سه شنبه ۲۴ آذر ۱۳۸۳ - ۱۴ دسامبر ۲۰۰۴

 

 

جنبش رفراندوم و موضع آقای حجاريان

 

 

نوشين احمدی خراسانی

 تريبون فمينيستی ايران

 

بعد از خواندن مقالهی خانم مهرانگيز كار (نامه سرگشاده مهرانگيز كار به سعيد حجاريان)، به سراغ مطلب آقای حجاريان رفتم. از آنجايی كه احساس كردم خانم كار رنجيده شدهاند بهغيرتام برخورد و بر آن شدم تا به احترام سالها تلاش ايشان در دفاع از حقوق زنان در ايران، اين چند كلام را بنويسم.

پس از خواندن مطلب آقای حجاريان بهراستی از اينكه در برابر چنين طرح مسالمتآميزی بهشدت موضعگيری میشود متعجب شدم. چون طرح رفراندوم برای قانون اساسی فقط يكی از چندين و چند گزينه موجود در كشور ماست. برايم خيلی طبيعی بود اصلاحطلبهايی كه در ساخت قدرت هستند و قصد دارند همچنان در معادلات موجود در داخل كشور نقشآفرينی كنند اگر هم تهدلشان از اين طرح راضی باشند طبعا نمیتوانند علنا از آن پشتيبانی كنند؛ زيرا وقتی بخواهی مثلا در انتخابات رياست جمهوری كانديدا اعلام كنی با تاييد اين طرح ديگر دست خودت را میبندی و نقطهی ضعف به طرف مقابلت میدهی تا تو را برای آنكه دنبال رفراندوم هستی به زير اخيه بگيرد و استدلال كند ديگر حق نداری در بازی رياست جمهوری يا اصلاح قانون اساسی دخالت كنی. چنين استدلالی را میتوانم درك كنم اما تخطئه طرح رفراندوم به عنوان يكی از گزينههای موجود، را از سوی اصلاحطلبان دوم خردادی را درك نمیكنم. زيرا بهنظرم میآيد اين طرح میتواند پيش از آنكه برای امضاءكنندهگان مفيد باشد شايد مورد استفاده اصلاحطلبان درون حاكميت قرار گيرد!

از مردم بسيار شنيدهام كه گفتهاند ”هميشه ما را به مرگ میگيرند تا به تب راضی شويم“. همانطور كه در همين يك هفته نيز بسيار شنيدهام اكنون برای اولينبار بعد از سالها با وجود اين طرح و در صورت گسترش آن، مردم میتوانند گروه مقابل اصلاحطلبان را به مرگ بگيرند تا به تب راضی شوند ـ يعنی به خواستههای اصلاحطلبان تن بدهند. در واقع وقتی طرح راديكالتری مبنی بر شركت در رایگيری، عمق و گسترش يابد و به جنبش رفراندوم تبديل شود، احتمالا طرح اصلاح قوانين يا معرفی نامزد رياست جمهوری توسط اصلاحطلبان، در ميان جبههی محافظهكار حتما از مقبوليت بيشتری برخوردار خواهد شد و شايد محافظهكاران را به نقطهای برساند كه تصور كنند بهتر است با اصلاحطلبان دوم خردادی به توافق برسند و مثلا كانديداهايی از اين جناح را بپذيرند تا بلكه جنبش رفراندوم، شكست بخورد.

در ثانی وقتی از بيرون، شاهد بازیهای سياسی بين نيروهای منتقد وضع موجود باشی به اين نتيجه خواهی رسيد كه هر نيروی سياسی اگر بخواهد بماند و به فعاليت خود تداوم بخشد مجبور است نيروهای كمی راديكالتر و كمی محافظهكارتر از خود را تخطئه نكند و زمينهی حذف آنها را فراهم نكند. چون اگر سعی در تخطئه و حذف آنها بكند خودش هم باخته است. تجربههای بسياری در تاريخ سياسی ايران بيانگر اين نكته است كه اگر هر گروه يا حزب منتقدی، نيروهای اطراف خود (يك پله راديكالتر و يك پله محافظهكارتر از خود) را حفظ كند بهتر میتواند اهداف خود را پيش ببرد. متاسفانه نيروهای سياسی اجتماعی جامعه ما بهخاطر تنگنظری و تنگی فضا و رقابتهای ”رهبری را در دست خود گرفتن!!“ به محض آنكه در جامعه قوتی میگيرند پيش از همه به نزديكترين نيروها نسبت به خود حمله میكنند، درحالیكه نمیدانند به اين وسيله خود را خلع سلاح میكنند.

از سوی ديگر در مقابل گزينه بسيار متفاوتی مانند استقبال از حمله نظامی آمريكا (كه بعضی كسان اين حمله را خواست مردم ايران میدانند) مسلما جنبش رفراندوم، حركت نزديكتری به شيوهی اصلاحطلبانه است و از اينرو بهنظر میآيد گسترش آن بايد آرزوی قلبی اصلاحطلبان درون حاكميت باشد هرچند علنا نتوانند بهخاطر پروژهی سياسی‎‎شان آن را مورد حمايت قرار دهند.

از سوی ديگر اين طرح رفراندوم، نظرسنجی مسالمتآميزی است برای آنكه همه بفهميم واقعا مردم ايران چه خواستی دارند؟ آيا حمله نظامی میخواهند؟ آيا مدافع روشهای صلحآميزند؟ آيا خواهان اصلاح قوانين هستند؟ آيا... چرا كه ما تاكنون از بلندگوهای متفاوت نظرات مختلفی در مورد ”خواستهی مردم“ شنيدهايم و هيچكس بهراستی نمیداند نظر مردم واقعا چيست. شايد با اين رفراندوم (به عنوان يكی از گزينههای موجود) بتوان بالاخره پی برد كه مردم چه میخواهند و اين گزينه در كنار ديگر گزينهها میتواند كمك كند تا اولا جذابيت روشهای صلحطلبانه در ميان مردم حفظ شود و نيز تكليف كسانی كه به نيابت تامه از طرف مردم حرف میزنند مشخص شود.

در ضمن اگر كسانی طرح رفراندوم را با اين استدلال تخطئه میكنند كه با مطرح شدن آن، مردم از دغدغهی شركت در انتخابات رياست جمهوری دورتر خواهند شد و با وجود آن ديگر نمیتوانند به بسيج مردم اميدوار باشند، بهنظرم كمی دور از واقعيت است. تجربه نشان داده است كه هرگاه جامعه فعال و حساس باشد در همهی امور پويايی خود را نشان میدهد، و اگر اين طرح بتواند بهاندازهی قد و قامت خود به پويايی و فعال شدن جامعه كمك كند و از انزوا و ياسزدگی بيرون بياورد مطمئنا چنين جامعه فعالی به ديگر مسائل اجتماعی نيز با نشاط، پويايی و اتكاء به نفس بيشتری برخورد خواهد كرد. در نتيجه، منفعل نمیماند تا سرنوشتاش را از بيرون و احيانا با قوای نظامی رقم بزنند. بههرحال همانطور كه بسياری معتقدند اگر ثمرهی چنين طرحهايی صرفا كمك به فعال و پويا شدن جامعه هم باشد، كافی است تا آن را تخطئه نكنيم.

سرآخر بیمناسبت نيست اگر يادآوری كنم كه از منظر منافع بخش بزرگی از زنان، هرگونه تغيير، اصلاح و بازنگری قوانين مربوط به حقوق زن در قانون اساسی و قوانين مدنی و جزايی (از طرق مسالمتآميز و صلحجويانه) از اولويت حياتی برخوردار است چراكه اكثر سنتهای واپسمانده و آمرانه با پشتوانه قانون اساسی، در قوانين خانواده و قوانين مدنی (همچون قانون تعدد زوجات، قانون حضانت، قانون ارث، سنگسار، قانون سن مجازات دختران و دهها و صدها بند و تبصرهی ظالمانه ديگر) به حيات خود ادامه میدهند. از اينرو، روشن است كه تغيير بنيادين قوانين موجود، خواست بسياری از زنان در ايران است.