سه شنبه ۳۰ ارديبهشت ۱۳۸۲ - ۲۰ مه ۲۰۰۳
اتحاد جمهوری خواهان؟

اتحاد جمهوری خواهان؟

رضا ناصحی

 

مدت هاست که سخن از اتحاد جمهوری خواهان می رود. از سال ها پيش در خارج کشور کوشش هايی در اين جهت صورت گرفته است. امروز با توجه به تحولات منطقه و نارضايی سراسری و عمومی مردم، به ويژه اکثريت عظيم جوانان و زنان ايران، از حکومت بيست و چهار ساله ی ملاها، توجه به آرايش نيروها شتابی دو چندان گرفته است. سندی که تحت عنوان «برای اتحاد جمهوری خواهان ايران» انتشار يافته است يکی از آخرين اين کوشش هاست. از آن جا که امضاء کنندگان بيانيه اين سند را برای «گفت و گو و بحث و تبادل نظر آشکار» انتشار داده اند، من نيز مايلم به عنوان يک جمهوری خواه در اين تبادل نظر شرکت کنم.

اين بيانيه در دو بخش تنظيم شده است. بخش دوم که به شرح «ديدگاه های» امضاء کنندگان پرداخته است، ده فرمانی ارائه می دهد که هيچ جمهوری خواهی نمی تواند با آن ها مخالف باشد گرچه می توان اين جا و آن جا در مورد تدقيق و روشن تر کردن مفاهيم مندرج در بيانيه (به عنوان مثال بند دوم و هفتم) ملاحظاتی داشت. اما اصل بحث در بخش نخست اين بيانيه است که پرسش بسيار پر اهميتی را پيش می کشد که پاسخ به آن، يک مسئله ی حياتی در جامعه ی امروز ايران است:

بحران اعتماد! يا بهتر بگوييم، بحران عدم اعتماد.

چرا مردم به احزاب سياسی و اصولا سياست و سياسيون بی اعتمادند؟ مردم با اميد و آرزوهای بسيار بارها اعتماد کردند، اما پاسخ مناسبی نگرفتند و سرخوردند. و نتيجه اين که بيست و چهار سال است که آخوند، از اين ستون به آن ستون، حکومت می کند و جهل و جنون و جنايت در هيأت نظام اسلامی هم چنان پا برجاست!

نگاه کنيد به دروغی که خمينی بود. حرف های او را در وصف آزادی و اين که آخوند به دنبال حاکميت سياسی نيست، به ياد آوريد! وعده های رفسنجانی را به ياد آوريد که حتا برخی از امضاء کنندگان اين ده فرمان را هم ذوق زده کرده بود! خاتمی که ديگر نور علی نور است! برخی از امضاء کنندگان، هنوز هم به کلی دست از او نشسته اند! برخی تا آن جا پيش رفتند که برای آمدن ايشان به عنوان نماينده نظام اسلامی به پاريس سر و دست می شکستند؛ و به جای اعتراض به حضور او، به رسم عرض خير مقدم ، کارت پستال رنگی مزين به شمايل ايشان چاپ و پخش کردند!

اما بی اعتمادی فقط از جانب مردم نيست. خود فعالان سياسی نيز به حرکت هايی که بدون هيچگونه تأمل و نگاه نقادانه به گذشته، هر از چندگاه، شکل می گيرد، بی اعتمادند. و يکی از موانع اصلی اتحاد جمهوری خواهان همين بی اعتمادی است. بيانيه اخير که به نيت اتحاد جمهوری خواهان انتشار يافته، نه تنها کمکی به رفع اين بی اعتمادی نمی کند، بلکه متأسفانه به آن دامن هم می زند.

مشکل وحدت جمهوری خواهان، رديف کردن يک سلسله اصول و ارزش به عنوان اصول اعتقادی نيست. از اين نوع بيانيه ها کم نداريم. کم و بيش همه ی آن ها يکسانند. مشکل، بی اعتمادی است. مشکل، فقدان صميميت است. مشکل عدم پای بندی به اين ارزش ها در عمل است. مشکل، شکاف عميقی است که ميان گفتار با کردار وجود دارد. برخی از امضاء کنندگان ده فرمان در تمامی اين دوران سياه بيست و چهار ساله ( با حفظ مواضع انتقادی !!!) در کار بده بستان با جناح هايی از حاکميت بوده اند. آزموده را آيا باز هم بايد آزمود؟ چگونه می شود اعتماد کرد؟ و چرا بايد اعتماد کرد؟ وقتی به بخش نخست بيانيه ی «اتحاد برای جمهوری خواهان ايران» نگاه می کنيم، به روشنی همان خطی را می بينيم که از ابتدای انقلاب اسلامی سايه به سايه ی آخوندها حرکت کرده است. از حمايت «امام ضد امپرياليست و طرفدار مستضعفان» تا تبليغ به سود «سردار سازندگی» و بالاخره حمايت فعال از آخوند خاتمی. برخی از امضاء کنندگان اين بيانيه هنوز قبل از پا گرفتن توهم خاتمی که شش سال بيشتر به ادامه ی حيات اين رژيم افزود، بيانيه دادند و آشکارا پذيرفتند که در چهارچوب قانون اساسی، در داخل کشور فعاليت کنند! (البته باز هم با حفظ مواضع انتقادی!!!). آيا همين خط سياسی، تحت عنوان «اتحاد جمهوری خواهان» در صدد آن است که نيروهای جمهوری خواه در خارج کشور را به عنوان پشت جبهه ی «اصلاح طلبان داخل» که مدت هاست از وقت اعلام ورشکستگی کردن شان گذشته است، بسيج کند؟

قلم فرسايی در باره ی «دستاوردهايی همچون بازنمايی تناقضات قانون اساسی» آن هم بعد از بيست و چهار سال تباه کاری و جنايت در حق مردم، از چه روست؟ تأکيد بر «ظرفيت های قانون اساسی»، که سند نقض حاکميت ملی است، چرا؟ و چه می توان گفت وقتی جمهوری خواهان ما نگران «جدال فرساينده ی بين جناح ها، عدم هماهنگی دستگاه ها و از دست رفتن اعتماد مردم » و «فرو ريختن اساس مشروعيت نظام» می شوند؟ موجوديت اين نظام چه ربطی به ايده های جمهوری خواهی دارد؟ با کدام يک از بندهای آن بيانيه خوانايی دارد اين؟ سخن از کدام مشروعيت است؟ رژيم اسلامی از همان روزی که به جای مجلس مؤسسان، آخوندها را به عنوان خبرگان جمع کرد تا حاکميت ملايان را، برای هميشه قانونی کند، مشروعيت خود را از دست داد.

جمهوری خواهی در نفی سلطنت خلاصه نمی شود. جمهوری خواه بودن يعنی هيچ مرجعی را صالح تر، بالاتر، و مشروع تر از مردم برای حاکميت سياسی ندانستن. يعنی پذيرفتن حق تعيين سرنوشت برای مردم. يعنی جانبدار حاکميت جمهور مردم بودن، صرف نظر از اين که مذهب شان، زبان و قوميت شان چه باشد. نمی توان جمهوری خواه بود و با حکومت ملاها از در آشتی در آمد. آن ها مردم را چون رمه ی گوسفند می بينند: چون سر به زير است، اطاعت می کند و چون مفيد است، نفع می رساند!

برخی از امضاء کنندگان اين بيانيه که به نظر می رسد نقش اصلی در تدوين آن داشته اند، بی آن که نگاهی نقاد و جمهوری خواهانه به گذشته ی خود داشته باشند، آشکارا به توجيه همراهی های خود با جناح های حکومت اسلامی پرداخته اند. وقتی از آن مدعی تاج و تخت خواسته می شود که جواب گوی کودتای پنجاه سال پيش و سياه کاری های سی - چهل سال پيش پدرش باشد، چطور می توان بر خطا کاری های خود، تا همين يک سال پيش، چشم پوشيد؟ هنوز مرکب اعلاميه های دعوت از ملت بيچاره و تشويق آن ها به شرکت در مضحکه ی «انتخابات شوراهای اسلامی»، خشک نشده است. به کجا چنين شتابان؟ اين جاست که می گوييم متأسفانه صميميتی در کار ديده نمی شود. اين روش ها حتا کسانی را هم که می خواهند اعتماد کنند، نا اميد می کند.

خير، نمی شود هر روز و به اقتضای زمان بر سر شاخی نشست و سرود من ام بلبل غزل خوان سر داد. نمی شود تابلوی جمهوری خواهی به دست گرفت و با کسانی که طی بيست و چهار سال گذشته، هر کدام به نوبت، ايران و ايرانی را به خاک سياه نشانده اند هم کاسه شد. در واقع، معنای سياسی بيانيه ی «برای اتحاد جمهوری خواهان» همين است: نيروهای پراکنده ی جمهوری خواهان خارج کشور در خدمت تقويت نيروهای درون کشور(؟) بسيج شوند تا «اقتدارگرايان را به تمکين و پذيرش مطالبات مردم وادار» سازند. و اين دقيقا ادامه ی همان کاری است که طی سال های گذشته برای بسيج مردم برای شرکت در رأی گيری هايی که به عنوان انتخابات برگزار می شد با هدف فشار بر «اقتدارگرايان» انجام می شد. و ديديم که نتيجه ای جز اين نداشت که در بيرون از ايران، در ميان دولت های غربی، مشروعيتی موقتی به اين نظام نامشروع به بخشد، و از اين طريق به بقای حاکميت روحانيت کمک کند!

واقعيت اين است که مطالبات مردم بسيار جلو تر از اين هاست. مردم اين نظام را حتا اگر کم رنگ ترين ملاتی هم از اسلام داشته باشد، نمی خواهند. عمر اين نظام به پايان رسيده و پشتک و وارو زدن ها و دگرديسی های درونی اش با و يا بدون کمک نيروهای سياسی بيرون از حاکميت، نجات اش نخواهد داد.

جمهوری خواهان واقعی، آزادی و مردمسالاری را پای هيچ مصلحت آنی و آتی قربانی نخواهند کرد و به بهانه ی تاکتيک و يا سياست، ارزش های اعتقادی خود را زير پای نخواهند نهاد. بر اين اساس، اتحاد جمهوری خواهان با هدف نفی تماميت نظام اسلامی، و بر پايه ی آزادی و مردمسالاری و جدايی کامل دين از دولت و تلقی از مذهب به عنوان امر خصوصی و وجدانی افراد، امکان پذير می شود. اتحاد جمهوری خواهان و فرا روييدن آن به عنوان يک حزب سياسی با تکيه بر جوانان و زنان ايران که اساسی ترين نيروی برچيدن نظام اسلامی به سود آزادی و حاکميت مردم اند، يعنی اکثريت عظيم مردم ايران، ضرورت حياتی دارد. و تأکيد کنيم که اين زمانی ميسر است که جمهوری خواهان پايبندی به اصول و ارزش های خود را در برابر هيچ مصلحتی، حتا برای به دست گرفتن قدرت سياسی، فراموش نکنند.

۲۰ مه ۲۰۰۳