سالگرد
خاکسپاری
کافکا
نصرت
شاد
مراسم
سالگرد
خاکسپاری
فرانس کافکا
بهانه ای شد
تا من برای
اولين بار از
قبرستان
يهوديان شهر
ديدن کنم .
هنوز از
دروازه
قبرستان
نگذشته بودم
که نگهبان
آنجا داد و
قال را براه
انداخت و گفت :
مگر نشنيده ای
برای احترام
به روح مردگان
بايد با سرپوش
وارد قبرستان
شد ؟ و مرا به
اطاق محل
کلاهها راهنمايی
کرد تا بقول
او سرپوشی
برای خود
انتخاب کنم .
از ميان انواع
کلاههای جور و
واجور -کلاه دلخواهم
يعنی کلاه
باسکی
چگوارايی را
انتخاب کردم و
به جستجوی
آرامگاه
کافکا پرداختم
در حاليکه در
بين راه زير
لب ميگفتم : اين
دين يهود از
ساير اديان
سختگيرتر و بی
گذشت تر است .
در اطراف مزار
او عده زيادی
جمع شده بودند.
برادرزاده
کافکا به
معرفی بعضی از
آنها پرداخت :
دوست- همکار-
همسايه- صاحبخانه-ناشر-منتقد-مصحح-نامزد-
پرستار
بيمارستان
مسلولين- کلفت
خانه پدری-
همرزم- هم
مسلک- و عده ای
هم آدم کنجکاو
مثل من .
سالها
قبل در زمان
آن -پدر و پسر-
کافکا هميشه مرا
بياد صادق
هدايت خودمان
می انداخت .
اکثر کتابهايشان
را ميشد در
کتابخانه های
دولتی يافت.
هردو ساده
نويس و نوگرا
بودند.هر دو
جوانمرگ شدند.
هردو
گياهخوار
بودند . من
آنزمان در
دوره جنگ سرد
بين دو بلوک
طرفدار - آتش و
دود و خون -!
بودم . به اين
دليل هر دو
برای من
هنرمندانی
وازده و پوچ
گرا و نااميد
بودند . يکی از
خير فلان الدوله
شدن گذشت .بعد
از خلق آثاری
ابدی بافوری
شد و خود را در
ديار غربت کشت
. ديگری
تجارتخانه
پدری را به
امان خدا سپرد
و آثاری مخوف
آفريد.
کتاب
خوانده ترها
به ما
ميگفتند: هر
دو در غم انحطاط
و فروپاشی قشر
و طبقه و خود
يعنی طبقه متوسط
جامعه گريه و
زاری ميکنند و
آينده و دنيا
را سياه و آزار
دهنده می
بينند. هنرشان
بقول روانشاد
آريانپور
ايستا است نه
پويا. در
سالهای جنگ
سرد حتا
نويسندگان هم
در طبقه بندی
تبليغات دو
بلوک جايگزين
می شدند.
کافکا
به زبان چکی
يعنی زاغ . اگر
او در ۴۱ سالگی
جوانمرگ نمی
شد امروزه صدو
بيست ساله
ميشد . او بين
سالهای ۱۸۸۳ و
۱۹۲۴ زندگی
نمود . طبق
شواهد موجود
او برخلاف
غالب آثارش
تاقبل از
ابتلا به
بيماری سل جوانی
شاد و شوخ و
متحرک و اهل
حال بود .
حداقل چهاربار
نامزد نمود و
هربار آنها را
به هم زد چون
او بقول خودش
با ادبيات عهد
بسته بود . او
هفت سال بيمار
و مسلول بود.
غير از او
چخوف و گورکی
و ريلکه نيز
براثر اين
بيماری
درگذشتند.
کافکا
شاهد جنگ
جهانی اول نيز
شد . در دفتر چه
خاطراتش در
اين رابطه می
نويسد : امروز
دولت آلمان به
امپراتوری
روس اعلان جنگ
نمود و ما همراه
دختران محل
برای شنا به
کنار درياچه
اطراف شهر
ميرويم! . او به
علت بيماری
شبه مرگ را که
احساس کرد به
ياد يهودی
بودن خود
افتاد- زبان
عبری ياد گرفت
- به انجمن
صهيونيست های
شهر رفت و آمد
نمود و به
گواهی معلم
زبان عبری اش
ميخواست به
فلسطين آنزمان
مهاجرت کند و
در مجله
يهوديان بنام
-دفاع از خود-
مدتی داستان
نوشت. کافکا
در ۱۵ سالگی
شروع به نوشتن
نمود . در
دوران مدرسه
هر روز می
بايست از
ميدان اعدام
شهر رد ميشد .
بارها او شاهد
آويزان بودن
جنازه
مبارزان
اعدامی
جمهوريخواه
در بالای دار
بود . هر از
گاهی به محفل
آنارشيست های
شهر رفت و آمد
ميکرد و در تظاهرات
سالگرد جشن
کمون پاريس در
شهر پراگ
دستگير شد چون
زمانی که پليس
از تظاهرکنندگان
خواست که -
بنام قانون
متفرق شوند -
او همراه ساير
دانشجويان
مبارز به
پرتاب سنگ بسوی
آنها پرداخت و
فرياد زد :
عالی جنابان !
صدای خلق را
بشنويد ! بعد
از مرگش يعنی
سالها بعد - در زمان
جنگ جهانی دوم
- نازيها سه
خواهر او را
دستگير و به
کوره های آدم
سوزی
فرستادند و به
قتل رساندند و
اسناد و مدارک
مصادره شده در
باره او را
نيز نابود
کردند .
امروزه
کارشناسان
ادبی مدعی
هستند که از
زمان پايان
جنگ جهانی دوم
تا کنون بيش
از ۲۵۰۰۰ کتاب
و مقاله در
باره او در
کشورهای
مختلف منتشر
شده . از نظر
فلسفی کافکا
را تحت تعثير
آثار
کيرکگارد
فيلسوف
دانمارکی
ميدانند چون او
به مقوله های :
جرم - محاکمه -
قضاوت - حکم و
جزا می پردازد
. عده ای هم ترس
و وحشت ناشی
از نيروهای
مخفی و مرموز
کافکايی را به
علت بدرفتاری
پدرش در دوران
کودکی با او
ميدانند.
معلمان ادبی
کافکا
نويسندگان
قرن ۱۹ اروپا
از جمله : آلن
پو- هوفمن -
داستايوسکی-
گوته- و فلوبرت
هستند .
آثارش
درباره درد و
رنج آنزمان
طبقه متوسط در
يک نظام اداری
بوروکراتيک
مرکزی پرقدرت
است . کافکا
ميگفت : از
جمله وظايف
ادبيات نشان
دادن
کمبودهای
جامعه است .
موضوع داستان
بلند کتاب -
محاکمه - او
طنزی است در
باره فساد
دستگاه اداری
و دولتی نظام
سلطنتی آن
زمان کشور
اتريش . او
برای اولين
بار با کمک
ادبيات به
مقوله
ازخودبيگانگی
انسان ناشی از
فساد اداری
پرداخت . بعد
از جنگ جهانی
دوم
سوسياليست
های دمکرات در
کشورهای بلوک
شرق سعی کردند
با کمک آثار
کافکا به مبارزه
با نقش شخصيت
و شخصيت پرستی
استالينيستی
و عوارض
بوروکراتيک
مخوف آن
بپردازند .
کافکا که قبلا
مهر ادبيات
منحط و مبتذل
و فردگرا خورده
بود سنبل
رئاليسم ضد
سرمايه داری
شد . کافکا در
رابطه با
ادعای گوته که
گفته بود : فقط
لمپن ها
آدمهای قانعی
هستند . نوشت :
تنها آدمهای
ناراضی و حريص
و طمعکار لمپن
ميشوند ! در
مورد تعصب
گياهخواری او
ميگويند : در
يک جشن و
مهمانی موقعی
که او کلفت
جوانی را در
آشپزخانه حين
خورد کردن
گوشت ديد خطاب
به او گفت : حيف
از اين دستهای
لطيف و نازنين
نيست که کاری
اين چنين
خونين را
انجام ميدهند
؟ . کتابهای :
مسخ - محاکمه-
قصر- اردوگاه
محکومين و
آمريکا مشهور
ترين کتابهای
فرانس کافکا هستند
.