ملاها در تنگنای حضور آمريکا
(ماهنامه اکسپانسيون (lExpansion)، شمار ۶۷۵، پاريس، مه ۲۰۰۳ . ترجمه و تلخيص: شيدا نبوی)
* حضور
نيروهای نظامی آمريکا در مرزهای ايران، باعث تشديد مبارزه ميان اصلاح طلبان و
محافظه کاران شده است.
* به يمن بالا رفتن بهای نفت، اقتصاد ايران در سال
۲۰۰۲ رشدی معادل هشت درصد داشت. اما همچون همه اقتصادهای تک محصولی، موقعيت شکننده
ای داشت. ايرانيان دومين منبع گاز جهان را در اختيار دارند، و دومين توليدکننده
اوپک هستند. درآمد طلای سياه ۶۰ درصد بودجه و ۸۰ درصد صادرات را تأمين می کند،
اما، توليد ناخالص ملی ايران (۱۱۳ ميليارد دلار) از دو سوم توليد کشوری مثل
دانمارک تجاوز نمی کند.
------------------------
ماهنامه اکسپانسيون، در شماره اخير خود
بيست صفحه را به جنگ عراق و پيامدهای آن اختصاص داده است. از جمله اين مطالب،
گزارش (ايو ميشل) فرستاده مخصوص اين مجله به ايران است که شمايی از اوضاع امروز
ايران را به دست می دهد. ايو ميشل در فروردين و همزمان با نوروز در ايران بوده
است:
-----------------------
نگاه عبوس و سرسخت خمينی هيچگاه از نظر دور نمی
شود. کافی است در خيابانهای پر جنب و جوش و راهبندانهای تهران، نگاه را به اطراف
چرخاند تا چهرهء "رهبر" متوفای انقلاب را ديد. رنگها شايد کمی پوسته
پوسته شده باشد ولی تابلوهای عظيم چهر او همچنان "زينت بخش" بسياری از
چهارراههای اين شهر بی در و دروازه است. اما، يک چهرهء ديگر نيز در چهارگوشهء شهر
نگاهها را به خود می کشد، چهره ای خندان؛ عکسهای هنرپيشهء معروف امروز ايران هديه
تهرانی که همگان را به ديدن فيلم تازهء خود دعوت می کند. فيلمی که استحالهء يک
تاجر مذهبی به خاطر عشق به يک دختر امروزی و غيرمذهبی را نشان می دهد و البته با
استفبال زيادی هم مواجه شده است.
نويسنده، بعد از توصيفی از رفتار اجتماعی و وضعيت
جوانان ايرانی و استقبال آنها از سينما، کافه و رستوران، می نويسد: عمليات انگليسی
آمريکايی در عراق، ايران را در مقابل دو مشکل قرار داد: اول، از نظر سياسی، يعنی
جايگزينی يک رژيم لائيک و اندکی دموکرات در عراق؛ تنها کشور مسلمان بعد از ايران
که شيعيان در آنجا اکثريت دارند. و ديگر، مشکل اقتصادی. چرا که پول نفت ايران که
نيمی از درآمد دولت را تضمين می کند، با به بازار آمدن مجدد ذخيره های نفتی عراق
به طور قطع کاهش می يابد. و اين فشار، مشکلات پنهان ديگری را هم رو می کند؛ از آن
ميان و، بويژه، عدم کارآئی اين اقتصاد دولتی شده و وابسته به درآمد نفت در
پاسخگويی به مشکل انفجار جمعيت است: شصت و هشت ميليون نفر؛ جمعيتی که از ابتدای
انقلاب تا بحال دو برابر شده است. و نيمی از اين جمعيت زير سی سال دارند. روشن است
که چنين درآمدی نمی تواند پاسخگوی احتياجات چنين کشوری باشد. هر سال، قريب هشتصد
هزار جوان وارد بازار کار می شوند، و از آنطرف هم، نرخ واقعی بيکاری که رسما
دوازده درصد اعلام شده، به بيست درصد رسيده است. برای غلبه بر اين مشکلات، اين
کشور الزاما بايد درهای خود را به روی جهان بگشايد، بخصوص به روی سرمايه های
خارجی. پرويز عقيلی، مدير اولين بانک خصوصی ايران به نام (کار آفرين) معتقد است که
"ايجاد کار برای جوانان مستلزم اينست که حکومت درهای خود را به روی سرمايه ها
و نيز کاردانی خارجيها بگشايد". اما، آنطور که موسی غنی نژاد اقتصاددان
ايرانی می گويد؛ "اين ليبراليزاسيون با مقاومت غيرعلنی آنهايی روبرو می شود
که در عرصهء ادارهء اقتصاد مملکت حضور دارند و در برابر چنين رقابتی بازنده خواهند
بود. چنين رفرمی نيازمند خواست و ارادهء محکم سياسی است، چيزی که امروز وجود ندارد".
نويسنده در تشريح وضع اقتصادی ايران، به يکی دو
نکته اشاره می کند، از جمله اينکه در ايران فقط چهار بانک کوچک و چهار شرکت بيمه
خصوصی وجود دارد. سرمايه گذاری خارجی در کشوری به بزرگی ايران، فقط ۳۰۰ ميليون
دلار است، به قول يک اقتصاددان ايرانی "چيزی معادل هزينه ساختن يک کارخانه
پتروشيمی"!
گزارشگر در تأئيد تأثيرات جنگ، و در حال حاضر جنگ
عراق بر اقتصاد ايران به حرفهای يک فروشنده پارچه در بازار تهران اشاره می کند که
می گويد "هم اينک، به خاطر مسايل و اغتشاشات موجود در خليج فارس، محصولات
وارداتی بسيار کم شده است".
نشانه های بسياری حکايت از اين می کند که ايران
برای بيرون کشيدن خود از انزوای طولانی تحميلی بعد از انقلاب اسلامی و جنگ هشت
ساله با عراق با چه دشواريهايی روبروست. تنها بيست سال بعد از انقلاب، در ۱۹۹۹ بود
که يکی از دولتمردان ايرانی، خاتمی، رئيس جمهور ايران، در اروپا ايتاليا و فرانسه
پذيرفته شد.
آثار اين انزوا در خيابانهای تهران هم نمايان است.
در اين شهر که بين هشت تا ده ميليون جمعيت دارد، تقريبا به هيچ مسافر و توريست
غربی برخورد نمی کنيم. و مسافرين عبوری بطور قطع و يقين در برابر پرسشهايی از اين
قبيل قرار می گيرند که: "آنجا درباره ما چه می گويند؟ زنهای اروپايی چطور
زندگی می کنند؟" و ...
نشانه ديگر اين انزوا اينست که اين تهران بسيار
مدرن، يکی از نادر پايتختهای جهان است که هنوز کارتهای اعتباری بانکی در آن رايج
نيست. استفاده از انترنت رواج دارد ولی هنوز بسيار محدود است (تقريبا دو ميليون
نفر). اما به هر حال يک تغيير فضا حس می شود. به گفتهء مدير اولين کارخانه آب
معدنی در ايران که بعد از مدتی تبعيد به ايران بازگشته و کارخانهء خود را داير
کرده است، حالا ديگر "حاکمان ايران از اين نظريه که <ما به تنهايی همه کار
می توانيم بکنيم>، رسيده اند به اين که <ما به شما احتياج داريم>".
و مسئله اينست که ايران ناچار از تن دادن به اين
تغييرات گريزناپذير، در معرض خطرات ناشی از اغتشاشات و آشوبهای منتج از جنگ در
عراق نيز قرار دارد. با فروريختن اتحاد شوروی، شکست طالبان در افغانستان، و اينک،
سقوط صدام حسين، حلقه آمريکا مدام در اطراف مرزهای ايران تنگتر می شود. طبيعی است
اگر واشنگتن که ايران را در فرمول معروف خود، جزو کشورهای "محور شر"
قرار داده بود، از وضع موجود در اين کشور راضی نياشد. مضافا به اينکه ايالات متحد،
مثل بسياری از کشورهای ديگر غربی، نگران تمايلات اتمی ايران است.
در اين که اين عوامل است که تهران را به سمت
تغييرات سوق می دهد، هيچکس شک ندارد، ترديد در اينست که آيا اين ترجمان يک بحران
است يا گشايشی است در سياستهای حکومت. يک بانکدار ايرانی می گويد "ايران قادر
نيست بار ديگر هزينه مقابله با آمريکا را بپردازد. رژيم ناچار است در برابر اين
وقايع واکنش نشان دهد، مجبور است در جهت مثبت حرکت کند".
در حال حاضر، احتياط همه جا حاکم است. احساسات ضد
آمريکايی تقويت می شود. اما، حکومت تهران با اتخاذ سياست "بيطرفی فعال"
در جنگ عراق، خود را در دنيای مسلمان منفرد کرده است.
گزارشگر، بعد از توصيف کوتاهی از احساسات مردم
ايران نسبت به صدام، می نويسد: با وجود اين که تلويزيون "بسيار رسمی"
ايران، در نشان دادن صحنه های استقبال از ورود سربازان آمريکايی به بغداد احتياط
فراوان به خرج داد، در ايران هيچکس برای رفتن صدام حسين ناراحت نشد. بی ترديد
ايرانيها، بعد از عراقيها، بيش از همه از ديکتاتوری صدام رنج برده اند. جنگی که
صدام به مدت هشت سال، بعد از انقلاب اسلامی به ايران تحميل کرد صدها هزار کشته و
مجروح بجا گذاشت. آثار اين جنگ هنوز در همه جای تهران به وضوح ديده می شود، بسياری
از خيابانها نام "شهيدان" اين جنگ را بر خود دارد و ديوارهای بيشماری با
تصاوير آنها نقاشی شده است.
در اينجا، گزارشگر مجله اندکی هم از شهر قم و فضای
آن می نويسد: فردای رسيدن سربازان انگليسی آمريکايی به بغداد، فضای شادمانه ای بر
خيابانهای قم "واتيکان" ايران حاکم نبود. در صد کيلومتری جنوب پايتخت،
خود را در دنيای ديگری حس می کنيم. "ملا" و مسجد، که در تهران کمتر به
چشم می خورد، اينجا در همه جا حضور دارد. در قم، مرکز روحانيت ايران، چهارصد هزار
طلبه حضور دارند. در خيابانهای اين شهر غيرممکن است بتوان زنی را ديد که سرتا پا
در چادر سياه پوشيده نباشد، بسياری شان، حتی چهره خود را نيز می پوشانند. در
ويترينهای شهر مقدس قم، مانکن زن وجود ندارد. بلند گوی حرم "حضرت فاطمه"
برای هزاران زائری که در آنجا به زيارت مشغولند، مرتب وعظ و خطابه پخش می کند و در
آن موقع که ما در آنجا بوديم، يکی از موعظه ها اين بود که "صدام، بوش، بلر و
شارون، از خداوند پيروی نمی کنند، تمام آنها که از دين پيغمير پيروی نکنند مجازات
می شوند، آنها فرزندان دو جنسی (bisexuel) خواهند داشت"!. در قم، چهره رئيس جمهور اصلاح طلب، خاتمی،
در ميان تصاوير رسمی ديگر رهبران ، در خيابانها ديده نمی شود،
گزارشگر اکسپانسيون، سپس به توضيح رفتار اجتماعی
ايرانيان و تناقض آن با خواست و ارادهء حکومت مذهبی، بخصوص در تهران، می پردازد و
آنرا با ديگر کشورهای منطقه مثل کشورهای خليج، عراق، سوريه و تونس مقايسه می کند؛
اينکه ايرانيها اجتماعی ترند، زنها کار می کنند، رانندگی می کنند، دختران و پسران
جوان دست در دست در خيابانها قدم می زنند. و کلا اختلاط زنان و مردان، با هيچيک از
کشورهای همسايه قابل مقايسه نيست. او می گويد ديدن اين وضع برای کسی که از کشورهای
خليج به تهران می آيد حيرت انگيز است. برای يک توريست عرب فاشگويی ايرانيان و
اينکه حرف خود را می زنند، و عقايد سياسی مختلف دارند، تعجب آور است. با اينکه
جامعه بسيار تحت کنترل است با اينهمه، مردم به هر حال و به هر شکل، حرفشان را می
زنند و صدای خود را به گوشها می رسانند و اينها در عراق يا سوريه و تونس و يا
کشورهای ديگر منطقه ديده نمی شود. در عين حال، در مقابل اين زنان آراسته که
روسريهای رنگارنگ خود را به انواع مختلف می بندند و جوانانی که با موهای دم اسبی
در شهر می گردند، کسانی هم هستند که از داشتن "حجاب اسلامی" راضی اند.
خانم ۲۷ ساله ای که از آرامگاه خمينی خارج می شود و تنها بينی و چشمهايش از چادر
بيرون است، می گويد "به لطف خمينی، حالا حجاب اسلامی رايج شده و با اين حجاب،
زنها امنيت بيشتری حس می کنند".
گزارشگر اضافه می کند که: با وجود کنترل مدام و
فشارهای حکومت و تنبيه و مجازات "خاطيان"، زنان شيک و آرايش کرده و
مردان مرتب و خوشپوش در کافه های لوکس کنار هم می نشينند و راحت و بی دغدغه راجع
به همه چيز حرف می زنند. او از قول يکی از اين جوانان می نويسد "جوانان در
اين سيستم بزرگ شده اند. می دانند چگونه اين فشارها را دور بزنند. آنها بسيار
زيادند و حکومت مجبور است يا خود را تطبيق بدهد و يا چشمهايش را ببندد".
حميدرضا ترقی، مرد شماره ۲ جنبش بانفوذ "جمعيت مؤتلفه اسلامی" و نزديک
به "رهبر"، می گويد "مردم آزادند که در زندگی خصوصی و يا هر جای
ديگری، هر کاری می خواهند بکنند، مشروط به اينکه رفتارشان تحريک کننده نباشد و بی
حرمتی هم نکنند"! هم او می گويد "اصلاح طلبان پس از شش سال شرکت در
حکومت، مأيوس و سرخورده شده اند. حالا ديگر ما بايد به دنبال راه آشتی بين نظرات و
ايده های جوانان با نظرات و ايده های انقلاب اسلامی باشيم".
اکسپانسيون در بخش ديگری از گزارش خود می نويسد:
اين فشارهای روزانه، به نوعی روحيه يأس و سرخوردگی را حاکم کرده است؛ خستگی و بی
تفاوتی در مقابل رژيمی اين همه سختگير و در عين حال فاسد. تغييرات ناچيز بعد از
انتخاب خاتمی در ۱۹۹۷ عامل ديگر اين نااميدی است. شش سال است اصلاح طلبان در حکومت
هستند ولی به واقع در اداره کشور نقشی ندارند. محافظه کاران اهرمهای اصلی قدرت را
در دست دارند: ارتش، دستگاه قضايی و پليس. البته، در فوريه گذشته، در انتخابات
شوراها مردم واکنش نشان دادند: ۶۱ درصد، آنهم فقط در تهران، در انتخابات شرکت
نکردند!
يک دختر جوان روزنامه نگار می گويد "ما ديگر
به هيچکس اعتماد نداريم. تنها اميد ما اينست که بعد از عراق، آمريکاييها بيايند و
ما را از شر ملاها خلاص کنند! ما خودمان برای اين کار ضعيفيم. کمترين اعتراضی در
گلو خفه می شود". و دختر جوان ديگری می گويد: "هرچه آمريکاييها بيشتر و
طولانيتر در منطقه بمانند، بيشتر به نفع ماست!" ولی، کسرا نوری، روزنامه نگار
طرفدار اصلاحات و سردبير روزنامه ايران، هنوز اميدوار است. او هنوز باور دارد به
اين که اين رژيم قادر است از درون اصلاح شود. او اصرار دارد که از زمان روی کار
امدن خاتمی تغييرات اساسی ايجاد شده و "برای اولين بار در تاريخ ما، مردم می
توانند از حکومت انتقاد کنند". البته انتقادی که عواقب سختی دارد و او خود
نمونه آنست: از سال ۱۹۹۷ تا بحال در هشت روزنامه کار کرده، هفت روزنامه قبلی همگی
تعطيل شده اند!. ظريفی می گويد: "واقعيت اينست که در ايران آزادی بيان هست،
آزادی بعد از بيان نيست"!
حميدرضا جلايی پور، روشنفکر مسلمان طرفدار
اصلاحات، همانطور که تسبيح خود را می چرخاند می گويد: "يک انقلاب، بس است!
اين مملکت ديگر تمايلی به تغييرات خشونت آميز ندارد. ما چاره ای نداريم جز تعقيب
سياست گام به گام. ما امروز در يک "شبه دموکراسی" زندگی می کنيم،
اميدواريم به يک دموکراسی متوسط برسيم".
گزارشگر در پايان مقاله می نويسد: هر سال، دويست
هزار جوان که در اميد و در انتظار اين تغييرات بودند، در صدد ترک کشورشان هستند تا
آينده بهتر را در نقاط ديگری جستجو کنند. برای بسياری، <بهار تهران> که با
انتخاب خاتمی در ۱۹۹۷ شروع شد امروز خاتمه يافته است. يک ناظر سياسی می گويد
"اين شرايط، يخبندانی را که با بهار ديگری همراه بود به خاطر می آورد؛
<بهار پراگ!>. ايران امروز، وارد دوره تاريخی "برژنفی" می
شود".