شنبه ۴ آذر ۱۳۸۳ - ۴ دسامبر ۲۰۰۴

 

 

پيام سيما صاحبي، همسر محمدجعفر پوينده

به مناسبت ششمين سالگرد قتلهاي سياسي آذر ۷۷

 

ما با نگاه نا باور

فاجعه را تاب آورديم

تنهايي را تاب آورديم و خاموشي را

و در اعماق خاکستر

مي تپيم

 

مدايح بي صله

 

در ششمين سالگرد ترورهاي سياسي آذر 77 من مي توانم با صراحت اعلام کنم که خجالت مي کشم از ناصر زرافشان ، وکيل شجاع و آزاده ترورهاي سياسي آذر 77 که ناجوانمردانه بدنبال پيگيري پرونده قتلهاي زنجيره اي، پرونده اي سرو دم بريده از محتوا خالي شده بود. امروز سومين سالگرد خود را پشت ميله هاي زندان جهل مي گذراند.

من خجالت مي کشم از تمام روزنامه نگاران و صاحبان قلم که پس از ترورهاي سياسي آذر 77، اين قتلها را به واقعه اي ملي و جهاني تبديل کردند و امروز يا در زندان بسر مي برند و يا ممنوع القلم شده اند. من خجالت مي کشم از اعضاي کانون نويسندگان که بعد از ، از دست دادن فعالان خود به صورت ترور، فرار از مرزها و زندان ، هنوز اجازه تجمعها ي رسمي خود را ندارند. من خجالت مي کشم از ملت ايران که پس از گذشتن 6 سال از قتلهاي سياسي آذر ۷۷ و قبل از آن از حقايق آشکار اين قتلها و آنچه در پشت پرونده اين قتلها بوده است، صحبت تازه اي براي گفتن ندارم.

محمد مختاري ، محمد جعفر پوينده، پروانه و داريوش فروهر، مجيد شريف، پيروز دواني و پيش از آنان ترور بيش از 185 تن از نويسندگان ، صاحبان انديشه و فعالان سياسي چيزي نيست که از خاطره تاريخي ملتي پاک شود و يا حقايق آن روزي بر ملا شود. ملت ايران از اين دوره هاي ترور در طول تاريخ خود بسيار ديده است و بالاخره روزي حقايق آن افشا شده است.

بعد ار به بن بست رسيدن قانوني پرونده ترورهاي سياسي آذر به صورت محاکمه اي فرمايشي بدون حضور خانواده ها و وکلاي آنان و زنداني کردن ناصر زرافشان به عنوان وکيل فعال و پيگير اين قتلها ما راهي به جز دست دراز کردن به سوي مجامع بين المللي نداشتيم و همواره در اين اميد بوديم که شايد از سوي مجامع بين المللي، بالاخره حقايق اين ترورها پيگيري و به ملت ايران ارائه گردد. کميته حقوق بشر سازمان متحد، وظيفه پيگيري ترورهاي سياسي آذر 77 را از سوي خانواده هاي قربانيان پذيرفته است ولي تا کنون با گذشت يکسال واندي از اين پيگيري ، گزارشي از آنان به خانواده هاي مقتولان اراده نشده است و علت آن بسيار آشکار است: فرستادن نمايندگان آنان به ايران اولاً همواره با مشکل اساسي همراه بوده است و دسترسي آنان به چنين پرونده هايي اصولاً با سدهاي آهنين روبروست.

بهرحال صبر و حوصله خانواده ها و ملت ايران بسيار است و ما همواره در انتظاريم تا با روشن شدن حقايق اين قتلها مرهمي بر اين زخم ديرينه خود بگذاريم.

مامي دانيم که قربانيان اصلي اين ترورها تنها پيکرهاي عزيرانمان نبوده است بلکه قربانيان واقعي اين ترورها، فرهنگ و انديشه ملتي است که نويسندگان و فعالان سياسي همواره در جهت ارتقاي آن گام برداشته اند. اين جان باختگان بهاي سنگين برداشتن طنابهاي جهل و نا آگاهي را از دست و پاي بشريت پرداخته اند، پس اولياي دم آنان نه خانواده هاي آنان، بلکه ملتي است که بخشي از فرهنگش به تاراج رفته است و قاتلان اين قتلها بايد جوابگوي ملتي باشند که بخشي انديشمندانش را به جوخه هاي مرگ سپرده اند.

اين قاتلان بايد به ملتي پاسخ دهند که چرا پوينده ها و مختاري ها از حق آزادي، امنيت شخصي و حق زندگي که مفاد اوليه حقوق بشر است بايد بي نصيب بمانند در حالي که ۵۶  سال از تصويب اعلاميه جهاني حقوق بشر مي گذرد.

اين قاتلان بايد نه در دادگاهي فرمايشي، بلکه در دادگاهي عمومي و علني با حضو ر هئيت منصفه اي متشکل از نمايندگان مردم محاکمه شوند زيرا که مختاري و پوينده مقتولان عادي کوچه و بازار نبودند.

آنان نمايندگان و پاسداران فرهنگ ملتي بودند و صداهاي ملتي را در نوشته ها، مقالات و کتابهايشان منعکس مي کردند.

ما و ديگر خانواده هاي مقتولان آذر 77 و قبل از آن به اميد روزي خواهيم بود که قاتلان اسرار پشت پرده اين قتلها را آشکار سازند و از حضور ملتي رسماً غذر خواهي نمايند.

 

دارهايتان را بر زمين بکوبيد

و طنابهايتان را در فضا بر افرازيد

من آماده ام

تا مرگي طولاني را بيازمايم

من آنگاه که قلم در دست گرفتم

دانستم که بايد عرقهاي مرگ را بر چهره بيازمايم

دانستم

که بايد آويزان شوم

از فراز طنابهاي جهل

و خاموش شوم

تا که عشق بماند

تا که انديشه بماند

تا که قلم بماند

دور از هراس زمانه

تا که فرهنگ بماند

دور از دسترس غارتگران

تا که تاريخ بماند

دور از هجوم خنجر به دستان

ايکاش يکبار ديگر

مي توانستم

طلوع غنچه را ببينم!

 

۱۳آذر ۱۳۸۳

۳نوامبر ۲۰۰۴