنيا آمده و همه جا در زنجير است (ژان ژاك رسو). رنجهای اسارت و بیعدالتی
در طول تاريخ جسم جان انسان را چه بسيار آزرده و میآزارد و زندان اين هيولای دست
پروده انسان اشتهای سيری ناپذير خودرا برای بلعيدن آزادی انسان به هرسو میكشاند
اما بزرگترين زندان و زنجير انسان، اسارت خويشتن به دست خود میباشد. انسان در
تلاش برای آموختن و در مسير دانايی و آگاهی، آزادی خويش را میسازد و در تاريكترين
سياهچالها براوج روشنايی به پرواز در میآيد. پرواز نلسون ماندلاها و حضور را
برفراز قلههای شعور و رشادت از جنس اين آزادی است. تلاش هوشمند امير انتظام نيز
بيان همان حقيقت به روايت ديگری است من با نام و چهره امير انتظام در روزهای داغ
انقلاب آشنا شدم در آن دوران پرهيچان و انباشته از احساس و تحت تاثير فرهنگ سياسی
حاكم بر آن زمان از اميرانتظام كه آراسته و مرتب بود فرسنگها فاصله داشتم و حضور
او را در كابينه در راستای انقلاب نمیدانستم .
در
آبان ١٣٥٨ ديوارهای سفارت آمريكا زير پای دوستان ضد ليبرال كوتاه آمد و غرور
آمريكا در مقابل دانشجويان انقلابی جريحه دارشد و ٤٤٤ روز متفاوت در تاريخ
ديپلماسی جهان تجربه گرديد و امير انتظام نيز گرفتار گرديد. (شعار افشا كن، اعدام
بايد گردد) بر فضای انقلابی آن زمان حاكم شد.
پس
از ٥٥٠ روز بازداشت ، محاكمه امير انتظام بدون وكيل و بدون دسترسی او به اسناد و
مدارك و بدون بهرمندی ازامكان دفاع شروع شد، اتهامات انتسابی به او بسيار سنگين
بود ١- «شركت در توطئه انحلال مجلس خبرگان و مقابله با ولايت فقيه» ٢- تمهيد و
تفريق بين مسلمين و جدا كردن برادران انقلابی فلسطين و ليبی ٣- فراری دادن سران
رژيم فاسد گذشته و انجام ملاقاتها و تماسهای سری و دادن اطلاعات به دشمنان انقلاب.
تا
سال ١٣٧٤ از او بیخبر بودم تا اينكه كيهان هوائی در مطلبی با عنوان (آقای امير
انتظام دنيای جاسوسی دنيا شجاعت نيست) عكس او را با دستهايی به زنجير كشيده بر
تخت بيمارستان چاپ كرد، اين عكس شديدا مرا متاثر كرد و به فكر فرو رفتم و با
كنجكاوی مطالب مندرج در كيهان هوايی ٢٤ مهر را دنبال كردم. امير انتظام با جملات
تندی اظهارات آقای سليمی نمين سردبير كيهان هوايی را به باد انتقاد گرفته بود،
آقای امير انتظام در پاسخ خود به كيهان هوايی عنوان میكند كه در ١٧ آذر ماه ١٣٧٠
در سومين سفر آقای گالندوپل عضو كميسيون حقوق بشر و نماينده دبير كل سازمان ملل
متحد، عليه جمهوری اسلامی اعلام جرم كرده و پيشنهاد خروج بدون قيد و شرط از زندان
را نپذيرفته است. همچنين در فرمهای تقاضای عفو كه بين زندانيان توزيع شده بود
نوشته است (من به هيچ كس و هيچ مقامی اجازه نمیدهم تا مرا مورد عفو قرار دهد اين
مقامات نظام هستند كه بايد تقاضای عفو كنند) و درخواسته هميشگی خود مبنی بر اعاده
دادرسی را مجداً تكرار میكند.
در
سال ١٣٧٤ آقای رهبر پور رئيس وقت دادگاه انقلاب در مصاحبه مطبوعاتی خود اتهامات
تازهای به او وارد میكند كه آقای امير انتظام با پاسخ بسيار جسورانهای اتهامات
را رد میكند (مرا از مرگ نترسانيد كه رقص كنان به پای چوبه دار خواهم رفت(.
زمان
میگذرد و بعضی از ادبيات زمان انقلاب به تدريج كنار گذاشته میشوند و كلمات نفرين
شده آن دوران در گفتمان جديدی به ادبيات سياسی راه پيدا میكند كه از آن جمله حقوق
بشر- جامعه مدنی- قانون مداری- حاكميت قانون و.... میباشند و با بازشدن نسبی فضای
سياسی نام آقای امير انتظام دوباره سرزبانها میافتد اين بار نه بعنوان جاسوس
آمريكا بلكه درمقام برنده جايزه حقوق بشر بنياد دكتر برونو كرايسكی.
او
و همسرش خانم الهه امير انتظام مجوز رسمی خروج از كشور را جهت دريافت جايزه ، بدست
میآورند ولی آقای امير انتظام به خاطر عشق به وطن و اينكه ممكن است بعد از خروج
از كشور اجازه ورود به وطن را دريافت نكند ايران را ترك نمیكند و اين در شرايطی
است كه دريافت جايزه آبرومندانه ترين بهانه برای رهايی از زندان و درمان دردهای
ناشی ازحبس طويل المدت بود، اودر پيام خود به مناسبت دريافت جايزه برای تحكيم پايههای
حاكميت ملی پيشنهاد برگزاری رفراندوم میكند.
آقای
امير انتظام پس از ١٧ سال تحمل رنج و محروميت در زندان در آذر ماه ١٣٧٥ بخاطر
مشكلات ناشی از بيماريهای متعدد بدون هيچ حكم با قرار قضائی به خارج از زندان
هدايت میشود در شرايطی كه مشغول مداوای خود بود به بهانه مصاحبهای با راديو
آمريكا و افشاگری حوادث زندان اوين تحت مديريت آقای لاجوردی مورد خشم مقامات قضايی
قرار گرفته و به خاطر شكايتی كه هرگز منتهی به صدور حكم نشد مجداد روانه زندان میشود
بعد از وقايع كوی دانشگاه تهران شرايط زندان برای او سخت ترشده و ممنوع الملاقات
میگردد. اين شرايط ادامه پيدا میكند تا اينكه در سال ١٣٧٩ مجددا برای درمان به
خارج از زندان هدايت ميشود، آقای امير انتظام در بيرون از زندان به مداوای خود
مشغول میگردد تااينكه بخاطر انتشار مقالهای تحت عنوان( رفراندوم چرا و چگونه) و
مصاحبهای كه در اين زمينه انجام میدهد در تاريخ ٤/٢/٨٢ برای تحمل حبس روانه
اقامتگاه اصلی خود يعنی زندان اوين بر میگردد، آقای امير انتظام كه از بيماريهای
زيادی از جمله ديابت پروستات، ناراحتی مثانه ،كليه، مهرهای كمر و ... رنج میبرد
و نياز به معالجه مداوا و عمل جراحی دارد بالاجبار بيش از شش ماه را نيز در زندان
تحمل میكند و اين در شرايطی است كه كميسيون پزشكی تحت نظر پزشكی قانونی بيماريهای
آقای امير انتظام را صعب العلاج تشخيص داده و اعلام میكند كه او قادر به تحمل
كيفر حبس نمیباشد بالاخره پس از پيگيریهای زياد به آقای امير انتظام از تاريخ
١٣/٧/٨٢ برای انجام معالجات پزشكی مرخصی استعلاجی اعطا میگردد اين مرخصی تا به
امروز بر پايه مدارك پزشكی تمديد شده است، با اين وجود اين يك وضعيت متزلزلی میباشد
كه استمرار و دوام آن به خواست و اراده مقامات قضائی بستگی داشته و هر لحظه امكان
باز گرداندن او به زندان اوين وجود دارد كنار آمدن با اين وضعيت متزلزل، خود يكی
از عوامل فشار روحی بر اين مرد صبور و استوار تلقی میگردد و او تنها با توكل به
خدا و تكيه بر عشق و اراده خود با اين شرايط دشوار كنار ميآيد و اين چنين است كه
او در يك روند استقامت و تواضع ازظرفيتهای تاريخی فراتر رفته و به يك فرهنگ تبديل
میگردد و او در تنهايی و خلوت زندان حتی از خود نيز میآموزد و در كسب دانايی
پرتوان شده و از ميان سلول آهن و بتون به بینهايت روشنايی و رهايی میرسد و او
ديگر يك زندانی نيست بلكه آموزگاريست كه حتی بدون كلام با حضورش به انسان درس
زندگی میآموزد من از او آموختم كه آزادگی ارزشی است كه برای تحصيل آن بايد از جسم
و جان مايه گذاشت و در مقابل وسوسههای نياز و سرزنش گستاخی شلاق با تكيه بر نيروی
شعور و شرف با ايمانی استوار ميتوان ايستاد. و شعر راستين زندگی سرود. من از او
آموختم كه زندگی آن چنان زيباست كه نبايستی آن را با شعار مرگ آزرده كرد، نبايد
مرگ هيچ انسانی را آرزوكرد حتی مرگ زندانبان و شكنجهگر را نبايد. اما میتوان و
بايد مرگ بر شكنجه را فرياد كشيد. نابودی زندان را آرزو كرد. مرگ بر بیعدالتی و
تبعيض را سرداد به جنگ هر گونه پليديها رفت .
در
قلهای كه او ايستاده است انتقام و نفرت هيولای زشت و خشنی است كه زندگی را اماج
كينه قرار میدهد. پس دلها را بايد به عشق صيقل داد، سنگفرشها را از لكههای خون
كهنه شست و شهر را با گلهای سرخ آراست. وقت است كه شمعدانیها را به ايوان شهر
بياوزيم و شهر را به خنده آذين بنديم.
هموطن:
٢٨ آذرماه ١٣٨٣ تاريخ مقاومت دليرانه امير انتظام ٢٥ساله ميگردد. صعود اين مرد
پولادين به قلههای افتخار و غرور يك رويداد تاريخی است اين رويداد فرهنگی و
تاريخی را هرچه باشكوهتر پاس بداريم شمعی در دست، آزادی را صدا كنيم تا روزگار
قفل از كلام او بگشايد.
به
اميد روزی كه زندان نباشد، هجرت و حرمان نباشد، غم دوری از يار و ديار نباشد، عشق
تنها نماند.
يوسف
مولائی وكيل آقای اميرانتظام
٢٥/٩/٨٣