چهارشنبه ۲۰ آبان ۱۳۸۳ - ۱۰ نوامبر ۲۰۰۴

خلايق ! خلايق ! نفرينِ شان نکنيد !

 

باقراصلی

 

 

 

 

جهتِ باد را چرخيدندو

                                                چرخيدند

                                                               و چرخيدند ...

چه را

و که را می جستند ؟

 

هميشه اينچنين بودند :

جوينده گانِ جهتِ باد

و هرگزا

و هرگزا نرسيدند به خواست هایِ شان

خواست هایِ شان ؟

داشتند خواسته ای

 اما

مگر در خدمت ِ اين و آن بودن ؟

و خفت

- انگاره -

تمام ِ جلالِ شان بود !

 

بر روزِگارِشان بايد گريست :

-        هرگز جهت يابانِ خوبی نبودند

و عليرغم ِ اينهمه تن به خواری دادن ها

هنوز

-        و گوئيا برای هميشه -

دستِ شان خالی ست !

 

خلايق ! خلايق !

نفرينِ شان نکنيد !

از خوب ترين ها بودند

اين آويزه شده گانِ به ژنده عبايان

آری ، آری !

از خوب ترين ها بودند

با آرمان هایِ بس والا

( اما ، اما

وای بر دنباله روی

- بی لحظه ای انديشيدن ! )

 

روزِگارانِ بدی داشتند

و هنوزا روزِگارانِ بدی دارند :

نفرينِ اين و آن برآنانست :

نه جایِ شان بين قدرت داران

و نه مابينِ قدرت ستيزان ؛

چه خوب ها می توانستند بشوند

و چه شدند ؟

- هيچاهيچ !

 

... و اين نه گردشِ زمان است که اينچنانِ شان کرد

که اين گِرداگِردیِ خويشِ شان بود در جهت يابیِ باد !

نفرينِ شان نکنيد ...

 

... و موجا موج دارند می روند

و موجا موج کشته شدند توسطِ آنانی که کمر به خدمتِ شان بسته بودند

- بی هيچ نام گذاشتن !

که انگاره

نه اينان بودندکه

زندانها کشيدند

که شکنجه ها شدند

که مارا بود زمانی فخر برآنان

و کسانی می گويند :

« موجا موج رفتنِ شان به درک ! »

-        چرا به « درک » ؟

 

خلايق ! خلايق !

فخرت به چه ؟

تو همانی که اينان را پروراندی

توئی

-        بيش از اينان -

لايقِ نفرين

توئی هميشه زانوزن

توئی هميشه هيچ کسان را

همه کس دان

توئی هميشه مجيزگو

توئی هميشه نان به نرخِ روز خوردن

و اينان زادهء تواند

پس :

نفرين برتو باد !

 

19 آبان 83 / 9 نوامبر04