همنشين بهار
Hamneshine_bahar@hotmail.com
سخنراني ياسر عرفات در مجمع عمومي سازمان ملل
در ۱۳ نوامبر ۱۹۷۴
وقتي « َعرفات »
به مرگ سلام کرد وبه ميهماني خاک رفت ، گوئي بخشي از خود ما نيز رفت وخاک شد !
مگر نه اينکه انسان موجودي خاطره گراست و امثال
عرفات نيز به مثابه يک راه و يک آغاز ، در خاطره بسياري ازما حضور دارند ؟ مگر نه
اينکه با رفتن او بسياري از ما در خود فرو رفتيم و مرگ خود يا رهبران و دوستاني را
که دوست داريم مجسم نموديم ؟ ...
درست ۳۰ سال پيش در چنين روزهائي براي اولين بار
رهبر يک جنبش آزاديبخش در مجمع عمومي سازمان ملل ، از حقانيت و مظلوميت مبارزان
راه آزادي سخن گفت و طالبان نفت و دلار را که هنوز« سياست خاموش ساختن کانونهاي
بحران » را به ُکرسي ننشانده بودند ، خلع شعار نمود . در تاريخ سيزدهم نوامبر ۱۹۷۴
( آبان ۱۳۵۳ )عرفات که از سوي اسرائيل و حاميانش متهم به تروريست شده بود ، با ديپلماسي
انقلابي ومنطق و برهان ، ُمشت متجاوزان را
باز کرد و نشان داد اين ستمگران هستند که شجره طيبه ُمدارا وزيتون صلح را مي شکنند
، راه گفتگو را مي بندند و مسيري جز مبارزه قهرآميزباقي نمي گذارند .
آنروزها انقلاب تا پيروزي و « ثوره ثوره حتي النصر » ِورد زبانها بود و اوضاع جهاني ساز
ديگري ميزد و همه چيز ، به ساز " گفتمان انقلابي
" مي رقصيد و مي چرخيد .
تکيه بر شور انقلابي ، ادبيات ضد بيدادگري ،
انگشت
نهادن بر خوي و خصلت استعمارگري در مواجهه با غرب ِ دو چهره ،
غربي که
از ديدگاه ديگر َمهد ِ َمدنيت و دموکراسي و پيشرفت نيز
بود ، گفتمان مسلط آن سالها را تشکيل ميداد . کل جهان سرمايه داري
به لحاظ
اقتصادي َشل و َفشل شده و آمريکا بخصوص با تورم و رکود ِ همراه باهم
) استاگفليشن
) دست و پنجه نرم ميکرد . نظم به
اصطلاح نوين جهاني پا نگرفته و ديوار برلن ُسر و ُمر
و ُ گنده ! َسر ِ جايش بود . با وجود اينکه
هيئت
حاکمه آمريکا ، و ُکل دنياي سرمايه داري براي سوار شدن َبر َخر ِ ُمراد
و بلعيدن شوروي ، دلش را صابون ميزد و اين پا و آن پا ميکرد ،
هنوز تيم " يلتسين ـ گورباچف " شاخ و شونه نکشيده و شوروي
کبکش خروس مي خواند .
تازه ويتنامي ها
آمريکا را َسر جاي خودش نشانده بودند و در گوشه و کنار جهان خروش آزاديخواهي بگوش
مي رسيد . در نيکاراگوئه وسراسر آمريکاي
لاتين نيز فرياد مرگ بر امپرياليسم شنيده ميشد و امثال ِچه گوارا ، کاسترو ،
ُاورتگا ، توماس بورخه و ليلا خالد ، الگو بودند وجميله بو پاشا وابو جهاد وکارلوس
و نلسون ماندلا جاذبه داشتند . در تاثير از اين فضا و در چالش با ابتذال دنياي
سرمايه داري ، هنرمندان ، شعراء و نويسندگان مردمي ، بهترين فيلمها ، نمايشنامه ها
، تنديسها ، ملودي ها ، اشعار ، کاريکاتور ، سرودها و کتب انقلابي را خلق ميکردند ...
وجدان آمريکائي هاي شريف از جنايات و دخالتهاي ارتش کشورشان در ويتنام ، و پيش تر
اندونزي و کامبوج و لائوس و آنگولا وشيلي و يونان و کنگو و گواتمالا وايران ِ زمان
ِ ُمصدق . . .. جريحه دار بود و نسبت به شعارهائي چون " يانکي برو گم شو
" که خلقهاي تحت ستم َسر ميدادند ، دافعه نداشت . نظائر بوش و بلر يکه تازي نکرده و امثال «
فوکومايا » مرگ ِ آرمانخواهي و تئوري پايان تاريخ را َدم نگرفته بودند . در چنين
حال و هوائي بود که ابو عمارکه در واقع
ابو فلسطين بود ، شور و خروش رزمندگان راه آزادي را در مجمع عمومي سازمان
ملل منعکس نمود .
روزي که خبر رسيد نمايندگان اسرائيل به قول
خودشان « به خاطر حضور تروريست ياسرعرفات ! در سازمان ملل » قهر کرده و از سالن بيرون
رفته اند ، زندانيان سياسي در زندان قصر به سوي تلويزيون دويدند تا به سخنراني رهبر
سازمان آزاديبخش فلسطين گوش کنند . شور و شوق همه را فرا گرفته بود . گوئي عرفات
که ازصهيونيسم و پيوند استعمار و ارتجاع سخن ميگفت حرف دل آنها را ميزد . هنوز هم بعد از ۳۰ سال
که از آن پائيز و آن غروب ميگذرد ، حرفهاي او که البته جمعبندي رهبري سازمان
آزاديبخش فلسطين بود ، تازگي دارد . ياد شکري ( شکرالله پاکنژاد ) بخير که بعدها
هرگاه صحبت از آن سخنراني ُپرشور ميشد ، سراسر وجد و سرور شده و اين بخش از سخنان
عرفات را تکرار ميکرد که « مگر نه اين که انقلاب به معني
تحقق بخشيدن به روياها و اميدهاست ؟ »
سخنان ُپرشور ياسر
عرفات در سازمان ملل براستي جاي تامل دارد
جز بخش نخست و اندکي از قسمت پاياني ، تمام
سخنراني ترجمه شده است . از آنجا که اين
روزها به اين سند تاريخي که در مبارزه سازمان آزاديبخش فلسطين جايگاه ويژه اي دارد
، بسيار اشاره ميشود و ترجمه اش در دسترس نبود ، آنرا به فرزانگان ميهنم هديه
ميکنم .
درآدرس زير ميتوان
ترجمه انگليسي و فرانسوي سخنراني عرفات را ديد :
http://history1900s.about.com/gi/dynamic/offsite.htm?site=http%3A%2F%2Fwww.monde-diplomatique.fr%2Ffocus%2Fmideast%2Farafat74-en
متن اصلي سخنان عرفات را که به زبان عربي ست ،
نتوانستم بکمک جستجوگرهائي مثل گوگل پيدا کنم و بانمونه هاي مکتوب مطابقت کردم .
... أن القضية الفلسطينية تدخل ضمن القضايا
العادلة للشعوب التي تعاني من الاستعمار والاضطهاد، واستعرض الممارسات الإسرائيلية
العدوانية ضد الشعب الفلسطيني، وناشد ممثلي الحکومات والشعوب مساندة الشعب
الفلسطيني في تقرير مصيره والعودة إلي دياره ...
"إنني جئتکم بغصن الزيتون مع بندقية
الثائر، فلا تسقطوا الغصن الأخضر من يدي.. الحرب تندلع من فلسطين والسلم يبدأ من
فلسطين".
من با شاخه زيتون و سلاح يک جنگجوي آزادي آمده
ام، نگذاريد شاخه
زيتون از دستم بيافتد.
به نام خلق فلسطين و رهبري مبارزه ملي ، سازمان آزاديبخش
فلسطين
..... آقاي رئيس ، به
خاطر دعوت براي شرکت درنشست عمومي سازمان ملل که با شرکت تمامي اعضاء برگزار
ميگردد ، سپاسگزارم و ازهمه نمايندگان کشورهاي عضو که تصميم گرفتند مسئله فلسطين
به عنوان موضوعي جداگانه بررسي شود تشکر و قدرداني ميکنم ، چرا که براساس اين
تصميم بود که قطعنامه مجمع عمومي سازمان ملل مبني بر دعوت ما و ايراد سخنراني در
برابر آن ُميسر گشت .
ريشه مسئله فلسطين بر ميگردد به سالهاي آخر قرن ۱۹ . به
دوراني که ما آنرا بنا بر شناخت امروز خود « عصر استعمار » يا عصر تشکيل مستعمرات
مي ناميم ، يعني دقيقا زمانيکه صهيونيسم نيزبا هدف « استيلا بر فلسطين توسط
مهاجران اروپائي » به عنوان يک طرح به دنيا ميآيد ، َعَلم ميشود وهمانند استعمارگران که آفريقا را
به زير سلطه خويش مي کشند ، تاخت و تاز را آغاز ميکند .
اين دوران عصريست
که طي آن استعمار با هجوم از غرب به آفريقا ، آسيا و آمريکاي لاتين گسترش مي يابد
... و با بيرحمي تمام به استثمار مردم سه قاره مي پردازد ، ستم و غارتي که تا همين
دوران ما نيز استمرار يافته و نژادگرائي در آفريقاي جنوبي و فلسطين شاهد زنده آنست
.
صهيونيستها دقيقا همانند استعمارگران و نوکران
عوامفريب شان که به ستم و تجاوز خويش رنگ
َمدنيت و تمدن ميزدند ، به هنگام ُسلطه بر فلسطين ، اهداف خود را پوشانده و
درلباسي مبدل عرضه ميداشتند . همانگونه که استعمار به
مثابه يک نظام و استعمارگران به عنوان وسيله آن ، از مذهب ، رنگ ، نژاد و زبان
استفاده مينمودند و براي توجيه استثمار آفريقا و به بندگي کشاندن آنان از طريق
ِاعمال تبعيض و ترور ، مورد استفاده قرار دادند ــ (صهيونيستها نيز) به هنگام غصب
فلسطين و بيرون راندن مردم آن از سرزمين ملي خود عينا همين روش ها را به کار
گرفتند . يعني همان گونه که استعمار، رنجبران و استثمار شده گان را به عنوان مواد
بي روح براي ساختن و تحقق بخشيدن به مستعمره نشيني مورد استفاده قرار داد ،
يهوديان استثمارشده نيز در خدمت رهبري صهيونيزم قرار گرفتند . به عبارت ديگر
يهوديان اروپا نشين ، عملا به ابزارتجاوزرهبران جريان صهيونيستي و به عوامل و
عناصر مستعمره نشيني تبديل شده و با تبعيض نژادي خو گرفتند.
(به اصطلاح) الهيات يهود برعليه مردم فلسطين
مورد استفاده قرار گرفت . هدف تنها ايجاد ُمستعمره نشين هايي به سبک غربي نبود
بلکه در عين حال جداساختن خود يهوديان از سرزمين هاي گوناگون و در نتيجه بيگانه
ساختن آنها با ملت هاي خود را نيز در مد نظر قرار داشت .
صهيونيزم يک ايدئولوژي امپرياليستي و استعماري است که عميقا
ارتجاعي و موافق تبعيض نژادي است و در زمينه عقايد واپسگرايش دقيقا با يهود ستيزي
( آنتي سميتيزم ) هماهنگ است و در تحليل نهايي روي ديگر همان سکه اصلي است. چرا؟
چون پيشنهاد مي شود که کساني که به آيين يهود مي پيوندند ميهن اصلي خود را فراموش
کنند و به ارض موعود بچسبند . نه اين که با ديگر هموطنان غير يهودي خويش برابر
باشند. در واقع اين همان يهود ستيزي است که به شکلي جديد مطرح مي شود .
وقتي عنوان مي شود که تنها راه حل مسئله يهود اين است که
يهوديان خود را از جوامعي که درگذشته بخشي از تاريخ آن را تشکيل مي دادند بيگانه
شوند، زماني که اظهار مي گردد بايستي از طريق مهاجرت و اسکان اجباري در سرزمين
مردمي ديگر ِدين ِ خود را به مسئله يهود
ادا کنند! در اين جا دقيقا از همان موضعي پشتيباني به عمل مي آيد که در گذشته از
جانب يهودستيزان برعليه قوم يهود اتخاذ مي شد.
از اين روست که براي مثال مي توان روابط نزديک ميان « سيسيل
رود» [Rhodes] که در جنوب شرقي آفريقا موجب رشد مستعمره نشيني شد و [هرتسل] را
که براي فلسطين نقشه هاي مستعمره نشيني در َسرداشت درک نمود. « هرتسل» که جواز خود
را به عنوان يک مستعمره نشين نيک رفتار دريافت کرده بود روي بدين سوي کرد و اين
جواز را به حکومت انگليس عرضه نمود با اين اميد که زمينه را براي صدور يک قطعنامه
رسمي مبني بر حمايت از صهيونيست ها مساعد گرداند. صهيونيست ها در برابر اين اقدام
، استقرار يک پايگاه امپرياليستي در سرزمين فلسطين را به انگلستان قول دادند.
بطوريکه منافع بريتانيا بتواند در يکي از نقاط دقيقا سوق الجيشي تضمين شود .
هجوم يهوديان به فلسطين در سال ۱۸۸۱ آغاز شد . قبل از اين
که اولين موج بزرگ مهاجران وارد شوند جمعيت فلسطين که اکثريت آن را مسلمانان و
مسيحيان تشکيل مي دادند حدود نيم ميليون و جمعيت يهود حدود ۲۰ هزار نفربود و همه مردم هم
از آزادي مذهب که از ويژگي هاي تمدن ماست برخوردار بودند. فلسطين در آن زمان
سرزميني بود سرسبز که اکثريت آن را اعراب تشکيل مي دادند که با کار و تلاش و پويايي
به غني سازي فرهنگ بومي خود اشتغال داشتند.
طي سال هاي ۱۸۸۲ تا ۱۹۱۷ نهضت صهيونيست حدود ۵۰ هزار يهودي
اروپايي را در موطن ما اسکان داد. براي انجام اين کار و براي به اصطلاح جوش دادن
آن ها به جامعه ما به خدعه و نيرنگ متوسل شدند . قانع شدن
انگلستان نسبت به صدور« اعلاميه بالفور» بار ديگر وحدت و همکاري بين صهيونيسم و امپرياليسم را به نمايش گذاشت.
به علاوه انگلستان با وعده اعطاي آنچه از آن ِ اين کشور نبود ! يعني سرزمين فلسطين
، به جنبش صهيونيستي نشان داد که امپرياليست ها تا چه حد شقاوت پيشه و جبارند .
جامعه ملل که در آن
زمان تشکيل شده بود مردم ما را يکه و تنها
گذاشت و تعهدات و وعده وعيدهاي ويلسون را به هيچ گرفت.
تحت عنوان قيموميت
، امپرياليسم انگلستان به طور مستقيم و بيرحمانه بر ما تحميل شد. مراد از سند
قيموميت که توسط جامعه ملل هم صادر شد! اين بود که مهاجمان ميخ خود را در سرزمين
ما محکم بکوبند و براي تحکيم دستاوردهاي خود در وطن ما قلدربازي در آورند. در
آستانه صدور اعلاميه بالفور و طي يک دوره سه ساله صهيونيسم با همکاري متحد خود
امپرياليسم موفق شد تعداد بازهم بيشتري از يهوديان اروپايي را به سرزمين ما بکشاند
و حتي موجب سلب اختيار يهوديان عرب فلسطين از دارايي هاي خويش گرديد .
در سال ۱۹۴۷ تعداد يهوديان به ۶۰۰ هزار نفر رسيد که در آن
هنگام مالک ۶ درصد از زمين هاي قابل کشت فلسطين بودند.... در نتيجه همکاري ميان
قدرت قيم و جريان صهيونيستي و با پشتيباني برخي از کشورها مجمع عمومي در سالهاي
اول تأسيس خود توصيه نمود ميهن فلسطيني ما تقسيم و تکه پاره شود! اين توطئه در اثر
رفتار مشکوک و اعمال فشارهاي شديد در فضايي مسموم تحقق پذيرفت. مجمع عمومي به
تقسيم سرزميني غيرقابل تجزيه به تقسيم چيزي که از لحاط حقوقي حق انجام آن را نداشت
پرداخت. اما موضع ما چه بود ؟ موضع ما هنگامي که با آن تصميم زشت به مخالفت
برخاستيم با موقعيت مادري که در مقابل ادعاي يک نامادري داير بر مالکيت يک فرزند
واحد اجازه نداد شاه سليمان فرزندش را به دو
نيم تقسيم کند و با جدايي از فرزندش موافقت نمود ، قابل مقايسه است .
با اين که قطعنامه مزبور، تقسيم ۵۴ درصد از
سرزمين فلسطين را به استعمارگران واگذار کرد ناخشنودي از اين تصميم آنان را به جنگي
هولناک برعليه مردم غيرنظامي عرب برانگيخت تا جائي که ۸۱ درصد از کل سرزمين فلسطين
را اشغال نموده ، يک ميليون عرب را از خانه و کاشانه خود در به در ساختند ، به ۵۲۴
شهر و روستاي عربي تجاوز نمودند که از آن ميان ۳۸۵ شهر و روستا به کلي ويران و از
صفحه روزگار محو شد ، صهيونيست ها اماکن مسکوني و مستعمره نشين هاي خود را برفرازويرانه
ها ، کشتزارها و باغ هاي ما بنا کردند، اما باز هم طلبکارانه حرف زور ميزدند .
ريشه مسئله فلسطين در اين جاست که اين مسئله هيچ
گونه - هيچ گونه کشمکش ميان دو مذهب و دو
ملت نيست . همچنين اين موضوع يک اختلاف مرزي ميان کشورهاي هم جوار هم نيست ، بلکه
مربوط است به خواسته هاي گروهي از مردم که از زندگي در موطن خويش محروم گشته
پراکنده و بي خانمان شده و اکثرا در تبعيد و آوارگي به سر مي برند. همين و بس .
اسرائيل با حمايت نيروهاي امپرياليستي و استعماري توانست
خود را به عنوان عضوي از سازمان ملل قالب کند . علاوه بر اين موفق شد مسئله فلسطين
را از دستورجلسه سازمان ملل حذف و با ارائه خواسته ما به صورت آوارگان بيچاره اي
که نيازمند خيرات و َمبرات نيکوکارانند و يا مسئله افرادي که محتاجند در سرزمين
بيگانه! اسکان يابند ، افکار عمومي جهان را منحرف نمايد. اما بازهم اين جرثومه
نژاد پرست راضي و خشنود نبود. بر اساس تفکرامپرياليستي ــ استعماري محل اسکان خويش
را به پايگاهي براي امپرياليست ها و زرادخانه سلاح ها مبدل ساخت و اين امر آن را
توانا ساخت که نقش خود را در به زير سلطه کشاندن مردم عرب... ايفا نمايد.
اسرائيل علاوه بر بسياري از موارد تجاوز که بر عليه کشورهاي
عربي روا داشت در سالهاي ۱۹۵۶ و ۱۹۶۷ به دو جنگ ظالمانه دست يازيده و به اين ترتيب
صلح وامنيت جهاني را به بازي گرفته است.
دشمن به دنبال تجاوز صهيونيستي در ژوئن ۱۹۶۷ صحراي سيناي
مصر را تا کانال سوئز اشغال نمود و علاوه بر همه سرزمين هاي فلسطيني که در غرب رود
اردن واقعند، بلندي هاي جولان در سوريه را نيز اشغال کرد. رويدادهاي مزبور موجب شد
که در منطقه ما مشکي تحت عنوان مسئله خاورميانه َسر زبانها بيافتد.
پافشاري دشمن در حفظ و ادامه اشغال غيرقانوني و
تحکيم بيشتر آن و آن گاه ايجاد يک پايگاه عملياتي براي نفوذ امپرياليسم جهاني در
ميان ملت عرب وضع را سخت وخيم ساختند.
تمامي مصوبات شوراي امنيت و نيز درخواست هاي افکار عمومي جهان را دائر بر
عقب نشيني از سرزمين هايي که در سال ۱۹۶۷ اشغال گرديد، ناديده انگاشته است و مي
بينيم که همه کوشش هاي صلح آميز در سطح جهاني نتوانسته دشمن را از سياست توسعه
طلبانه خود باز دارد. از اين رو تنها راه باقي مانده براي ملت هاي عرب ... آماده
سازي خويش براي مقاومت در برابر حملات مسلحانه بود تا سرزمين هاي عربي را آزاد
نموده و حقوق مردم فلسطين را پس از اين که همه شيوه هاي مسالمت آميز با ناکامي
روبرو شده از نو احيا کند.
در اين شرايط جنگ چهارم در اکتبر ۱۹۷۳ آغاز شد و براي
صهيونيست ها ورشکستگي سياست اشغال، توسعه
طلبي و اتکاي هرچه تمام تر به قدرت نظامي را به ارمغان آورد. اما دشمن باز هم از تجربيات خود درس نمي گيرد و
خود را براي جنگ پنجم آماده نموده ، بار ديگر در روابط خود با اعراب با برتري نظامي و سرکوب و تروريسم و سرانجام
اشاره مستمر به جنگ را شاخ و شانه مي کشد.
براي مردم ما خيلي دردناک است که شاهد تبليغ اين دروغ و افسانه
باشند که گويي سرزمين ما بياباني بوده که با کار و تلاش استعمارگران بيگانه گلستان
گشته است ! سرزميني بوده بدون سکنه که موجوديت استعمار هيچ گونه ، هيچ گونه لطمه اي
بر هيچ کسي وارد نساخته است ! نه ، نه ، نه ، اين گونه اراجيف بايستي از فزار همين
جايگاه افشا شود. دنيا بايستي بداند که فلسطين گهواره يکي ازباستاني ترين
فرهنگ ها و تمدن ها بوده است. مردم آن به کار کشاورزي و ساختمان اشتغال داشته و
هزاران سال فرهنگ خود را به اقصي نقاط جهان گسترش مي داده اند و با ايفاي نقش
محافظان وفادار اماکن مقدسه همه ِ اديان ،
براي آزادي عبادات الگويي ايجاد نمودند. من به عنوان فرزند بيت المقدس ، ازهمزيستي
و اخوت ديني که مظهر شهر مقدس ما قبل از تسليم آن در برابر فاجعه بود ، خاطراتي
شکوهمند و افتخار آفرين براي خود ومردم خويش محفوظ نگاه داشته ام.
ما اين خط مشي روشن را تا
مرحله تأسيس کشور اسرائيل و پراکندگي خود ادامه داديم. اما اين امر ما را در دنبال
کردن وظايف انساني خود در سرزمين فلسطين باز نداشت . فلسطيني ها اجازه نخواهند داد
که سرزمين شان به صورت پايگاهي براي تجاوز و يا اردوگاه نژاد پرستان براي نابودي
تمدن و فرهنگ و ترقي و صلح در آيد. مردم چاره اي جز اين ندارند که ميراث نياکان
خود را با مقاومت در برابر مهاجمان حفظ نموده و با دفاع از سرزمين بومي خود ، مليت
عربي، فرهنگ و تمدن را پاس داشته ، براي
تأمين امنيت گاهواره آيين توحيد تلاش نمايند.
در مقابل کافي است تنها به نحو اجمال به برخي از مواضع
اسرائيل اشاره کنم :
پشتيباني از سازمان
مخفي در الجزيره، حمايت از استعمارگران مستقر در آفريقا، کنگو، آنگولا، موزامبيک،
زيمبابوه، تانزانيا و بالاخره حمايت از ويتنام جنوبي در برابر انقلاب ويتنام. از
اين گذشته مي توان حمايت هميشگي اسرائيل از امپرياليست ها و نژادپرستان در همه نقاط
و موضع سدکننده آن را در... خودداري از دادن رأي موافق در پشتيباني از استقلال
کشورهاي آفريقايي و مخالفت با خواسته بسياري از ملل آسيا و آمريکاي لاتين و بسياري
از کشورهاي ديگررا در کنفرانس هاي مربوط به مواد اوليه، جمعيت، حقوق درياها و
تغذيه عنوان نمود . اين ها دلايلي هستند که خصلت ها و ويژگي هاي دشمني را که به
سرزمين ما چشم طمع دوخته است به معرض نمايش مي گذارد . اين واقعيت هاست که مبارزه
شرافتمندانه و افتخار آفرين ما را بر عليه استعمار و ارتجاع توجيه مي کند. درست در
هنگامي که ما از دورنماي آينده دفاع مي کنيم صهيونيستها رو به گذشته دارند . دشمن
ما حتي داراي يک سابقه طولاني عداوت نسبت
به يهوديان محروم نيز هست . چرا ؟ چون در جوهر صهيونيسم نوعي نژاد پرستي ذاتي نسبت
به يهوديان شرقي وجود دارد. زماني که ما با تمام وجود ،
کشتار يهوديان توسط نازيسم را محکوم مي کرديم به نظر مي رسيد رهبري صهيونيسم که در
آن زمان نيزبيشتر مايل بود در بوق مهاجرت بدمد و پرچم پيش به سوي ارض موعود را
بالاتر َبرد خوشحال بود ! چرا ؟ چون از يهودُکشي ، براي سرعت بخشيدن به تحقق اهداف
خويش و مهاجرت يهود به فلسطين بهره مي ُبرد .
اگر مقصود از مهاجرت يهوديان به فلسطين زندگي در کنار ما و
بهره مند شدن از همان حقوق و انجام همان وظائف بود که مسئله اي نبود ، ما درهاي
ميهن خويش را تا آنجا که ممکن بود برويشان گشوده بوديم . هزاران ارمني و چرکسي که
هنوز هم مثل خواهر و برادر در ميان ما زندگي ميکنند شاهد اين مدعا هستند ، اما وقتي
هدف از اين به اصطلاح مهاجرت غصب موطن و دربدر ساختي مردم و تبديل ما به شهروندان درجه دوم باشد ، چيزي ست
که هيچکس نبايد تقاضاي موافقت و تسليم ما را داشته باشد .
بنابراين انقلاب ما از همان آغاز نخست تحت تاثير عوامل نژادي
يا مذهبي قرار نداشته ، آماج آن نه به يهود به عنوان فرد ، بلکه صهيونسم نژادگرا و
تجاوز پيشه بوده است . انقلاب ما در معني اخير ، انقلابي
براي يهود به عنوان يک انسان نيز ، هست .
ما تلاش ميکنيم که يهوديان مسيحيان و مسلمانان در برابري با يکديگر زندگي
کنند ، از حقوق برابر بهره مند باشند و فارغ از تبعيض هاي نژادي يا مذهبي به وظائف
يکسان خويش اشتغال ورزند .ما بين يهوديت و صهيونيسم فرق ميگذاريم ، در حاليکه به
مخالفت با جنبش استعماري و صهيونيستي ادامه ميدهيم ، به آئين يهود احترام مي
گذاريم .
امروز که حدود يک قرن از ظهور صهيونيسم ميگذرد ، مي خواهيم
نسبت به خطر روزافزون آن براي همه ، براي يهوديان جهان براي اعراب و براي صلح جهاني
هشدار دهيم ، چرا ؟ چون صهيونيسم (با لعاب مذهب ) يهوديان را از سرزمين خود به
مهاجرت ترغيب ميکند و مليتي مجعول را به آنان ميدهد . ... از مردم و حکومتهاي جهان
مي خواهيم که راسخ و استوار در برابر تلاش صهيونيستها ... بايستند و با هر نوع
تبعيض مذهبي و نژادي ومربوط به رنگ پوست در مورد هر فرد انسان به شدت مخالفت کنند
. اگر در انديشه برخي از مردم جهان در زمينه مسئله مهاجرت يهوديان ابهامي وجود
دارد ، چرا مردم عرب و فلسطيني بايد تاوانش را بپردازند ؟ براي چي حاميان اين به
اصطلاج راه حل ها ! درهاي کشور خود را بسويشان نمي گشايند ؟ کسانيکه صلاج مي بينند ما را تروريست بنامند ، تمايل دارند
افکار عمومي جهان را از کشف حقيقت در باره ما و مشاهده حقانيت چهره هاي ما باز
دارند ، انها تلاش ميکنند که موضع دفاعي ما را و نيز رفتار جابرانه و تروريسم خود
را پنهان کنند .
تفاوت يک انقلابي و يک تروريست در منطق جنگ و مبارزه آنها
نهفته است . نميتوان کساني را که از آرمانهاي عادلانه پشتيباني ميکنند و در راه
آزادي و رهائي سرزمين خود به جنگ ظالمان ، متجاوزان و استعمارگران ميروند ، ترورست
ناميد . اگر براستي چنين باشد پس مردم آمريکا در مبارزه خود براي رهائي از ُسلطه
بريتانيا ترورسيت هستند !. مقاومت اروپا بر عليه نازيسم تروريسم محسوب ميشود !
مبارزه مردم آسيا ، آفريقا و آمريکاي لاتين نيز جيزي جزتروريسم نيست ! و بسياري از
شما را هم که در همين سالن نشسته ايد، تروريست مي خواندند .
اين مبارزه ، مبارزه عادلانه و خالصانه اي ست که در منشور
سازمان ملل و نيز اعلاميه جهاني حقوق بشرهم از آن با احترام تمام ياد شده است . کسانيکه رودرروي آرمانهاي عدالت خواهانه مي ايستند ، کسانيکه ( شعارهاي دروغين را عَلم ميکنند اما در واقع )
با هدف به سلطه کشيدن و غارت ديگران جنگ و خونريزي راه مي اندازند ، جنايتکاران
جنگي محسوب ميشوند و آنها هستند که بايد زير سئوال بروند نه ما ، حقانيت
آرمان ، توجيه کننده حق مبارزه است .
در اسناد رسمي ما تروريسم صهيونيسم که بر عليه مردم فلسطين
، براي اخراج آنها از کشورشان و غصب سرزمينشان ِاعمال ميکنند ، به ثبت رسيده است .
هزاران نفر از مردم ما در شهرها و روستاهاي خود قتل عام شدند ، دهها هزار نفر به
زور اسلحه خانه و کاشانه خويش را رها نمودند ، آواره کوه و بيابان شده ، مجبور گشته اند در بيابان سرگردان شده بي آب و غذا از کوه ها
بالا روند. هر کس که در سال ۱۹۴۸ شاهد فاجعه اي که براي ساکنان صدها شهر و روستا
در حيفا، رام الله، ليدا و جليله روي داده ــ بوده است آن تراژدي را هرگز فراموش نخواهد
کرد. البته اختناق عمومي در مخفي نگاه داشتن آن فجايع موفق بوده است. اگر در آن
زمان آثار ۳۸۵ شهر و روستاي فلسطيني را که ويران و از نقشه زدوده شده پنهان نگاه
داشتند انهدام ۱۹ هزار خانه در خلال هفت سال گذشته که به معني نابودي کامل ۲۰۰
روستاي ديگر فلسطين است و تعداد بسيار کساني که در نتيجه شقاوت زندانبانان اسرائيل
معلول و مجروح شدند را نمي توان تحت هيچ سرپوشي پنهان نگاه داشت. تروريسم دشمن صهيونيستي از نفرت تغذيه مي کند. نفرتي که حتي
شجره صلح، درخت زيتون را نيز در کشور من آماج قرار داده بود. شجره زيتون که مظهري
غرور آفرين بود و يادآور نياکان ما و يادبود زنده اي از سرزمين فلسطين بود.
چگونه مي توان عبارت خانم گلداماير را که ضمن آن ناراحتي خود را از تولد روز افزون
فرزندان فلسطين ابراز داشت توصيف کرد ؟ آن ها علنا کودکان و درختان فلسطين را
دشمناني تصور مي کنند که بايد قلع و قمع گردد. دهها سال است که صهيونيست ها در
برابر رهبران فرهنگي، سياسي، اجتماعي و هنري مردم ما سنگ مي اندازند و با ايجاد
رعب و وحشت و کشتار مردم ما مشغولند. ميراث فرهنگي و فرهنگ توده ما را به سرقت
برده اند. آنها حتي به اماکن مقدسه در بيت المقدس صلح طلب را نيز دست درازي ميکنند
. آنها تلاش کرده اند تا با اخراج ساکنان و الحاق شهر، آن را غيرعربي ساخته ويژگي
هاي اسلامي و مسيحي اش را کم رنگ کنند.
بايد آتش سوزي
مسجدالاقصي را به ياد بياورم و همچنين تخريب بسياري از آثاري که داراي ويژگي هاي
تاريخي فرهنگي است. بيت المقدس با ارزش هاي معنوي و تاريخ مذهبي اش شاهدي است براي
آينده و دليلي است بر حضور ابدي، تمدن و ارزش هاي انساني ما. عجيب نيست که در زير
آسمان بيتالمقدس مشعل سه مذهب درخشيدن گرفت تا نورش بر بشريت پرتو افکن شود و
بتواند رنج ها و اميدهاي انساني را منعکس نمايد...
اعراب فلسطيني که
در سال ۱۹۴۸ به وسيله صهيونيست ها قلع و قمع نشدند نيز اکنون در موطن خود به شکل
آواره زندگي مي کنند. قوانين اسرائيل آن ها را شهروند درجه دو مي بيند. نه - نه
درجه سوم، زيرا يهوديان شرقي شهروندان درجه دوم محسوب مي شوند. اعراب مزبور در معرض کليه اشکال تبعيض نژادي،
مصادره زمين و دارايي و تروريسم قرار داشته اند. قرباني کشتارهايي نظير کفر قاسم
بوده. از روستاهاي خود اخراج شده و از حق بازگشت نيز محروم شده اند. چنان که بر
ساکنان اکريت و کفر يوم گذشت. مردم ما به مدت ۲۶ سال با حکومت نظامي روزگار
گذرانده و بدون اجازه قبلي آنها نمي توانند جا به جا شوند. اين در حالي است که
قوانين اسرائيل مي گويد هر يهودي در هر جاي جهان مي تواند به موطن خويش اسرائيل
بازگردد و حق شهروندي بگيرد...
پيشينه حاکمان اسرائيل سرشار از عمليات تروريستي و جور و
جفايي است که بر عليه مردم ما در صحراي سينا و بلندي هاي جولان که در محاصره و
اشغال بودند مرتکب شده اند. بمباران مدرسه حرالبکر و کارخانه ابوزايل تنها دو
نمونه از چنين رفتاري است. انهدام کامل شهر سوري قنيطره يک مورد ديگر از اين
تروريزم سازمان يافته دولتي است. اگر اين پيشينه زشت در جنوب لبنان نيز گردآوري
شود وقاحت و عظمت آن بي تفاوت ترين مردم را نيز به تأمل وا مي دارد. سرزمين هاي
سوخته، بمباران ها، دزدي هاي دريايي، تخريب صدها خانه، ربودن شهروندان... از جمله
اين شاهکارها است. اين ها همه زمينه اي براي منحرف ساختن آب رودخانه لبناني و
تجاوز آشکار به حاکميت لبنان است. آيا نياز است که براي مجمع عمومي قطعنامه هاي
زيادي را که خودش تصويب کرده و تجاوز هايي که اسرائيل بر عليه کشورهاي عربي مرتکب
شده ، تجاوز هايي که اسرائيل نسبت به حقوق
بشر و مواد کنوانسيون ژنو روا داشته، .... يادآوري نمايم ؟ تنها توصيفي که مي توان
از اين اعمال به عمل آورد اين است که اين رفتار بربريت و تروريسم است و عجيب نيست
که نژادپرستان صهيونيست آنقدر گستاخند که مبارزه عادلانه يک خلق را ترور مي
نامنند. آيا تحريفي از اين بيشرمانه تر وجود دارد؟ ما از کساني که ميهن مان را غصب
کردند و با اتکا به اعمال جنايتکارانه ، نژاد پرستان آفريقاي جنوبي را نيز رو سفيد
کردند از آنها مي خواهيم که قطعنامه مجمع عمومي سازمان ملل متحد که خواهان تعليق
يک ساله عضويت حکومت آفريقاي جنوبي در سازمان ملل گشته بود را مورد نظر قرار دهند.
اين است سرنوشت اجتناب ناپذير هر جريان مرتجع و نژاد پرستي که قانون جنگل را مي
پذيرد. ميهن ديگران را غصب کرده، ستم روا مي دارد. مردم
ما در ۳۰ سال گذشته، چاره اي نداشتند جز اين که بر عليه اشغال بريتانيا و تهاجم
صهيونيست ها که هدف هر دو يک سان بود، به نبرد برخيزند.
شش خيزش مهم و دهها قيام مردمي تدارک ديده شد. بيش از ۳۰ هزار شهيد که در مقام
مقايسه نسبي(نسبت به جمعيت) برابر با ۶ ميليون آمريکايي است ، در جريان اين امر
جان باختند. هنگامي که در سال ۱۹۴۸ تقريبا تمام مردم ما دربدر و آواره شدند بازهم
مبارزه براي تعيين سرنوشت اگر چه در دشوار ترين شرايط ادامه يافت. ما در اين راه
همه ابزار ها را به کار گرفته و امتحان کرديم ... حتي در تبعيد نيز به فرزندان خود
آموزش داديم. ما مي خواستيم زنده بمانيم.
ما زندگي را دوست داشته و داريم. مردم فلسطين هزاران پزشک، حقوق دان، پژوهشگر و
معلم تربيت نمودند که فعالانه در رشد کشورهاي همسايه مشارکت جستند. آنها از درآمد
خويش براي کمک به جوانان و سالمندان و اردوگاه هاي آوارگان سود جستند. خواهران و
برادران جوانشان را آموزش دادند. و در تمام اين مدت در روياي بازگشت به سر بردند.
وفاداري به فلسطين و عشق به ميهن هرگز در آنها خاموش نشد. گذشت زمان آنچنان که برخي
دلخوش بودند موجب فراموشي شود نيز مؤثر نيافتاد و هنگامي که مردم ما فهميدند که به
جامعه بين المللي نمي توان چندان اميد بست. هنگامي که فهميدند تنها از طريق وسايل
سياسي حتي يک وجب خاکشان را هم پس نمي دهند و وقتي از در
و ديوار جور و جفا ديدند چه چاره اي جز توسل به مبارزه مسلحانه داشتند؟ اين
مردم همه سرمايه هاي مادي و انساني خويش را به پاي اين مبارزه ريختند. با رشادت
تمام با تروريسم پليد اسرائيل که هدف آن به انحراف کشيدن مبارزه و متوقف ساختن آن
بود به مقابله برخاستند. در دهسال گذشته ما هزاران شهيد و بيشتر و بيشتر مجروح و
معلول و زنداني داشته ايم... اينک سال هاست که مردم ما در معرض خسارت و غارت و
ويراني و آوارگي هستند و بهاي آن را با خون فرزندان خويش پرداختند. چيزي که هرگز
جبران نمي شود.
بار اشغال، آوارگي و ويراني را به دوش کشيديم اما ، اما ، اما
اين امور موجب انتقام جويي يا کينه و توسل به شيوه هاي نژادگرايانه دشمن نشد و
همچنان ما بر اصول خويش پايدار مانديم و روش حقيقي شناخت دوست از دشمن را از دست
نداديم . به همان نسبت که از بابت جناياتي که بر عليه يهوديان روا داشته شده متأسف
هستيم تبعيض هاي زيادي که در رابطه با اعتقادات آنها بر آنان اعمال گرديد نيز براي
مان اندوهبار است. من يک عصيانگرم و آزادي آرمان من است.
به خوبي مي دانم که بسياري از شما که امروز اينجا هستيد روزي دقيقا در همان موضع
مقاومتي قرار داشتيد که من امروز در آن هستم. شما نيز روزگاري ناگزير بوديد که
روياها را به واقعيت تبديل کنيد. پس شما بايستي در روياي من سهيم باشيد. پس
دقيقا من مي توانم از شما تقاضاي ياري کنم. که روياي خود و روياي مشترک خود را براي
آينده اي صلح آميز در سرزمين مقدس فلسطين به واقعيت تابناک مبدل کنيم.
اهوداديف يهودي
انقلابي وقتي در مقابل يک دادگان نظامي اسرائيل قرار گرفت گفت: من يک تروريست
نيستم تنها جرم من اين است که مي گويم بايد در اين سرزمين يک دولت دمکراتيک
موجوديت پيدا کند. او اکنون در يکي از زندان هاي صهيونيست ها در ميان همفکران خود
پژمرده و در حال تحليل رفتن است. بهترين آرزوهاي قلبي خود را نثار او و يارانش مي
کنم. امروز در مقابل همان دادگاه ها اسقف کاپوچي روحاني والا مقام کليسا نيز قرار
دارد. او ضمن بالا بردن انگشتان خود براي نمايش همان علامت پيروزي که رزمندگان
آزادي خواه ما مورد استفاده قرارمي دهند گفت: هدف من اين بوده که همه انسان ها در
اين سرزمين، سرزمين صلح با مسالمت زندگي کنم. اين روحاني والا مقام در سرنوشت
اندوهناک آهوداديوف سهيم خواهد بود. سلام، سلام ما بر او باد. بنابر اين چرا نبايستي در رويا به سر برده و اميدوار باشيم؟ مگر نه اين که
انقلاب به معني تحقق بخشيدن به روياها و اميدهاست ؟ پس بياييد به هم کمک
کنيم تا روياي من به حقيقت بپيوندد. تا همراه مردم خود از آوارگي و تبعيد بازگردم
و در فلسطين با اين رزمنده راه آزادي و يارانش و اين کشيش عرب و برادرانش در يک
کشور دمکراتيک که مسيحيان، يهوديان و مسلمانان در عدالت، برابري، برادري و پيشرفت
به سر خواهند برد زندگي کنيم . از شما مي پرسم آيا اين روياي شرافتمندانه مستحق
مبارزه من در کنار همه عاشقان آزادي در هر جاي جهان نيست؟ چرا که زيباترين بعد اين
رويا فلسطيني بودن آن است. رويايي از سرزمين صلح، سرزمين قهرماني و شهادت و تاريخ .
به ياد بيارويم که
يهوديان اروپا و آمريکا به خاطر هدايت مبارزات مربوط به غيرمذهبي کردن حکومت و
جدايي دين از سياست معروفيت يافته اند. آنها همچنين به دليل مبارزه خود بر عليه
تبعيض مبتني بر مذهب مشهورند. چگونه آنها مي توانند به حمايت خود از رفتار زشت
متعصب ترين، تبعيض آميز ترين، اقوام ادامه دهند ؟ در مقام رسمي خودم به عنوان
سازمان آزاديبخش فلسطين و رهبر انقلاب فلسطين در مقابل شما اعلام مي کنم که هنگامي
که در زمينه اميدهاي مشترک خود از فلسطين فردا سخن مي گويم همه يهودياني را نيز که
اينک در فلسطين زندگي مي کنند و زندگي صلح آميز و خالي از تبعيض را مي پسندند در
شمول اين چشم انداز قرار مي دهم. از يهوديان مي خواهم همگي از وعده و وعيدهاي خيالي
که از سوي ايدئولوژي صهيونيستي و حکومت اسرائيل به آنها داده مي شود روي
برگردانند. اين راه جز خونريزي دائمي، جنگ بي پايان و اسارت چيزي ندارد. از آنها
دعوت مي کنم از انزواي اخلاقي خود خارج شده و به سوي فضايي باز از انتخاب آزادانه
ــ انتخابي ُجدا از کوشش رهبران آنها مبني بر الغاي نوعي عقده ميسادا ( ياس و
َسرخوردگي ) قدم بردارند. ما به آن ها مي گوييم که مي توانيم که در شرايط يک صلح
عادلانه با هم در کشوري دمکراتيک زندگي کنيم. من اينجا در حضور همه شما مي گويم که
ما ميل نداريم که حتي يک قطره از خون اعراب يا يهود فرق نمي کند بر زمين ريخته شود.
به ادامه کشت و کشتار که تنها در صورت استقرار صلح عادلانه مبني بر حقوق، اميدها و
آرزوهاي مردم ما پايان خواهد پذيرفت.- هيچ تمايلي نداريم.
از شما خواهش مي
کنم به مردم ما در مبارزه براي کسب حق تعيين سرنوشت ياري رسانيد. اين همان حقي است
که در منشور سازمان ملل متحد مورد احترام قرار گرفته است و بارها و بارها در
قطعنامه هايي که جامعه ملل به تصويب رسانده تأييد شده است. همچنين از شما تقاضا مي
کنم به مردم ما کمک کنيد از تبعيدگاه اجباري خود که به وسيله فشار اسلحه، ظلم و
ستم و بيداد به آنها تحميل شده به ميهن خويش بازگرديم... در موطن ملي خود آزادانه
و با عزت زندگي کرده و از مزاياي زندگي به عنوان ملتي واحد بهره مند شويم . تنها
در آن زمان ممکن است خلاقيت فلسطيني به تمامي در خدمت بشريت قرار گيرد. تنها در
اين شرايط است که بيت المقدس نقش تاريخي خودش را به عنوان معبدي براي همه اديان
ايفا خواهد نمود. از شما تقاضا مي کنم، ياري مي طلبم که مردم ما را به استقرار
حاکميت ملي و مستقل همراهي کنيد. امروز من آمده ام با يک
شاخه زيتون در يک دست و تفنگ رزمنده راه آزادي در دست ديگر کاري نکنيد که شاخه
زيتون از دست من رها شود. دوباره مي گويم نگذاريد شاخه زيتون از دست من به
زمين افتد. در فلسطين شعله جنگ زبانه مي کشد و در فلسطين است که صلح متولد مي گردد
.