شکست استراتژي ملي ـ مذهبي ها و اصلاح
طلبان حکومتي
حسن
زرهي
hassan@shahrvand.com
www.shahrvand.com
هشدار به ديگران
پس از دوم خرداد و پيروزي
آقاي خاتمي به رياست جمهوري، و شکست غيرقابل پيش بيني و انکار محافظه کاران بود که
اصلاح طلبان حکومتي و بي درنگ پس از آنها ملي ـ مذهبي ها که غالبا همان اعضاي نهضت
آزادي ايران بودند اعلام موجوديت کردند. مردم به وعده هاي آقاي خاتمي از حکومت، که
تعبيري متفاوت بود از آنچه تا آن زمان در جمهوري اسلامي از حاکمان مذهبي ديده بودند،
راي دادند.
سابقه ي آقاي خاتمي در
استعفا از وزارت ارشاد دوران رياست جمهوري آقاي رفسنجاني و رفتن او به کتابخانه ي
ملي و گونه اي قهر با حکومتي که باب ميل او نبود، مردم را به آنچه او وعده ميداد
بيشتر اميدوار کرد.
پس از دوم خرداد روزنامه هاي
تازه آمدند. جامعه و توس و خرداد و بقيه که پس از سلام چهره ي متفاوتي از مطبوعات
حکومتي را نشان ميدادند، اما در عين حال مبلغ بخشي از حکومت و راه و روش آن بودند،
توانستند به همان دلايلي که آقاي خاتمي راي آورده بود، مقبول مردم قرار گيرند!
نشريات دوم خردادي هم در مجموع به ارگانهاي تقويت دولت خاتمي و به مبلغان راه و
روش او و منکران جناح مقابل مبدل شدند! در واقعه ي کوي دانشگاه و به هنگام يورش
لباس شخصي هاي حکومتي به دانشجويان آشکار شد که ظرفيت آزاديخواهي و مخالفت خواني
نشريات اصلاح طلب دولتي با کل حکومت محدودتر از آن است که بتواند با خواسته هاي
راديکال دانشجويان همگام شود!
در آن دوران همه ما به ياد
داريم که هم دولت خاتمي و هم نشريات اصلاح طلب و دوم خردادي که در روزهاي آغاز
واقعه با دانشجويان همراه و همخوان بودند، به سرعت تغيير موضع دادند، و به بهانه ي
طرح کودتاي جناح مقابل، و افتادن دانشجويان در دام اين طرح کوشيدند کل آن حرکت را
محکوم و حتي منکوب کنند! و ديگر نه تنها مظلوميت دانشجويان تيتر اول روزنامه هاي
اصلاح طلب نبود، بلکه هشدار و زنهار و برحذر کردن از هر حرکتي در سر لوحه ي اخبار
و مطالب اين نشريات قرار گرفت!
در دوران نخست رياست جمهوري
آقاي خاتمي آنچه از وعده هاي او به منصه ظهور نميرسيد، با اين بهانه پاسخ داده
ميشد که مجلس قانونگذاري مملکت در دست جناح رقيب است و همين دست و پاي رياست
جمهوري اصلاح طلب را ميبندد. اما مردم که هشيارتر و بيدارتر از اين بودند که از
خواست هاي خويش به اين بهانه ها دست بشويند، در انتخابات ميان دوره اي و بعدي مجلس
با همه ي وجود حضور يافتند و اکثريت مجلس را به سود اصلاح طلبان تغيير دادند. اما
دولت خاتمي با وجود اکثريت مجلس و با وجود دهها روزنامه و مجله و رسانه ي در خدمت
نتوانست در برابر جناح رقيب به سود مردم اقداماتي جدي انجام دهد! و در حقيقت آنچه
مردم با همه ي همتي که به خرج دادند به دست آوردند، نوعي گفتار درماني و مهرباني
سيماي ظاهري رياست جمهوري و برخي از اعضاي دولت و نمايندگان اصلاح طلب بود!
در همين دوران ملي ـ مذهبي
ها با گونه اي ديد انتقادي نسبت به دولت و عملکردهاي دوران اول و آغاز دوران دوم
رياست جمهوري آقاي خاتمي ميخواستند اعلام حضور و وجود کنند، و به زبان ديگر قصدشان
اين بود، که در صورت شکست آقاي خاتمي و اصلاح طلبان حکومت، خودشان را رقيب بالقوه جناح
محافظه کار نشان دهند! اين همه اما با صفت مذهب و با حضور روحانيون که امتحانشان
را داده بودند، ممکن و ميسر نبود!
حکومت در اذهان مردم سقوط
کرده، و دو گونه زندگي در مملکت جريان دارد، يک گونه زندگي زير فشار حکومت و قدرت
و شلاق و زندان و تهديد و تکفير که مردم به هزار دليل مجبور به مراعات برخي از
جنبه هاي آن هستند، و زندگي ديگري که هيچ گوشه اي از آن با آرزوها و ادعاهاي حکومت
مذهبي همراهي و همدلي ندارد که همان زندگي
اصلي و ساري و جاري در جامعه است! در نتيجه گروهي از اعضاي پيشين نهضت آزادي، و
برخي از روزنامه نگاران و طرفداران انديشه هاي آقاي سروش به همراهي عده اي از
روحانيون ناراضي و يا برکنار از حکومت کوشيدند شمايل تازه و متفاوتي از حکومت ديني
را در جامعه تبليغ کرده و ترويج دهند!
اين گروه که رسما در برابر
اصلاح طلبان حکومتي موضع گرفته بودند، و توسط قوه قضائيه مورد تهاجم همه روزه
بودند، و نيروهاي دولتي و وزارت کشور و مجلس هم چندان عمل قابل ملاحظه اي در حمايت
از آنها انجام و نشان نميداد، طرحشان اين بود که تبديل به آلترناتيو سوم نجات
جمهوري اسلامي شوند!
آنچه اما نه اصلاح طلبان
حکومتي بدان توجه کردند و نه ملي ـ مذهبي ها عنايت لازم را به آن داشتند، اين بود
که مردم، دست کم اکثريت مردم ايران، پس از دو دهه تجربه ي ناموفق آميختگي حکومت و مذهب
به اين نتيجه رسيده اند که ترکيب دين و حکومت به زيان هر دو است! هم حکومت در
اجراي امور ميهني و مردمي دچار تناقض و سردرگمي ميشود، و هم امور ديني به دليل دولتي
شدن مقبوليت و موقعيت خود را در ميان مردم از دست ميدهد!
حال اگر گروهي علاوه بر
تبليغ مذهبي بودن (يعني پيروي از مذهب اکثريت ايرانيان ـ تشيع)، ادعاي ملي بودن هم
بکنند بدين معناست که ميخواهند يکبار ديگر جمهوري اسلامي ديگري را با يا بي اين
صفت و دنباله در ايران برقرار کنند، و هرگز هم نگويند که منظورشان از صفت مذهب
دنباله کلمه ملي، مذاهب زرتشتي، سني، بهايي، مسيحي، آشوري، يهودي، احمدي، بودايي و
. . . نيست. يعني آقايان بار ديگر دارند تبليغ حکومت همان مذهبي را ميکنند که در
اين دو دهه ملت ايران طعم سلطه ي آن را بر خويش چشيده است!
اينها را ميگويم زيرا نه
تنها آن جماعت درون کشور ميخواهند همچنان زندگي ايرانيان را زير سايه يک مذهب نگاه
دارند، بلکه جماعت مخالف حکومت در خارج کشور نيز دارد به همان مسير مخالف خواست
عمومي و آشکار ملت ميافتد که با گونه اي مذهب گرايي و مذهبي نمايي به اصطلاح دل
مردم را به دست آورد.
راه رهايي مذهب از اتهاماتي
که به دليل عجين شدن آن با حکومت بر آن وارد شده، اين است که مذهب به خانه ها برود
و به دلبستگي هاي شخصي و خصوصي مردمان تبديل شود، آن هم هر مذهبي نه يک مذهب خاص و
مدعي؛ حکومت هم بايد به امور کشوري، ملي،
مدني و دنيوي مردم بپردازد. نه اينکه يک عده در ايران خود را ملي هاي مذهبي
آن هم ملي هاي يک مذهب خاص بنامند، زيرا در ميان رهبران شناخته شده آقايان حتي يک
نام از مسلمانان سني هم ديده نميشود تا چه رسد به پيروان ساير مذاهب ايرانيان.
در نتيجه به جاي آنکه
نيروهاي مخالف و خواهان رهايي از ستم دو دهه اي حکومت مذهبي ايران به اين صرافت
بيفتند که خواهان جدي جدايي مذهب از حکومت باشند، روز به روز ديده ميشود که افکار
و احزاب و گروههاي ديني و غيرديني تازه اي در اين مسير ميافتند که با تظاهر به
مذهب و از مسير مذهبي به جامعه نشان دهند که خواهان لابد ادامه ي همان شيوه اي
هستند که تاکنون مذهبي هاي ملبس به لباس روحانيت در اجراي آن ناموفق بوده اند.
يکي از نمونه هاي تازه اين
مذهب خواهي گروههاي اپوزيسيون، بيانيه اي است که به اصطلاح "مسلمانان مشروطه
خواه" داده اند، و بيانيه هاي بسيار ديگر که گروههاي مسلمان همه روزه و به
اشکال مختلف صادر ميکنند. گروههايي که مخالف جدي جمهوري اسلامي هستند، اما در همان
حال به تبليغ گونه ي ديگر از حکومت مذهبي مشغولند، و ميخواهند نشان دهند که مشکل
از گروه مذهبي حاکم است، وگرنه اگر گروه مذهبي آنان به حکومت برسد همه ي مشکلات
اين دو دهه را حل و فصل خواهد کرد! اينطور اما نيست:
به اين برش بيانيه شماره يک
"مسلمانان مشروطه خواه" توجه فرماييد!
بيانيه شماره يک مسلمانان
مشروطه خواه
واطيعوالله و اطيعوالرسول و
اولي الامر منکم (قرآن کريم)
اعليحضرت
رضا پهلوي
با سلام به حضور آن بزرگوار،
اگرچه ما شما را برادر ديني
خود ميدانيم و معتقديم که هر انساني در برابر خداي متعال يکسان است اما امروز نقش تعيين
کننده شما را فراتر از يک برادر ديني ميدانيم. حضرتعالي ميدانيد که در اين برهه
حساس زماني که ملت مسلمان و گرسنه ايران در طوفان بلا گرفتار است و قلب امام زمان
(عج) به درد آمده است، ملت ما نيازمند احياي سنت نبوي و تشيع ديرپاي صفوي است. اين
ملت قرنها زير سايه همراهي پادشاهان و علماي بزرگ شيعه زندگي خود را فارغ از
دروغگويي هاي دين فروشان، و حکومت فاسدان ادامه داده است.
به دنبال دريافت اين ضرورت
ما مسلمانان مشروطه خواه با اعلام موجوديت از اعليحضرت رضا پهلوي، ملت ايران،
دولتهاي اسلامي و حکومت ايالات متحده آمريکا درخواست ميکنيم تا با کمک به ما امکان
سرنگوني حکومت دين فروشان و ظالم حاکم بر ايران را فراهم نمايند. . . .
***
ملاحظه ميفرماييد لابد فردا
بايد برادران ديني سني، بهايي، زرتشتي، يهودي، آشوري، مسيحي هم منشور برادري با
ايشان امضا کنند و حالا هيچکس نيست از اين برادران ديني آقاي پهلوي بپرسد که فرق
اهانت ها و دشنام هاي آقاي خميني آمريکا براي به کرسي نشاندن حکومت مذهبي مورد
ادعايش، با التماس و دعاهاي شما براي به حکومت رساني تان توسط دولت آمريکا در
ايران چيست؟
در ايران حکومتي پس از
جمهوري اسلامي بخت بر سر کار آمدن و ماندگار شدن دارد که مردم ايران و مذاهب عديده
ي ايرانيان را به رسميت بشناسد، و زير سلطه و سيطره ي هيچ مذهب و باور و ايدئولوژي
خاصي قرار نداشته باشد!
نه اصلاح طلبان حکومتي، نه
ملي مذهبي ها، و نه کساني که در خارج از حکومت در آرزوي برقراري حکومت مذهبي ديگر
در ايران هستند اگر به جدايي دين از حکومت عنايت لازم را ننمايند نخواهند توانست
حکومتي شايسته آنچه مردم ايران امروز ميخواهند، برقرار کنند!
از شکست گروههاي مذهبي مدعي
حکومت در اين نيم قرن در ايران و کشورهاي ديگر در منطقه و جهان بياموزيم و آزموده
را ديگر بار نيازماييم!