شنبه ۲۰ ارديبهشت ۱۳۸۲ - ۱۰ مه ۲۰۰۳
ملاحظاتی در مورد

ملاحظاتی در مورد

فرهنگ «قدرت»

حميدداديزاده

 

 

در ضميمه رساله فرهنگ سخن کوتاهی خواهيم داشت در مقوله فرهنگ و نشانههای قدرت در ايران که به عنوان دقالباب خدمت خوانندگان عزيز و مهربان عرضه میشود.

 

... آيا اين زندان بزرگ (کاخ حرمسرا) صحنههای رشک و رقابت و فساد اخلاق را ديده که درب آن هميشه بايد بروی اين جمعيت زنان بدبخت, که به خصوص برای ارضای شهوت شاه در آن جا درهم ريختهاند, بسته باشد؟...

(مادام ژان ديو لافوا)

از مقدمه کتاب «فتحعليشاه قاجار, سقوط در کام استعمار) پناهی سمنانی, چ دوم, ۶۷۳۱

 

 

فرهنگ «قدرت»

در ادامه بازخوانی فرهنگ و کاوش در اجزای تشکيل دهنده آن به مقوله فرهنگ قدرت میرسيم, در هر جامعه و دياری فرهنگ ويژهای وجود دارد که جنبه تاريخی دارد و آن هم در برگيرنده نمادها, سمبلها, نشانهها و ارزشهايی است که دستگاه قدرت طی دههها و سدهها پديد آورده و تداوم بخشيده است. نشانهها و ارزشهايی که در طی قرون توسط حاکمان و ارباب قدرت محافظت شده و به نسل بعدی قدرتمداران رسيده است.

در قرهنگ عامه معمولا گفته میشود که قدرت فساد میآورد. اما آنچه که از بازخوانی فرهنگ قدرت در ايران به دست میآيد اين است که صاحبان قدرت با پديد آوردن برج عاجی برای خود تلاش کردهاند که همچنان رابطه خود و دستگاه هزار نفری قدرت را با مردم قطع کنند تا نوعی هيبت, جلال, عظمت و شکستناپذيری در روح و روان مردم پديد آورند. همين پديده قطع ارتباط مردم با دستگاه حاکمه, به نوعی به قطع ارتباط مردم با مردم, مردم با انديشهورزان و صاحبان قلم نيز میرسد. دليل بارز اين خصيصه فرهنگی قدرت, بیخبر نگه داشتن مردم از رويدادهای درون «دستگاه قدرت» و در نتيجه حفظ کيان اقتدار بوده است. میگويند قدرت چشم را کور میکند و فرهنگ خاص سيستم قدرت هالهای در دور قدرتگران ايجاد میکند که اين هاله از سلسلهای به سلسلهای, از تباری به تباری, از خانوادهای به خانوادهای منتقل می شود, بیآنکه مردم از ساختار آن, از عملکرد آن و از شکلگيری آن خبری داشته باشند.

در بازخوانی فرهنگ ايران, به جهت قدمت تاريخی, در میيابيم که قدرتمداران جهت تحکيم و تثبيت حاکميت خويش تلاش کردهاند به فرهنگ قدرت و اجزای تشکيل دهنده آن رنگ مقدس بدهند, هالهای از ظواهر فريبنده دور آن بکشند, بار ملی و اضطراب وزن و اعتمادی به آن بدهند و در اذهان مردم و روانشناسی تودهها اين ذهنيت را پديد آورند که حافظ اين قدرت ذات متعالیلی است. اين قدرت نوعی مائده آسمانی است و متاعی است گرانبها و برگزيده در دست نخبگان و از ما بهتران و نگهدارنده آن دست غيب دارد. درست به همين دليل بوده است که در بررسی فرهنگ قدرت و شکافتن مفاهيم اجزای آن در ايران به مضمون موروثی بودن آن پیمیبريم, زمانی اين قدرت موروثی اعلام میشود و فرهنگ عميق و ريشهداری در ميان مردم که در حالت قطع ارتباط و بیخبری از درون اين مارپيچ قدرت به سر میبرند اين انديشه رايج میگردد که قدرت موروثی است و حافظ آن دست غيب است و هيچ گونه پرسشی در اين عرصه وجود ندارد و ضربالمثل موجود «شاهينان شاهليق ايلهماق اولاز» به آذربايجانی يعنی «با شاه نمیتوان درافتاد». همين فرهنگ و همين انديشه قدرت که به موروثی بودن دلالت دارد مربوط میشود. اين برداشت به شکلی در مطلق بودن قدرت در هيات تئوکراسی و فقاهت نيز, وجود دارد که فرهنگ اصلی آن از هديه يا عطيه آسمانی بودن قدرت ناشی میشود. اين فرهنگ بر آن است که بر مردم اثبات کند که «دست نگه داريد, اينجا جای سوال نيست و اين قدرت فائقه, ملک مطلق نخبگان ويژه است و مردم در اين عرصه صلاحيت ورود و پرسش ندارند!

بازخوانی فرهنگ ايران در حيطه قدرت نشان میدهد که اين سمبلها و نمادها و نورمها قرنها به طور ثابت از سلسلهای به سلسله ديگر منتقل شده است. مفاهيم دربرگيرنده اين قدرت و اين فرهنگ قدرت را میتوان به طور چکيده چنين خلاصه کرد:

-محروم کردن مردم از مشارکت در امور جامعه

-قطع ارتباط مردم با درون هزارتوی قدرت و بیخبر نگه داشتن آنها

- قطع ارتباط مردم با يکديگر از طريقی اعمال سانسور شديد انديشه

-سرکوب مخالفان به طور شديد

-نسبت دادن مخالفان به بيگانگان

-واديناو وا اسلاما سردادن و مخالفان را به بددينی متهم کردن

-مساله امنيت ملی و منافع ملی را عمده کردن و مخالفان را به براندازی متهم کردن

درک اين نکته به هوش و ذکاوت زيادی نياز ندارد و نه معمايی در کار است. تنها اندکی به تامل و تحقيق نياز است. تنها نگرش به سالهای طولانی حاکميت سلسلههای شاهان و اميران و فقيهان اين اصل را اثبات میکند که فرهنگ قدرت در جوامع بسته با قطع ارتباط مردم با حاکميت و با محروم کردن آنان از آگاهیهای اجتماعی و مشارکت آنها در تعيين سرنوشت خويش توانسته است اين چنين طولانی عمل کند. نگاهی سريع به فرهنگ چند سده اخير در ايران اين نکته را برملا می کند. خاندان صفوی ۲۴۰ سال بر ايران حکمرانی کردند. انتقال قدرت در اين خاندان با بيرحمی, توطئه و خونريزی تمام عملی شد. نوبت به قاجارها رسيد. فرهنگ قدرت همان است اما شکل و محتوای آن رنگ ديگری دارد. خون آشامی, بيرحمی, فساد, توطئه, برادرکشی زنبارگی و کشتار مردم. در فرهنگ شناسان از لابلای صفحات تاريخ و از مطالعه زندگی و روانشناسی مردم در اين دوران اشاراتی به وضع زندگی زنان و کودکان دارند. فرهنگ در اين دورانها رنگ انسانی و مردمی ندارد, چرا که همه فعاليتها و تلاشهای دستگاه قدرت صرف نگهداری وضع موجود کحکگڤ فگع سرکوب مخالفان و نيز فتوحات و لشکرکشیها و از سويی مقابله با توطئههای شاهزادگان و اميران, درون هزارتوی قدرت و دستگاه عريض و طويل و فاسد بوروکراسی است. برای اينکه با فرهنگ حاکمان در عرصه قدرت آشنا شويم بهتر است از اسناد تاريخی, از زبان مورخين همان عصر سخن بگوييم. روشن است که با همچو قدرتهايی جامعه نه تنها رشد نمیکند, بلکه واپس میماند. از اينجاست که بازنگری فرهنگ و قرائت اجزای مختلف آن ضروری است. به برخورد حاکمان قاجار به زنان توجه کنيم:

... شبی شش نفر (از زنان) مرسوم بود که در سر خدمت کشيک به نوبت می آمدند. دو نفر برای خوابيدن در رختخواب, که هروقت به پهلويی که راحت میفرمودند, آنکه در پشت سر بود, پشت و شانه شاه را بغل میگرفت و ديگری منتظر مینشست و منتظر بود که هروقت به پهلوی ديگر غلطيدند, او بخوابد و پشت شاه را در بغل آورد. دو نفر هم به نوبت پای شاه را میماليدند. (احمد ميرزا عضدالدوله فرزند فتحعليشاه به نقل از پناهی سمنانی)

بازخوانی فرهنگ قدرت در ايران از اجزای يک پديدهای خبر میدهد که همچنان ناگفته مانده است. نياز است که اجزای متشکله قدرت, سلسله به سلسله, خاقان به خاقان و شاه به شاه, فقيه به فقيه مطالعه گردد و در اختيار مردم قرار گيرد تا اين هاله خوفناک, اين تاريکخانه اشباح, اين فرهنگ آغشته از فساد و تباهی و زنبارگی روشن گردد, در بازخوانی فرهنگ به نقطهای میرسيم که مردم از زور حاکمان به تنگ میآيند, اما فرهنگ قدرت که بر زور سرنيزه حاکم است خون میريزد و زبان میبرد و اگر شاعری روزنامهنگاری صدايش را بلند کند دوشقه میشود, در فرهنگ قدرت, سربريدن يک اصل است, قتلهای زنجيرهای از ويژگی اين فرهنگ است, در اين سيصد سال اخير فرهنگ قدرت چنان يک تنه ذهن و روان مردم را آلوده کرده بود که مردم خبر و اطلاعی از کار و آثار روشنگران نداشتهاند. بیجهت نبود که در اين دههها بارها نغمه جمهوريت ساز شد و شاعر آذربايجانی در بحبوحه کشتار شاهان در دوره قاجار شعر ساقيا بير باده وئر ابنا جمهوريته (ای ساقی به فرزندان جمهوريخواه بادهای نثار کن) را سرود و ما سرنوشت عارف و عشقی و ... ديگران را میدانيم.

بازخوانی فرهنگ قدرت پرده از رازی برمیدارد که امروز برای همگان نياز است روشن شود آن هم فساد درونی اين دستگاهها بود. فرهنگ همان گونه که توضيح دادم فقط شرح حال و بيوگرافی و تاريخ شاهان نيست, فرهنگ در بخشی از تاريخ آن شکافتن نمادها, سمبلها و نشانههايی است که در جوامع بشری وجود داشته و به نورمهای زندگی مردم تبديل شدهاند. شکافتن فرهنگ قدرت, اجزای دستگاههای ايرانسالار, سخنان حاکمان, زندگی و مشغوليتهای آنان و مطالعه دوران طولانی صدارت اين اميران درسهای گرانبهايی را میدهد. قبل از همه روشن میشود که چرا بر جامعه ايران اين سلسلههای خونخوار و بیرحم اينهمه سال حکومت تاراج گونه کردهاند بیآنکه حقوق مردم را در نظر بگيرند. مطالعه فرهنگ قدرت نشان میدهد که حاکمان صاحب آپارات قدرت مردم را به صورت اسيران خود در نظر میگرفتند, نه شهروندان آزاد با نظريات مستقل وگرنه آنها نمیتوانستند دههها و سدهها با بیرحمی حکومت کنند, مطالعه فرهنگ قدرت در ايران نشان میدهد که هرچه اين فرهنگ و سلسله مراتب آن با جزيياتش نوشته شود که پروژه بغايت عميق و طولانی است, روشن خواهد شد که ديگر در عصر ما نيازی به اينهمه غل و زنجير نيست. به حکومت مورثی و يا مطلقه ياری نيست. ديگر مردم اسيران و غلامانی نيستند که در ايام جنگها خون بدهند و در ايام صلح سفره قدرت را رنگين کنند و چون اسيرانی همواره در صحنه مانور حاکمان باشند.

امروز مفهوم فرهنگ قدرت و شکل ارايه آن و نيز اجزای تشکيل دهنده آن بيش از گذشته روشن شده است. چرا که رشد سريع ارتباطات و فرهنگ رايانهای که رد و بدل شدن و گردش اطلاعات را سريعتر کرده سبب شده است که ديگر تمهيدات اربابان قدرت نتواند با فرهنگ استحمار, مردم را بفريبند. فرهنگ قدرت که بر دماگوژی و عوامفريبی استوار است با رشد عصر انفورماتيک ضربه خورده و هاله مقدس قدرت پنچر شده است. چرخههای قدرت در ايران نيز بههمين سرنوشت دچار شده و در گل مانده است. خشونت, کشتار, قتلهای زنجيرهای و فتواهای مقدس ديگر نمیتواند هاله قدرت و فرهنگ منجمد حاکم را دست نخورده نگه دارد. مردم از فرهنگ قدرت و از محتوای اين فرهنگ مخوف مطلع شدهاند.

برای درک «فرهنگ فدرت» در ايران بهتر است به تاريخ مستند برگرديم, همانگونه که گفته شد به اين نکته بينديشيم که چرا سلسلههای شاهان و شجره فقيهان اين چنان قدرت را ملک موروثی خود دانستهاند و چرا از هرگونه انديشه جمهوری و حق رای مردم هراسيدهاند. دربارها و اندرون کاخها از فاسدترين نقاط کشور بوده است. حال همه فکر کنيد همچو قدرتگرانی قرار بوده است قافله تمدن را پيش ببرند. استاد دکتر عبدالحسين نوايی برداشت خود را از فرهنگ دربار فتحعلی شاه چنين مینويسد:

... اين مرد ايلياتی تازه به دوران رسيده که با خيل انبوهی از زن و فرزند در کاخ سلطنتی می زيست (میبايد) با قشون روس دست و پنجه نرم کند و با سياستمداران انگليس به مذاکره بنشيند..-»(به نقل از پناهی سمنانی). در اين زمينه سر پرسی سايکس, مامور عالیلیرتبه انگليس به زبان نيشدار و طنزگونه عصاره فرهنگ شاه قاجار و طمطراق فساد شاهانه را چنين میگويد:

... اين مساله باورکردنی نيست اما در جنگ ايران و روس فتحعلی شاه اميدوار بود که روسها بفهمند که شاه با لباس غضب بر تخت نشسته (لذا آنها بايد) از اين وحشت کرده و عقب نشينی کنند!!

فرهنگ قدرت در اين آب و خاک همچنان ناگفته و ناشکفته مانده است. دستگاههای قدرت هرگز اجازه ندادهاند تا اسرار مگوی اين مارپيچ هزارتو بر مردم روشن گردد و پس از افول و زوال قدرتها, فرهنگ و مجموعه نشانهها و رموز و کدهای اين سيستم به جانشينان آنها واگذار شده است. از کسانی که تا حدودی پرده از اجزای فرهنگ قدرت و فرهنگ موسوم به مافيای تئوکراسی در ايران برکنار زده است, اکبر گنجی است. با پنچر شدن چرخههای هاله قدرت در ايران اينگ بر محققين و پژوهشگران علم اجتماع است که به روشن کردن مردم از اجزای اين فرهنگ بپردازند. فرهنگ قدرت را که قرنها در ايران ناگفته مانده با متدها و روشهای علمی بشکافند و اجزای متشکله آن را بنمايانند. روشن است که رشد آگاهیهای مردم, روشن کردن مضمون و محتوای اين فرهنگ مافيايی و عوامفريب, نور افشاندن به گوشهها و دالانهای اين تاريکخانه و به روی کاغذ آوردن عناوين و تيترهای اين فرهنگ و رمز و رموز وحشتناک و هراسناک آن و نماياندن طرحها و نقشهها و تشکيلات اين فرهنگ زمخت و جان سخت... خواهد توانست نور آگاهی بر جامعه سرد و افسرده ايران بتاباند. تنها از اين طريق است که هر فرد آگاه میشود, خود را عضوی فعال و جسور در جامعه میيابد, صاحب رای و تصميم میشود و با عشق و اميد به فردايی بهتر و صلحآميز به تلاش میپردازد.