سه شنبه ۳۰ ارديبهشت ۱۳۸۲ - ۲۰ مه ۲۰۰۳
اين روزنامه گزارش می دهد که سلطنت طلبان ايرانی در کنگره آمريکا نيز مخاطبانی يافته اند

منشور ۸۱ ،

 حرکتی فرصت طلبانه يا اقدامی ضروری!؟

شکوه ای دوستانه از آقای کامران دوانی

 

کتابها را رها کنيد و به بطن جامعه رجوع کنيد تا ببينيد که ارائه ی منشور ۸۱ يک ضرورت حقوقی برای تغيير اطلاعات نهادينه شده در جامعه است يا تلاش فرصت طلبانه عداه ای برای رسيدن به شهرت و نان و نوايی بی دردسر است؟

رهبران، گروه ها يا احزاب سياسی يا حتی خود مردم نيستند که شکل حکومت و محتوای آن را تعيين می کنند، بلکه اين اطلاعات نهادينه شده در جامعه است که تصميم نهايی را می گيرد.

رهبران و احزاب سياسی را اطلاعات نهادينه شده تعيين می کنند و ميزان موفقيت و شکست آنان نيز تابع همين اطلاعات نهادينه شده است.

 

جواد حسينی

 

جناب دوانی عزيز

با درود و سپاس به شما و هر آنکس که دل در گرو مهر به ايران و ايرانی دارد. بوسه ای صميمانه به دستان شما و هر آنکس که در جهت رشد درک جمعی ايرانيان از آزادی و حقوق بشر گام بر می دارد.

نوشته ی شما را تحت عنوان « پاسخ به " روانشناختی و فرهنگ همکاری و منشور۸۱» خطاب به آقای دکتر مسعود کريم نيا که در سايت محترم iran-chabar به تاريخ ۲۸ اردييهشت ۸۲ چاپ شده بود، خواندم. لذت بردم و استفاده کردم و از تلاش شما ممنونم. مطالبی نيز به نظرم رسيد که لازم دانستم با شما در ميان بگذارم. از اين جسارت پوزش می خواهم و اميدوارم که اشکالات آن را با راهنمايی استادانه ی خود بر طرف سازيد.

نوشته شما را به دو بخش تقسيم می کنم، يک بخش آن مستقيما به آقای دکتر مسعود کريم نيا مربوط می شود که از وارد شدن به آن خودداری می کنم و در مورد بخش ديگر آن که به اعتقاد اينجانب جنبه ی عمومی دارد، چند سطری می نويسم، مطالبی که در « » آمده متعلق به آقای کامران دوانی است و پاسخ اينجانب به دنبال آن می آيد.

« اولا من از اينکه ايشان و همفکرانشان خودشان را دکتر و مهندس خطاب ميکنند مشکل دارم به خاطر اينکه نه اين آقايان با اين القاب متولد شده اند و نه اينکه ما در اينجا کارهای تخصصی داريم تا به اين القاب احتياجی باشد... »

من با شما هم عقيده هستم که اصولا ذکر اين القاب در چنين زمينه های عمومی لزومی ندارد. از آنجائيکه جامعه ی ما بسيار مدرک گرا يا بهتر بگويم مدرک زده است، اين يک مشکل بزرگ فرهنگی است که بايد با آن برخورد ريشه ای شود. اما در شرائط فعلی که بسياری از افراد قبل از خواندن مقاله به اين تيترها توجه دارند، لازم به نظر می رسد. لذا خواهش من اين است که فعلا با توجه به مشکلات بزرگ اجتماعی و سياسی که درگير آن هستيم، اين چنين موارد کم اهميت تر را به آينده موکول کنيم.

« ... آقايان آمده اند چهار کلمه از قرارداد اجتماعی ژان ژاک روسو و چند کلمه از روح القوانين منتسکيو و چند تا از ولتر و حمورابی و کوروش را سرهم کرده و به عنوان برنامه مبارزه عرضه کرده اند. در حاليکه اين يک برنامه مبارزاتی نيست بلکه مجموعه ايست که بعد از قبضه قدرت توسط نيروهای مبارز، ميتواند در قوانين گنجانده شود و صد البته هر کسی که در ميدان مبارزه جهت تحقق دمکراسی است آنرا به عنوان اصول بديهی قبول دارد ...»

متاسفانه من با شما در اين زمينه کاملا محالفم. اجازه دهيد به سالهای ۵۷ و ۵۸ برگرديم. در آن زمان مشکل اساسی روشنفکران و نيروهای مبارز چه بود و چرا در يک حرکت سياسی مات و به دنبال آن در جامعه منزوی شدند؟ بگذاريد به جای هرگونه بحت و جدلهای ايدئولوژيک و فلسفی و سياسی به اصل مطلب بپردازيم. در يک جمله، اطلاعات نهادينه شده در جامعه دقيقا مخالف نظريه های روشنفکران بود. روشنفکران و مبارزان مطالبی را بيان می کردند که بدنه ی جامعه بويژه بخش پايين جامعه ی روشنفکری از درک ان عاجز بود و اصولا حاضر نبود به اين سخنان گوش دهد. روشنفکران با مردم در اصول اطلاعات نهادينه شده در جامعه مشکل داشتند و قبل از حل اين مشکل در مورد سرنگونی رژيم شاه به توافق پنهان رسيده بودند تا پس از قبضه ی قدرت به حل مشکل بپردازند. از هرکس که پرسيده می شد بعد از سقوط رژيم شاه، چه نوع حکومتی ايجاد خواهد شد؟ جواب می داد که فعلا جای اين حرفها نيست، بگذار شاه برود، هر کس که بيايد از او بهتر است.

روشنفکران و مبارزان تصور می کردند که پس از سقوط رژيم شاه، همه در جشن پيروزی کنار هم می نشينند و پس از نوشيدن شربت آزادی مدتی استراحت می کنند و آنگاه در جوی آرام هر کس نقطه نظرات خود را می گويد و ديگران بدون هيچگونه حب و بقض و فارغ از وابستگی طبقاتی و صنفی و ايدئولوژيک از ميان آنها بهترين برنامه ی سياسی و فرهنگی و اقتصادی و ... را انتحاب می کنند. آنگاه همه با آرامش خيال دنبال کارشان می روند و کشور گل و بلبل ايران بهشت روی زمين می شود. همگان ديدند و بهتر می دانند که چه شد.

غافل از آنکه اين رهبران، گروه ها يا احزاب سياسی يا حتی خود مردم نيستند که شکل حکومت و محتوای آن را تعيين می کنند، بلکه اين اطلاعات نهادينه شده در جامعه است که تصميم نهايی را می گيرد. حتی رهبران و احزاب سياسی را اطلاعات نهادينه شده تعيين می کنند و ميزان موفقيت و شکست آنان نيز تابع همين اطلاعات نهادينه شده است. تقريبا از سال ۵۵ به بعد بويژه پس از مرگ علی شريعنی بتدريج اطلاعات نهادينه شده در جامعه( بخش اعظم جامعه )، آزادی و استقلال را در قوانين اسلام، عدالت را در حکومت حضرت علی، مبارزه را در قيام امام حسين و رهبری را در شخص آيت الله خمينی می ديد. به عنوان مثال به مساله حقوق زنان در جمهوری اسلامی توجه کنيد، اطلاعات نهادينه شده در جامعه حتی در ذهنيت اکثريت زنان مدافع رفتار حکومت با آنان بود. اگر امروز برخی مطالب در سطح جامعه مطرح می شود و مدافعان بسياری دارد به دليل عملکرد و رفتار رژيم است که موجب تغييرات گسترده ای در اطلاعات نهادينه شده در جامعه شده است. بی توجهی به خواست واراده ی مرد، خشونت با اقشار جامعه و گروه ها و احزاب سياسی، ضرب و شتم زنان در خيابان به بهانه ی بد حجابی، دادگاههای چند دقيقه ای و اعدام دسته جمعی دگرانديشان، رانت خواريها و چپاول اموال عمومی و بسياری از مفاسد ديگر جنسی و اجتماعی توسط سردمداران حکومت يا وابستگان آنها که از ديد مردم مخفی نماند، زمينه تغيير اطلاعات نهادينه در جامعه را در مورد جمهوری اسلامی فراهم کرد. همين تغييرات اطلاعات نهادينه شده موجب شده که امروزه فلسفه ی اسلام و تشيع از طرف برخی روشنفکران و حتی توسط مردم عادی نيز با سئوالات زيادی رو به رو شود.

حال برگرديم به منشور ۸۱، اين درست که منشور چهار کلمه از قرارداد اجتماعی ژان ژاک روسو و چند کلمه از روح القوانين منتسکيو و چند تا از ولتر و حمورابی و کوروش تشکيل شده است، آيا اين اصول به عنوان اطلاعات در ذهنيت جامعه نهادينه شده است؟ هنوز در جامعه ی ايران خشونت جزو اطلاعات نهادينه شده محسوب می شود و همين اطلاعات نهادينه شده راه حل بسياری از مشکلات اقتصادی و اجتماعی را در شدت عمل می بيند. کم نيستند کسانی که می گويند با اعدام چند نفر گران فروش و محتکر و بساز و بفروش، مشکل اقتصادی جامعه حل می شود. لطفا به گروه های روشنفکری و اقتصاد دانان رجوع نکنيد، که ادعای مرا نقض کنيد، اگر وقت داريد به توده های پايين جامعه مراجعه کنيد و آمار بگيريد. هنوز هم کم نيستند کسانيکه راه حل مشکل اعتياد و فحشا را در يک جو غيرت مردانه می بينند. در اين اطلاعات نهادينه شده که متاسفانه هنوز هم قدرتمند است، سوزاندن چند نانوا در تنور، دريدن شکم چند زن خيابانی در ملاء عام، بريده شدن سر چند جوان معتاد به دست پدرشان، سيلی محکم شوهر يا برادر برصورت چند زن گستاح که دم از برابری حقوق زن و مرد می زنند و ... تمام مشکلات اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی ما را حل می کند.

جناب کامران عزيز، کتابها و نظريه های فلاسفه و متفکران را رها کنيد و به بطن جامعه رجوع کنيد تا ببينيم که پذيرش اصول منشور ۸۱ از طرف مردم يک ضرورت فرهنگی و حقوقی برای تغيير اطلاعات نهادينه شده در جامعه است يا تلاشی فرصت طلبانه توسط عده ای کم سواد برای رسيدن به شهرت و نان و نوايی بی دردسر است؟ در هر صورت در نظام آتی ايران شما يک رای داريد و آن جوان معتاد هم يک رای. آن خانم دکتر روانشناس يک رای دارد و آن دختر فراری و بيسواد هم يک رای و .. هر کدام يک دارند. متاسفانه در روابط اجتماعی تحت تاثير اطلاعات نهادينه شده گاهی مشاهده می شود که نظر و رای يکنفر قواد يا جاهل از آرای صدها استاد دانشگاه موثرتر است. اين امر نشان می دهد که تغيير اطلاعات نهادينه شده در جامعه بزرگترين و مهمترين و در عين حال مشکلترين بخش مبارزات سياسی است. به اعتقاد اينجانب نه تنها اصول منشور ۸۱ غير ضروری به نظر نمی رسد، بلکه از واجبات اوليه است.

همين که عده ای تلاش کردند تا يک سری اصول را در ارتباط با نياز جمعی جمع آوری و تدوين کنند و به عنوان يک منشور از ديگران کمک خواستند تا انها را به عنوان اطلاعات نهادينه شده در جامعه جا بياندازند، کار ارزشمندی است. پيشنهاد من به عنوان يک ايرانی اين است که به جای تخطئه ی آن تلاش کنيم تا جامعه در نفی خشونت و تبعيض حقوق آحاد مردم بکوشد. شکنجه و اعدام را نفی کنيم، انديشه ی تساوی حقوق زن و مرد را اشاعه دهيم، نه به دليل حمايت از زنان جامعه، بلکه برای حمايت از حقوق تمامی آحاد مردم. در هر صورت بايد اين اطلاعات در جامعه نهادينه شود که هر گونه تبعيض و تضييع حقوق اقشار جامعه بويژه زنان که نيمی از ملت می باشند، مخل آزادی و آرامش جامعه است. انتظار ندارم بفرماييد که به تساوی حقوق زن و مرد اعتقاد داريد، اصولا همانطور که در بالا اشاره شد، من و شما کاره ای نيستيم، بلکه اين اطلاعات نهادينه شده در جامعه است که تصميم نهايی را می گيرد. نقش روشنفکران در تشخيص لزوم تغييرات اطلاعات نهادينه و توليد يا انتقال اطلاعات مورد نياز جامعه خلاصه می شود. خوب اگر شما به اصول منشور ۸۱ اعتقاد داريد، يا اصول بهتری داريد، هرچند که تقريبا همه ی روشنفکران و مبارزان آن را می دانند، آن را به ديگران پيشنهاد کنيد تا حداقل آن را بخوانند تا مفاهيم آن به صورت اطلاعات نهادينه شده در جامعه در آيد.

يکی از اشتباهات مهم شما و برخی از روشنفکران در تکرار اصطلاحات ساخته شده توسط رژيم اسلامی است که در نهادينه شدن مفاهيم اين اصطلاحات موثر است. يکی از اين اصطلاحات « ذوب شدگان در ولايت فقيه » است که شما هم در نوشته ی خود آن را بکار برديد، چه خوب است به جای آن از اصطلاح « فرصت طلبان از ولايت فقيه » استفاده کنيم تا افراد ساده انديش تصور نکنند که همه ی اين افراد از روی ايمان و با خلوص نيت مدافع ولايت فقيه هستند.

«... به عقيده من خطرناکترين پيروان سياسی همانهائی هستند که اصلا متوجه نيستند که دارند در چه جهتی کشانده ميشوند. اين همين وضعيست که اکنون همه مان گرفتارش هستيم. مردم دنبال يک مشت سياسيکار که خودرا ادامه دهندگان راه مصدق معرفی کرده بودند، راه افتادند وآنها مردم را به چاه ويل آخوندی افکندند. حال که بعد از قريب ۲۵ سال مردم متوجه شده اند که به راه اشتباه کشانده شده بودند وآنها را فريب داده اند، ديگر حاضر نيستند تا باز آلت دست قرار گرفته و دوباره دنبال همان سياسيکاران راه بيافتند. »

اين فرمايش شما نيز ضمن تاييد نقش اطلاعات نهادينه شده در جامعه در تعيين سرنوشت يک ملت، تکرار همان دور تسلسل سياست تاريخ معاصر ايران است که بدون توجه به اهميت و نقش اطلاعات نهادينه شده در جامعه مطرح می شود. شما تصور می کنيد که جبهه ی ملی در مقابل اطلاعات قدرتمند نهادينه شده در ذهنيت جامعه در دوران و اوائل انقلاب چه می توانست بکند؟ اگر بفرماييد که نبايستی حمايت می کردند، در اينصورت حق با شما است. در اين حالت نيز بايد توجه داشت که مشکل يا اشتباه تنها مختص به جبهه ی ملی و نهضت آزادی نبود، بلکه تمام احزاب و گرو ها و روشنفکران جامعه دچار اين اشتباه شدند. تنها راه جلوگيری از تکرار اين اشتباه نيز تغيير اطلاعات نهادينه شده در جامعه است. حال برخی می گويند که قدرت را قبضه می کنيم و بعد اين تغييرات را ايجاد می کنيم و برخی ديگر اعتقاد دارند که پس از انتقال قدرت فرصتی نيست که اطلاعات نهادينه شده را تغيير داد و بايستی صبر کرد تا عملکرد رژيم زمينه ی اين تغييرات را ايجاد کند(مانند جمهوری اسلامی). اينجانب نظر دوم را قبول دارم بهمين دليل از منشور ۸۱ يا هر منشور ديگری که بتواند در جهت تغيير اين اطلاعات نهادينه شده موثر باشد، حمايت می کنم.

« .. به هر حال وقتی ملاحظه ميکنيم که بعداز نزديک به ۹ ماه که از انتشار منشور مورد اشاره گذشته است و با اينهمه تبليغاتی که برای آن به عمل آمده فقط حدود ۳۰۰ نفر آنرا امضاء کرده اند، مدافعان آن بايد متوجه بشوند که يک جای کار لنگ است. پس بهتر است تا آنها بجای حمله کردن به سايرين و ايراد اتهام نمودن، خود بروند و راه و رسم خط دادن برای مبارزه را بياموزند و اين کار ساده ای نخواهد بود.»

از ۲۲ بهمن ۸۱ تا ۲۸ اردييهشت ۸۲ دقيقا سه ماه و شش روز است. اگر در محاسبه اشتباه کرده ام، لطفا مرا راهنمايی کنيد، چون در حساب کمی ضعيف هستم. اما در مورد عدم استقبال از منشور، من هيچ جسارتی نسبت به کسانی که آن را نپذيرفته اند، نمی کنم. اما اعتقاد دارم که نهادينه کردن يکسری اطلاعات در اذهان ديگران نه تنها کار ساده ای نيست، بلکه مشکلترين بخش از مبارزات اجتماعی، سياسی و فرهنگی است. اميدورام اصول اين منشور نهادينه گردد تا بار ديگر جامعه شاهد شکنجه, دادگاههای چند دقيقه ای و تبعيض حقوق اقشار و طبقات مختلف اجتماعی بويژه ضرب و شتم زنان به بهانه ی بد حجابی يا با حجاب بودن آنان نباشد.

يکبار ديگر تقاضا دارم جسارت و اشتباهات اينجانب را با راهنماييهای استادانه و سازنده ی خود برطرف فرماييد.

سی ام اريبهشت هشتاد و دو

جواد حسينی