از کرمانشاهي
بني
ﺁدم اعضاي يک پيکرند
در گشت وگذار روزانه
و سير در فضاي مجازي اينترنت، طبق معمول،
سري هم به گويا نيوز زدم . مطلب ﺁقاي راشدان نظرم راجلب کرد و به مطالعه آن نشستم
. چندسطري را که خواندم چهره شسته رفته او که درکنار مقاله اش نقش بسته به ناگاه
درذهنم عوض شد, او را درکنار کلونها وافراطيون اسرائيلي باموهاي منگوله اي , رقص
کنان و پايکوبان ، به شادي کردن در مرگ
مظهر مقاومت مردم فلسطين پيشاروي اشغالگري
، ديدم.
با خود گفتم :
چرا ذهن من درباره او چنين قضاوتي کرد ؟ مجدداً نوشته را خواندم ، با وجودي که نام
وعکس خبر از صورت نويسنده ميداد ، مگر سيرتي جز اين مي توانست به ذهن ﺁيد؟ اتهامها که در نوشته او به عرفات وجنبش و مردم فلسطين وارد شده اند را
شايد درافراطي ترين نشريات اسرائيلي نيز نتوان يافت .
آقاي راشدان دراين نوشته خود چندين حکم صادر کرده است که
تنها از ذهن وعقلي تراوش مي کنند که در بند ولايت مطلقه است . ولايت نبايد حتما
ولايت خميني و خامنه اي باشد . ولايت
اسطوره قدرت بر انديشه اگر خطرناک تر از ولايت مطلقه فقيه نباشد به همان اندازه
خطرناک و ويرانگراست.
بدين ولايت، او خود
را ولي امر جوانان ايران فرض کرده و از جانب آنان حکم بر محکوميت فلسطين وفلسطيني
وعرفات ميدهد. بعد از ادعاي سراسر کذب جماعت سلطنت طلب ( پهلوي طلب) بر اين که فلسطينيان عامل مؤثر در انقلاب سرنوشت
ساز مردم ايران بر ضد استبداد سلطنتي بوده اند، - تا جائيکه آنان را ملبس به لباس سربازان ارتش
شاهنشاهي عامل تيراندازي به مردم بخصوص در هفده شهريور درراستاي تحريک مردم معرفي
ميکنند - اينک نوبت به آقاي راشدان رسيده است تا وارد کارزار کاذب ونژاد پرستانه فارس – عرب
شود و جنگي را جنگ فارس و عرب بنامد که صدام
، بحکم عقل عليلش، به
تحريک و با حمايت آمريکا و وابستگانش
درجهت منافع غرب و بالطبع اسرائيل ، براي سد
کردن موج انقلاب ايران، براه انداخت . و مبارزان مجازي فلسطيني را در کنار نيروهاي
عراقي در جنگ بر ضد ايرانيان شرکت دهد.
اينهمه کينه
ونفرت درنوشته شما آقاي راشدان از کجا سرچشمه ميگيرد؟ ﺁيا شيفتگي شما نسبت به " دمکراسي" اسرائيل بدان حد
است که چشم شمارا بر واقعيت، بر جنايات روزمره ارتش اسرائيل کور کرده است؟ تقريبا"
روزي نيست که کودکاني، در فلسطين، در راه مدرسه، بهنگام بازي در کوچه، به گلوله سربازي از سربازان "دموکراسي"
مطلوب شما بخون نغلطد.بلدوزرها و تانکهاي " دموکراسي" که گزينش شارون به نخست وزيري و ترکيب مجلس ﺁن
به فرياد مي گويد اصالت ندارد، هرروز خانه
هارا بر سر ساکنان آن ويران ميسازند و باغهاي ميوه و درختان زيتون چندصد ساله را از ريشه بر مي
کند تا بجاي آن دوستان
"دموکرات" شما را اسکان دهند و بر طول ديوار ننگي بيفزايند که وجدان هيچ انسان
درخور اين عنوان ﺁن را تحمل نمي کند .
" دموکراسي" مطلوب شما بيش از صد
قطعنامه شوراي امنيت سازمان ملل را به پشيزي نشمرده و نميشمارد. حال ﺁنکه بذيرش قطعنامه شوراي امنيت از سوي عراق، نيز، مانع حمله غير قانوني قبله جديد شما به اين کشور نشد و هم اکنون درحال تبديل اين کشور به ويرانه
ايست که گويا قرار است در ﺁن مردم سالاري برقرار شود! هنوز تصاوير سربازان اسرائيلي که باسنگ درحال شکستن
دست جوان تظاهر کننده فلسطيني است ، آن کودک فلسطيني که وحشت زده ، درکنار پدر، با گلوله سرباز اسرائيلي از پاي درآمد و… از
رسانه هاي تصويري پخش ميشوند.
آقاي راشدان شما از کجا به اين نتيجه رسيده ايد که جوان ايراني
قطعا" خود را به جوان اسرائيلي نزديکتر ميداند تا جوان فلسطيني ؟ اين حکمي که
شما در مورد جوان ايراني صادر و او را در عنصري ناچيز ميکنيد خالي از آرمان و جانبداري از حق که هم
وغمش استعمال انواع مخدرها و شنيدن موزيک اسرائيلي پسند است ، همان موزيک که دلخواه
جوان اسرائيلي است،از جوان ايراني که شما
قيم ﺁن شده ايد ، موجودي درنهايت لاقيد مي
سازد. ﺁيا بهنگام نوشتن ، از توهين به خود
و بزرگترين توهين به جوان ايراني ﺁگاه بوديد
؟ اين جوان که شما معرفي ميکنيد قبل از جواني پير بلکه مرده است. اگر جواني ، اگر انساني عدالت وآزادي را متعلق به قوم و ملتي
دانست و نسبت به سرنوشت ديگران بي تفاوت ولاقيد بود در خور عنوان انسان است؟ شما
جواني خويش را گم کرده ايد و نمي دانيد جوان ايراني، قرنها و قرنها است که اين ارزش را مي ﺁموزد : بني آدم اعضاي يک پيکرند.
آقاي راشدان ! شما تنها ولايت فقيه را که زماني بدان دلبسته بوديد،
با ولايت مطلقه ديگري جايگزين کرده و ستايشگر بي بند او شده ايد.
اگر در نوشته شما نقد منطقي بروش عرفات - که خالي از خطا
نبود - بود، هنوز به آزادي نزديک بوديد. ولي اگر خود شما نيز
مجدداً به نوشته خود مراجعه کنيد گمان نمي کنم ، در ﺁن، جز کينه ونفرت حتي در آنجا
که به بخشي از واقعيات ميپردازيد، بيابيد .
ﺁيا مي دانيد ابراز کينه ونفرت از علائم آزادي وآزادگي نيست؟