پنجشنبه ۲۸ ۱۳۸۳ - ۱۸ نوامبر ۲۰۰۴

 

شما ديگر چرا؟

  آزاد  الماس

 

هر انسانی آزاد است تا نظرات خودرابدون هيچ قيد وبندی بيان کند. بيان آزاد نظرات از حقوق اوليه انسانهاست. در اين دو جمله شکی نيست. اما انسانها هميشه به اين اصل که حقوق ديگری را رعايت کنندوفادار نمی مانند. آنها گاها بر اساس ايدئولوژيشان و يا نظراتشان سخن می گويند و يا می نويسند. اين سخنان و نوشته ها گاها می تواند حقوق مقابل را پايمال کند. دربعضی مواقع می تواند آزاردهنده باشد و انسانهای ديگر را آزرده کند. در زير به دو نکته که به نظرم رسيد توجه می کنم. در اين جهان گفتاری و شنيداری می توان مثالهای بيشماری را ذکر کرد، اما دو مثال زير آگاهانه با توجه به شناخت نوشته های از نويسندگان آنها در ايتنرنت است اتنخاب گرديده است. من  این را هم در اول ذکر کنم  که مواضع سیاسیم و شخصیم نزدیک به سازمان فداییان اکثریت است.

 

اولی اختصاص دارد به خانم عقت ماهباز. ايشان يا بنا به ابتکار شخصی خود و يا با وساطتت یک سایت اینترنی و یا سازمان سیاسی اجتماعی مصاحبه هایی با زنانی که در جهت سیاسی فعالیت می کند انجام می دهد و در اینترنت  پخش و انتشارمی دهند که کاری است بسيار ارزنده و قابل تقدير. می توان نتيجه گرفت که ايشان خود را فعال زنان و يا به تعبير شناخته شده فمنيسم می دانند. در استفاده از واژه فمنيسم مطمئن نيستم، چون خيلی از فعالين زنان خودرافمنيسم نمی دانند. اما از نظر من کسانی که در راه بهبود شرايط اجتماعی زنان کار می کنند، کاری فمنيستی انجام می دهند و بازهم قابل تقدير است. خانم عفت ماهباز شيوه اش بر نوشتن و انعکاس نظر زنان است. اما ايشان در شيوه شان مقداری مواضع سياسی و فکری خود را هم دخالت می دهندو بيشتر کارشان به بحث شبيه است تا سوال و جواب مصاحبه ای کوتاه که مرسوم است. ايشان در بعضی موارد نظر خود را هم تحت نام مصاحبه به مصاحبه شونده اعلام ميدارند. اما نکته ای که به ذهن من رسيد حالت و روش دو گانه ای است که در مصاحبه های ايشان ديدم. در برخورد با کسانی مانند خانم شيرين عبادی مصاحبه خيلی کو تاه است و اين شبهه به خواننده دست می دهد که مصاحبه شونده عجله دارد و تنها جند کلمه می تواند حرف بزندو مصاحبه کننده همين چند کلمه راهم ضبط و  پخش می کنند. در اينجا خانم ماهباز بيشتر حالت جانبدارانه از مصاحبه کننده را دارد و او را تحسين می کند. اما قضيه در اينجا بيشتر آشکار می شود که خانم ماهباز با رويا طلوعی که هم دکترا علوم اجتماعی دارد و هم فعال ملی کرد است. در اينجا خانم ماهباز اورا بيشتر زير فشار قرار می دهد و با او به بحث می نشيند که چرا کردها چنين و چنان می کنند و می خواهند جدا شوند و... اين دو نوع شيوه مصاحبه اشکالش در اين است که مصاحبه کننده يکسان با مصاحبه کنندگان برخورد نمی کند. ديگری را آنجنان بالا می برد و يکی ديگر را به چالش و بحث می خواند. و این راهم آشکار می کند که خانم ماهباز پیشتر نظراتش آماده و نتیچه گیری کرده است و براساس فکرش و ایده های آماده اش عمل می کند. زیان این دو شیوه برخورد آشکار است. این شیوه ها کمکی به همه زنان نمی کند و آنها را در قالبهایی می گذارد. زنان می توانند از ملیتها و دیدگاههای متفاوتی باشند، اما فعال زنان باید با همه یکسان برخورد کند. درد زنان این است که آنها را در برابر مردان در جایگاه یکسان قرار نمی دهند و اگر زنان هم خود این کاررادر میان خود بکنند، چه حاصل؟

 

دومی اختصاص دارد به خانم الميرا مرادی که در اينترنت مقالات اينگليسی را در رابطه با جنگ امريکا ترجمه می کند. ايشان هم کاری با ارزش انجام می دهند که قابل تقدير است. چون خوانندگان فارسی دان را با مقالاتی که در نشريات و روزنامه های اينگليسی زبان چاپ می شود در اختيار خوانندگان قرار می دهند. هدف ايشان را می توان در خدمت به ايرانيان و دیگر کسان که فارسی می دانند، دانست. همچنین در جهان امروز که جنگ و کشتار بیداد می کند این اقدامات در جهت افشای جنگ و جنگ افروزان را باید تقدیر و تقویت کرد. خانم المیرا مرادی و هر کس می توانند نظرات خود را با آزادی کامل بیان کنندو حتی  توهين هم به نظر من می تواند جز آزادی بيان قلمداد کرد. اما زمانی که توهين به کسی آسيبی برساند، آنگاه است وه زيانمند است. پس انسان که مختار است نظرش را بدهد با يد ديگران را هم مختار بداند که نظرات و شیوه او را نقدو بررسی کنند. در اين هم نمی توان شک داشت چون هر سوالی جوابی می توان داشته باشدو هر نظری ضد نظری. خانم المیرامرادي از تبريک آقای مصطفی هجری مسئول اول حزب دمکرات کردستان ايران بر آشفته شده و اين حزب را گروه خوانده است. من به خانم الميرا مرادی حق می دهم که از آقای هجری انتقاد کند. چون من خود هم مخالف جنگ و بوش هستم. اما اشتباه خانم مرادی در اين است که يک حزب را که سابقه ۵۰ سال مبارزه در راه حقوق ملی را دارد گروه می خواند. ايشان فراموش می کنند که حزب دمکرات تنها مرکزيت و آقای هجری نيست و صدها و شايد هزاران عضو و هوادار در ايران دارد. گروه نمی تواند اين همه عضو داشته باشد. معلوم است که خانم الميرا مرادی عصبانی از پيام آقای هجری به بوش عصبانی هستند و دوغ و دوشاب را قاطی کرده اند. اين گروه خواندن در اصطلاح سياسی فحش است. چون به اين وسيله يک حزب را در زير ضرب نام گذاری کو چک می کند. در صورتی که اينطور نيست حزب با گروه فرق دارد و اين را هم خانم الميرا مرادی می دانند. من هم که خود را به جريان فداييان اکثريت می دانم می توانم از حزبی ديگر و يا سازمان خودم انتقاد کنم. در ميان حزب دمکرات هم شايد باشند کسانی که با رهبری خود موافق نباشند، آيا آنها را هم بايد به يک چوب باعصبانيت راند. فراموش نکنيم که دمکراسی به حزب ها نياز دارد و کو چک کردن حزبی و سازمانی با عصبانيت کمکی به استقرار دمکراسی و آزادی نمی کند. آيا اگر شما يک سازمان ملی بوديد که ملت شما بمباران شيميايی می شد و در چاهها زنده به گور می شد و کسانی پيدا می شدند که شما و ملتتان را از دست قصابی نجات می داد می گفتيد نه لازم نيست. تازه بوش که به عراق به خواست ملت کرد به آنجا نرفت. ملت کرد عراق ازموقعيت بوجود آمده استفاده کردندو قصابی دستش از سرشان کوتاه شد. حال اگر بوش هم به قصابی مثل صدام برای کردهای عراق تبديل شود آيا مردم کرد عراق با او هم مبارزه نخواهند کرد. به جای محکوم کردن ملتی که صدسال تمام است مداوم در جنگ و گريز است و خسته است، بيايد راهی پيدا کنيم که اين ملتها رابه حقوقشان برسانيم. آيا بايد فلسطنيان رامحکوم کرد که چرا از بوش می خواهند که جلو سرکوب اسراييل را بگيرد؟ يا اينکه بوش و بوشها را وادار کنيم که از حقوق مردم و ملتها دفاع کنند؟ اگر اينها وادار شوند که به مردمها خدمت کنند ( که نمی کنند!)، کور از خدا چه خواهی دو م بينا. فراموش نکنيم که جمهوری اسلامی هم تمام سازمانها و احزاب سياسی گروهک می خواندو آنها را اتحقير می کردچون با آن نبودند. در مبارزه با جنگ طلبی بوش و شرکا شکی نيست و بايد هر جنگی محکو م و افشا گردد. اما در بيان نامها و به کار بردن کلمات مناسب بايد با احتياط عمل کرد. اگر بدنبال نتيجه درستی هستيم.   

  آزاد  الماس    ۱۶.۱۱.۲۰۰۴