سه شنبه ۹ ارديبهشت ۱۳۸۲ - ۲۹ آوريل ۲۰۰۳
ليلاج بازنده

ليلاج بازنده

روايت ديگری از سعيد امامی و قتل های زنجيره ای

اميرفرشاد ابراهيمی

amir-farshad@SiahSepid.com

 

در کشاکش بازار گرم انتخابات رياست جمهوری سال ۷۶ بوديم. نيروهای حزبالله نيز بالتبع بدنبال جريان محافظهکار شديدا" مشغول تبليغ برای ناطق نوری به عنوان "کانديدای مورد نظر آقا"! بودند. يک روز اللهکرم مرا خبر کرد تا به هتل انقلاب برويم برای جلسهای به قول خود وی "با يکی از بچه حزباللهیهای وزارت اطلاعات".

۲۴ اسفند سال ۱۳۷۵ هتل انقلاب تهران اتاق ۴۱۴ ساعت ۲۲:۳۰.

بعد از مدتی که در اتاق بهمراه فردی که خود را قادری معرفی نمود نشستيم، فردی متوسطالقامت با کاپشن شلواری سرمهای رنگ، عينکی نيمه وارد اتاق شد بعد از سلام و عليک و احوالپرسی (گويا آشنايی قبلی نيز با اللهکرم داشت ولی اين اولين مرتبهای بود که من ايشان را میديدم.) وقتی که وارد بحث شديم اينچنين آغاز کرد:

"حضرت رسول وقتی که مکه را فتح کرد و وارد شهر شد استراتژیاش اينچنين بود که اگر کسی وارد جنگ با ايشان میشد به تعدادی سواره بر اسب و سواره نظامش اشاره میکرد و آنها با نيروی مهاجم درگير میشدند اما بعضا" بودند مشرکينی که از پشت بامها و کوچهها شعار "يا الله هبل يا الله هبل" سر میدادند. اينجا بود که حضرت به يکسری افراد پياده اشاره میکرد و آنها هم شعار میدادند "الله عزواجل" بله آن سواره نظام که تکليفش معلوم است ما هستيم ولی اين پياده نظام امروز شما هستيد به عنوان نيروهای حزبالله که وظيفهای سخت پيش رو داريد ...

بله ايشان سعيد امامی بودند و اين شروع آشنايی من و سعيد امامی بود.

 

سعيد اسلامی (امامی) کيست؟

سعيد امامی، متولد ۱۳۳۶- در شيراز فرزند علی اکبر امامی در سال ۱۳۵۶ پس از اخذ ديپلم رياضی به جهت تحصيل به آمريکا (واشنگتن) عزيمت مینمايد و تا ۱۹/۱/۱۳۵۸ درست چند روز بعد از رفراندوم جمهوری اسلامی به ايران باز میگردد. دائی وی سلطان محمد اعتماد وابسته نظامی دولت شاهنشاهی ايران در آمريکا که پشتوانه و عامل وی برای اخذ بورسيه شدن ايشان در آمريکا بوده همواره ايشان را مورد حمايت مادی و معنوی خويش قرار میدهد.

تا سال ۱۳۶۱ از ايشان و سوابقشان اطلاعات چندانی در دست نيست اما به يکباره در سال ۱۳۶۱ ايشان سر از واحد اطلاعات نخستوزيری يعنی يگانه نهاد اطلاعات و امنيتی آن زمان جمهوری اسلامی در میآورد. در سال ۱۳۶۳ که تمامی نهادهای اطلاعاتی و امنيتی نونهال نظام يعنی اعم از اطلاعات نخستوزيری و سپاه و کميته و بعضا" ارتش ادغام و وزارت اطلاعات شکل يافت. سعيد حجاريان که از اعضای عمده اطلاعات نخستوزيری بوده وی را در وزارت اطلاعات بطور اتفاقی میبيند و از آنجا که با پيشينه وی آشنا بوده مراتب را به حفاظت اطلاعات وزارت اطلاع میدهد چرا که سعيد امامی يکی از شروط بورسيه شدنش همکاری با ساواک بوده است و دائی وی نيز از رابطين اين حرکت بوده وظيفه سعيد امامی جمع آوری اطلاعات در خصوص اهداف دانشجويان ايرانی در کنفدراسيون دانشجويان ايران بوده است. اين جمع لائيک شکل يافته از دانشجويان کمونيست و مائويست و به اصطلاح آنزمان ليبرال بوده است.

سعيد حجاريان تلاش بسياری برای اخراج وی از وزارت اطلاعات مینمايد اما به دلايل حمايتهای پنهانی از وی راه به جائی نمیبرد تا اينکه نهايتا" موفق میشود در پرونده وی درج نمايد که مشاغل و سمتهای کليدی و رتبه يک (يعنی در حد مديريت) به وی داده نشود.

در گذر زمان و بعد از وزارت رسيدن ریشهری نامبرده به سمت مدير کل شرق و غرب معاونت خارجی وزارت اطلاعات انتخاب میگردد. و تا پايان وزارت ریشهری در اين سمت میماند در زمان وزارت فلاحيان نيز وی همچنان از عناصر عمده وزارت اطلاعات بوده است تا آنکه به سمت معاون امنيت يعنی اصلی و کليدیترين رکن وزارت اطلاعات برگزيده میشود. اما در سالهای پايانی وزارت فلاحيان، به سمت معاونت بررسی وزارت اطلاعات انتخاب میشوند. بسياری اين جابجايی را نوعی توبيخ بخاطر شکست پروژههای سعيد امامی از جمله ارسال موشک به بلژيک و به دره انداختن اتوبوس حامل نويسندگان عازم ارمنستان میدانند در حاليکه اين نظر به شدت مردود میباشد وظيفه اصلی معاونت بررسی، تحقيق، جمعآوری و سازماندهی اطلاعات از طريق منابع، مخبرين و ... به منظور ارائه به مسئولان نظام و انجام ديگر امور اطلاعاتی و امنيتی در قالب سمينارها، بولتن و يا حتی بخشنامه میباشدو اگر ما سعيد امامی را عضو محفل اطلاعاتی بدانيم که بیشک چنين است آنگاه پی خواهيم برد که اين معاونت میتوانست حياط خلوتی برای وی باشد تا اولا" اطلاعات درست و يا غلط مطلوب خويش را به نظام تزريق نمايد و يا به خيل انبوهی از افراد مرتبط با وزارت در قالب مخبر، منبع و يا جاسوس دسترسی داشته باشد. به هر تقدير اين سمت دير زمانی به طول نمیانجامد و با آمدن درینخفآبادی به پشت ميز وزارت، ايشان از اين معاونت خلع و به سمت مديرکل حوزه مشاوران وزارت اطلاعات برگزيده میگردد. اين آخرين سمت اداری ايشان در وزارت اطلاعات تا هنگام بازداشت میباشد و از آخرين سناريوهای ايشان در اين سمت میشود به طرح اصلاح (بخوانيد پاکسازی و کنترل) قانون مطبوعات اشاره کرد که عين نامه و طرح ايشان را روزنامه سلام با اقدامی متحورانه به چاپ رسانيد و البته هزينهاش را هم که همان توقيف بود، پرداخت.

 

متن آن نامه بدين شرح است:

 

حوزه مشاوران وزارت اطلاعات مورخ ۱۶/۷/۷۷

موضوع: "فضاسازی فرهنگی" شماره ۲۸۱/خ/۴۱

 

مقام محترم وزارت

با سلام

همانطوريکه مستحضريد فعاليت گسترده عناصری نظير "گلشيری، چهل تن، دولتآبادی، مختاری و ..." برای مطرح نمودن کانون و ايجاد وجهه و پشتيبانی جهانی برای آن مشکلات امنيتی را برای جمهوری اسلامی ايران و به خصوص وزارت به دنبال خواهد داشت. وجود جريانات قانونی موازی و ايجاد کيسهايی در راستای به وجود آوردن انشعاب و ايجاد اختلاف در بين ايشان میتواند از پيامدهای امنيتی موضوع بکاهد.

اصلاح قانونی مطبوعات فعلی جوابگوی نياز کنونی و دسيسههای موجود نيست چرا که تنها در رابطه با صاحبان امتياز، مدير مسئول تعيين تکليف میکند. حال آنکه ما در عرصه فرهنگی قشر وسيع نويسنده، مترجم، مؤلف، گزارشگر، شاعر و ... را داريم که تنها با برخوردی انفرادی و قانونمند ممنوعالقلم يا ممنوعالنشر نمودن میتوان از هجمه ايشان جلوگيری نمود. برای پاسخگويی به اين نياز پيشنهاد میشود معاونت محترم ۹۳۲ پيشنويس طرح يا لايحهای نظير "ميثاق ۱۱۴" را با همکاری سازمانهای ذيربط پيگيری نمايد تا از اين طريق در راستای قانونمند کردن حوزههای امنيتی اهرم لازم را داشته باشيم.

در اين طرح میبايست مباحثی نظير حرفهای بودن کار و کسب لازم آن برای (به شرط داشتن صلاحيت نظير پزشکان و يا وکلا) که میتوان به فرد مذکور کد نظام فرهنگی داد و او را به عنوان مترجم يا مؤلف شناخت.

تشکيل دادگاهی صنفی (از نوع انتظامی) که به تخلفات حرفهای اين افراد رسيدگی نموده و محکوميت لازم را صادر نمايد از اين طريق میتوان تشکلهای خودی را تقويت و عناصر معاند را از صحنه خارج نمود.

اين نظام فرهنگی میتواند حوزههای کتاب، مطبوعات، تئاتر، سينما، موسيقی و ... تحت پوشش خود بگيرد.

 

با احترام ۱۰۴

 

سعيد امامی بیشک يکی از چهرههای سوم و يا چهارم مطرح نظام محسوب میشد صرف نظر از چگونگی ورود مرموزانه وی به اندام اطلاعاتی جمهوری اسلامی و رشد پيچک مآبانه وی از سرويس تا مقام معاونت وزارت اطلاعات با نگاهی گذرا به سوابق و اعمال وی وصل کردن سرنخ اصلی سعيد امامی به خارج از مرزهای ايران بعيد به نظر میرسد و اين تئوری هميشگی شاه کليد انحصار و فتنه است که با به کار بردن لفظ دشمن و آدرس بينالمللی سعی در فرار از اتهام داشته و همواره میکوشد با متهم کردن اورشليم و نيويورک و آنکارا، تهران و قم و مشهد را در هالهای از عصمت قرار دهد.

سعيد امامی در هر حال بيش از دو دهه در اصلیترين ارکان امنيتی نظام اثرگذار و فعال بوده است وی در برهههای حساسی چون کوران فعاليتهای گروههای مسلح معارض همچون مجاهدين خلق، هشت سال جنگ تحميلی، فوت آيتالله خمينی و انتخاب حجهالاسلام خامنهای به رهبری و ... نقش به سزايی را در جهت آرام نمودن اوضاع ايفا کرده تاريخهايی که هر نيروی نفوذی و عامل بيگانهای در چنان جايگاهی میتوانست نقشهای بسزائی را بر عليه انقلاب اسلامی ايفا نمايد در حاليکه کارنامه دو دهه فعاليت امامی مملو است از غرب ستيزی و مبارزه بی امان با دگرانديشان و ضد انقلابيون داخلی و خارجی.

سعيد امامی در بازجوئيهای ۹۷۰ صفحهایاش که در ۱۸ جلد توسط گروه اول تحقيق و بازجويی منتخب محمد خاتمی (علی ربيعی مشاور امنيتی رئيس جمهور و مدير اجرائی دبيرخانه شورايعالی امنيت ملی، علی يونسی رئيس وقت سازمان قضايی نيروهای مسلح، سرمدی معاون وقت وزير اطلاعات) مضبوط شده است خود در نگاهی گذرا به زندگیاش میگويد:

"من از آغاز انقلاب تا به امروز سرباز گوش به فرمان نظام مقدس اسلامی و مقام ولايت بوده و هستم، هيچگاه بدون کسب اجازه و يا بدون دستورات مقامات عالی نظام کاری انجام ندادهام. هرچه را که به صلاح نظام و اسلام دانستهام به عنوان پيشنهاد به مسئولانم ارائه کردهام. من خود را گناهکار نمیدانم.

کسانی که حذف شدهاند، مرتد، ناصبی و محارب بودهاند. حکم مجازات آنها مثل هميشه به ما تکليف شده است و ما آنچه کردهايم اجرای تکاليف شرعی بوده است نه قتل و جنايت ...

حکم اعدام داريوش فروهر و پروانه اسکندری را به روال معمول هميشگی حجتالاسلام علی فلاحيان به من داد. احکام اعدام ساير محاربين قبلا" در زمان وزارت فلاحيان صادر شده بود. از مدتها پيش قرار بر اين بود که عوامل مؤثر فرهنگی وابسته که توطئه تهاجم فرهنگی را در ايران پياده میکردند و جمعا" صد نفر بودند اعدام شوند. حکم حذف ۲۹ نفر از نويسندگان از مدتها پيش مشخص و احکام قبلا" صادر شده بود که در مورد ۷ تن از آن عناصر احکام در دوره وزارت علی فلاحيان اجرا شده بود. وقتی حکم اعدام فروهر به ما ابلاغ شد پرسيديم که تکليف احکام معطل مانده اعضای کانون نويسندگان چه میشود که حاج آقا دری نيز گفتند هرچه سريعتر اقدام شود بهتر است و اين بار نيز مثل ماقبل انجام شد با فرق اينکه بجای ابلاغ از سوی فلاحيان امور از طريق حاج آقا دری نجفآبادی هماهنگ میشد.

و اما در جلد ۱۶ پرونده صفحه ۳۸۴ هنگامی که بازجو از وی سؤال مینمايد آيا اعدامها رويه امنيتی داشت و با حکم "حفظ نظام از واجبات است" انجام میشد يا حکمهای موضوعی نيز داشت جوابی را میدهد که از آن به عنوان طلائیترين فراز بازجوئیهای وی شايد بشود نام برد. وی در جوب میگويد:

فلاحيان با وجود آنکه خود حاکم شرع بود، اما معمولا" و در موارد حساس احکام حذف محاربان را شخصا" صادر نمیکرد. او اين احکام را از آيتالله خوشوقت آيتالله مصباح، آيتالله خزعلی، آيتالله جنتی و گاها" نيز از حجتالاسلام محسنی اژهای دريافت میکرد و بدست ما میداد. ما فقط به آقايان اخبار و اطلاعات میرسانديم و بعد هم منتظر دستور میمانديم. مثلا" وقتی باخبر شديم که حاج احمد آقا در جلسات خصوصی به مسئولان نظام و حتی به ولايت امر اهانت میکند. آنرا ارجاع داديم و بلافاصله دستور آمد که همه رفت و آمدهای ايشان را زير نظر بگيريد و از مکالمات و ملاقاتهای ايشان نوار تهيه کنيد. ما هم بمدت يکسال همين کار را کرديم. متأسفانه حاج احمد آقا به راه يک طرفه بدی وارد شده بود که برگشت نداشت. وقتی دستور حذف حاج احمد آقا را آقای فلاحيان به من ابلاغ کرد مضطرب شدم و حتی به ترديد فرو رفتم. دو روز بعد همراه با آقای فلاحيان به ديدار آيتالله مصباح رفتيم، آقايان محسنی اژهای و بادامچيان هم آنجا بودند البته بعدا" حاج آقا خوشبخت هم از بيت آمدند آنجا و نظر جمع بر اين بود که نبايد به کسانی که با ولی امر مسلمين خصومت میکنند، رحم کرد ...

آری کارنامه سعيد امامی مملو است از ايفای وظيفه و ادای تکليف به نظام مقدس اسلامی ايران وی در بيش از صد ترور مذهبی و سياسی و دهها بمب گذاری و انفجار و اعمالی همچون آدم ربايی و ... در ايران، اروپا، ترکيه، عربستان و ... دست داشته است. در سيستم کاری امامی نه فقط تسلط تام بر وزارت اطلاعات وجود داشته بلکه بر وزارتخانههای حساس ديگر همچون دفاع، کشور و خارجه با گماشتن رايزن و نماينده نظارت داشته مثلا" در غالب سفرهای خارجی مسئولان نظام يا خود بهمراه آنان بوده است يا نمايندگان امين خويش را گسيل میداشته است. انجام اين اعمال همواره از سوی يک مزدور غرب و اجانب بعيد به نظر میرسد چراکه در گذر اين ترورها افرادی مورد هدف قرار گرفتند که ارزشهای والا و بالايی برای اپوزيسيون نظام داشتند که تا امروز نيز جايگاه آنها بیبديل مانده است افرادی همچون؛ شاپور بختيار، اويسی، عبدالرحمان قاسملو، صادق شرفکندی، سامی و...

بلا انکار سعيد امامی اين عنصر ذوب شده در نظام اسلامی ايران و ولايت همانطوريکه خود اظهار میدارد غلام حلقه به گوش بوده و نه از برای فتنه و آشوب که از سر تکليف و ادای دينی به انقلاب و اسلام بر اساس انگارههای دينی خويش دست به اين اعمال زده است و خود نيز قربانی اين تفکر مسموم و الحادی شده است. البته لفظ جوشش غيرت دينی و يا اعمال خودسرانه نيز به قتلهای زنجيرهای باطل است چراکه با نگاهی به ساختار محفل ترور درمیيابيم که چنانچه اين اعمال خودسرانه و يا از روی تعصب و غيرت دينی بوده است علیالقاعده میبايست يکسری نيروهای يکدست و از يک طيف در آنها بوده باشند. ما در محفل ترور از يک سو سعيد امامی ذوب شده در ولايت را داريم و از ديگر سو مصطفی کاظمی مدافع بی چون و چرای خاتمی را داريم و يا خسرو براتی فردی نسبتا" غير دينی و کاسبکار اين چيدمان افراد حاکی از آن است که نقطه اتحاد اين افراد وزارت اطلاعات و سازمان متبوعشان بوده است و محفل صرف نظر از عقايد و افکار و انگارههای شخصی صرفا" و صرفا" به وظيفهای که مافوق پيش رويشان میگذاشتند فکر میکردند و بس.

 

محفل اطلاعاتی ترور چگونه برملا شد؟

عليرغم آنکه در افواه مطرح است و در اطلاعيه کذايی ۱۵ دی ماه ۱۳۷۷ وزارت اطلاعات نيز به آن اشاره شده است هيچ کشفی در کار نبوده است. در ۱۶/۳/۱۳۷۷ مصطفی کاظمی (موسوی) در يک قرار ملاقاتی به منزل خاتمی مراجعه مینمايد و میگويد همانند گذشته هنوز خط مسير حذف مخالفان و دگرانديشان در حال اجرا هست اما اينبار يک هدف ديگر هم به آن اضافه شده است و آن سقوط دولت شماست و قرار است اين حذفها از پائيز امسال مجددا" از سر گرفته شود. متأسفانه و بدلايل غيرقابل موجهی خاتمی اين مسئله را جدی نمیگيرد و طبق گفته خود مصطفی کاظمی در زمانی که در زندان ۶۶ سپاه مدتی را با وی بودم جلسه آن شب را خاتمی با مزاح و بیتفاوتی میگذراند. و حتی رضا به وی میگويد: حالا تو خسته شدهای. يک مدتی مرخصی بگير و برو کيش استراحت کن ...

به هر حال پيشگويی کاظمی درست از آب در میآيد و در پائيز ۱۳۷۷ ابتدا فروهر و همسرش و پی در پی قتلها انجام میشود. اينجاست که در پس فشار افکار عمومی و بينالمللی خاتمی و غالب مسئولين نظام موضعگيری میکنند. رئيس جمهور هيأتی را تشکيل میدهد. در همين گير و دار در ۲۶/۹/۱۳۷۷ آقای دری نجفآبادی به رهبر مراجعه میکند و برای رفع اين معضل کسب تکليف میکند و اشاره میکند که چه بايد کرد؟ در ۲۹/۹/۱۳۷۷ مصطفی کاظمی و مهرداد عاليخانی (سيد صادق) که متوجه میشوند آقای دری آنها را تحت مراقبت دارد به ملاقات وی میروند و علت را جويا میشوند و اظهار میدارند مگر ما چه جرمی کردهايم که تحت تعقيب و مراقبتيم. ما کاری نکردهايم الا اجرای دستور شما پس اين مراقبت يعنی چه؟ کاظمی که برخورد مشکوک دری را میبيند از بيم توطئه همانروز در ساختمان شيرين وزارت اطلاعات واقع در خيابان استاد نجاتاللهی - کوچه شيرين تعدادی از معاونان از جمله مسئول حفاظت را فرا میخواند و پس از نماز جماعت ظهر و عصر به امامت عاليخانی اظهار میدارد که: "همانطوريکه همه میدانيد ما به دستور مستقيم آقای دری اين قتلها را انجام داديم و مشکلی متوجه ما نيست و نظام بايد خود چارهای بينديشد نه اينکه ما چند نفر هزينهاش را بپردازيم.

همانروز شفيعی نيز که معاون وقت وزارت اطلاعات بوده است در خيابان دبستان در مقر اصلی وزارت اطلاعات در سالن آمفیتئاتر پرسنل ستادی وزارت را گرد میآورد و میگويد: "آقای موسوی میگويد دری دستور قتلها را داده است و آقای دری هم امروز صبح به من میگويد من نگفتهام. الله اعلم!"

همان شب مجددا" و شخصا" مصطفی کاظمی به دفتر خاتمی مراجعه میکند و اعلام میکند که آقای خاتمی چه میکنيد من تابستان به شما گفتم که قرار است اين قتلها انجام شود شما به شوخی گرفتهايد حالا هم که قتلها انجام شده باز خود وزارت اطلاعات را مسئول کشف آن کردهايد؟ و ... بالاخره همان شب خاتمی به علی ربيعی (عباد) تلفن میزند و وی میآيد و سخنان مصطفی کاظمی را میشنود و از همان شب مصطفی کاظمی به خانه امنی در فرمانيه برده میشود و تحقيق از وی آغاز میشود. از ۵/۱۰/۱۳۷۷ با بازداشت مهرداد عاليخانی و دو روز بعد از آن در ۷/۱۰/۱۳۷۷ بازداشت سعيد امامی و سپس مابقی متهمان آغاز میشود.

مهرداد عاليخانی ۵/۱۰/۱۳۷۷ ساعت ۷:۳۰ صبح هنگامی که وارد پارکينگ خودروهای ستاد وزارتخانه میشود. ابتدائا" به حفاظت فراخوانده شده و از آنجا به خانه امنی در قيطريه هدايت شده و پس از دو روز يعنی در ۷/۱۰/۱۳۷۷ به زندان توحيد منتقل شده، همانروز سعيد امامی نيز در خيابانهای شهرک شهيد محلاتی توسط تيمی از حفاظت اطلاعات وزارت بازداشت شده و مستقيما به زندان توحيد هدايت میشود.

با بازداشت عوامل اصلی تيم ترور بود که محافلی ديگر به تکاپو افتادند از مجله مثلا خزائی از مشاورين دری نجف ابادی سناريويی را آماده میکند که يکی ازافزاد مستعد اپوزويسيون را از طريق ترکيه به ايران بياوريم بعد در حالی که قصد ترور گلشيری يا چهل تن را داشته بدام بياندازيم و افراد بعد هم در حين تعقيب و گريز بشدت مجروحش نمايم و نهايتا براثر شدت جراحات وی فوت نمايد و بررسی عقيم بماند! و ... که اين طرح رد میشود.

و از سوی ديگر خاتمی بشدت و جدا پيگير بوده تا حاليکه در روز ۱۴/۱۰/۱۳۷۷ در دفترش جلسهای با حضور علیربيعی ، حسن روحانی (دبير شورايعالی امنيت ملی) دری نحف آبادی، سعيد حجاريان و سرمدی تشکيل میدهد و همانجا حاضرين را مکلف به نوشتن اطلاعيه مذکور میکند و نهايتا" روز ۱۵/۱۰/۱۳۷۷ اطلاعيه تاريخی وزارت اطلاعات بدين شرح منتشر میشود:

"وقوع قتلهای نفرتانگيز اخير در تهران نشان از فتنهای دامنگير و تهديدی برای امنيت ملی داشته است. وزارت اطلاعات بنا به وظيفه قانونی و به دنبال دستورات صريح مقام رهبری و رياست محترم جمهوری کشف و ريشهکنی اين پديده شوم را در اولويت کاری خود قرار داد و با همکاری کميته ويژه رئيس جمهور موفق گرديد شبکه مزبور را شناسايی و دستگير و تحت تعقيب و پيگرد قانونی قرار دهد.

با کمال تأسف معدودی از همکاران مسئوليت ناشناس کجانديش و خودسر اين وزارت که بیشک آلت عوامل پنهان قرار گرفته و در جهت مطامع بيگانگان دست به اين اعمال جنايتکارانه زدهاند در ميان آنها وجود دارند. اين اعمال جنايتکارانه نه تنها خيانت به سربازان گمنام امام زمان (عج) محسوب میشود بلکه لطمه بزرگی به اعتبار نظام مقدس جمهوری اسلامی ايران وارد آورده است.

وزارت اطلاعات ضمن محکوم کردن هر جنايتی عليه انسانها و هرگونه تهديد امنيت شهروندان و درک عميقی از ابعاد فراملی اين فاجعه عزم قاطع خود را در ريشه کنی عوامل و محرکان خشونت سياسی و تضمين امنيت اعلام داشته و به امت شريف ايران اطمينان میدهد همانگونه که در فراز و نشيبهای انقلاب اسلامی حافظ امنيت و استقلال کشور و حقوق شهروندان بوده است اين بار نيز با تمام توان و امکانات خود بقايای باندهای منحرف و قانون ستيز را مورد هجوم قرار داده و ساير سرنخهای داخلی و خارجی اين پرونده پيچيده را برای دستيابی به ديگر عوامل اين فتنه دنبال خواهد کرد.

بدنبال انتشار اين اعلاميه ديگر قسمت اعظم اميدی که برای خلاصی بازداشت شدگان کليدی همچون سعيد امامی، مهرداد عاليخانی، مصطفی کاظمی و خسرو براتی و نصيری پور و قبه و ... وجود داشت. کمکم به ياس بدل میشد اينجا بود که ياران و وفاداران به سعيد امامی از چندين محور اصلی به ميدان آمدند محور رسانهای و محور درون نظامی در محور رسانهای روزنامه کيهان پيش قراول بوده در ۲۰/۱۰/۱۳۷۷ يعنی درست چهار روز بعد از انتشار اطلاعيه وزارت اطلاعات با انجام مصاحبه اختصاصی با خسرو (روحالله) حسينيان تلاش گستردهای برای تبرئه متهمان اصلی و متهم نمودن طيف ملی و مذهبی و دوم خردادیها به دست داشتن در قتلها نمود.

فردای اين مصاحبه صدا و سيما نيز به ميدان دفاع از محفل ترور آمد و در برنامهای با نام چراغ که عمدتا" به مسائل و مشکلات اجتماعی و شهری میپرداخت با دعوت از خسرو (روحالله) حسينيان مصاحبه روز گذشته وی در کيهان را پوشش گستردهتری داد. حسينيان آخرين لگد را بر جنازه مقتولين زد و در آن برنامه ضمن آنکه متهمان را نيروهای بشدت ارزشی و مذهبی و فکری قلمداد کرد از مقتولين به عنوان مخالفان نظام و مرتد و ناصبی که نسبت به ائمه اطهار (ع) جسارت میکردند نام برد.

بدنبال اين اقدامات همه جانبه گروهی نيز از بين فعالان جريان محافظهکار و معاونت التقاط وزارت اطلاعات که آنزمان عمده افراد جريان محافظهکار در آن لانه داشتند البته به هدايت اسدالله بادامچيان در شهرک شهيد محلاتی در خانه تيمی که متعلق به حسين شريعتمداری است گرد هم آمدند و گروهی را با نام فدائيان اسلام ناب محمدی راهاندازی نمودند و با هدف منحرف نمودن افکار عمومی و کميته تحقيق شروع به صادر نمودن اطلاعيه نموده اين گروه مجعول در يکشنبه ۲۹/۹/۱۳۷۷ يعنی درست همانروزی که ديگر سعيد اسلامی بازداشتش را حتمی میدانست و مصطفی کاظمی بصورت خود معرف خود را تحويل خاتمی و کميته تحقيق داده بود، اولين اطلاعيه خويش را صادر نمود و مسئوليت قتلها را بر عهده گرفت.

از سوی ديگر در ۲۴/۱۰/۱۳۷۷ اسدالله بادامچيان به نزد رهبر رفته و با ارائه دلايلی آزادی بیقيد و شرط سعيد امامی را طلب مینمايد چراکه ماندن وی را در زندان به صلاح نمیداند و احتمال دلسردی عوامل انقلاب (شما بخوانيد خودسرها و لباس شخصیها) از اين بازداشت میرود:

اما خامنهای زرنگتراز آن است که اعتبار خويش را هرچند برای وفادارترين عنصر خويش به زير سؤال ببرد در ثانی ديگر برای اين اقدامات دير شده بود و سعيد امامی و ديگر متهمان لب به سخن گشوده بودند. بادامچيان وقتی که سکوت رهبر را میبيند بار ديگر زحمات و فداکاریها و خدمات سعيد امامی را برای وی بازگو میکند که اينجا رهبر با لحنی حاکی از ناراحتی به وی میگويد:

"سعيد امامی ديگر تمام شد! برويد خودتان هر کاری به نظرتان میآيد انجام بدهيد"

اسدالله بادامچيان از بيت رهبری مستقيما" به شهرک شهيد کلاهدوز منزل حسين اللهکرم آمد و در آنجا تصميم گرفته شد آخرين تلاش برای بيرون کشاندن سعيد از زندان انجام شود و آن فرافکنی و جريانسازی بود همان شب نامهای جعلی از دستخط رهبر جعل شد نامه خطاب به رحيم صفوی با اين مضمون که اين دگرانديشان را از بين ببريد و ... نوشته شد و بعد هم همان شب در حد وسيع تکثير شد و در تهران و قم و اصفهان و نجفآباد پخش شد.

هدف از اين کار منحرف کردن افکار کميته تحقيق بود چراکه با اطلاعاتی که از داخل زندان توحيد بدست آمده بود حاکی از آن بود که کاظمی و اسلامی و عاليخانی منکر حضور در قتلها شدهاند و اعلام کردهاند که احتمال میدهيم کار سپاه باشد.

با اين نامه مشوش شدن اذهان بازجوها و در نتيجه احتمال آزادی حداقل سعيد امامی انتظار میرفت که البته راه به جايی نبرد و متهمان همچنان در بند ماندند و لب به سخن گشودند.

اينجا بود که هوادارن تيم ترور ديگر به آزادی متهمان فکر نمیکردند بلکه صرفا" به خاموش شدن آنها میانديشيدند.

درست هنگاميکه اعترافات سعيد امامی به شاهکليد قتلها رسيد و از نقش هاشمی در قتلهای سياسی و علیالخصوص به قتل رساندن سيد احمد خمينی پرده بر میداشت. حکم قتل خود وی نيز صادر شده بود. آری به تعبير ديگر "خياط نيز خود در کوزه افتاد"!

سعيد امامی ديگر تبديل شده بود به بمب اتمی که با زنده ماندش ديگر هيچ رازی مکتوم باقی نمیماند.

از طريق يکی از زندانبانان مورد وثوق به سعيد امامی پيام میدهند که به نحوی خود را از توحيد به بيرون بکش مابقی خلاص کردنت با ما! و تنها راه خروج از توحيد بيماری حادی بود چرا که درمانگاه زندان توحيد خود به مداوای بيماران میپرداخت. سعيد امامی برای اجرای اين نقشه ابتدائا" تصميم میگيرد که به نحوی دست و پای خود را بشکند يکبار در حين اتمام بازجويی و راه برگشت به سلول در راهپلهها خود را به زمين میاندازد اما دست وی نمیشکند و صرفا" ضرب میبيند (در فيلمهای بازجويی وی مشاهده میشود که دستش را به گردنش آويزان نموده) تنها راه میماند مسموميت و خودکشی.

صبح روز سهشنبه ۲۵/۳/۱۳۷۸ - زندان توحيد

سعيد امامی در سلول ۴۰۷ انفرادی زندان توحيد نگهداری میشده حمام در طبقه همکف ضلع شرقی زندان گرد توحيد است. به زندانيان برای استحمام نصف قالب صابون و گاها" در صورت تقاضا داروی نظافت نيز داده میشده است که از يک بسته معمول کمتر و هر بسته نصفه بوده است.

امامی داروی نظافت را میگيرد. دوشهای حمام دورتادور سالنی است که در وسط آن بلنديی ساخته شده و نگهبانی از بالا بر استحمام زندانيان نظارت دارد. در ثانی حمامها در ندارند و پردهای آنرا میپوشاند که هراز چندگاهی نگهبانی از کنار يا زير آن به داخل نگاهی میاندازد. امامی بعد از استحمام و مصرف دراو برای نظافت باقیمانده آنرا که علیالقاعده فقط میتوانست وی را مسموم نمايد میخورد. به علت کمی داروی نظافت، وی تا غروب وضعيت عادی داشته است که بعد از آن در شب حال وی به وخامت میرود. پس از استعلام از دادستان نظامی و وزير وی را به ابتدائا" بيمارستان سينا و به دلايل کاملا" معلومی سپس به بيمارستان لقمانالدوله منتقل مینمايد. (در بخشی که مسئوليت آن بر عهده دکتر رضايی (برادر محسن رضايی - دبير مجمع تشخيص مصلحت و دستيار هاشمی رفسنجانی) میباشد برده میشود. نامبرده در ۲۷/۴/۱۳۷۸ به کلی سلامت خويش را باز میيابد اما به جهت اينکه از دفتر رهبری نمايندهای قصد ديدار با وی را داشته به جهت آنکه اعلام نموده بوده زير سختترين شکنجهها بودهام برگشت وی برای يکروز به تأخير میافتد تا اينکه ناگاه در شامگاه ۲۸/۴/۱۳۷۸ نامبرده عليرغم اينکه سابقه بيماری قلبی نداشته دچار عارضه ايست قلبی میشود و در صبح ۲۹/۴/۱۳۷۸ فوت مینمايد.

در همان زمان پس از اعلام خبر خودکشی سعيد امامی بر اثر خوردن داروی نظافت کارشناسان بسياری از جمله انجمن علوم آزمايشگاهی و خانم شيرين عبادی از جمله وکلای مقتولين اعلام نمودند که بر اساس آزمايشات بسيار و متعددی از داروهای نظافتی که در بازار ايران مورد استفاده استحمام کنندگان قرار میگيرد مشاهده شده که تماما" فاقد سم آرسنيک بوده و مهلک نيست. در ثانی چنانچه بر فرض هم که کشنده باشد بايد امهاء و احشاء معده و روده را پاره نمايد و علت مرگ خونريزی شديد داخلی باشد نه ايست قلبی.

بلکه ايست قلبی عارضه چيز ديگری است؛ آمپول هوا!

به هر تقدير باز تا نوبت بر عاليجناب سرخپوش رسيد باز طبق معمول به ناگاه با اتفاقی غير منتظره مسير پرونده تغيير يافت.

نيازی رئيس سازمان قضايی نيروهای مسلح روز شنبه ۲۹/۳/۱۳۷۸ خبر فوت سعيد امامی را اعلام نمود و بدين ترتيب نام وی از پرونده کنار رفت و اوراق بازجويیهايش نيز نيز بطور کل از پرونده حذف گرديد و متهم رديف اول از سعيد امامی به مصطفی کاظمی نزول نمود و اين پرونده ملی که میتوانست دستهای پيدا و نهان مافيای قدرت و ثروت و ترور را در طول عمر جمهوری اسلامی بر ملا نمايد به فراموشی سپرده شد ...