جمعه ۲۶ ارديبهشت ۱۳۸۲ – ۱۶ مه ۲۰۰۳
« از آنچه متنفريم تکبر است»

« از آنچه متنفريم تکبر است»

مصاحبه با ضيا الدين سردار

برگردان: سهراب اعظمی

هفته نامهء سياست، پنج شنبه ۱۳ اکتبر۲۰۰۳

 

----------------

اخيرا کتابی از ضياءالدين سردار در مصاحبه ای با مريل واين ديويس (MERRYL WYN DAVIES) با عنوان «چرا مردم دنيا از آمريکا متنفرند؟» توسط انتشارات CAYARD به چاپ رسيده است. مصاحبه ای که در زير می خوانيد پاسخ به پرسش هايی است که ارزکی مترف(ARZEKI METREC) در پی انتشار کتاب برای هفته نامه فرانسوی سياست تهيه کرده است.

* * * * *

* چه دلايلی باعث تنفر از آمريکا می شوند؟

ضياءالدين سردار: ما در نتيجه گيری کتاب « چرا مردم دنيا از آمريکا متنفرند؟» چهار دليل اصلی برآورد کرده ايم. نخستين دليل مربوط به امر هستی و وجودی (existentielle) است. ايالات متحده زندگی را برای ديگر ملت ها مشکل کرده است. به آن حد از توانائی رسيده است که می تواند اقتصاد جهان را بگونه ای سامان دهد که خودش بی وقفه ثروتمندتر شود، امری که مردم غير غربی جهان را به بدترين نوع فقر کشانده است. آمريکا بر FMI، بانک جهانی و OMC نظارت دارد. آمريکا غذای مردم جهان سوم را از دم دهانشان می قاپد. برای مردم جهان سوم وجود داشتن، حتی از نظر جسمی، سياسی و فرهنگی به يک معضل تبديل شده است. وآمريکا مسئول همه اين چيزهاست. همين به تنهائی می تواند دليلی برای نفرت باشد. دومين دليل امری است مربوط به نظم جهانی. ايالات متحده به يک فوق ابر قدرت تبديل شده است. ابر قدرتی که همه جا حضور دارد. هيچ اتفاقی در هيچ کجای جهان نمی افتد، بی آن که آمريکا در آن دخالت داشته باشد. هر اتفاقی، درهر کجای جهان می افتد، آمريکا درآن دست دارد. دست يافتن به صلح در خاورميانه، بدون آمريکا ناممکن است. بدون دخالت آمريکا ميان هند و پاکستان نمی تواند توافقی انجام گيرد. از آنجا که آمريکا بزرگترين قدرت جهانی است، اين تصور را القاء می کند که گويی قدرتی جهانگير و کيهانی است(cosmologique). برخورداری از يک چنين قدرتی، آمريکا را متکبر کرده است. آنچه که مردم از آن متنفرند، بيش از قدرت، تکبر آمريکاست. آنچه آزار دهنده است، اين است که آمريکا هر کاری، در هر کجا دلش می خواهد، بی توجه به بقيه مردم جهان انجام می دهد. سومين دليل، ناشی از کل موجوديت(anthologique) است. امری که به طبيعت و ماهيت موجود مربوط می شود. به تضاد ميان دو جنبه خير و شر در موجود. آمريکائی ها منطق متضادی را در روابط خود پياده می کنند. « تروريست ها» تجسم شر هستند و « محور شر». در نتيجه، گويا آمريکا به محور خير تعلق دارد و فقط او سمبول خير و نيکی است. اما ديگران، اگر[همچون آمريکا] تظاهر به خير بکنند، ليکن دست به شرارت بزنند از فضيلت اخلاقی برخوردار نيستند. چهارمين دليل مربوط می شود به کاربرد واژه ها و اصطلاحات (terminologie). آمريکا اين حق را برای خود قائل است که مقولات دموکراسی، عدالت، حقوق بشر، چند فرهنگی ( يا تکثر فرهنگی) را به زعم خود تعريف کند. تعيين کند که چه کسی « تروريست» است، چه کسی « بنيادگرا» و چه کسی مظهر«شر». همه دنيا هم، از جمله اروپا، بايد اين تعاريف را بپذيرند. ليکن اين تعاريف مسلما مغرضانه هستند. به عنوان مثال، حقوق بشر بنا بر منافع سياست خارجی آمريکا تعريف می شود که معنای دوگانه ای را ارائه می دهد. از يکسو القاء می کنند که احترام به حقوق بشر امری است مربوط به ساير کشورها و آمريکا نياز به آن ندارد، از سوی ديگر، کشورهای در حال توسعه بايد سياست های اقتصادی آمريکا را بفهمند، حتی به قيمت زيان رساندن به حقوق بشر.

* « نشانه های بيماری همبرگر» مفهومی که از طريق آن صادرات آمريکا را توضيح داده ايد، چه نوع چيزيست؟

ضياءالدين سردار: همبرگر نمايانگر کل يک مجموعه است. آن را همچون يک « کل» می خريد و همچون يک « کل» می خوريد. می توانيد، خيار شورها، گوجه فرنگی يا برگ های کاهوی آن را کنار بگذاريد، اما نمی توانيد منکر آن شويد که همه را يک جا و با هم خريده ايد و يک جا می خوريد. اعمال و نفوذ آمريکا هم شبيه همبرگر است. از هر راهی که بقيه کشورهای کره زمين با آمريکا سر و کار پيدا کنند، با يک منطق روبرو می شوند. اين راه ها می توانند به هم وابسته باشند، سياست داخلی و خارجی، عمليات جنگی، فعاليت سرويس های اطلاعاتی، رسانه ها، فرآورده های فرهنگی، توليدات مصرفی، روش زندگی، نهادهای خدماتی و سازمان های غير دولتی و آموزشی، همه و همه جزئی از واقعيت ملموس همبرگر هستند که امروز در همه جهان، همچون چکيده سمبول آمريکا شناخته شده است. آمريکا مثل همبرگر از چندين مواد مختلف تشکيل شده، ولی اين مواد فقط به درد آن می خورند که بزرگترين دولت (tat) جهان را بسازند.

* شما می گوئيد که جامعه آمريکا از آنچه در جهان می گذرد بی اطلاع است. اين بی خبری را هم تناقض (PARADOXE) « نادانی که خوب آموخته شده» ناميده ايد.

ضياءالدين سردار: برای مردم آمريکا دو يا سه نحوه اطلاع يابی وجود دارد. به عنوان مثال، تحصيل کرده های دانشگاهی، فقط در باره کشور خودشان آموخته اند. بسيار کم در باره آنچه در بقيه جهان می گذرد، می دانند. تنها چيزی که آمريکائی ها از جهان می دانند، مربوط می شود به سياست خارجی ايالات متحده. فقط ايالات متحده است که جام جهانی بيس بال( base- ball) ترتيب می دهد، در حالی که در هيچ کجای جهان بازی بيس بال وجود ندارد! در مورد اخبار جهان هم همين قضيه صادق است. بهترين راه برای دانستن آنچه در بقيه جاها می گذرد، ديدن فيلم های آنهاست، شنيدن موسيقی آنهاست، توجه به تاريخ و فرهنگ آنهاست. اما در ايالات متحده، فقط فيلم های آمريکايی ديده می شود و نه فيلم خارجی. فقط موسيقی آمريکائی شنيده می شود و نه موسيقی خارجی. در عوض، برای آمريکائی ها عجيب است، اگر ديگر کشورها سينما و موسيقی آمريکائی را نشناسند. « نادانی و بی خبری خوب آموخته شده» همين شناخت غلط ، بی جا و بی ربطی است که آمريکائی ها از بقيه جهان، از مردمان، از ايده ها، از تمدن ها، از مذاهب، از تاريخ ها دارند و پايبندی لجوجانه به اين شناخت است. در صورتی که امکان و وسيله بازنگری به آن را در اختيار دارند. رسانه های آمريکائی توانائی آن را دارند که راه را بر فهم مردم و ورود ايده های بقيه دنيا بگيرند، قطع رابطه با جهان بيرون، خود محور بينی و نادانی و بی خبری، يعنی همان مشکل اساسی ديگر کشورها در روابط با آمريکا، را تقويت کنند.

* سوء قصد ۱۱ سپتامبر، آيا يک « blowback» ( پژواک ضربه) است؟

ضياءالدين سردار: اصطلاح « پژواک ضربه» را سيا (CIA) در سال های ۱۹۵۰ به کار برد، برای توضيح عواقب پيش بينی نشده عمليات مخفی و غير رسمی ايالات متحده. برای نخستين بار اين اصطلاح در مورد کودتای CIA عليه محمد مصدق، نخست وزير ايران استفاده شد. آمريکا که بيش از اندازه در مسائل جهان دخالت می کند، در واقع در معرض « پژواک ضربه» های خود قرار می گيرد. ۱۱ سپتامبر می تواند در شمار اين ضربه ها به حساب آيد.

* از ۱۱ سپتامبر به بعد چه چيزی در ارتباط با آمريکا تغيير کرده؟

ضياءالدين سردار: برنامه های هسته ای(nuclaire) ايالات متحده، به ويژه جنگ ستاره ها هرگز با چنين مخالفت شديدی روبرو نبوده است. امتناع واشنگتن از امضای توافق کيوتو، از ۱۱ سپتامبر به بعد بسيار تکان دهنده تر به نظر می رسد. در اين اواخر، غيبت رئيس جمهور بوش در جلسه ژوهانسبورگ يا تهديد به حمله عليه عراق گرايش ضد آمريکايی را تشديد کرده. گرايشی که ناشی از مجموعه اتفاق های پيش از ۱۱ سپتامبر می شود.

* شما همچنين می گوئيد که دشوارترين موضوعی که در آمريکا بتوان در باره آن بحث کرد، همانا ايده [ماهيت] خود آمريکاست.

ضياءالدين سردار: آمريکا نشان داده که ناتوان از انديشيدن در باره خويش و لزوم احتمالی بهبود بخشيدن به روابط خويش با جهان است. آمريکا در باره خود، تاريخ خود، شيوه استفاده و سوء استفاده از قدرتش، درباره عواقب شيوه زندگی خود و ثروت خود، در باره رابطه ميان کيفيت زندگی و معيارها، ميان ايده آل ها و پياده کردن در کل جمعيت نمی انديشد. اين نبود تأمل و انديشه، خشم، بی علاقگی، دشمنی، حتی نفرت در ورای مرزهای آمريکا را تقويت کرده است.

* با اين همه و به رغم آن، شما می گوئيد که نسبت به آمريکائی ها نفرت وجود ندارد.

ضياءالدين سردار: هيچ کس از آمريکائی ها نفرت ندارد. بلکه آمريکا همچون يک واحد سياسی که مشخصه آن خشونت سرکوبگرانه، معيار دوگانه، سماجت بر سر منافعش تنفرانگيز است.