چهارشنبه ۱۷ ارديبهشت ۱۳۸۲ - ۷ مه ۲۰۰۳
نگاهی بر "داد بیداد"

 

نگاهی بر "داد بیداد"

به کوشش ويدا حاجبی تبريزی

 

نوشين شاهرخی

 

"داد بیداد" روايات ۳۶ نفر از زندانيان سياسی زن سالهای ۵۰ تا ۵۷ را دربرمیگيرد که بهکوشش ويدا حاجبی تبريزی جمعآوری شده است. اين جمع بزرگ راويان پس از گذشت دو تا سه دهه، با فاصله و نگاهی نو به دوران زندان در رابطه با مسائل گوناگون نظر دادهاند. اين فاصلهی زمانی که با از سر گذراندن يک انقلاب و نيز سيطرهی استبداد مذهبی و فروپاشی آرمانهای چريکی توام بوده است، اين تجربه را به آنان داده است تا با فاصله گرفتن از فرهنگ و انديشهی آن دوران، نهتنها بهپديدهی زندان بلکه به "زندان در زندان" و يا چنانچه ويدا آن را نام نهاده "داد بیداد" بپردازند. حاصل کوشش او در نظرخواهی از همبندان سابق و ديگر زنان زندانی در اين دورهی هفتساله از طريق پرکردن و پيادهکردن نوارها در زمانی پنجساله، اين اثر را از خاطرهنگاری يکصدايی به وقايعنگاری چندصدايی تبديل ساخته است. خواننده برخلاف بسياری از خاطرهنگاریهای تکنگاهی در زندانهای اسلامی که بيش از هرچيز به دو پديدهی قهرمان و مقاومت در برابر تواب و ضعف میپردازد، در "داد بیداد" با نگاهی منتقد روبرو میشود که فرهنگ و روحيات چريکی آن دوره را بهچالش میطلبد. "داد بیداد" با نثر روان و زيبايش بهطور ظريفی از توضيحهای تکراری ملالآور و طولانی شکنجه میپرهيزد و بيش از هرچيز به ناگفتهها میپردازد و خواننده را با پديدهی مبارزهی چريکی آشنا میسازد، هرچند که در اين گذر برخی از دوستان بهزندان زنان عادی نيز اشاراتی دارند و خواننده با نگاهی نو تا حدودی با اين زنان نيز آشنا میشود. در اين اثر نهتنها مقاومتها، بلکه پديدههايی چون "جمعگرايی"، بهرسميت نشناختن حقوق اقليت و وحشت فرد از بايکوت و اتهام همبندان، مفهوم آزادی، نگرش عرفانی به بسياری از جنبههای زندگی و ... در ابعاد و زوايای گوناگون به زبان بسياری از راويان تصوير گشته است.

يکی از نکاتی که "داد بیداد" را از ديگر آثار "ادبيات زندان" جدا میسازد، چندآوايی و چندلايگی بودن اثر میباشد که نشان از نگاه باز، موشکافانه و پيچيدهی نگارندهی (اثر ويدا) حاجبی دارد.

در اين اثر فرهنگ و انديشهی ارادهگرايانهی چريکی در کنش مبارزان به نقد کشيده میشود. برای مثال پويان پس از دستگيری حميد، خانهی تيمی را ترک نمیکند، با اين گمان که "حميد دژی است که فرونخواهد شکست!" در واقع نه آدرس دادن حميد پس از تحمل دوبرابر زمان تعيين شده زير شکنجه، بلکه اين ايمان او به شکستناپذير بودن چريک، اشتباهی است که سر پويان و همرزمانش را بهباد میدهد. (ر.ک. ص ۲۲۸، روايت ثريا)

از مهمترين نکاتی که در گفتار بيشتر راويان بهچشم میخورد، نقد "جمع مقدس" در فضای آن سالهای زندان است. جمعی که با داوریهای سخت و انعطافناپذير زير لوای "انتقاد و انتقاد از خود" کوچکترين آزادیهای فردی را بهچالش میطلبد و حتی در سليقههای شخصی نيز وارد شده و حريم خصوصی افراد را ناديده میگيرد.

ناديده انگاشته شدن حقوق فرد و حل شدن فرد در رای اکثريت نکتهای قابل تعمق است که بسياری از راويان در سازماندهی زندگی روزمرهی جمعی در زندان به آن اشاره دارند. رای اکثريتی که البته بر اساس نظر چندنفری جلب میشد که بهاصطلاح صديقه "حرفشان دررو نداشت." بسا اينکه تعلق افراد بهتشکيلات نيز در اين رایگيریها نقش بهسزايی داشت. (ر.ک. ص ۲۴۶، روايت صديقه)

فريده از "ارزشها و معيارهای حاکم بر زندان سياسی زنان" مینويسد که حتی شوخی و بازی بهعنوان رفتاری که "شايسته يک زندانی سياسی انقلابی نيست!" مورد انتقاد قرار میگرفت و هر تازهواردی برای آنکه خودش را در جمع ببيند و منزوی نشود، مجبور به پذيرش آن ارزشها تحت لوای "اصول انقلابی" است. چيزی که جز قبول بیچون و چرای معيارهای جمع از سوی فرد معنی ديگری ندارد. وی مینويسد: "يا بايد دربست معيارها و ارزشهای آنها را میپذيرفتی، يا به آدم مشکوکی تبديل میشدی و سرانجام هم در صف دشمن و بورژوازی قرارت میدادند."(فريده، ص ۲۵۴) و بههمين خاطر نيز فريده جسارت برخورد با ارزشهای جمع را ندارد: "دل و جرات ناديده گرفتن آنها را در خود نمیديدم، تا چه رسد به اينکه با آنها مقابله هم بکنم."(ص۲۵۰)

هرچه لقب چريک و انقلابی در ذهن زندانی افتخارآفرين است، انگ "بورژوا" و "غيرانقلابی" جايگاه زندانی سياسی را در زندان تخطئه میکند و برای او بزرگترين شکنجه است. زندانی عمق ارزش اين القاب را میشناسد و همين دستآويزی می گردد برای پيشبرد نظرات افرادی چند در پوشش جمع و تحميل آن بهديگران. در زمانی که ابزار اعمال قدرت تنها از طريق بهرهگيری از زور خودنمايی میکند، در سطح فيزيکی آن از طريق اسلحه در مشیای چريکی، و در سطح روانی آن از طريق ارعاب و کاربرد زبانی تحميلگر با استفاده از واژگانی که شک در آن تابوست، نمیتوان گفتگويی سالم و دمکراتيک را انتظار داشت.

دراين ميان عوامل ديگری بهجز وحشت از بايکوت نيز نقش دارند. از جمله تقدس مبارزهی چريکی راه را بر مخالفت فرد میبندد. طاهره بسياری از معيارهای جمع را رد میکند اما شيفتگی او به "مبارزه فدايیها" وی را بهسکوت وامیدارد. "با اين همه، خود من هم آنقدر به انقلاب و مبارزه فدايیها دلبسته بودم که جسارت مخالفت با ارزشهای مورد تاييد آنها را در خود نمیيافتم." (طاهره، ص۱۰۷)

"میديدم زندانيانی که اين چنين غيرمنصفانه با انگهای "بورژوا"، "تکرو" و ...، ارزشها و باورهای خودشان را بر همهی بند تحميل میکنند، از طرفی صادق و جان برکفند و شکنجههای سختی را از سر گذراندهاند." (فريده، ص ۲۵۱) و يا بهزبانی ديگر "هيچکس جرات نداشت آشکارا نسبت بهآن نظم آهنين و بیربط حاکم بر بند، ترديد نشان دهد." (فهيمهف، ص ۲۵۷)

"اين سختگيریها بهنظرم چندان عاقلانه نمیآمد، اما هم از انگ و انتقاد میترسيدم، هم پارهای ارزشها چنان مقدس بهنظر میرسيدند که جرات نمیکردم حتی نسبت به آنها شک کنم."(عاطفه، ص ۷۰)

لقب چريک و مقاومت تحسينبرانگيز زير شکنجههای طاقتفرسا در افکار عمومی چنان اسطورهای میسازد که کمتر کسی در آن فضا جسارت برخورد با "اسطورهی مقاومت" را میيابد.

مهری نيز بهخاطر اينکه در ميان رفقايش که شيفتهی مقررات غيرانسانی منصورهاند منزوی نشود، به مقرراتی که باور ندارد تن میدهد. "با اينهمه، در آن فضای سنگين من همچنان جرات مخالفت با آن کارهای ناجور و غيراخلاقی را نداشتم و به آن به اصطلاح صف بندی ناخواسته تن داده بودم. ديگر نه بهخاطر بیاطلاعی و بیسوادی سياسی، بلکه بيشتر بهخاطر حفظ رابطه با دوستان قديمیام که تحت تاثير ادعاها و معيارهای "انقلابی" منصوره قرار گرفته بودند." (مهری، ص ۶۳)

فهيمهف نيز از درد تقدس جمع سخن می گويد، تقدسی که مفهومی به نام هويت فردی نمیشناسد و تلاش دارد که فرد را بدون هيچ گفتگويی در "جمع" حل کند.

"اگر آن را نمیپذيرفتی خارج از "جمع" میماندی. با اين که همه ما را خارج از "جمع" میدانستند، باز هم آن نظم و مقررات بر ما اعمال میشد. راه گريزی برای فرد نبود. هويت فردی انسان، گويی برای جمع اصلا معنا نداشت. استدلال فايده نداشت، ديالوگ وجود نداشت. آدم با يک ديوار نفوذناپذير به نام "جمع" روبرو بود." (ر.ک. ص ۲۵۷، فهيمهف)

جمعی که به حقوق اقليت اعتقادی ندارد، طبيعی است که هويت فردی را نيز نمیتواند بهرسميت بشناسد، بهويژه که اين مفهوم پس از گذشت سهدهه از اين ماجرا هنوز مفهومی ناآشنا در فرهنگ ايرانی است.

"در بندها اکثريت زندانيان طرفدار فدايیها و مجاهدين بودند و وقتی میگفتند "جمع" فقط خودشان را درنظر داشتند. بقيه جزو "اقليت" بهحساب میآمدند و بايد نظر "اکثريت" را میپذيرفتند." (فريده، ص ۱۵۱)

پس طبيعی است، کسی چون فهيمهف که به گروه و دستهای وابسته نيست، جمع او را هيچگاه نپذيرد و او نيز خود را در جمع نبيند.

مبارزهی مسلحانه با ناديدهگرفتن مبارزهی سياسی فرهنگی، فرهنگ خاص خود را نيز میطلبد، فرهنگی که راه را بر گفتگو و مطالعه میبندد و اهميت ويژهای برای کارهای يدی قائل است. اينکارهای يدی بهقدری بر فضای زندان حاکم است که در مدت کوتاهی که زندانيان اجازهی استفاده از کتابخانهی زندان را بهدست میآوردند، فرصت مطالعه را از دست میدهند و ترجيح میدهند که ابتدا کتابخانه را تميز کنند و سپس به مطالعه بپردازند. اين تميزکاری آنقدر طول میکشد که در کتابخانه دوباره تخته میشود. (ر.ک. ص ۱۰۸۹، روايت طاهره)

اهميت بيش از حد به کار جسمی و بار کم دادن به مطالعه و کار تئوريک پیآمدهای ديگری نيز دارد. طبيعی است که قدرت جسمی مردان بيش از زنان است و همين شيفتگی بيشتری به مردان میبخشد و در بطن جامعهی مردسالار زن را بيش از پيش به دنبالهروی از مرد وامیدارد. برای نشان دادن اين دنبالهروی من بهآوردن چند نمونه در روايت فريده بسنده میکنم.

"با اين استدلال که در "زندان پسرها هم همين کار را میکنند"، فورا در هر گفتگويی بسته میشد." (فريده، ص ۲۵۰) وی ادامه میدهد: "زندان مردان شده بود الگوی زندان ما، با تعبير خاص خودمان." (فريده، ص۲۵۱ )

در رابطه با جر و بحث و مخالفت "بيشتر فدايیها و مجاهدين و ديگر مذهبیها" با خريد تلويزيون، تنها استدلالی که رضايت آنان را جلب میکند اين است که "زندان پسرها هم تلويزيون دارن، چرا ما نبايد داشته باشيم؟" (فريده، ص ۲۵۳) درد قضيه اين است که تنها با چنين استدلالی اکثريت مخالف به خريد آن رضايت میدهند!

البته طرز پوشش و رفتار زنان در سالهای پس از انقلاب که تحت تاثير مبارزهی چريکی بود نيز ريشه در همين انديشهیمردسالارانه داشت.

نکتهی پراهميت ديگری که در کتاب بهچشم میخورد، نقد انديشهی عرفانی در فضای سياسی آن زمان است. از آنجا که اين انديشه آنگونه که بايد در فرهنگ اپوزيسيون چپ مورد نقد قرار نگرفته است، هنوز جايگاه ويژهای دارد.

"از نظر جمع، لذت بردن گناه بزرگی بشمار میآمد، چون مردم از لذت محروم بودند."(فهميهف، ص ۲۶۹)

پرهيز از پوشيدن رنگهای شاد تا ممنوعيت رابطهی جنسی در خانههای تيمی ريشه در همين گناه لذت دارد. اين شيوهی برخورد در عرفان تنيده است که بر هر گونه لذت زمينی دست رد میزند و آن را دليلی بر فراموشکردن لذت واقعی که همان پيوند دوبارهی روح با حق (خدا) است، ارزيابی میکند. در عوض رياضت انسان را برای گام برداشتن در راه حق آماده میسازد.

"رفقا از رفاه گريزان بودند و خواهان فضای جدی، منضبط و "بیعيب"." (عاطفه، ص۷۰ )

"می گفتند، "عادت بهزندگی مرفه، بهراحتطلبی میانجامد و خطرناک است." بدتر اينکه حتی اتاق کوچک، زندگی محقر و بدون وسايل و امکلانات در زندان را هم رفاه تلقی میکردند و آن را "توطئهای" میدانستند که "دشمن برای گول زدن ما چيده است"." (طاهره، ص ۱۰۵)

"از نظر همبندیهايم، هرچيز اضافی بر غذای ناکافی و بدمزه زندان، در حکم تنآسايی و جداشدن از زندگی تودهها بود." (طاهره، ص ۱۰۵)

اين برخورد عرفانی به لذت تا آنجا پيش میرود که برای کنترل تماشای تلويزيون نيز مسئولی درنظر گرفته میشود. مسئول روشن و خاموشکردن تلويزيون اجازه نمیدهد کسی موسيقی (از جمله موسيقی کلاسيک که بورژوايی تلقی میشد)، آواز، رقص و شو تماشا کند. (ر.ک. ص ۲۵۴)

اين رفتار عرفانی با تقدس "شهادت" تئوريزه میشود و عاطفه چهزيبا کنه مبارزهی آن سالها را در اين جمله فرموله میکند: "ديگر بهدنبال شهادت بودم، نه بهدنبال زندگی." (ص ۳۳)

نوشين شاهرخی