جنبش دانشجويي
در يک يا
دو تمايل سياسي خلاصه نمي شود !
ژاله وفا
jalehwafa@yahoo.de
از مجامع اسلامي ايرانيان
51 سال پيش در 16 آذر 1332، هزاران تن از دانشجويان و
مردم تهران با يک حرکت متهورانه به بهانه سفرگستا خانه ريچارد نيکسون – (معاون رئيس
جمهور وقت آمريکا) در واقع اعتراضي ملي را به
کودتاي امريکايي –انگليسي 28 مرداد همان سال عليه حکومت دکتر مصدق، به جهانيان ارائه دادند.رژيم شاه در
مقابله با جنبش مردم خصوصا دانشجويان عليه
استبداد وابسته خا رجي، دانشجويان مبارزي چون
قندچي،
رضوي و بزرگ نيا
را در خون خود غلطاند. نظام ولايت
فقيه نيز در ايلغار کوي دانشگاه در 18 تير
78 ماهيت سياه استبداد خود را به نمايش
گذاشت . در واقع درخشش زلال راه و هدف اين سه آذر اهورايي و عزت ابراهيم نژاد و خيل
عظيم دانشجويان معترض به استبداد
وابسته شاه و ولايت فقيه ،سياهي استبداد را مقهور روشنايي خود ساخت و ممزوج شدن و يکساني ماهيت دو استبداد را به نمايش جهانيان گذاشت.
ظلمي که بر دانشجويان
در 18 تير78 روا رفت و با فشار به دانشجويان برلب فرو بستن نسبت به مطالبات به حق خود ،توسط اصلاح طلبان تشديد شد و روندي که محاکمات دانشجويان بجاي مجرمان و عاملان و آمران ايلغار
کوي دانشگاه درپيش گرفت و خالي کردن پشت
دانشجويان توسط حکومت اصلاح طلب از هر گونه حمايتي ، سهل است تماهي "هزينه"ها ي بر قدرت ماندن اصلاح طلبان را از آنان طلب کردن ومطالبه هر حق آنان را در
پاي حفظ نظام قرباني کردن ، در امتداد رويگرداني
کل جنبش مردم از اصلاح طلبان ، منجر به کشيده شدن خط فارقي ميان جبهه استقلال و آزادي و جبهه استبداد و
وابستگي در مقطع کنوني تاريخ مبارزات ايران
شد.
دانشجويان نيزدر سالگرد 16 اذر امسال در همان دانشکده فني
يعني محل رويارويي استبداد شاهي با دانشجويان
، در پاسخ به مصلحت سنجي هاي هميشگي آقاي خاتمي در ذبح آرمان ،جامعه مدني ،آزاديهاي سياسي -اقتصادي -اجتماعي ... و در يک کلام حقوق مردم درپاي " نظام ولايت فقيه
" ،بت فرمانرواي مطلق ذهنيت وي و هراصلاح
طلبي که چشم بصيرت را بر واقعيات جامعه
بسته است ، با شعارهاي «مجلس فرمايشي
انحلال انحلال»، «مرگ بر ديکتاتور»، «حرف بسه، دروغ بسه»، و «خاتمي راي ما را پس بده » پيکر محتضر " اصلاح طلب دانستن
نظام استبدادي ولايت فقيه" ،را براي هميشه به خاک سپردند.از اينرو روز دانشجو نه روز فروکاستن جنبش دانشجويي
به تجليل صرف است بلکه فرصتي و بزنگاهي است براي اعلام شفاف خواسته ها ومطالبات کل جنبش آزادي و
استقلال طلبانه مردم ايران و وضوح بخشيدن هر چه تمامتر به ماهيت متفاوت دو جبهه استقلال و
آزادي و استبداد و وابستگي.
اما اگر آقاي خاتمي خود را نه
نماينده و پاسدار حقوق مردم
بلکه نماينده و پاسدار نظام و جبهه استبداد و وابستگي ميشناسد ومعرفي ميکند
و از اينروبدترين خشونتها را بر مردم و دانشجويان
با اصالت بخشيدن به قدرت و آن را
مدار کردن روا ميدارد و اعمال ميکند و تهديد
به بگيرو ببند نيزميکند ، برجنبش
دانشجويي واجب است که اگر خود را متعلق به جنبش استقلال طلبي و آزاديخواهي مردم ايران ميداند ، واکنش خشونت نهفته در زورگويي ها و حق کشي هاي
طرفداران حفظ نظام نشده، بل کنش شود و از ويژگي جنبش خويش همانا روش خشونت زدايي صيانت
تمام بعمل آورد.از اينرو آن سري از دانشجويان که به خشم آمده و جواب زورگويي
ها را با فحاشي داده اند و زلال روش خشونت
زدايي را با ناسزا آلودند،، بايستي در رفتار خود تامل کرده بدانند که فرصت سوزند و جفا کار .فرصت هايي از
اين دست را براي بررسي ريشهها و
ضعفها، غفلتهاي و...
نه تنها حکومت خاتمي بلکه
بخشي از جنبش مردم و دانشجويي در دل بستن
بي چون و چرا به اصلاح رژيم که ناممکن بودنش را با ادله کافي بسياري از مبارزان مردم سالار ازهمان فرداي 2
خرداد 76 با قلم و قدم گوشزد اهل خرد
کردند و8 سال فرصت سوزي و سياست صبر و انتظار پيشه کردن تا
بلکه از اين "امامزاده "معجزه اي رخ دهد را ،از دست گذاردن، بدترين جفا ي به خود
است. از اينرو در صيانت از حقوق مند بودن و آزاديخواهي جنبش دانشجويي
رفتار واکنشي اين قبيل دانشجويان بايستي بعلت اين گرد خشونت و زنگاري که بر
آينه زلال جنبش مردمي پاشيدند مورد سرزنش و
انتقاد جنبش دانشجويي قرار گيرند.
انتقاد تنها
به اين روش ختم نمي شود. بلکه جاي دارد روش آن بخش از يکي از تشکلات دانشجويي ( دفتر تحکيم وحدت )که مردم را به برپايي رفراندوم فرا
خوانده اند ( و در مصاحبه با روزنامه شهروند حداقل آقاي عطري به غلط دفتر را با جنبش دانشجويي يکي قلمداد ميکند)
و اجازه ميدهند بنام آنها آقاي
سازگارا با دريوزگي حمايت بوش از
فراخوان آنها با اين قياس ويژگي و خصلت استقلال طلبانه جنبش دانشجويي را به زير علامت سوال برد، نيز مورد انتقاد قرار گيرند.
جنبش دانشجويي ملک طلق چند دانشجونيست. حاصل رنج
و کوشش و مبارزات ملتي در پرورش جوانان برومند و زبده فکري خود است.از اينرو هر
فرد ايراني مستقل و آزاديخواهي در پالايش
اين جنبش از زنگار استبداد و خشونت از
اهداف و روشش حق ومسئوليت بزرگ
دارد و نبايد در اعمال اين حق مقهور جو
سازي ها و تهديد ها و تهمت ها شود .
اما اين روزها بسيارند
کساني که در له و عليه فراخوان رفراندم
سخن گفته اند و قلم زده اند . به
مصداق "هر گردي گردو نيست" هر مخالفتي نيزماهيت يکسان ندارد. عده اي از
اصلاح طلبان از سردغدغه حفظ نظام و برشماري قابليت براي آن از در مخالفت با فرا خوان رفراندوم بر آمده
اند :همچون آقايان حجاريان و جلايي پور که
درواقع تو سري خوردن کامل نظام را در
افتضاح"وين گيت " "واکنش
عملگرايانه يک نظام غير متصلب " ميدانند و يا آقاي ابراهيم يزدي درس نگرفته از تجربه ، از تغيير ميترساند و هنوز قانون اساسي نظام
را با ولايت فقيه داراي اختيارات مطلق در راس آن را داراي ظرفيت رعايت حقوق مردم ميداند.
و برخي از مردمسالاران از سر دغدغه خدشه دار شدن اصول راهنماي مبارزات ملت ايران و
جنبش مردمي به نقد وگوشزد خطرات بر آمده
از رفتار و کردار فراخوانان به رفراندم بر
خاسته اند.
اينجانب اما در اين
نوشته به نقد آن ن بخش از سخناني ميپردازم که مستقيم و غير مستقيم فرا خوان
رفراندم را به کل جنبش دانشجويي نسبت داده و در لابلاي سخنان خود در واقع حساب خود را با جنبش دانشجويي تسويه ميکنند.
آفاي خاتمي که دانشجويان را به صفت جواني نادان دانست
فراموش کرد که بدينسان اعتراف ميکند که زماني که " راي اولي " هاي 15
ساله را براي دور دوم حکومت خود نياز داشت
و به پاي صندوق راي فرا ميخواند، به زعم او از"نادانان " بسيار جوان
سوء استفاده ابزاري ميکرده وشيره شتايشگري
مجازي رابر سر آنها ماليده است و حکومت او
منتخب نادانان است ! و حال که جنبش دانشجويي به نقد نظام و حکومت او نشسته است
معتقد است که چون" جوان " ميباشند نمي دانند!
آقاي جلايي پور در
توانايي جنبش دانشجويي، چالش با نظام را نمي
بيند و مينويسد "معلوم نيست چرا بيانيه نويسان علاقه دارند
بر شانههاي جنبش دانشجويي بارسنگين تغيير نظام سياسي را بجاي حفاظت از عرصه عمومي تحميل كنند"
و...
به اعتقاد اينحانب نمي شود هم از جنبش دانشجويي توقع
داشت در غياب نهادهاي جا افتاده
مدني و رسانه هاي آزاد و غيروابسته، بار
نمايندگي مطالبات اجتماعي را بردوش کشند و هم
در زماني که نظام را متصلب ميدانند
و در مورد لزوم تغيير نظام ابراز نظر ميکنند، عافيت طلبي را به آنها پيشنهاد کرد و از کار سياسي منع کرد و بعد انديشه و
عمل آنان را به صرف صيانت
ازمنافع صنفي خود تقليل داد! جامعه اي که فرزندان خود راکه در مراکز علمي اش پرورش ميدهد، ناتوان بداند ، تنها بي کفايتي خود را به اثبا ت ميرساند
. از اينرو است که پيوسته شاهد اين هستيم
که نه مر دم بلکه کساني که مترصد از دست دادن قدرت وموقعيت خود در حاکميت
هستند مهر ناداني و نا تواني به دانشجويان ميزنند
.
اينجانب برعکس هم جوان را خصوصا قشر دانشجو را داراي شعور و
آگاهي دانسته و دانستن را برترحق او ميدانم
و هم در توان جنبش دانشجويي ايران ميبينم که براي تغيير نظام آنهم تنها بعنوان بخشي از جنبش عمومي مردم و در راستاي اهداف
آنها نه تنها کار نسبتا آسان برداشتن نظام ولايت فقيه را به مثابه مانعي دربر سر راه
استقرار مردم سالاري در ايران بلکه پيشنهاد چند و چوني استقرار نظامي مردم سالار را و
ارائه راهکار عملي کردن آن و همچنين ويژه گيها و مختصات يک نظام مردم سالار را به
مردم ارائه دهد. کار جنبش دانشجويي اگر اين
مهم نباشد و اين را مشارکت واقعي در تصميم گيري براي آينده ايرن ندانيم پس مبارزه را تنها درپرداخت "هزينه" خلاصه ميکنيم و کارجنبش
دانشجويي را نه در عمل به حق که همراه خود همزادي از جنس مسئوليت نيز دارد بلکه
چون مستبدان در انجام"تکليف " خلاصه ميکنيم و اتفاقا از همين
روست که به اعضاي دفتر تحکيم وحدت بعنوان بخشي کوچکي از جنبش دانشحويي ( کوچک از
لحاظ تعداد اعضا در مقابل کل جمعيت دانشجويي
کشور وگرنه بزرگي به عمل در راستاي اهداف مبارزات ملت است ) معترضم که چرا کار سخت
و بايسته را رها کرده و بجاي حرکت ايجابي ( ارائه
محتواي "آري" براي جانشيني
نظام ) به کا ر آسان و سلبي ( صرف نه گفتن به نظام ) اکتفا کرده است و در همين کار
نيز ارکان مردم سالاري را نيز مخدوش ساخته اند؟
حق دارند بپرسند
چرا مخدوش ؟ پاسخ ميدهم که آقاي ملکي در
مصاحبه با نشريه شهروند ار قول آنها گفته اند :" بطور مشخص جوانان دانشجوي دفتر تحكيم وحدت را داريم كه ميگويند،
آنها در اين انقلاب هيچ دخلي نداشته اند، پدرانشان انقلاب كرده اند و حال ميخواهند
انتخاب خودشان را داشته باشند." اگر اين نقل معنا صحيح صورت گرفته باشد ،بايستي از آنها پرسيد کدام جنبش دانشجويي را در کشوري ديده ايد که ابتر و بي
دنباله از مبارزات مردم کشورش در بي اعتنايي محض يا بدتر از آن بي احترامي به آن (
مصادف دانستن انقلاب با خشونت ) و عدم
احترام به نتيجه آن ( الغاي نظام سلطنت ) توانسته باشد نظر کسي را به خود جلب کند؟
ويا اثر در خور و شايسته اي در مبارزات
مردمش از خود به جاي گذارد؟چرا يک خارجي (
مارک فروو تاريخ دان و فيلسوف سياسي مشهور فرانسوي ) بايستي ما را به حفظ انقلاب بزرگ خود گوشزد شود و توانا به فرق
گذاشتن بين انقلاب ما به مثابه حاصل 100 سال مبارزات ملت ما در آزاديخوهي و
استقلال طلبي شود و نظام حاکم را نتيجه از
دست وانهادن اهداف آن انقلاب عظيمي که غرب را به وحشت انداخت بداند و ما همواره آنچه خود داريم ز بيگانه تنما کنيم؟
اعضاي محترم دفتر
تحکيم و حدت، دانشجو هم قوه عاقله اش کار ميکند و هم حقش است
که در زمينه سياسي نظر داشته باشد و ارائه
دهد. منتهي تفاوت عظيمي مابين "سياسي کاري" با کار سياسي موجود
است . آنچه کار سياسي را پخته ميسازد و
ربطي به جواني و پيري نيز ندارد تجربه و درس گرفتن از تجربه است وعجول نبودن و هشياري سياسي در موقعيت شناسي وحق و مسئوليت
خود را به ديگري نمايندگي ندادن و نفس خود
را مکلف دانستن است.
شما ميدانيد که يکي
از ويژگي هاي مبارزات مردم ما استقلال طلبي
آن است. مصدق کبير به اين صفت شاخص شد.ملت ايران باج دهي به اجنبي ودريوزگي از
آنان را به استبداديان واگذارده است وخط خود را
با آنان جداکرده است.از قول آقاي مومني مي خوانيم که گفته است " بديهي است كه
جنبش دانشجويي نميتواند در كنار نيروهايي قرار بگيرد كه طي سالها مشي غيردمكراتيك
از خود نشان داده اند. ما اساسا با هرگونه اشكال غيردمكراتيك از جمله سلطنت مخالف
هستيم و از قبل با اين نيروها مرزبندي داشته ايم"
اين جملات مايه مباهات هر ايراني است که
هر دانشجويي ايراني را چشم ديده باني بيابد که نگران خدشه دار شدن اصول مبارزاتي مردمش است
.اما بياد داريد که چندين انجمن اسلامي
متعلق به دفتر تحکيم وحدت چندي پيش در
هنگامه اي که برخي نان به نرخ روز خور سلطنت طلب
از بوش تقاضا ميکردند مرحمتي کند و به ايران حمله اي کند و آنان را در به
قدرت رسيدن ياري رساند! در همان اثنا بود
که اين انجمن اسلامي ها اطلاعيه اي منتشر
کردند که برداشتن نظام را بدست قدرت خارجي بدون اشکال ميدانستند! با روشنگري هاي
استقلال طلبان مردم سالار خوشبختانه پي به اشتباه نظري خود بردند و موضع خود را
تصحيح کردند.حال چگونه است که امثال آقاي مومني اجازه ميدهند آقاي سازگارا در
مصاحبه با مجلات امريکايي ( نيويورک سان 7 دسامبر 2004)امعان نظر متجاوز به کشور همسايه را دريوزگي کند ؟ شما که معتقديد با سلطنت طلبان مرز بندي مشخص داريد حمايت آنان را از چه رو طلب ميکنيد؟
ملت ايران قسم شما را با ور کنند يا دم خروس قانون اساسي باج
ده آقاي سازگار را؟ ممکن است شما وامثال خانم مهر انگيز کار که در شرف انسانيش و مبارزاتش براي حقوق مردم خصوصا جامعه زنان
شکي نيست اظهار بي اطلاعي کنيد.ولي
ميدانيد که ندانستن سالب مسووليت نيست. وظيفه
شما است که بدانيد و در ظن باقي نمانيد . بخصوص که کساني در پشت پرده و بي
اطلاع از مردم بنام شما در ابهام رايزني ميکنند تا سياهي لشکر جمع نمايند.
ابهام زبان قدرت است و شفافيت زبان آزادي. شما را به آزادي دعوت ميکنم .
از شما مي خواهم که در شفافيت کامل به مردم گزارش دهيد
و به تنوير افکار بپردازيد . از جمله به سوالهاي
ذيل پاسخ دهيد :
●طرح رفراندومي که بعلت نقص آن حتي در ميان اکثريت دانشجويان
مقبول نظر واقع نشده است ، با تاييد امثال بوش به کجا راه ميبرد؟
دفتر تحکيم وحدت که خوشبختانه با درايت متوجه نقص تشکيلات خود شده است با استقلال مالي خود و دوري گزيدن از حاکميت از
وجهه قديم خود بعنوان " دفتر تحکيم وحشت و حاکميت " در حال
تبري جستن است و خوشبختانه به
لزوم اصل و انديشه راهنما و توأم کردن کار تئوريک با کار سياسي پي برده است ،تاکنون کار تئوريک را در ميان دانشجويان تا به چه حد پيش برده است ؟ مگر کار سياسي
را بدون مقدمه و لوازم آن مي توان بدرستي به پيش برد؟ و اگر به مقدمات تئوريک آن و
تدقيق معاني اصول نپردازيد ، امثال ا شتباهات
تئوريک "اصلاح طلب دانستن نظام
" را تکرار نخواهيد کرد؟
● دفتر تحکيم وحدت که خود را بزرگترين تشکيلات
دانشجويي درون کشور ميداند علل عدم ييوستن دانشجويان را ( از قرارتنها 20 درصد
دانشجويان عضو تشکيلات مختلف موجود در
دانشگاهها هستند ) را پي گيري کرده و در
راه تغيير آن چه اقدام و کوششي کرده اند؟ اين
چراغ است که به خانه رواست و يا سياهي
لشکر سلطنت طلبان مردود شده در امتحان مردم ؟
● آيا اعضاي
دفتر تحکيم وحدت نبودند که در حاکميت شرکت داشتند و حتي نماينده به مجلس ارسال
داشتند؟ پس بي انصافي است که در خاتمه شکست اصلاحات، به اصطلاح همه
کاسه کوزه ها را بر سر اصلاح طلبان حکومتي بشکنيد. خود را مبرا دانسته و دنبال
مقصر بيرون از خود بگرديد! شما ( وبسياري
از امضاء کنندگان فراخوان که بطور دو آتشه
در داخل و خارج از کشور نظام حاکم را قابل
اصلاح ميدانستيد و يا هنوز هم ميدانيد!)
وقتي در متن فرا خوانتان عنوان ميکنيد که
در نظام حاکم امکان هيچ اصلاحي متصور نيست
؛ آيا تا کنون به مردم کشور پاسخ داده ايد که به عنوان قشر دانشجو چرا ذهنيتي
را حاکم بر واقعيت کرديد و بدون چون و چرا
حتي هشدار دلسوزان مردم سالاري را که همه
و شما را با دلايل بسيار بر متصلب بودن اين نظام توجه ميدادنند توجه نکرديد و اکنون نيز بدون نقد عملکرد خود
در 8 سال گذشته گمان ميبريد با نوشتن يک جمله که اين نظام اصلاحات نمي پذيرد از
خود و عملکرد خود رفع مسئوليت ميکنيد؟ و آيندگان از شما در مورد مسئوليتتان نمي
پرسند؟ بدون نقد چه کسي ميتواند صداقت شما را در قبول مسئوليت خطاي احتمالي بعدي
بپذيرد؟
ليست سوالات طولاني ميشود و در اين مختصر نمي گنجد. اميد که
نقد اينجانب را توهين و ناسزا قلمداد نکرده و با گشاده رويي استقبال کنيد و به
زدودن ابهام از عملکرد خود بپردازيد.
در خاتمه امري را لازم به تذکر ميدانم. اينجانب ايرادات خود
را به فراخوان رفراندوم همراه با سازمان
خود ( مجامع اسلامي ايرانيان ) با تحليل ارائه داده ام و در اينجا صرفا به جنبه
نقش جنبش دانشجويي و عضويت دفتر تحکيم وحدت در آن و ضررهايي که به اين جنبش در پرتو
عملکرد آنها وارد ميشود اشاره کرده ام .
از موضع " رتب خورده منع رتب نمي کند " نيز نمي بايستي با پيشنهاد اينجانب به شما در ارائه نوع نظام پيشنهاديتان
براي جانشيني نظام حاکم برخورد کرد . سازمان ما از ابتدا اين نظام را غير قابل اصلاح
ميدانست لذا در هنگامه اي که بسياري چشم انتظار معجزه بودند با کاري 8 ساله بر روي مختصات نظام پيشنهاديش
آنرا به قضاوت مردم نهاده است. از شما نيز دعوت بعمل مي آورم همانگونه که
از کليه احزاب و گروههاي مردم سالار، که محتواي نظا م پيشنهادي ( تاکيد ميکنم پيشنهادي و نه تحميلي !) خود را بدون
تعارفاتي از نوع " ما چکاره ايم؟ " که رافع مسئوليت نيستند، به مردم ارائه دهند
تا در عمل امکان انتخاب واقعي براي مردم
در پلوراليسمي از آرا و عقايد مختلف بوجود آيد و مقدمه واقعي تغيير نظام با جريان انديشه و اطلاعات
برقرار گردد. جمع ما حتي طرح مفصل چگونگي رسيدگي به جرايم سياسي و عفو عمومي را با توجه
به بررسي تجربيات ساير ملل بطور مفصل
به ملت ارائه داد تا راه براي کشتار کردن کساني که مي خواند ساحت مبارزات ملت را به خشونت
بيالايند بسته شود.
اميد که کل جنبش دانشجويي را در صيانت از دستاوردهاي جنبش مرددم سالاري
استوار و ساعي ببينيم.