يکشنبه ۱۵ آذر ۱۳۸۳ - ۵ دسامبر ۲۰۰۴

دستگاه تواب سازي و صداي انساني

 

نسيم خاكسار

 

ماشين تواب سازي جهنمي جمهوري اسلامي باز راه افتاده است.  باز راه افتاده است؟ كي متوقف شده بود؟ پس درست بنويسم. ماشين تواب سازي جمهوري اسلامي همچنان حركت مي‌كند. هم چنان مي چرخد. و از لاي چرخ و دنده اش صداي له شده اي را به جاي  صداي انساني تحويل ما مي دهد. سايت هاي اينترتني و مطبوعات خارج از كشور اعتراف نامه‌هايي را منتشر كرده اند از شهرام رفيع زاده و بعد جواد غلام تميمي دبير تحريريه مردم سالاري. در اين اعتراف نامه ها آمده است كه آن ها در كتاب ها و مقالاتشان و در سايت هاي اينترنتي در«هجمه تبليغاتي و رسانه اي بر عليه نظام شركت داشته اند» و اعتراف كرده اند كه « آن ها نيز مثل بسياري از كساني كه گمراه شده و به فعاليت رسانه اي عليه نظام رو آورده اند بيشتر از آن كه خود بخواهند تحت تاثير و يا تشويق كساني اين كار را مي‌كنند كه در لباس دوستي سال هاست مثل خوره به جان نظام اسلامي افتاده اند» و جواد غلام تميمي به  نقل از راديو بي بي سي بخش فارسي در چهارم دسامبر 2004 اعتراف كرده است كه در مقابل دريافت پول، اسنادي را در اختيار وابسته نظامي يكي از سفارت هاي  خارجي در تهران مي گذاشته است. و مدير بازداشتگاه زندان اوين با گذاشتن اين اعتراف نامه در اختيار رسانه ها، نامه‌اي پنج صفحه اي كه خطاب به رجبعلي مزروعي رئيس انجمن صنفي روزنامه نگاران است،‌مي گويد ببيند در دفاع از چه كساني مي خواهيد جلو كاخ  دادگستري در روز يكشنبه تجمع كنيد.

اما پروائي نيست؟ ما صداي انساني را مي شنويم.

صداي انساني نمي ميرد. خاموش نمي‌شود.

 

بعد از دستگيري تعدادي از روزنامه نويسان اينترنتي و خبرهائي كه از بازداشتگاه هاي مخفي شان به بيرون درز كرده بود، معلوم بود كه دادستان عمومي و انقلاب تهران و زعماي حكومتش در تدارك برنامه اي براي  خاموش كردن صداي انساني هستند.  سالگرد قتل هاي زنجيره اي  نزديك بود. و از درون و بيرون حركتي عام و مردمي شروع شده بود كه ياد آن جانباختگان راه آزادي را زنده نگه دارد. هر نامي كه از اين مقتولين  برده شود و هر شعر و متني كه از آن ها خوانده شود بي هيچ تحشيه و شعاري خود افشاگر پرونده جنايت هاي رژيمي است كه اعمالش در حافظه مردم ثبت است. وقتي بيانيه كانون نويسندگان در ايران درآمد و  سپس بيانيه كوتاهي به امضاي بيش از صد شاعر و نويسنده در اعلام آمادگي براي اجراي برنامه اي در  بزرگداشت نويسندگان و شاعران و آزاديخواهاني كه در دفاع از آزادي و انديشه بيان در شش سال پيش جان باختند، ‌ما  صداي زيباي و شكوهمند انساني را شنيديم.

 

اين صدا گرچه اعلام كرده بود كه مراسم را با سكوت برگذارمي كنند اما همان اعلام سكوتش چون بلند ترين فرياد تا فاصله هاي دوري رفت.

چقدر اين حكومت مفلوك و حقير است.

اين حكومت اصلا حكومت مفلوك هاست.

حكومت دروغ و تزويراست.

حكومت حقير پرونده سازي است براي صداي انساني. صداي انساني اما هشيار است. و پيش از آن كه در بندش بكشند مي فهمد بند در راه است.

من مطلب ساده و روشن «اتاق  معجزه» اثر شهرام رفيع زاده را در سايت گويا خوانده بودم.  كدام خواننده آن متن مي تواند اين صدايي را كه از لاي چرخ و دنده هاي ماشين سركوب رژيم جمهوري اسلامي درآمده است با  صداي درون آن متن يكي ‌كند؟

صداي انساني را در «اتاق معجزه» شهرام رفيع زاده بشنويد:‌ « در ايران ما يك اتاق هست  كه عين همه اتاق ها ديوار دارد.  و البته دري كه بسته است. رفتن به اين اتاق ها بيشتر از اين كه دست آدم ها باشد، دست  خود اتاق است.

در ايران ما يك اتاق هست كه تاريكي توي آن حرف اول را مي‌زند. حرف آخر را البته صداهائي كه به آدم مي‌گويند چطور مي تواند رستگار شود.  از ويژگي هاي اين اتاق يكي اين است كه تمام گذشته آدم را مي‌داند و حتا كارهاي نكرده، حرف هاي ناگفته، راه هاي نرفته.

اين اتاق ها فكر آدم ها را هم مي خواند و حتا براي شان فكر مي سازد.

توي اين اتاق ها آدم ها به همه چيز شك مي كنند و به يك چيز ايمان مي آورند. اين كه گناهكارند. و همه زندگي شان اشتباه بوده است. اين اتاق ويژگي ديگري هم دارد. به آدم يك آرزو مي دهد. آرزوي اين كه بتواند يك بار ديگر فقط يك بار ديگر طعم آزادي را بچشد.» از وبلاگ اكنون و سايت گويا

اين صدا از صداي عزت اله سحابي زماني كه در زندان بود دفاع مي‌كند.

از زجرنامه فرج سركوهي دفاع مي كند.

اين صدا،‌ به صداي شكسته سعيدي سيرجاني از نو جان مي دهد و آن را از اعماق خاكي كه در آن آراميده به گوش ما مي رساند. اين صدا در پيوند با شعر است. در پيوند با صداي حافظ است. با صداي فروغ.  با موسيقي شاد و گاه غمگين  تمام دنيا همراه است. و در هر سطر داستاني جا دارد.

در آن اعتراف نامه ها،  يك كلمه ازاين  صداها وجود ندارد. اين اعتراف نامه ها،  صداي جلادان است. ما صداي جلاد ها را شنيده ايم. كافي است كه اعلام جرم دادستاني عمومي  و انقلاب تهران را عليه زهرا  كاظمي به ياد بياوريم تا صداي توي اعتراف نامه ها را بشنويم. صداي توي اعتراف نامه ها به آن جسم سختي تعلق دارد كه كله زهرا كاظمي را خرد كرد. انعكاس همان صدائي است كه بعد از خرد كردن كله زهرا كاظمي توي سلول انفرادي اش پيچيد. و بعد در بيانيه هاي رسمي حكومت مفلوكان منعكس شد. و زهرا كاظمي جاسوس شد.  ما صداي  جلادان را شنيده ايم.  اتاق معجزه شما پيش از آن كه مهياي كشتن صداي انساني شود در صداي انساني لو رفته است. صداي انساني  هوشمند است. نگران  صدايش است. مي‌داند كه قدرت هنوز در دست  جلادان است. پس «اتاق معجزه» را مي نويسد. حالا شما با اين دو كلمه سر و كار داريد. اميد معماريان و شهرام رفيع زاده و تميمي را حلق آويز كنيد. مثل مختاري  و پوينده طناب دور گردن شان بپيچيد و خفه شان كنيد. آن ها را بياوريد تلويزيون تا بگويند در زندان «از همدلي و مساعدت اسلامي شما برخوردار بوده و به عمق كينه بدخواهان به شما رسيده اند.»  هركار كنيد اين دو كلمه اي را كه شهرام رفيع زاده خلق كرده است نمي توانيد محو كنيد. اين دو كلمه محو شدني نيست. هر سحري را باطل مي‌كند. و بيرون از دسترس تازيانه و تعزير است. اين كلمات ديوانه تان مي كند. خوابتان را مي‌گيرد. شما هيچ راه نداريد. جز آن كه مثل حسيني، جلاد شاه، يك هفت تير هميشه با  خودتان داشته  باشد كه تا صداي مردم برخاست از وحشت كابوس هايتان بر شقيقه تان شليك كنيد.

 

نسيم خاكسار

پنجم دسامبر

2004