شنبه ۶ ارديبهشت ۱۳۸۲ - ۲۶ آوريل ۲۰۰۳
----------------------------

ما صلح میخواهيم برای فرزندان خويش

شيعه, سنی, عرب, عجم, کرد و ترکمن

روايتی دگرگونه از شر و شور جنگ ناتمام

 

------------------------------------------

* دروغ است آن خبرهايی که در گوش تو میخوانند

* حقيقت را خبر از مقتدای ديگری دارم

* سی.ان.ان دروغ میگويد

* بی.بی.سی صدای ميليتاريسم کهنه کار انگليس است

* غارت منابع خاورميانه و تقويت دولتهار شارون هدف نهايی است

* دموکراسی با توپ و تانک نمیشود

-------------------------------------------

حميد داديزاده

 

قبل از ورود به متن روايت و بازکردن زبان صلح و عشق بهتر میدانم که مقدمهای از متن نوشتار قبلیام را همين جا بياورم, چرا که همه تلاشها تحت نام آزادی انسان و خوارشدن ديکتاتورها انجام میگيرد. حتی در زمان ما نيز عدهای جنگ را پاسخ مشکلات میدانند و بسان دوران گذشته از طريق لشکرکشی و کشورگشايی زورآزمايی میکنند. با اين مقدمه داستان «ياسين» ذکر میشود.

همه چيز از انسان شروع میشود و به او ختم میگردد. انسان در مرکز رويدادهای جهان است, چهره انسان است که همواره مد نظر قانونگزاران و فلاسفه است. چرخش جهان بر محور حقوق انسان میچرخد و از زمان پديد آمدن واژه دموکراسی در يونان قديم, همين حاکميت انسان مد نظر بوده است. فرديت انسان و حقوق فردی او زيربنای بيشتر ميثاقها و قوانين مترقی است. در واقع آزادی انسان وقتی محترم شمرده میشود که حقوق فردی او ضايع نگردد. و اقتضاها و اجبارها, محدوديتها و فشارهای جمع, فرديت انسان را محو نکند. اساس انسان است و حقوق فردی او, اين انسان میخواهد خود خودش باشد و به قدر درک و توان خويش فضايی را از آن خود کند و از زندگی بهرهمند شود و بداند که چرا زيست میکند. دموکراسی در اساس از همين درک حقوق فردی انسان سرچشمه گرفته است.

 

مادرجان چرا تانکها در شهر ما میچرخند؟

ياسين کوچولو از مادرش میپسرد. ياسين همراه خانوادهاش قبل از آغاز عمليات «بهت و شوک» و بمباران لحظه به لحظه بغداد به مرز ايران پناهنده میشوند. حالا که جنگ در ظاهر تمام شده وارد شهر میشوند. تانکها در شهر در حرکتند و مردم شهر اينک همه به صورت پناهنده و اسير جنگی محسوب میشوند و بايد بازرسی بدنی شوند. افراد تا بن دندان مسلح مردم بی دفاع شهری را که خود ويرانش کردهاند, اينک مورد بازرسی قرار میدهند پيرزنان و مريضها و کودکان بايد در صفهای طولانی صبورانه بايستند تا مهمانان ناخوانده در پناه زره پوشها, آنها را بازرسی بدنی کنند. مرحله دوم زندگی با اين شروع میشود.

 

مادرجون چرا خانه ما ويران شده است؟

ياسين به طرف خانهاش حرکت میکند, اثری از خانه نيست, در حيات خانه دوچرخه کوچولويش در کناری افتاده است و چند عروسک خاک خورده از زير آوار پيداست. ياسين زير گريه دهها پرسش از مادرش دارد. خبرنگاران رسمی جنگ يعنی بی.بی.سی و سی.ان.ان تنها به انعکاس اخبار مربوط به ارتش امريکا و بريتانيا میپردازند و سخنگوی ميليتاريسم متجاوز هستند, بنابراين تنها خبرنگاران مستقل هستند که گاهی فريادهای ياسين را به گوش مردم میرسانند. خانه ياسين قابل سکونت نيست.

مادرجون, شب کجا بايد برويم؟ مادر جون کمی آب میخواهم, تشنهام. پرسشهای ياسين ادامه دارد و مادر بغض گرفته و خسته بی پاسخ و نامطمئن و نگران از سرنوشت شوم خويش.

 

مادر جون چرا مدرسهها تعطيل است؟

ياسين از درس و مدرسه خوشش میآيد و همانند بچههای امريکا دوست دارد به مدرسه برود و با دوستانش بازی کند, اما مهمانان ناخوانده که طی عمليات «شوک و بهت» آنها را خانه ويران کردند, اينک به صورت ديگری در «بهت و شوک» مطلق نگه داشتهاند. آبها آلوده است و منبع آب تنها تانک سربازان است. بچهها به شير احتياج دارند و مادران به بستری راحت و کودکان به مدرسه. اما مهمانان ناخوانده هنوز خانه به خانه سرکشی میکنند و همه مردم بی دفاع و بی پناه را به ديد تروريست و بمب انداز مینگرند. اين پارادوکسی است که تاريخ فردا و نسل آينده به آن پاسخ خواهد داد. ياسين داستانش تمام نشده است. خبرنگاری زبان حال ياسين را چنين بيان میکند:

«مردم فقط نيويورکیها نبودند که مورد تجاوز تروريستها قرار گرفتند و سپس همه به کمکشان شتافتند. ما مردم عراق نيز حالا در زير ترور و شوک دو ارتش تجاوزگر قرار داريم. ما نيز شهر و خانه خود را دوست داريم و ما نيز میخواهيم که در حيات خانه ما گلهای سرخ برويد.»

ياسين شوکه شده است. همه زندگی ميليونها ياسين پر از پرسش است. آثار اين همه بمبارانها, ويرانیها, عمليات شوک و بهت, دههها در نسلهای بعدی ويرانی روحی و روانی ببار خواهد آورد. تانکها و بمبها قطعه خاکی را از آسيب بمبها و مواد آتش زا بی نصيب نگذاشتهاند. مزارع آلوده است و ملتی در محاصره. ياسين به دنبال دوستانش میگردد. خبر میدهند که در بيمارستان بغداد بستری هستند. اصرار کودک ياسين را به بيمارستان میرساند. بيمارستان به نوشته خبرنگاران «صحنه ديگری از آثار تجاوز است». تنها در يک حمله ۱۰۱ نفر مجروح شدهاند. مجروح به طور جدی. عليل و ناتوان. دههها تحريم اقتصادی امريکا عليه مردم اين کشور را به ويرانهای بدل کرده است. دکترها ناتوانند چون وسايل ندارند و آثار تجاوز وحشتناک. خبرنگاران بی.بی.سی و سی .ان.ان هرگز دوربينهای پيشرفته خود را به آثار تجاوز اختصاص ندادند و هرگز گزارشی از اثرات جنگ عليه مردم را منعکس نکردند. آنها فقط زمينهها را باز گذاشتند تا آثار ادبی, آثار تاريخی, آثار عتيق از موزهها غارت شوند و هنوز غارت تمام نشده, اخباری از پاريس و موزه لوور میرسد که برخی از آن آثار غارت در بازار سياه به مبالغ گزاف, توسط مافيای دولتی به فروش میرسد.

ياسين به بيمارستان آمده است, تختها همه پر است. کودک نمیداند چرا شهرش و خانهاش و همنوعانش اين چنين غير انسانی تار و مار شدهاند. خبر میرسد که سه تن از دوستانش زير آوار ماندهاند و هنوز در فهرست افراد گمشده هستند. اما دوستی با پاهای قطعشده بر بستر بيماری تکيه زده است. عمليات «بهت وشوک» که برای بيننده غربی سی.ان.ان نوعی هيجان کاذب آتش بازیها جلوه داده شده, برای ياسينها معنای ديگری دارد. ياسين شکوفه کودکیاش پژمرده میشود اين سخن مصداق پيدا میکند که تو قدر آب چه دانی که در کنار فراتی. حالا نه از فرات خبری است و نه از دجله. تمدن بين النهرين صفحات جديدی را شاهد است و تاريخ داستان و صفحات تازهای بر اين سرزمين باستانی مینويسد.

خانواده ياسين از اينکه صدام ديکتاتور برافتاده دلشادند, چرا که آنها از اول نيز با بساط ديکتاتوری مخالف بودند و بر آن بودند که اين ديکتاتور دستش کوتاه باشد. اما برای ياسين حالا روشن میشود که هدف ديکتاتور نبوده است. مادر ياسين خبردار شده است که يکی از فرماندهان جنگ که دستور حمله را صادر کرده و ميليونها نفر جمعيت کشوری را تار و مار کردهاند, مامور شده است که اين بار با کمپانیها و قدرت سرمايه مالیلیاش عراق را بسازد. نام اين شخص ديک چينی است که سابقه شرارتش طولانی است. حالا نفت عراق ضامن بازسازی ويرانههای تجاوزگرانه است.

ياسين به صلح احتياج دارد. ياسين به محل بازی نيازمند است. ياسين محيطی امن میخواهد. ياسين میخواهد روياهای کودکی خود را برآورده کند, اما دههها تحريم اقتصادی و اين تجاوز آشکار بنيه مالیلی اين مردم را تهی کرده است. سرزمينها سوخته, منابع مالیلی غارت شده است. ديکتاتور بغداد همانند ديگر ديکتاتورها برای خودش جايگاه امنی يافته است. اين ديکتاتورها خود زمانی دست پرورده همين متجاوزين بودهاند, وگرنه چگونه ممکن بود که بساط نظامی مجهزی فراهم کنند.

ياسين دنبال ساير دوستانش میگردد, به ناصريه بايد برود تا بلکه جان پناهی پيدا کند. هنوز خانههای آوار شده بازرسی نشدهاند. به منطقه ويران شده میرسند. ياسين به شدت خسته است. او همانند ساير دوستانش بازی را دوست دارد. ياسين شهر و کشورش را دوست دارد. اما خبری از بازی, دوستهايش و کتابخانه نيست. خانه دوستش نيز ويران شده است, دل پاک و صلح دوست اين کودک به چه میانديشد؟ به صلحی پايدار و انسانی. از بازرسیهای مهمانان ناخوانده رد میشوند. هوا سرد شده است. باد تندی میوزد. بوی مرگ و ويرانی در فضا گسترده است. اثری از دوستانش در اين خرابیها نيست. کلاغها آسمان را فتح کردهاند. او همچنان منتظر است و چهره کودکانهاش پر از سوال, لاشخوری در فاصلهای ايستاده است. مادر ياسين با چشمانی گريان از محل برمیگردد. قلب مهربان مادر همچنان آواز صلح سبز میدهد و دل پاک ياسين به فردايی صلح آميز میتپد. اما پاسخ و پرسشها را دريافت نکردهاند.

آيا میتوان دموکراسی را با توپ و تفنگ به ارمغان آورد و آيا عليرغم سازمان ملل اين تجاوز غيرقانونی نبود؟ هرچند که سقوط صدام ديکتاتور طليعه خوبی برای همگان است.