سگ عمو تام
نوشته : آرام بختياری
اگرچه اشرف-کاف نه در ايران جامعه شناسی و نه در
هندوستان جمعيت شناسی خوانده بود ولی او از همان روز اول در باره رفتار وکردار
مردم کوچه و بازار شهرمسکونی مادرفرنگ ابراز کنجکاوی و علاقه ميکرد يعنی اينکه
غالبا توی نخ مردم ميرفت تا آنها را با يک بيوگرافی کوتاه و خصوصی در ذهن خود ضبط
و يادداشت کند.ما مطمئن بوديم که او در اين موردلذت هم ميبرد.اوايل فکر ميکرديم
اين پديده از بيماريهاوعادات عجيب زندگی در غرب و يادرفرنگ است يا شايد آن از
بازماندههای عشق اوبه انسان و انسانيت باشد که باعث شده اشرف-کاف به قول خودش
هرکسی را بطريقی تجزيه و تحليل و توصيف وتفسير کند !
درهمسايگی ما پيرمردی زندگی ميکند که اغلب اوقات
روز همراه سگ اش در کوچه و خيابان اطراف قدم ميزند.نام سگ اش که رنگی قرمز آهويی
دارد بوکسر است.چون آن همچون بوکسرهای کتک خورده دماغی پهن و کوبيده و سری گرد و
بزرگ و استخوانی دارد.دمش کل است يعنی دمش را در زمان کوچکی بريده اند و اين حالت
قدری آنرا؛منظورم بوکسر را؛برای رهگذران جالب و خنده آور ميکند.غيرازآن؛اودرموقع
راه رفتن همچون ورزشکاران قديمی مخصوصآ همچون کشتی گيرها و وزنه برداران بقول بجه
ايرونيها
داخل پرانتز راه ميرود انگار دو بالشت زير بغل اش
گذاشته اند قدری گشاد گشاد راه ميرود.ولی برخلاف ظاهر خشن و غلط اندازش تا آنجايی
که ما بوکسر را ميشناسيم آن سگی مهربان و سربزير است.سربزيری آن شايد به علت همدمی
و زندگی يکنواخت و ملال آورش با عمو تام باشد چون عمو تام بعلت پيری حال و هوای
دويدن و تند راه رفتن را ندارد.بوکسر مجبور است اغلب اوقات همراه بند و قلاده و
افسار دنبال او لنگ لنگان راه برود.بوکسر هيچگاه اجازه ندارد بطور آزاد روی چمن
اطراف خيابان يا همراه ساير سگهای کوچه و خيابان محل بازی کند. ميتوان گفت بوکسر
قربانی فردگرايی عمو تام پير و بازنشسته شده.دوست ما اشرف زياده روی را به جايی
رسانده که زندگی بوکسر را از طريق اجتمايی و سياسی تحليل ميکند و ميگويد بوکسر
قربانی سودطلبی نظام سرمايه داری شده چون بنظر او دم اينگونه سگها را در زمان
کوچکی قطع ميکنند تا آنها را بعدها بنام نژاد خاصی در بازار بفروش برسانند.دل اشرف
به اين دليل برای بوکسر کباب شده چون بوکسر هيچگاه نميتواند مهر و محبت و تشکر و
قدردانی خود را با جنباندن دم ادا کند يعنی مثل اينکه عضوی از بدن انسان مثلا زبان
يا دست اش را قطع کرده باشند.
همدردی و غصه خوری اشرف برای بوکسردر اين است که
بوکسر محکوم به زندگی و همدمی با عمو تام در يک اطاق کوچک چند متری است.بوکسر نه
تنها اجازه پارس کردن در ساختمان را ندارد بلکه برای سه بار جيش کردن روزانه بايد
منتظر حال و حوصله عمو تام در انتظار بماند تا او بوکسر را برای قدم زنی و هواخوری
روزانه همراهی کند.يادآوری آنکه عمو تام زن و بچه وخويشاوندی ندارد و تنها زندگی
ميکند.
بزرگترين سرگرمی عمو تام غير از همراهی بوکسر برای
هواخوری دادزدن به سر رانندگان اتومبيل های درحال گذر خيابان محل است.چون حد سرعت
را بعلت وجود دبستان کودکان سی کيلومتر تعيين کرده اند چنانچه اتومبيلی با سرعت
بيش از اين حد حرکت کند يا بعلت سنگينی بار يا قديمی بودن موتور صدای غژغژ از خود
بيرون بدهد عمو تام بر سر راننده آن فرياد ميزند. ما در روز اغلب صدای عمو تام را
از خيابان جنب خانه ميشنويم که خطاب به بعضی رانندگان ميگويد : مردکه الدنگ فقط سی
کيلومتر ! بعضی از آنها هم که اهل مزاح و شوخی باشند با
لبخند يک انگشت بيلاخ نشان ميدهند و پا روی پدال
گاز گذاشته و در حاليکه در آينه جلو عمو تام را زير نظر دارند رد ميشوند.خلاصه
اينکه ما روزانه چندين بار معروف ترين جمله عمو تام را ميشنويم که با اعلان آن
برای ماشينهای در حال عبور تعيين حداکثر سرعت ميکند. ما هم هربار چندلحظه ای به
پشت پنجره ميرويم و رفتار عمو تام و عکس العمل راننده ها را زير نظر ميگيريم. تعجب
ما از اين است که تاکنون راننده ای به علت پرخاشگری عمو تام پياده نشده و همچون
تهران مخوف چند دهه پيش او را زير مشت و لگد بگيرد تا او از اينگونه شاخ و شونه
کشی ها در اين جامعه متمدن دست بردارد.از طرفی ميتوان گفت عمو تام يک رفتارشناس
کارکشته است چون در حاليکه با مشتهای گره کرده در جيب و گونه هاو گوشهای قرمز شده
از خشم داد و فرياد ميکند ولی از دعوا و جر و بحث با رانندگان خودداری ميکند و اگر
راننده ای توقف کند و ماشين را نگه دارد عمو تام خود را به کوچه علی چپ زده و با
بوکسر به يک ديالوگ يکطرفه ميپردازد تا آبها از آسياب بيفتد و از او رفع خطر
شود.همسايگان ميگويند هدف عمو تام جلب نظر ديگران مخصوصا رهگذران است نه کنترل
سرعت ماشينهای در حال عبور چون عمو تام به علت تنهايی ميخواهد خود را در نزد
سايرين شيرين نموده و خود را آدمی مسئول و دلسوز معرفی کند. اشرف ميگويد مرحوم
تولستوی هروقت احساس تنهايی ميکرد يا با عيالش حرف اش ميشد درشکه ای کرايه ميکرد و
گردش کنان در شهر حرف و درددلهايش را با درشکه چی درميان ميگذاشت و در پايان با
اعصابی راحت و روحيه ای شاد و تازه به پشت ميز کارش بر ميگشت ولی امروزه بايد گفت
حيف که همه آدمها قادر به کرايه کردن کالسکه و درشکه نيستند.
ايستگاه تاکسی اشرف کاف در نزديکی خانه ماست.هر
وقت او برای تازه کردن سر و رويش به نزدما می آيد از برخورد خود با عمو تام و سگ
اش بوکسر گزارش ميدهد.همانطور که اشرف تاييد ميکند عمو تام با ما خارجيها قدری
مهربانتر است و هر بارکه دل و دماغی داشته وکسالتی نداشته يا عصبی نباشد خوش و بشی
و احوالپرسی با ماميکند البته کارکشتگی او در آن حد است که وارد حرف و بحث طولانی
و عميقتری نمی گردد فقط سلام و عليک کوتاهی ميکند و يا روز و شب خوشی را برايمان
آرزو ميکند.چندی پيش درحاليکه او تولد عيسی مسيح و رسيدن عيد پاک را به ما تبريک
ميگفت اشرف لبخندزنان گفت عمو تام خبر ندارد که ما اصلا از عيد و عاشورای فرنگ بی
خبريم و اين آداب و رسوم حاليمان نيست. از ديگر حدسيات و فرضيات اشرف اين است که
به گمان او عمو تام در دوران جوانی احتمالا پاسبان يا پليس اداره راهنمايی
يابازيگر تاتر بوده چون او در برخورد با همسايگان و رهگذران اعتماد به نفس خاصی
دارد.او هرکسی را با نگاهش يا با توجه و يا بی محلی اش تحسين ميکند يا او را مورد
انتقاد قرار ميدهد.
يکروزکه بوکسر بيمار شده بودو عمو تام در روی
بالکن خانه اش ايستاده بود خطاب به ابرهاوآسمانهاودرختان سخنرانی و درددل ميکردولی
هربار منظوراش اين است که همسايه ای بيرون بيايدواورادرآن حالت مشاهده کند.ما هم
از آنروز به شوخی نام عمو تام را سزار گذاشته ايم چون فکر ميکرديم انصافا او اهل
نمايش و سخنرانی است ولی بعدها به اشتباه خود پی برديم چون منظورمان سيسرو ناطق
زبردست دوران رم باستان بود با اين حال به روی خود نياورديم و هنوزهم هرگاه همديگر
را می بينيم می پرسيم از سزار چه خبر ولی منظورمان عمو تام است.
مدتی است که از داد و قال و خودنمايی عمو تام خبری
نيست گويا او در بيمارستان بستری شده اشرف ميگفت چندی پيش موقعی که آمبولانسی
خيابان ما را ترک می نمود چهره ای تار و مات از پشت شيشه با جنباندن دست و لب قصد
بيان و رساندن پيامی را به او داشته.اشرف فکر ميکند عمو تام خواسته در آخرين فرصت
آدرس بيمارستانش را به اطلاع ما برساند چون چند روزی است که از بوکسر هم خبری
نيست.به نظر اشرف سازمان حمايت از حيوانات خانگی بوکسر را به اقامتگاه موقت
حيوانات در حومه شهر برده به همين دليل جديدا در تلويزيون ايالتی و در مجله وابسته
به حيوانات بی سرپناه و ترک شده جويای صاحب و مهماندار جديدی برای بوکسر شده
اند.اشرف ميگويد او با چشمان خود شاهد بود که گوينده در معرفی بوکسر در تلويزيون
ميگفت آن؛ منظور بوکسر است؛دارای شناسنامه واکسيناسيون کارت دفع و رفع انگل و
پارازيت و گواهی دامپزشک در مورد اخته بودنش است. اشرف هم ميگويد اگر عمو تام
مرحوم شود قسمتی از ارث او طبق قانون به بوکسر خواهد رسيد به اين دليل او قصد دارد
بوکسر را به خانه خود آورد. ما هم با خود گفتيم بيچاره عمو تام! اگر او از سرنوشت
بعدی بوکسر خبر ميداشت لابد يکبارديگر دق مرگ ميشد.
اگرچه اشرف موافق با نوشتن داستان غم انگيز بوکسر
به اين صورت بود ولی اصرار داشت که ما نام اين داستان را ادبيات تبعيد يا ادبيات
مهاجر نگذاريم.اشرف ميگويد آخر ادبيات تبعيد که نوشتن در باره سگ و گربه همسايه و
يا ديدن پيره زن همسايه در آسانسور ساختمان و قهوه نوشيدن با او نيست.ما هم به
اشرف گفتم اينقدر سخت نگير اسم آنرا ادبيات مهاجر ميگذاريم تا در ولايت برايمان
معرکه نگيرند. اشرف از آن روز هر از گاهی بياد عمو تام شعری را که از مسافر مستی
در تاکسی شنيده برايمان زمزمه ميکند : امروز آه امروز!/ اين چنين سرمست و زيبا/
فردا آخ فردا !/ زره ای خاک گشته و تنها / يا در فنا !