سه شنبه ۹ ارديبهشت ۱۳۸۲ - ۲۹ آوريل ۲۰۰۳
داستايوسکسی در ميدان تير

داستايوسکسی در ميدان تير

 

نصرت-شاد

 

منتقدين دوستدار ايسم صدوبيست سال بعد از مرگ داستايوسکی غير از روش رئاليسم انتفادی جنبه هايی از مشخصات ژانرهای : سمبوليک- اکسپرسيونيست- سوررئاليست- اگزيستنسياليسم و رمانتيسم را نيز در آثار او کشف کرده اند

داستايوسکی در نامه ای در سال ۱۸۴۹ بعد از لغو حکم اعدامش به برادر خود چنين مينويسد : امروز بيست و دوم ماه دسامر مدت بيست دقيقه مارا در سرمای ۲۱ درجه زير صفر در دو گروه سه نفره به جرم قصد راه اندازی يک چاپخانه مخفی و زيرزمينی در مرکز شهر در ميان ازدهام مردم تماشاچی برای اعدام پای چوبه دار نگه داشتند. درحاليکه گوشها و انگشتان پايمان از سرما يخ زده بودند - بيش از ده کيلو زنجير آهنين نيز به پايمان بسته شده بود . ابتدا حکم اعدام ما را قرائت کردند .سپس آخوندی با لباس پدر مقدس از طرف کليسای شهر صليبی را برای زدودن گناهان و بوسيدن جلومان آورد و برای خاکسپاری بعد از اعدام لباس سفيد کفن مانندی تنمان کردند . يک دقيقه مانده به اعدام گروه اول من با دو سرنوشتم رفيق پلاشچو و برادر دورح که در دو طرف ام در زنجير بودند روبوسی کردم . در اين حين و بين پيام جديدی از طرف دربار رسيد و حکم اعدام را تبديل به حبس ابد در سيبريه به اين شکل اعلام کردند : اعليحضرت والامقام تزار الکساندر اول فرزند تزار کبير پطر دوم و نوه خدايگان بزرگ ارتشتاران نيکلای سوم به شما زندگی دوباره ای می بخشد . يکی از افراد گروه اول در آن لحظه جنون گرفت و ديوانه شد . زنی از ميان تماشاچيان کتاب انجيلی به من هديه داد که آنرا بعنوان تنها کتاب مجاز به اردوگاه خلافکاران در سيبريه همراه خود خواهم برد .

من نويسنده اين سطور هم سالها هر وقت اسم داستايوسکی را می شنيدم به ياد گاری چرخدار کتابفروشی کيلويی و ارزانی می افتادم که در حوالی خيابان استانبول و يا پارک شهر اغلب در کنار گاری های لبوفروش و سيرابی فروش و باقلافروش در يايتخت مملکت شاهد بودم . در روی آن گاری رمانهای قطور داستايوسکی از جمله : برادران کارامازوف - جنايات و مکافات-ديوانه- فمارباز و غيره را بصورت کيلويی به معرض فروش می گذاشتند . بيشتر آنها چنان ارزان و قطور بودند که بقول همشاگرديها ميشد از آنها بعنوان بالشت و متکا استفاده کرد .آن روزها فکر ميکردم شايد چون رمانهای خارجی بد ترجمه شده يا نقص چاپی دارند يا حاوی اسامی بيشمار ناشناس خارجی هستند کسی حاضر به خريد آنها در کتابفروشی های شهر ده ميليونی پايتخت نيست و بدين علت آنها را روی گاری آنگونه توهين آميز بصورت کيلويی و خيلی ارزان برای فروش عرضه ميکردند. از ديگر کتابهای روی گاری که در خاطرم مانده : کتاب حسين کرد شبستری -سندباد بحری- سه قطره خون- و ما الاغهای عزيز نسين و غيره هستند .

امروزه ميدانم که داستايوسکی در سالهای بين ۱۸۲۱ و ۱۸۸۱ ميلادی در روسيه آنزمان زندگی نمود . او نه تنها استاد فن رمان نو در قرن ۱۹ ميلادی اروپا است بلکه از بزرگان ادبيات جهان در کنار بالزاک در مکتب ادبی-اجتمايی رئاليسم انتقادی است . او اثرات زيادی روی ادبيات ملی کشورهای مختلف جهان در زمينه رمان برجای گذاشته .

داستايوسکی در جوانی به محافل انقلابی زمان خود از جمله به محافل سوسياليست های تخيلی و انارشيستی پيوست تا از نظرات آزاديخواهانه و عدالتجويانه دفاع کند ولی بعدها دستگير - ابتدا به اعدام و سپس به حبس ابد در سيبريه محکوم گرديد . در زندان به بيماری صرع نيز مبتلا شد. او بعد از ده سال از زندان آزاد شد و زمانی که به شهر و ولايت خود بازگشت به جای سوسياليسم و جمهوری خواهی پيشين مبلغ مسيحيت بنيادگرای ارتدکسی و ناسيوناليسم اسلاوگرای شونيستی گرديد .به گفته شاهدين او در طول ده سال اسارت چهار سال آزگار در غل و زنجير آهنين بود .

مورخين ادبيات جهان چهار غول و نابغه ادبيات شرق اروپا : گوگول-تورگنيف-داستايوسکی و تولستوی را در مقابل چهار استاد ادبيات غرب اروپا يعنی : دانته -شکسپير-سروانتس و گوته قرار ميدهند . آنها می گويند اگر دانته جهنم آتشين را در رويا تصور کرد- داستايوسکی آنرا شخصا در يخ و سرمای سيبريه تجربه نمود . اگر دانته با ارواح گناهکاران در عالم برزخ ملاقات کرد- داستايوسکی با محکومين اين جهانی همدم شد . رميزف منقد ادبی و اسلاوشناس ميگويد : داستايوسکی يعنی روسيه و روسيه يعنی داستايوسکی .

تاکنون هيچ نويسنده ای نتوانسته مانند او روانشناسی انسان را در جامعه ای خشن و غيرعادلانه اين جنين تجزيه و تحليل کند . او روح و روان انسان را در شريط مختلف و در مقابل عوامل اجتمايی و غرايز شخصی بررسی کرد .داستايوسکی از زبان يکی از قهرمانانش ميگويد : نبايد خوشبختی خود را بر پايه بدبختی ديگران بنا کرد . او منقد جدی آنزمان جامعه سرمايه داری و مالک الرعايايی تزاری است

داستايوسکی همچون گارسيا مارکز نويسنده امريکای لاتين زمان حال شور و شوق آتشين روزنامه نگاری را با توانايی شرح و توصيف روانشناسانه و واقعگرايانه يک رمان نويس درآميخت. فرويد ميگويد : او بزرگترين رمان نويس تاريخ است و کامو مدعی است که قهرمان های آثار داستايوسکی همچون خود او جويای معنی و هدفی در زندگی اين جهانی هستند .در آخرين رمان ناتمام او يعنی در کتاب برادران کارامازوف ميتوان جستجوگری تضاد و اغتشاشات جهان بينی داستايوسکی را مشاهده کرد . صاحب نظران او را نويسنده ای اجتمايی و مسئول ميدانند چون او به مسايل زمان و جامعه خود از جمله : تاريخ-سياست-فلسفه-دين-و هنر پرداخت . سالها در شوروی سابق به دليل مطرح کردن مسايل مذهبی و ملی کرايی پان اسلاويستی به آثارش به ديده منفی می نگريستند . لنين گويا در باره او گفته بود : حيف از اينهمه نبوغ که به موضوعات ناخوشايند و کريه آور می پردازد.اگرچه او در رمان برادران کارامازوف مبلغ انديشه های انسانگرايانه است . توماس مان نويسنده آلمانی و برنده جايزه نوبل ميگويد : اين نويسنده به صليب کشيده شده طنز و شوخ طبعی خود راهيچگاه کنار نگذاشت .

داستايوسکی در جوانی به تقليد از پوشکين و شيلر به نمايشنامه نويسی پرداخت . موضوعات آثارش معمولا مقولات ابدی و مستقل از زمان مانند : عدالت-آزادی-عشق-ايمان-بيماری-مرگ-ازدواج-خودکشی-خيانت-مبارزه و غيره است . او گوگول - لرمانتوف-ولتير-روسو--بالزاک- و ديکنز را از معلمان خود ميداند