گفت وگوي شهروند با
عمر ايلخاني زاده
ما به يک پلاتفرم وسيع و دموکراتيک که
همه آزاديهاي دمکراتيک و سياسي، عدالتخواه و انساني را شامل شود و طبعا مسئله
فدراليسم نيز بخشي از چنين طرحي باشد، نياز داريم
گفت وگو: طه حسنياني
Taha_hassaniani@hotmail.com
www.shahrvand.com
سقوط سريع سيستم مقتدر بعث، سست
بنيان بودن اين رژيمها را به نحو بارزي نشان داد، در نتيجه اميد و امکان واقعي
تغيير رژيمهاي مشابه در منطقه را بار ديگر در دل مردم خاورميانه روشن تر و زنده
نگاه ميدارد
دکترين
"نظم نوين جهاني" برخلاف آنچه مدافعانش ادعا ميکنند به ارمغان آوردن
دمکراسي و آزادي نيست
ضربه
اصلي به مجاهدين خلق را حملات هوايي نيروهاي آمريکا و انگليس وارد کرده اند
با وجود اينکه آمريکا و انگليس به
طور رسمي اعلام داشتند که به پايگاههاي مجاهدين حمله نموده اند، به خاطر محاسبات و
مصالح ناسالم حاضر نشده اند اين حمله را رسما تاييد نمايند و ديديم که چگونه و طي
يک تلاش ديپلماتيک به جاي رژيم بعث با آمريکا بيعت نمودند و آن را با
افتخار "گل دقيقه نود مجاهد" نام نهادند
ايده ساختار فدرالي ايران بعد از
جمهوري اسلامي دارد جاي پاي محکمي در ميان اپوزيسيون پيدا ميکند
تکيه بر دمکراسي و آزاديهاي سياسي و
بويژه جدايي دين از دولت و التزام به اراده مستقلانه مردم عراق، راهکارهايي هستند
که بايد کردها به آن متوسل شوند و تنها از اين طريق ميتوانند حضور و حقوق خودشان
را تضمين کنند
ما و همه ي نيروهاي مترقي و
آزاديخواه نيز بايد اين سياستهاي ارتجاعي و ماجراجويانه ي رژيم اسلامي را افشا
کنيم تا اين رژيم نتواند ايران را به دامان ماجراجويي و حوادثي بکشاند که ضربات
مهلکي به مبارزات و زندگي مردم ايران وارد سازد
عمر ايلخاني زاده متولد 1331 هجری شمسی برابر با
1952 ميلادی، فارغ التحصيل رشته ی زمين شناسی از دانشکده علوم دانشگاه تبريز است.
عمر از همان دوران سيکل اول دبيرستان جذب فعاليتهای سياسی شد و
رفته رفته با مارکسيسم آشنايی پيدا کرد و از اواخر سال 1348 هجری شمسی زمانی که در
دبيرستان آذر سيکل دوم را ميگذراند در تهران با روشنفکرانی که کومه له را بنياد
نهادند رابطه ی سياسی برقرار نمود و از
سال 1349هجری برابر با 1970 ميلادي به صورت منظم و تشکيلاتی با کومه له ارتباط
برقرار نموده و در سال 1350 هجری به عضويت کومه له درآمد. در سال 1352 به عضويت
يکی از کميته های اصلی کومه له درآمد. او يکی از فعالان جنبش دانشجويی آن زمان بود
و ارتباطات وسيعی با فعالان چپ داشت. دوره ی نظام وظيفه اش را به عنوان ستوان دوم
گذراند و قبل از اتمام دوره به دليل فعاليتهای سياسی دوران قيام، از خدمت نظام
وظيفه گريخت و
زندگی مخفی اختيار کرد. بعد از قيام مردم ايران به عضويت کميته ی مرکزی کومه له
انتخاب شد و تا سال 1362 که حزب کمونيست
ايران تأسيس شد
در رهبری و دفتر سياسی کومه له عضويت داشت و به مدت دو سال به طور مخفی در تهران و
تبريز در هدايت فعاليتهای کومه له در خارج کردستان ايفای نقش نمود. بعد از تشکيل حزب کمونيست نيز عضو کميته ی
مرکزی حزب و کومه له بوده و در کميته ی مرکزی کومه له مسئوليتهای مختلفی را به
عهده داشته است. در سال 1379 هجری برابر با سال 2000 ميلادی يکی از فعالان جدايی
کومه له از حزب کمونيست بود و هم اکنون نيز عضو دفتر سياسی کومه له ـ سازمان
انقلابی زحمتکشان کردستان ايران است.
*
آقاي ايلخانيزاده پيامدهاي سقوط حکومت بعث عراق را بر خاورميانه چگونه ارزيابي
ميکنيد؟
ـ در جواب به اين سؤال بايد پيامدهاي آنرا از دو نظر مورد بررسي قرار داد:
خاورميانه يکي از مناطق ثروتمند و مرکز انرژي مهم جهاني است که در آن هنوز رژيمهاي
ديکتاتوري شاه و شيخ و رؤساي جمهوري مستبد شاه گونه بر سر کارند. مدتهاست که اين
حکومتها با عدم مشروعيت کامل مردمي و يک بحران جدي سياسي چه در ساختار دولتي و چه
در اداره ي امور جامعه، روبرو هستند. از نظر مردم آزاديخواه، خواستاران دمکراسي و
توده ي ستمديده، اين رژيمها بايد بروند تا مردم بتوانند بر سرنوشت خود حاکم گردند
و حداقل اينکه رأيشان براي تغيير بالاييها معني و مفهومي واقعي پيدا کند. اين
آرزويي است که توده ي عظيم مردم خاورميانه براي تحقق آن روزشماري ميکنند. از طرف
ديگر با توجه به بحران در حاکميت و سست بنياد بودن اين رژيمها، ديگر آنها کارکرد
سابق را براي قدرتهاي امپرياليستي ندارند وبه بيان ديگر دوران مصرفشان به سر آمده
است و هم براي پيشگيري از انقلاب و هم براي هماهنگ نمودن بازار جهاني سرمايه و
ملزومات آن، بايد تغييراتي در ساختار اين دولتها داده شود. لازم است بگويم که اين
همسويي عملي مردم منطقه و قدرتهاي سرمايه داري غربي بنا به منافع متضاد اين
نيروها، اجباراً به يک سياست و استراتژي
واحد منجر نمي شود و قاعدتاً نبايد هم در يک مسير باشند. اما در مواردي اين همسويي
صوري يا عملي آنچنان پرده ي ساتري بر ديدگان عده اي ميکشد
که در مقاطعي خواه ناخواه از تشخيص و درک نياز و خواستهاي مردم عاجز ميمانند و از
سازماندهي جنبش مردمي فاصله ميگيرند و در نتيجه قدرت تأثير گذاري بر روند اوضاع را
از دست ميدهند و قادر نيستند با وجود اين همسويي کلي تفاوتهاي واقعي در مبارزات و
خواستها را برجسته نمايند و ببينند و بر آن اتکا نمايند.
باتوجه به اين مقدمه ميتوان به پيامد سقوط
رژيم صدام حسين از دو زاويه اشاره نمود: اول اينکه سيستم ديکتاتوري فاشيستي بعث در
عرض سي و پنج سال حکومت خود توانسته بود يک شبکه ي مافيايي نظامي به غايت متمرکز
برقرار نمايد و بر هر نوع اعتراض مردمي غالب آيد و هر صداي مخالفي را در نطفه خفه
کند. اين رژيم توانسته بود حتا شديدترين کنترل مافيايي پليسي را نه تنها بر مردم
عراق بلکه بر دستگاهها و نهادهاي رژيم خود نيز برقرار کند. سقوط چنين دستگاه مهيب
و مخوفي که به مدرنترين سلاحها و تکنولوژي پيشرفته مجهز شده ولي حامل و حامي عقلانيت عقب مانده ي عشيره اي و قرون وسطايي بود، بدون شک به معناي کنار رفتن مانع
مهمي بر سر راه مبارزات مردم در عراق و منطقه بايد تلقي شود و قطعا موجب خرسندي
همه ي مردم عراق و مردم کشورهاي همسايه ي عراق نيز خواهد بود. از سوي ديگر سقوط
سريع سيستم مقتدر بعث، سست بنياد بودن اين رژيمها را به نحو بارزي نشان داد و در
نتيجه اميد به امکان واقعي تغيير رژيمهاي مشابه در منطقه را بار ديگر در دل مردم
خاورميانه روشنتر و زنده نگاه ميدارد و محرکي خواهد بود براي تلاش نيروها و
گرايشات مختلف اجتماعي در مبارزه عليه چنين رژيمهايي، البته با اولويتها و
استراتژيهاي متفاوتي که اين گرايشات بنا به ماهيت و وجود اجتماعي متفاوتشان حامل و
ناقل آن هستند. اين واقعيت مبرهني است که بعد از سقوط صدام توان و امکان نيروهاي
مترقي و مردم براي دخالت در سرنوشتشان افزايش يافته و مييابد و درستتر آنست که به
فکر حداکثر بهره گيري از اين موقعيت باشند.
دوم اينکه جنگ آمريکا و انگليس عليه دولت
عراق و سقوط رژيم بعث، هم زهرچشم گرفتن آمريکا از رژيمهاي منطقه در راستاي اهداف
درازمدت تر آمريکا را در نظر داشت و هم رژيمهاي ديکتاتور در منطقه را با سرعت
بيشتري به سوي منطبق شدن و هماهنگي با سياستهاي آمريکا و آنچه "نظم نوين
جهاني" نام گرفته است، سوق ميدهد و زمينه هاي سازش بالاييها در سطح منطقه و
جهان را بيشتر فراهم ميآورد. امريکا در رقابتهايش با قدرتهاي ديگر اقتصاد سرمايه
داري مصمم و در تلاش است تا سلطه ي خود را بر اين منبع ذخيره جهاني تثبيت و مستحکم نمايد. به بيان ديگر سقوط
حکومت بعث توسط آمريکا به اين دولت امکان ميدهد تا در موقعيتي برتر به تعقيب اهداف
سياسي و اقتصاديش بپردازد. پديده ي ديگري که منفي است و بر اذهان مردم منطقه اثر
ميگذارد، امکان عقب نشيني و تضعيف ايده ي عمل مستقيم مردمي در مبارزه عليه زورگويي
و ديکتاتوري به نفع سياست انتظار و دخالت خارجي است.
من ميگويم امکان دارد، چون معتقدم که با وجود
همه ي اينها حتمي نيست که روال امور تنها بر مبناي اراده ي امريکا پيش برود و
امکان عمل مستقيم نيروهاي مردمي و آزاديخواه براي دخالت در ترکيب سياسي منطقه را
امري ممکن و احتمالي قوي ميدانم. گمان ندارم که در اين پروسه ما شاهد کشمکش و
زورآزمايي اين گرايشات خواهيم بود، در واقع تضاد مابين نيروهاي طرفدار اصالت اقدام
مردمي و نيروهاي متکي به اراده ي قدرتهاي خارجي، تضاد کهنه و نو و اختلاف گرايشات
مترقي و بالنده با طرفداران وضع موجود به واقعيتي ملموس تبديل خواهد شد و مهم
اينست که با درک اين واقعيتها بتوانيم نيروهاي طرفدار دمکراسي و عدالت و انسانيت
را هرچه بيشتر متحد و منسجم نماييم تا بتوان در تغييرات سياسي آتي به نفع
استثمارشدگان دخيل و مؤثر بود. اگر خلاصه کنم پروسه و ضرورت دگرگوني در خاورميانه
به امر واقع تبديل شده است. نمي توان تنها
اپوزيسيون بود و صرفاً به تکرار شعارهاي
ضد امپرياليستي و توضيح در مورد مقاصد بد ديگران دل خوش کرد، بلکه بايد در هر
کشوري آلترناتيوي دمکراتيک و مردمي در برابر استراتژي امپرياليستي قرار داد و از
هم اکنون بايد در فکر تهيه ي مقدمات و
ضرورت هاي اين مهم بود.
*
بخشي از آگاهان سياسي هشدارهاي تهديدگونه چند روز گذشته مقامات آمريکايي به سوريه
در ارتباط با عدم دخالت در امور عراق و ندادن پناه به مقامات حکومت ساقط شده عراق
را اينگونه تعبير کرده اند که واشنگتن در نظر دارد بعد از عراق، حکومت سوريه را
تحت فشار قرار دهد. از طرف ديگر بخشي از آگاهان سياسي ميگويند، بعد از سقوط صدام
حسين، توجه واشنگتن به حکومت جمهوري اسلامي ايران معطوف خواهد شد، نظر شما چيست؟
ـ من فکر ميکنم دليلي ندارد که سوريه در اولويت
يورش نظامي آمريکا باشد، چون سوريه نه داراي نفت است و نه آن قدرت نظامي و وزن
سياسي را در منطقه دارد که بتواند مانعي جدي بر سر راه نقشه هاي آمريکا باشد و هم
اينکه فشار آوردن به سوريه با توجه به اقتصاد لرزان و انزواي بين المللي اش به
سادگي بيشتري ممکن و نتيجه بخش است. تهديدهاي آمريکا در اصل براي پيشگيري از
همکاريهاي احتمالي سوريه با رژيم بعث بوده و اينکه سوريه پا را از گليم خود درازتر
نکند. اما در مورد ايران مسئله فرق ميکند، ايران هم داراي منابع غني نفت است و هم يکي از کشورهاي پشتيبان بنيادگرايي اسلامي در منطقه و جهان
است که سابقه ي تنش طولاني با آمريکا داشته و هنوز ميتواند در نقشه هاي آمريکا
کارشکني نمايد و به عنوان يک رژيم ديني و ايدئولوژيک منافعش با هرنوع دمکراسي حتا
از نوع ليبراليش در منطقه ناسازگار است و به طبيعت خود نيز رژيمي مدافع تروريسم و
ارتجاع اسلامي است. از سوي ديگر رژيم اسلامي ايران يکي از راههاي بقاي خود را
گسترش جريانات ارتجاعي اسلامي در منطقه و متوجه نمودن افکار عمومي به خارج مرزها و
دست يازيدن به ماجراجوييهايي ميداند که ميتواند براي مردم ايران خطرناک باشد و بهانه اي براي دخالت آمريکا در ايران نيز
باشد. اما با وجود همه ي اينها فکر نميکنم که حمله ي نظامي آمريکا به ايران قريب
الوقوع باشد، بلکه آمريکا فعلاً سياست فشار و سازش و کسب امتياز را در دستور دارد
و مسئله ي مهم براي آنها به سازش کشاندن و مهار کردن جناحهايي در رژيم اسلامي
ايران است. ما و همه ي نيروهاي مترقي و آزاديخواه نيز بايد اين سياستهاي ارتجاعي و
ماجراجويانه ي رژيم اسلامي را افشا کنيم تا اين رژيم نتواند ايران را به دامان
ماجراجويي و حوادثي بکشاند که ضربات مهلکي به مبارزات و زندگي مردم ايران وارد
سازد.
*
آقاي ايلخانيزاده اگر نظر آمريکا صرفا دسترسي به منابع انرژي باشد و نه کمک به
ملتهاي تحت حکومتهاي توتاليتر، تا چه ميزان ميتواند اين نظريه با دکترين نظم نوين
جهاني مطابقت داشته باشد؟
ـ دکترين "نظم نوين
جهاني" برخلاف آنچه مدافعانش ادعا ميکنند به ارمغان آوردن دمکراسي و آزادي
نيست، بلکه در درجه ي اول تثبيت و بقاي همان نظم موجود سرمايه دارانه بعد از سقوط
شوروي و اروپاي شرقي را مد نظر دارد و منظور رامسفلد از "عصر نوين" آمريکا
جز اين نيست. سلطه بر بازار نفت و انرژي در رقابتهاي قدرتهاي سرمايه داري در شرايط
گلوباليزاسيون يکي از ابزارهاي مهمي است براي از ميدان به درکردن حريفان اقتصادي و
اگر هم در اين راستا منافع سرمايه رفرمهايي سياسي را در اين چهارچوب لازم و ضروري
بداند و يا مجبور به قبول رفرمهايي شود به هيچوجه در اصل جهتگيري دکترين نظم نوين
جهاني تغييري ايجاد نمي کند.
*
منتقدين سياست آمريکا ميگويند ديده نشده است که آمريکا با لشکرکشي و دخالت نظامي
به کشوري توانسته باشد وضعيت آن کشور را بهبود ببخشد، با توجه به اين نظريه، آينده
عراق را چگونه ارزيابي ميکنيد؟
ـ لشکرکشي و دخالت نظامي،
هيچگاه، نه در اين مورد و نه در موارد ديگر، منجر به بهبود وضعيت مردم کشور مورد
حمله نظامي، نشده است. اين مردم و نيروهاي اجتماعي سياسي در اين کشورها هستند که
در صورت شکست رژيم ديکتاتوري خودي بايد از اين موقعيت بهره گيرند و براي بهبود وضع
خود و با اتکا به نيروي مستقل خويش به مبارزه برخيزند. در مورد خاص عراق، هم حمله
ي نظامي آمريکا و متحدين و هم بقاي رژيم بعث در آن شرايط خارج از اراده و تصميم
مردم عراق بود و از نظر ما مردم عراق و نيروهاي مترقي مي بايست در اين موقعيت در
درجه ي اول براي اعمال اراده ي خود استفاده نمايند و فعالانه براي سرنگوني اين
رژيم به مثابه دشمن مستقيم و بلاواسطه ي خود به مبارزه بپردازند تا در صحنه ي
سياسي عراق تأثير و وزن خود را بالا ببرند.
هم اکنون سقوط رژيم صدام حسين و فروپاشي
سيستم توتاليتر بعثي موجب شده است تا مبارزه براي کسب قدرت سياسي آتي و دخالت در
آن، به امر همه ي مردم و نيروهاي سياسي عراقي از هر مليت و رنگي تبديل شود. از
فرداي ازهم پاشيدن اين رژيم ما از نزديک شاهد مبارزه و کشاکش گرايشات مختلف
اجتماعي براي رقم زدن سرنوشت آتي عراق بوده و از اين به بعد نيز ناظر اين جدالها
خواهيم بود. همچنان که پيشتر گفتم جامعه ي عراق نيز يک جامعه با گرايشات متفاوت
اجتماعي است و مبارزه براي شکلبندي سياسي آتي از هر لحاظ دارد آغاز نويني پيدا ميکند، با اين تفاوت که
کنترل و سرکوب سيستم مخوف و درنده ي بعثي ديگر وجود ندارد و خواه ناخواه اين به
نفع مبارزات مردمي و ستمديدگان است و کنترل نيروهاي آمريکا و متحدينش نيز نمي
تواند تا مدتي طولاني ادامه يابد. حداقل با اطمينان ميتوان گفت که شکل گيري يک
رژيم ديکتاتوري ديگر به جاي رژيم قبلي، هم به دليل انتظار و توقع افکار عمومي جهان
و هم به علت حضور مردم و نيروهاي لاييک و دمکراسي خواه در اين جامعه، به اين
زوديها و به آساني مقدور و ممکن نيست. در کل سرنوشت آينده ي عراق به مبارزات و
توازن قواي نيروهاي مختلف سياسي اجتماعي گره خورده است و من فکر ميکنم فرصت و
امکانات بهتري به نسبت قبل، براي تأثيرگذاري نيروهاي مترقي و دمکرات، بر روند
تحولات سياسي عراق در پيش روي آنها قرار گرفته است، ولي زمان براي اظهار نظر قطعي
براي سرانجام اين نبرد و کشاکشهاي سياسي هنوز زود است. من ميگويم امکان تحميل ارده
ي آزادانه ي مردمي به هر درجه اي که ممکن باشد بايد فعالانه برايش جنگيد تا اين
امکان را بيشتر و بيشتر نمود.
*
در چند روز گذشته بحث رابطه با آمريکا در محافل سياسي حکومت جمهوري اسلامي ايران
مجددا بالا گرفته است. نظر به گذشته پرتنش حکومت ايران و آمريکا و قرار دادن حکومت
ايران در محور شرارت از طرف رئيس جمهوري آمريکا، طرح به رفراندوم گذاشتن رابطه با
آمريکا از سوي حجت الاسلام هاشمي رفسنجاني را چگونه ميبينيد؟
ـ رژيم اسلامي ايران از بدو
بر سر کارآمدنش با شعار ضد آمريکايي و ضد امپرياليستي، موضعي به غايت ارتجاعي براي
تثبيت ايده هاي قرون وسطايي اسلامي را مد نظر داشت وهم اين وسيله اي بود براي
مبارزه عليه نيروهاي مترقي و سرکوب کارگران و مردم. اين رژيم نشان داده است که
براي بقاي خود به هر شگردي متوسل ميشود و حاضر به
ساخت و پاخت با هر نيرويي و ازجمله آمريکا نيز هست به شرطي که بقا و سلطه ي
ارتجاعيش تضمين شود. هيچکس جريان معروف به "ايران گيت" را فراموش نکرده
است که از قضا همين رفسنجاني طراح آن بود. جالب اينست که عباس عبدي را به خاطر طرح
نظرسنجي و رفراندم در مورد رابطه با آمريکا، به زندان انداختند و اکنون همين طرح و
ايده را رفسنجاني به ميان کشيده است و کسي هم نميگويد بالاي چشمش ابرو است. جناح
راست و رفسنجاني درتلاشند تا ضمن تضعيف رقيبانشان در حاکميت، خود طرف اصلي آمريکا
در زدوبندهاي آتي باشند. اگر اصلاح طلبان باخته و تضعيف شده ميخواهند از بحث رابطه
با آمريکا و خطر آمريکا بهره برند و امتيازاتي در حاکميت به دست آورند، جناح راست
به سرکردگي رفسنجاني در تلاشند تا با تضعيف کامل و از ميدان به درکردن جريان موسوم
به اصلاح طلب و درعين حال مانور و چراغ سبز نشان دادن به آمريکا، قدرت خود را
تثبيت نمايند و به زعم خودشان مزاحم داخلي را از سر راه بردارند و موقعيت بهتري
براي مانور و رودررويي با احتمالات آتي و بويژه سرکوب مردم، داشته باشند. آمريکا
نيز عليرغم لحن تهديدآميزش عليه ايران هنوز در فکر سياست فشار و سازش با رژيم
اسلامي است. از نظر ما تحريکات کنوني ايران توسط اسلاميون طرفدار خود در عراق و در
منطقه و گفته هاي "رهبر" عليه آمريکا تنها ميتواند براي مردم ايران خطر
آفرين باشد و بس. اين رژيم نه در ماجراجويي و لاف زنيهاي دروغين ضد آمريکايي و نه
در مماشات و سازشهاي آتي هيچگونه صلاحيت و نمايندگي اي از جانب مردم ايران ندارد،
بلکه همه و همه عليه منافع مردم ايران است و بايد شر اين رژيم از سر مردم برداشته
شود تا مردم ايران بتوانند با اتکا به خود و بدون دخالت خارجي سرنوشت خود را رقم
بزنند.
*
گفته ميشود که در روزهاي گذشته نيروهايي از سوي حکومت جمهوري اسلامي با لباس کردي
وارد کردستان عراق شده اند تا به پايگاههاي سازمان مجاهدين خلق حمله کنند تا چه
ميزان اين واقعيت دارد و در حال حاضر وضع افراد سازمان مجاهدين خلق در عراق چگونه
است؟
ـ واقعيت اينست که
هيچ نيروي جمهوري اسلامي از طريق خاک کردستان عراق وارد نشده است تا به مجاهدين
ضربه بزند، اين سراپا جعلي است که در درجه ي اول نه توسط مجاهدين، بلکه به وسيله ي
بخشي از اپوزيسيون و نوچه هاي مجاهد پرداخته شده است. اما نيروهاي لشکر بدر که
وابسته به جمهوري اسلامي هستند و احتمالاً گروههاي مسلح پاسداران عليه مجاهدين
عمليات ايذايي انجام داده اند. اما ناگفته نماند ضربه ي اصلي به مجاهدين را حملات
هوايي نيروهاي آمريکا و انگليس وارد کرده اند. مسئله ي مجاهدين و داستان واهي حمله
ي نيروهاي کرد به آنان موردي است که لازم است براي اطلاع خوانندگان شما توضيحات
بيشتري در اين رابطه به عرض برسانم. ميدانيد که رهبري سازمان مجاهدين در جريان
قيام مردم عراق در سال 1991در کرکوک و شهرهاي اطراف بيرحمانه به کشتار قيام
کنندگان کرد پرداختند و حتا در بغداد و شهرهاي جنوبي نيز همگام با نيروهاي بعث در
سرکوب مردم شرکت داشتند که فيلمهاي مستندي نيز در اين رابطه پخش شده و موجود است.
اما با وجود اين و همانطوري که در دو اطلاعيه ي پياپي دبيرخانه ي کومه له آمده است
ما ضمن محکوم نمودن کارکردهاي رهبري مجاهد، خواهان آن بوديم که اين تاوان و جنايت
رهبري مجاهدين به حساب افراد آن سازمان نوشته نشود و امنيت کامل آنها از جانب
احزاب سياسي کردستان عراق تأمين گردد و هرنوع دخالت جمهوري اسلامي و استفاده از
فرصت عليه اپوزيسيون و مجاهدين را محکوم نموديم. همچنين ميدانيد که اتحاديه ي
ميهني کردستان عراق و حزب شيوعي کردستان عراق ( که در اثر يک حادثه ي تصادفي و
بدون اينکه درگير شوند شش نفر از افرادش به کمين نيروهاي مجاهدين افتاده و جان
باختند) به مثابه دو نيرويي که در منطقه ي
حضور مجاهد نفوذ دارند، ضمن محکوم دانستن سياستهاي مجاهدين در قبال مردم عراق،
هرنوع حمله به مجاهدين و درگيري با آنها را تکذيب نمودند. سازمان مجاهدين نيز نه
از حمله ي نيروهاي سياسي کرد بلکه از حمله ي نيروهاي جمهوري اسلامي و لشکر بدر بحث
به ميان آورد و حتا تاکنون هم با وجود اينکه آمريکا و انگليس به طور رسمي اعلام
داشتند که به پايگاههاي مجاهدين حمله نموده اند، به خاطر محاسبات و مصالح ناسالم
حاضر نشده اند اين حمله را رسماً تأييد نمايد و ديديم که چگونه و طي يک تلاش
ديپلماتيک به جاي رژيم بعث با آمريکا بيعت نمودند و آن را با افتخار " گل
دقيقه ي 90 مجاهد" نام نهادند و
مسعود رجوي ضمن تشکر از مدافعان متوهم در اپوزيسيون ايران و اعلام "عرق شرم
بر پيشاني از اين همه محبت" راه خود را از ساده لوحاني که در اين شرايط
حسابهاي انقلابي روي آنان باز کرده بودند و نصيحتش ميکردند، جدا نمود و بر
ظرفيتهاي فالانژي خود براي ايفاي نقشهاي آتي تکيه نمود و به اين ترتيب آب پاکي روي
دستشان ريخت.
* شما درگيريهاي اخير و حمله ي نظامي آمريکا
به مجاهدين را چگونه تفسير ميکنيد، آيا اين چراغ سبزي به ايرانست؟ از بحث شما
برميآيد که به برخورد بخشي از اپوزيسيون ايراني انتقاد داريد، از نظر شما جايگاه
اين انتقادات چيست؟
ـ سازمان مجاهدين پيش از
حمله ي آمريکا به عراق در آمريکا را کوبيده و اعلام وفاداري نموده بودند، اين
آمريکا بود که ميخواست در موقعيت تحقير شده و فرودست مجاهدين را بپذيرد و سپس به
عنوان شاخ عليه جمهوري اسلامي فعلاً نگاهشان دارد و آنان را به آنچنان موقعيتي
براند تا حتا جرأت نکنند نه تنها اعتراضي به حمله ي آنها بکنند، بلکه آن را نيز
کتمان نمايند. نظريه ي چراغ سبز آمريکا و بويژه انگلستان به جمهوري اسلامي نيز
قرين به صحت نيست، چون ميتوان پرسيد که پس چگونه است که با مجاهدين ساختند؟ و تازه
در حاليکه مجلس اعلاي انقلاب اسلامي به تحريک ايران شلوغ بازي ضد آمريکايي راه
انداخته است، مگر آمريکا و انگليس در مقابل ايران بسيار ضعيف و يا بسي نفهم باشند
تا مجاهدين را به خاطر ايران تحت فشار قرار دهند. متأسفانه بخشي از اپوزيسيون
ايراني فريب تبليغات مجاهدين و جريان موسوم به کمونيسم کارگري (که از زبان رهبرشان
مجاهد را براي تسليم به آمريکا و استواري در دشمني با مردم کردستان رسماً تشويق و
ترغيب ميکردند) را خورد و بي قيد و شرط به حامي مجاهد تبديل شد و مجاهد و نقش آن
را بيش از آنچه هست بزرگ جلوه داد و جنايات رهبري سازمان مجاهدين عليه مردم عراق
را پاک به فراموشي سپرد و يا مصلحت ديد در اين باره
سکوت نمايد. به اين ترتيب بي خبري و سياست صرفاً ضد آمريکايي اين بخش از اپوزيسيون
به رهبري مجاهدين کمک نمود تا معامله اش را به پايان رساند وبا چرخشي قابل پيش
بيني دهن کجي بزرگي تحويلشان بدهد و آن را نمونه ي ديگري از "هوشياري و
درايتهاي رجوي" به حساب آورند.
*
کومه له ـ سازمان انقلابي زحمتکشان کردستان ايران خواستار سيستمي بر پايه اصل
فدراليسم در ايران است، آيا حزب شما در اين باره با ساير سازمانها و احزاب
اپوزيسيون ايراني و کردستاني به رايزني پرداخته است تا باعث نزديکي و همکاري عملي
در شرايط حساس و تقريبا غيرقابل پيش بيني کنوني شود؟
ـ بله ما هم با سازمانها و
احزاب ايراني مشاورت و تبادل نظر داشته ايم و هم با برخي از شخصيتهاي مستقل چپ و
دمکرات و در کل ميتوانم بگويم که ايده ي ساختار فدرالي ايران بعد از جمهوري اسلامي
دارد جاي پاي محکمي در ميان اپوزيسيون ايراني پيدا ميکند و به عنوان يکي از
راهکارهاي باهم بودن و اتحاد مردم ايران و هم يکي از ابزارهاي اعمال دمکراسي، به
رسميت شناخته ميشود. اما تنها با اين طرح نميتوان به سراغ هماهنگي و همکاري
اپوزيسيون آزاديخواه ايران رفت و به شرايط حساس کنوني جوابگو بود. ما به يک
پلاتفرم وسيع دمکراتيک که همه ي آزاديهاي دمکراتيک و سياسي، عدالتخواهانه و انساني
را شامل شود و طبعاً مسئله ي فدراليسم نيز بخشي از چنين طرحي باشد، نياز داريم و اين به ديالوگ و کار بيشتري
احتياج دارد و يکي از وظايف مهمي است که در اين شرايط بويژه در برابر اپوزيسيون
راديکال و آزاديخواه ايران، قرار دارد و بايد براي تحقق آن در تلاش بود .
*
آقاي ايلخانيزاده تحولات کنوني در عراق تا چه ميزان ميتواند به کردهاي اين کشور
کمک کند تا سرنوشت سياسي خود را به دست گيرند و اگر خواست کردها که برپايي يک
سيستم فدرالي در عراق است انجام پذيرد، فکر ميکنيد که تبديل به الگويي براي کردهاي
کشورهاي ايران، ترکيه و سوريه شود؟
ـ اکنون همه ي منطقه ي
کردنشين عراق آزاد شده است و تحت نفوذ و اداره ي احزاب کردستان عراق قرار دارد و
مردم کردستان وسيعاً تسليح شده و نيروي پيشمرگ به سلاحهاي سنگين مجهز گرديده است.
ميتوان گفت که به اين لحاظ کردستان در موقعيتي به مراتب قويتر و مساعدتر از چند
ماه پيش، قرار دارد. اين واقعيت و اينکه کردستان از يک آلترناتيو سياسي برخوردار
است و در مناطق آنها زندگي روال عادي خود را باز يافته است، به اين معناست که در
آينده ي عراق نيز کردها به عنوان نيروي
وزيني شرکت خواهند داشت و تا حال هم همه ي نشستهاي اپوزيسيون عراقي بر اصل دمکراسي
و فدراليسم تأکيد نموده اند. اما بايد خاطرنشان کنم که ابهامات موجود در آينده ي
عراق بر آنها نيز مؤثر خواهد بود و همچنانکه پيشتر اشاره نمودم کشاکش گرايشات
سياسي اجتماعي در عراق و چگونگي انجام آن، به عنوان عامل مهمي بر کردستان عراق هم
تأثير ميگذارد. تکيه بر دمکراسي و آزاديهاي سياسي و بويژه جدايي دين از دولت و
التزام به اراده ي مستقلانه ي مردم عراق، اين راهکارهايي هستند که بايد کردها به
آن متوسل شوند و تنها از اين طريق ميتوانند حضور و حقوق خودشان را نيز تضمين کنند.
در جواب به بخش دوم سؤال شما بايد بگويم که
بدون شک هر پيشروي کردها براي کسب حقوق ملي شان در عراق، در ديگر بخشهاي کردستان و
کشورهاي همسايه ي عراق نيز منعکس خواهد شد و نگراني ايران، ترکيه و سوريه هم بيشتر
به اين مسئله برميگردد. البته دستاوردهاي تاکنوني کردها در عراق موجبات خشنودي
مردم کرد در ديگر کشورها را نيز فراهم آورده و عامل مشوقي است براي پيگيري
خواستهايشان.
*
آقاي ايلخانيزاده از وقتي که در اختيار شهروند گذاشتيد سپاسگزارم.
ـ منهم از شهروند براي اين گفت وگو متشکرم.