اشاره:
در جريان برگزاري همايش اروپائي اتحاد جمهوري خواهان ايران، فرصتي دست داد تا با
مهدي خانبابا تهراني درباره گرايش هاي درون اين تشکل به گفت و گو بپردازم. بحث ما،
در آنجا به زمزمه هائي رسيد که درباره احتمال نامزدي هاشمي رفسنجاني در دور آينده
انتخابات رياست جمهوري به راه افتاده است. چند روز پس از انجام اين گفت و گو،
انتشار يادداشتي از ماشاء الله شمس الواعظين در روزنامه شرق، نشان داد که جرياني
جدي تر براي نشاندن آقاي هاشمي رفسنجاني بر کرسي رياست جمهوري در حال شکل گرفتن
است. همين مسئله ضرورت تکميل گفت و گو با خانبابا تهراني را پيش کشيد، زيرا که او
اعلام کرده بود هاشمي رفسنجاني ممکن است زمينه ساز تغييراتي بشود، اما قادر به حل
بحران جامعه ايران نخواهد بود.
اکنون متن تکميل شده اين گفت و گو را مي خوانيد:
ج - ط آقاي تهراني! در همايش اروپاي مرکزي اتحاد جمهوري
خواهان ايران احساس کردم که دو طيف فکري مشخص دارد در اين تشکل نوپا شکل مي گيرد.
يک طيف فکري به سمت طرح مشخص خواست تغيير قانون اساسي پيش مي رود و طيف فکري ديگر
با آن مخالف است. شما اين روند را چگونه ارزيابي مي کنيد؟ ــ نگاه شما به اين طيف بندي درست است. بخشي از نيروي متشکل در اتحاد
جمهوري خواهان، هنوز به اصلاحات دولتي باور دارد و تصور مي کند اين اصلاحات همچنان
رمقي دارد و به پايان نرسيده است. اصلاحات دولتي، در نظام ولايت فقيه به پايان
رسيده است. آن هم با شکست و فضاحت. ختم کلامش را هم خود آقاي خاتمي وقتي که گفت
"در اين نظام و قانون اساسي رئيس جمهور يک تدارکچي بيش نيست" خواند. پس
بايد پذيرفت که قانون اساسي جمهوري اسلامي يکي از موانع رشد دموکراسي در ايران
است. به اين جهت، نيروي ديگري، که من فکر مي کنم اکثريت را در اتحاد جمهوري خواهان
ايران و تمام نيروهاي اپوزيسيون تشکيل مي دهد، معتقد است که اين نظام با اين وجنات
و ساختارهائي که دارد، قابل تحول نيست. مگر آن که ما يک اصلاحات ساختاري را در آن
طلب کنيم. نظام به نظر من بايد پوست بياندازد و جا به جا شود. من فکر نمي کنم هيچ
نيروي اپوزيسيون مترقي در ايران ما باور داشته باشد که با نظام ولايت فقيه مي توان
آزادي ها را تضمين کرد و دموکراسي را در ايران مستقر ساخت. اما هرکس اين مسئله را
به زباني بيان مي کند. من، در سخنراني خودم گفتم که هيچکس نمي خواهد سر به تن
نظامي باشد که ننگ تاريخي کشور ما است. حالا بخشي مي گويند سرنگوني، بدون آن که قبول
کنند کسي زورش به اين کار نمي رسد. اما آنطور که من مي بينم، گرايش عمومي اتحاد
جمهوري خواهان و اپوزيسيون مترقي ايران يک حرکت بزرگ جنبش دموکراسي و جنبش اجتماعي
براي نفي اين نظام است. کل اپوزيسيون بايد انکار اين نظام باشد و نمي تواند از
درون اين نظام چيزي به دست بياورد. سخن شما درست است. اين دو گرايش وجود دارد، اما
گرايشي که هنوز مي گويد ما بايد صبر کنيم و حالا نگوئيم بايد قانون اساسي عوض شود
هم، در ديدگاه خودش حق دارد. آن ها مي گويند ما توان تحميل خواست تغيير قانون
اساسي را نداريم و اين طبيعي است.
در اين صورت پس تکليف چيست؟
ــ ما بايد به عنوان اپوزيسيون سمت و سوئي را براي حرکت خودمان تعيين کنيم و در
همان سمت و سو هم حرکت کنيم. ما بايد تغييرات را به صورت يک پروسه ببينيم. به اين
جهت درست است که اتحاد جمهوري خواهان براي شفاف کردن سيماي استراتژيک خودش امروز
به روشني بگويد که چه مي خواهد. سندي که اکنون تدوين شده است، با اجماع عمومي
روبرو است و من هم در آغاز همايش برلين گفتم که اتحاد جمهوري خواهان در حقيقت
انکار جمهوري اسلامي است. يعني ما خودمان را گوشه کوچکي از اتحاد بزرگتر دموکراسي
به عنوان آلترناتيو اين نظام مي دانيم.
خارج از بحث هاي اين همايش، اکنون براي من پرسش
ديگري مطرح است. قرائني نشان مي دهند که احتمال دارد هاشمي رفسنجاني نامزد رياست
جمهوري شود و چون چهره شاخص ديگري در انتخابات وجود ندارد که مردم به او اعتماد
کنند، ممکن است به اين مقام هم برسد. اصولا شما اين امر را شدني مي دانيد؟ ــ اصولا وقتي من در کليت اين نظام قابليت پاسخگوئي به مسائل جامعه و
مسائل ملي ايران را نمي بينم، پس از تجربه دو دوره انتخابات، ديگر صحبت کردن در
اين مورد را که چه کسي رئيس جمهوري مي شود، منتفي مي دانم. آنچه دراين جا مي گويم،
يک تحليل است. نه اين که اين موضوع براي من اهميت داشته باشد. واقعيت اين است که
عده اي تلاش مي کنند هاشمي رفسنجاني را بياورند. من، بر اساس اطلاعاتي که دارم مي
گويم: هاشمي رفسنجاني مانع بزرگي در برابر خود دارد که کليت سپاه پاسداران است.
نيروي نظامي ايران مصمم است که کل قدرت را يکسويه کند و به دست بگيرد تا بتواند
حتي در رابطه با آمريکا به صورت قاطع و يکدست عمل کند. اين نيرو مخالف هاشمي
رفسنجاني است.
و رهبر مذهبي حکومت؟ ــ او هم که متکي به اقتدارگرايان است، چشم ديدن آقاي رفسنجاني را
ندارد. او معتقد است که اگر رفسنجاني بيايد، به اين سمت مي رود که مسئله آمريکا را
به ابتکار خودش حل کند و از اين طريق ماموريت حذف اقتدارگرايان را به عهده خواهد
گرفت. اقتدارگرايان هم به بهانه مخالفت با آمريکا و پافشاري براي دستيابي به انرژي
هسته اي، به مخالفت با رفسنجاني خواهند پرداخت. اين جمله رفسنجاني که مي گويد اگر
اجماع بود و همه خواستند من مي آيم، معني دارد. جزو اين همه، سپاه پاسداران هم
هست.
تجديد انتخاب بوش در آمريکا چه اثراتي بر اين روند
مي تواند بگذارد؟ ــ اگر وقايعي اتفاق بيافتد که تضاد با ايران را تشديد کند و خطر براي
ايران بزرگتر شود، ممکن است حتي مثلا در خود سپاه دوگانگي ايجاد شود و بخشي از آن
روي رفسنجاني توافق کنند.
ممکن است در شرايط فعلي بخشي از نيروهاي اجتماعي
هم از رفسنجاني پشتيباني کنند؟ ــ هاشمي رفسنجاني راه قوانين گشاده دست سرمايه داري را در ايران هموار
کرد و با آمريکا هم هميشه در تماس بوده است. به اين ترتيب، اگر نامزد قابلي وجود
نداشته نباشد و سپاه هم تمايل نشان بدهد، بعيد نيست که او بيايد. در اين صورت، دست
کم بخشي از اپوزيسيون خارج از کشور هم، ممکن است با اين استدلال که رفسنجاني به هر
حال بهتر از علي اکبر ولايتي يا کسان ديگري است که مي خواهند بيايند و نوعي
ديکتاتوري نظامي را برقرار کنند، او را مورد پشتيباني قرار دهد.
آمدن رفسنجاني ممکن است آنطور که بعضي ها
اميدوارند، سبب تشديد تضاد ميان نهاد ولايت فقيه و رياست جمهوري شود و به تضعيف
نهادهاي غير انتخابي بيانجامد؟ ــ به باور من رفسنجاني به عنوان يک آدم پراگماتيست، از روز اول، بين
خيمه اسلاميون همواره به سمت تامين منافع خود و حفظ نظام رفته است. از مذاکرات
مخفي با آمريکائي ها گرفته تا داد و ستد اسلحه در دوران جنگ هشت ساله. از طرف
ديگر، او طي اين بيست و پنج سال ثابت کرده است که مي تواند مرزهاي ممنوعه را،
البته آنجا که براي حفظ نظام لازم باشد، پشت سر بگذارد. اين کار را در انتخابات
دوم خرداد هم کرد. او در نماز جمعه قبل از انتخابات گفت: "دست بردن در صندوق
هاي انتخاباتي گناه کبيره است". با اين اظهار نظر او به سود آقاي خاتمي وارد
صحنه شد. رفسنجاني، در آنجا تصور مي کرد که کار اصلاحات او را آقاي خاتمي پيش
خواهد برد. اما آقاي خاتمي از سوي جوانان و ساير نيروهائي که خواستار تغييرات
ساختاري بودند دوره شده بود. ديديم که آقاي خاتمي در پايان موفق به اين کار نشد.
حرف من اين است که رفسنجاني مي تواند يک حرکت بساز و بفروشي را در سياست پيش ببرد،
اما همه اين ها به سود حفظ نظام و قدرت خود او خواهد بود. يکي از کارهائي که آقاي
رفسنجاني اگر به نفع نظام تشخيص دهد مي تواند انجام دهد، همين تضعيف نهاد ولايت
فقيه است. واقعيت آن است که رفسنجاني با کمک احمد خميني آقاي خامنه اي را بر تخت
ولايت نشاند. آقاي خامنه اي هم مي داند که او براي کوبيدن جاده به نفع قدرت تام
خودش، به سمت ايجاد مناسبات با آمريکا مي رود و شايد به نفع بخش سرمايه خصوصي گام
هائي بردارد. به اين دليل است که من فکر مي کنم آقاي رفسنجاني براي رسيدن به قدرت
در درجه اول در برابر خيمه خود ولايت ايستاده و ولايت اين در را باز نخواهد کرد.
چرا فکر مي کنيد سپاه پاسداران با گزينش رفسنجاني
مخالفت خواهد کرد؟ ــ سپاه پاسداران به دليل رشدي که در اين بيست و پنج سال کرده و به
دليل اين که با نيم ميليون نيروي خود در جنگ هشت ساله شرکت داشته، حق خودش را در
نظام طلب مي کند. بنابراين، تکرار مي کنم که سپاه پاسداران هم يکي از نيروهائي است
که در برابر آمدن آقاي رفسنجاني مقاومت خواهد کرد. اما در ايران، از ملي مذهبي ها
گرفته تا بخش هائي از اصلاح طلبان، هستند کساني که مي گويند رفسنجاني تنها کسي است
که توانائي رفع موانع کنوني را دارد، مي تواند راه عادي سازي روابط را هموار کند و
حتي به تغييراتي در قانون اساسي تن بدهد. به نظر من هم، اگر رفسنجاني بيايد، بعيد
نيست موادي از قانون اساسي، از جمله ماده مربوط به ولايت فقيه را تغيير بدهد و آن
را به صورت شورائي در آورد. وقتي که پيش از انتخاب آقاي خاتمي صحبت تغيير قانون
اساسي پيش آمد او گفت: "قانون اساسي وحي منزل نيست. در صورت لزوم بايد آن را
تغيير داد". مسلما هاشمي رفسنجاني آن تغييراتي را که منِ مخالف مي خواهم،
ايجاد نخواهد کرد. اما اسلام را مثل ترکيه و پاکستان نگه خواهد داشت و ممکن است
حتي قوانين اسلامي را تعديل کند تا بتواند در سايه اسلام حاکم مملکت باشد.
فرض کنيم که چنين تغييراتي ايجاد شد. آيا گره
جامعه ايران به اين وسيله باز مي شود؟ ــ به نظر من نه. هيچکدام از اين تغييرات، راه حل مسئله ايران نيست.
ما، در ايران به يک تغيير ساختاري و مراجعه مجدد به آراي عمومي نياز داريم. جنبش
مدني و مردم سالاري ايران بايد به اين سو حرکت کند. هرچند در شرايط کنوني به علت
سرخوردگي از عدم تعهد آقاي خاتمي نسبت به ادعاهايش، نوعي دلسردي در ميان جوانان
ايجاد شده است، اما اين بدان معنا نيست که جامعه مطالبات اصلي و ملي خود يعني مردم
سالاري و آزادي را فراموش کرده و به اين تغييرات تن مي دهد. به نظر من در ماه هاي
آينده جنبش مردم سالاري بار ديگر جان خواهد گرفت. همين حالا، شاهد صف آرائي
دانشجويان، معلمان و کارگران هستيم. از همه مهمتر، وضع بد اقتصادي و بيکاري، زمينه
ساز جنبش هاي اجتماعي خواهد بود. بدون اين جنبش اجتماعي هم، اصلاحات ساختاري ممکن
نخواهد بود. يکي از دلايل شکست آقاي خاتمي و اصلاح طلبان دولتي اين بود که اصولا
باور به جنبش اجتماعي نداشتند و مانع حرکت و رشد جنبش هاي اجتماعي شدند.
شما به وضعيت خراب اقتصادي ايران اشاره کرديد. اما
در هشت ماه گذشته قراردادهائي با حجم نزديک به 150 ميليارد دلار با جمهوري اسلامي
بسته شده است. از جمله دو هفته پيش يک قرارداد 100 ميليارد دلاري براي بهره برداري
از گاز بين پکن و تهران منعقد شد و معاون وزارت نفت اعلام کرد که حجم آن ممکن است
به 200 ميليارد دلار هم افزايش يابد. فکر نمي کنيد اين قراردادها بتوانند وضعيت
اقتصادي کشور را تغيير دهند؟ ــ بدن عليل اقتصاد ايران را اين قراردادها درمان نخواهد کرد. اصولا
اقتصاد دولتي حاکم بر ايران چاره ساز نيست و اين بيمار را از بستر بلند نخواهد
کرد. اگر در ايران آزادي و امنيت مستقر شود، آنوقت است که سرمايه ها به جامعه
سرازير خواهند شد. تا زماني که امنيت نيست و تضميني براي سرمايه گذاري ها وجود
ندارد، سرمايه اي که کارساز است و مي تواند جامعه بيمار ايران را درمان کند، به
ايران سرازير نخواهد شد. براي اين که تصوير روشني از اوضاع اقتصادي ايران داشته
باشيد، مراجعه کنيد به بيانيه اي که دوازده تن از کارشناسان اقتصادي کشور هفته
گذشته منتشر کردند.
اصلاح طلبان، ابتدا به سراغ ميرحسين موسوي رفتند و
ناکام ماندند. حالا برخي از آن ها، مثل آقاي شمس الواعظين، از نامزدي رفسنجاني
پشتيباني مي کنند. فکر مي کنيد چه عاملي سبب شده است که آن ها به اين مانورها روي
بياورند؟
ــ اين مسئله برمي گردد به دو دوره انتخاب آقاي خاتمي که با وعده آزادي و جامعه
مدني و مردم سالاري وارد ميدان شد. اين امر، صحنه سياسي ايران را تغيير داده است.
زمامداران جمهوري اسلامي يا بايد مثل رژيم هاي ديکتاتوري ديگر متوسل به تقلب شوند،
يا قادر به اين کار نخواهند بود که به گمان من فرض دوم درست است. يعني وجدان عمومي
جامعه ايران آنقدر بالغ شده است که امکان اين کار را به آن ها نمي دهد. دوم خردادي
ها، دنبال فردي مي گشتند که از يک محبوبيت نسبي در جامعه برخوردار باشد يا خاطره
خوشي در ميان قشرهاي مذهبي جامعه برجاي گذاشته باشد. آقاي موسوي، به عنوان نخست
وزير دوران جنگ، اقتصاد کوپني جنگي را به خوبي پيش برد. ولي اين براي دوره پس از جنگ
کافي نيست. به معناي ديگر، ما به دوران پساخميني گام نهاده ايم. اشکال اصلاح طلبان
و بسياري ديگر از آدم هائي که بر ايران سياست مي رانند آنست که هنوز در دوران
خمينيسم به سر مي برند. در حالي که جامعه ما به دليل رشد اقصادي و سياسي پس از
خميني ديگر آن چهره ها را پذيرا نيست. تا زماني که قانون اساسي ما متکي بر ولايت
فقيه و نهادهاي انتصابي است، ولو اين که بهترين آدم ها را هم نامزد کنند، مشکلات
حل نخواهد شد. ساختار قانون اساسي طوري است که حاکميت اصلي را به دست نماينده خدا
مي دهد که در ايران ولي فقيه است. همانوقت که ايشان دو حکم حکومتي را صادر کرد،
تکليف نظام روشن شد. تنها راه بيرون رفتن از بن بست هم، تدوين يک قانون اساسي براي
ادامه حيات جامعه ايران است.
پانزده سال پيش، وقتي که رفسنجاني با شعار سازندگي
وارد صحنه شد و از نيروهاي خارج از کشور دعوت به مشارکت کرد، بخش قابل توجهي از
اپوزيسيون اين وعده را باور کرد. اخيرا هم يکي از شخصيت هاي سياسي سرشناس خارج از
کشور در مصاحبه اي به من گفت که اگر رفسنجاني بيايد، زمينه هاي دوم خرداد ديگري را
فراهم مي کند. ما، پانزده سال را از دست داديم و وضعيت مردم بدتر شد. حالا هم بايد
به اين دل خوش باشيم که رفسنجاني هشت سال ديگر حکومت کند تا زمينه دوم خرداد دوم
فراهم شود؟ ــ من، شخصا باورم بر اين است که آقاي هاشمي رفسنجاني فراهم آورنده
شرايط دوم خرداد و يا اصولا حرکت اصلاحات نبود. او نوعي اصلاحات از بالا را فقط در
چارچوب اقتصادي مي خواست که قوانين لازم براي آن را هم در دوران خودش به تصويب
رساند. اين به مفهوم اصلاحات ساختاري نظام و جامعه نيست. کساني که فکر مي کنند
آقاي رفسنجاني اگر بيايد زمينه دوم خرداد ديگري را فراهم خواهد کرد، بايد بدانند
که دوم خرداد اول با بن بست ولايت فقيه برخورد کرد و تا زماني که قانون اساسي بر
ولايت فقيه متکي است، چيزي در ايران تغيير نخواهد کرد. مگر آن که آقاي هاشمي
رفسنجاني بيايد، عمامه بردارد، از مسلماني اين چنيني دست بکشد و در واقع کودتا
کند. او چنين قدرتي را ندارد. اين توهمي است که دارند به آن دامن مي زنند. رفسنجاني
ديگر رفسنجاني آن دوره نيست. او خود را براي مجلس ششم نامزد کرد و ديديم که راي
نفر سي ام را هم نياورد. در قتل هاي زنجيره اي هم، وقتي کار به افشاگري رسيد، اکبر
گنجي به زندان افتاد و سرب مذاب بر سر آقاي حجاريان شليک شد. آقاي رفسنجاني هم آمد
و گفت فتيله ها را پائين بکشيد. اين نقش آقاي رفسنجاني است. او نمي تواند ناجي
آزادي در ايران باشد. او اگر بيايد، ملاسالاري آلوده به فساد را ادامه خواهد داد.
در صحبت هائي که پيرامون آقاي رفسنجاني مي شود،
هيچکس اشاره اي به رانت خواري هاي عظيم ايشان نمي کند. چرا اپوزيسيون ما به اين
راحتي نقش افراد را در گسترش فساد اقتصادي به فراموشي مي سپارد و تنها از ديدگاه
معادلات سياسي به آن ها مي نگرد؟ ــ شما لفظ اپوزيسيون را در کليت آن مطرح مي کنيد. من فکر مي کنم
اپوزيسيون دستخوش اين فراموشي نشده است و در حافظه مردم ايران و جهان هم حک شده است
که هاشمي رفسنجاني يکي از ثروت اندوزاني است که پس از انقلاب سردسته نيروهاي
بوروکراتي بوده که در دوران ايشان به قدرت رسيدند و به چپاول منابع ملي ايران دست
زدند. همه کس اين را مي داند. کساني که اصولا راه حل هاشمي را مطرح مي کنند، به
صرف خود نمي بينند که جنبه هاي منفي ايشان را مطرح کنند و فقط مي گويند که هاشمي
در برابر افرادي مثل لاريجاني و حداد عادل و ولايتي شايد بهتر باشد. اين به نظر من
بازي هوشي است که برخي از روزنامه نگاران براي سنجش افکار عمومي و يا فراهم ساختن
پيش زمينه هاي انتخاب يک فرد به راه مي اندازند. به نظر من اگر هاشمي رفسنجاني
بيايد، تعادل نيروهاي اجتماعي ايران به هم مي خورد. يعني نيروهاي سپاه دست از
مطالبات خودشان بر نخواهند داشت، اصلاح طلبان با اصلاح طلبان ديگري که جدا از
حاکميت هستند نزديک خواهند شد، جبهه خواستاران تغييرات ساختاري گسترش خواهد يافت و
اين هاشمي نيست که بتواند جامعه را نجات بدهد.
اين نقش را چه شخص يا نيروئي ممکن است بتواند ايفا
کند؟ ــ جنبش مردم سالاري ايران. تنها اين جنبش است که مي تواند به حيات
ولايت مطلقه فقيه پايان دهد.
به طور خلاصه فکر مي کنيد که اپوزيسيون خارج از
کشور در برابر انتخابات آينده چه موضعي بايد بگيرد؟ ــ برخي بر اين عقيده اند که اگر انتخاباتي شد و کسي بهتر از ديگري
بود، بايد به او کمک کرد. من، ديگر در چارچوب جمهوري اسلامي ولائي، اعتقادي به
انتخابات ندارم. چون اين انتخابات حتي اگر در بهترين حالت صوري خود هم آزاد باشد،
در عمل، قانون اساسي به ولي فقيه امکان مي دهد که با حکم ولايتي همه چيز را به رغم
خواست نمايندگان مردم نقش بر آب کند. مگر اين کار را در مجلس ششم نکرد؟ به اين
دليل، من معتقدم که مردم ايران در داخل و خارج از کشور بايد انديشه انتخابات آزاد
در ايران را دامن بزنند. و اين خواست بايد تا انتخاب مجلسي که بتواند قانون اساسي
را تغيير بدهد پيش برود.