دوشنبه ۱۵ ارديبهشت ۱۳۸۲ - ۵ مه ۲۰۰۳
شكست تاريخي روحانيت شيعه در ايران

شكست تاريخي روحانيت شيعه در ايران

خدايار آفام

 

اين جهان پر آفتاب و نور ماه

او بهشته، سر فرو برده به چاه

كه اگر حق است، پس كو روشني؟

سر ز چه بردار و بنگر اي دني!

جمله عالم شرق و غرب آن نور يافت

تا تو در چاهي، نخواهد بر تو تافت

« جلال الدين محمد مولوي »

 

 

نزديك به ربع قرن است كه روحانيون شيعه ، حكومت و دولت را در ايران به طور كامل در انحصار خود گرفته و تمامي توان فكري و عملي خود را يكسره بكار برده اند تا جامعه را بر اساس آرمانهاي مذهبي خود اداره كنند. در اين مدت آنها امكان پياده كردن تمامي وعده ها و شعار هاي سياسي  قرنها انتظار قدرت را در اختيار داشتند و توانستند همه پتانسيل هاي حكومتگري خود را به محك آزمايش بگذارند.

در نگاهي بيطرفانه به كارنامه اين ربع قرن، يا پرسشي از هر رهگذر خيابان، نتيجه ميگيريم كه نه تنها روحانيون شيعه شكستي عظيم را نصيب خود ساخته بلكه بطرز فاحشي نفوذ آئين اسلام در جامعه ايران را دچار خسارت كرده اند. ميتوان هم گفت كه اگر تمامي مخالفين هوشيار و مصمم دين اسلام بدور هم جمع ميشدند و ميلياردها دلار صرف هزينه ميكردند هرگز نميتوانستند اينچنين مردم ايران را از اسلام و باورهاي مذهبي  دور كند.

آنها ربع قرن كشتند و كشته را روزي بايد درو كرد. ديگر براي روحانيون شيعه حاكم بر ايران « ايام فتنه انگيز است». درست به اين ميماند كه همه آنها در اتومبيلي كه ترمز آن بريده باشد نشسته اند تا هر لحظه كه ميگذرد با سرعت بيشتري به سوي سرنوشتي كه براي خودشان رقم زده اند پيش بروند. آنها ديگر نمي توانند ترسشان را هم پنهان كنند و سروصداهاي تبليغاتي شان ناشيانه تر از آن است كه باوركردني باشد. روحانيون ديگر هيچ آينده اي براي خود باقي نگذاشته اند و تمامي پل هاي ارتباط خود با مردم را پاره كرده اند.

براي ضعف مرگ و احتضار كنوني حكومت روحانيون شيعه ميتوان علل زير را بر شمرد‍:

 

 

q                      روحانيون شيعه به هزار راه اثبات كرده اند كه فاقد فهم و ذكاوت لازم براي تطبيق خود و آميزه هاي فكريشان با شرايط زمان و مكان هستند. آنها هرگز نفهميدند كه ايران 70 ميليوني را نمي توان با همان روشهاي اداري 15 قرن پيش شهرهاي چند هزار نفره عربستان اداره كرد.

 

q                       روحانيون در طول ربع قرني كه گذشت ساختار سياسي-اداري حكومت مركزي را برهم زده و بتدريج نوعي از نظام ملوك الطوايفي سياسي را كه هيچ كس بر آن كنترل واقعي ندارد جانشين آن كرده اند. براي يافتن نمونه مشابهي از ساختار واقعي حكومت كنوني ايران در تاريخ ، لزوما بايد تا پيش از انقلاب مشروطيت در يك قرن پيش عقب برويم. در روندي كه آيت الله خميني پايه هاي آن را گذاشت نمايندگان ولي فقيه در ارگانهاي حكومتي ، نظامي ، اداري، دانشگاهي و نيز در استانها قدرت فزاينده و نامحدودي يافته اند. بنحوي كه در هزاره سوم ميلادي مركز ثقل و اتكاي حكومت ايران « قانون » نبوده بلكه هر روحاني مصدر هر كاري با اجتهاد شخصي خود قاعده و قانون لازم را تعيين و اجرا ميكند. لازم به ياد آوري است كه قدرت هاي فردي روحانيون ادارات و ولايات پس از مرگ خميني و بواسطه حضور آخوند درجه دومي مانند سيد علي خامنه اي در جاي ولي فقيه سرعت بيشتري يافته و مفهوم واقعي دولت مركزي را زير علامت سئوال برده است. به آنچه كه در رابطه با قدرت آخوندهاي ادارات و ولايات گفته شد بايد قدرت نامحدود آخوندهاي درجه اول حوزه هاي علميه را نيز اضافه كرد چرا كه تمامي ارگانهاي حكومتي، از خود ولي فقيه گرفته تا مجلس و رئيس جمهور و قوه مجريه و قضائيه از تيررس نظرات مختلف و متناقض حوزه ها در امان نيستند. كشاكش هاي سياسي پنهان و آشكار حوزه علميه قم با آخوندهاي كه در مقام هاي اجرائي هستند خود از عوامل مهم قفل شدن رژيم اسلامي است.

 

q       درشمارش علل شكست تاريخي روحانيون شيعه در ايران مي بينيم كه روحانيون متحجر در مقوله انديشه، نوبت به حفظ قدرت كه ميرسد ديگر چندان محافظه كار باقي نمانده و به هيرارشي روحانيت كه قدمت حداقل  500 ساله دارد بي اعتنا مانده اند. روحانيون شيعه با گماشتن آخوند درجه دومي مانند سيد علي خامنه اي در مقام « ولي فقيه » در حقيقت لگد محكمي به هيرارشي و هرم روحانيت زده و موجب شدند كه روحانيت از درون فرو ريخته و وارد جنگ بي پايان داخلي شود . روحانيون با اين عمل موجب شدند باقيمانده طرفداران     « ايدئولوژيك ‌» رژيم در ميان مردم هم كه هنوز به حكومت روحانيون اميد فلاحي بسته بودند دچار تعارض فكري عميقي شده و از حكومت براي هميشه فاصله بگيرند. كار پرتاب فردي از قاعده هرم  روحانيت به رأس آن، مثل اينكه با يك كودتا يك ستوان را يكشبه فرمانده ارتش كنند، باصطلاح حقوقدانها باعث بروز « بحران حقوق اساسي »( crise constitutionnelle ) ميشود و ميتواند حتي رژيم هاي مستقري را كه دست به اينگونه ماجراجوئي ها بزنند دچار بحران سرنگونگي و سقوط بكند. گروهي از روحانيون ميتوانند بگويند كه كه در اين تيشه به ريشه روحانيت زدن مشاركت نداشته اند اما بايد ديد كه آيا چنين گفتاري درست است يا نه.  بخاطر داريم كه پس از مرگ آيت الله خميني در سال 1368 آيت الله هاي بزرگ آنزمان مانند گلپايگاني، نجفي مرعشي و اراكي و حتي روحاني منتقدي همچون آيت الله منتظري از رهبر شدن سيد علي خامنه اي حمايت كردند و در فرو ريختن هرمي كه چندين قرن پاسداري شده بود مشاركت كردند. بهر طريق روحانيت شيعه ولايت فقيه را از سال  1368 به فردي سپرده است كه در تمام فرصت فراخي كه در اختيار داشته بخوبي نشان داده است كه بجز هرج و مرج و و فقر و فحشا و كشتار و سياه بختي رهبري او براي مردم ايران نتيجه اي نداشته است.  رهبري لقمه اي است كه  براي دهان  سيد علي خامنه اي واقعأ بزرگ است. محمدي گلپايگاني رئيس دفتر او در سخنراني چند روز پيش در مسجد علي بن الحسين در باره رهبرش ميگويد كه اورهبري لايق است چون شب  « زنده داري » ميكند و با « مردانگي، ايثار و تقوي» پرچم رهبري از دست « رهبر معظم انقلاب به دست امام زمان (عج) ميرسد.»  حكومت با« رياضت و شب زنده داري  و استخاره » نتايجي بهتر از اين كه ميبينيم نخواهد داشت.

 

q                      شكست روحانيون در ارائه هرگونه برنامه كار و بيش از هر چيز تئوري و برنامه اقتصادي براي اداره كشور از ديگر عوامل شكست تاريخي حكومت روحانيون شيعه در ايران است. رژيم اسلامي در تمام اين ربع قرن هرگز نتوانست حتي يك برنامه اقتصادي قابل بحث و برسي ارائه دهد. حقيقت امر اين است كه تفكر و تئوري واقعي اقتصاد حكومتي روحانيون در واقع بيشتر « حجره اي » است . در عمل از نظر آقايان يك « دخل » وجود دارد كه پولي كه كسب ميشود در آن ريخته ميشود و بعد هر وقت خرجي بود « دخل » را ميكشند در آن دست ميكنند و پول لازم را پرداخت ميكنند. هر وقت هم كه پولي در دخل نماند خوب نمي شود پرداخت كرد و بايد به خداوند كه كريم است توكل كرد!. بهر حال اين رفتار از رژيمي كه بنيانگذار آن ميگفت « اقتصاد مال خر است » غير قابل انتظار نيست. فقدان نظريه اقتصادي براي حكومت در تركيب هميشه ناهمگون تيم اقتصادي حكومت نمود پيدا كرده است. اختلاف عميق و كشاكش رئيس بانك مركزي با وزير اقتصاد حكومت هميشه وجود داشته است و در طول اين سالها رئيس جمهور به اين تركيب ناهمگون و متناقض هر گز دست نزد و حتي مرگ سئوال برانگيز محسن نوربخش رئيس بانك مركزي هم موجبي براي خروج او از رخوت سياسي نشده است. ميگويند رئيس جمهور منتظر سپري شدن چهلم مرگ رئيس بانك مركزي است تا محل ا شتغال يكي از اصلي ترين گردانندگان اقتصاد به گل نشسته كشور را پر كند!.

 

q                      قوه قضائيه رژيم اسلامي به مثابه آئينه تمام نمائي از تفكر بكر آخوندي بزرگترين و عيني ترين دليل فاصله گرفتن مردم از حكومت بوده است. در طول تاريخ روحانيون همواره قضاوت را پيش از حكومت ميخواستند و تا قبل از انقلاب مشروطيت هم مشاغل قضائي عمدتأ در اختيار آنها بود. با نگاهي به تاريخ كشورمان، و نيز ادبيات غير درباري ناقد، ميبنيم كه دغدغه اصلي روحانيون در كار قضاوت معمولأ تأمين عدالت نبوده و احكام آنها بيشتر به سوي قدرتمندان يا ثروتمندان متمايل بوده است. در انقلاب مشروطيت هم محركه اصلي مردم براي مشاركت در جنبش بيش از هر چيز براي درخواست عدالتخانه بود. مردم عدالتخانه ميخواستند تا از بينظمي و بيعدالتي همه جانبه اي كه در كار حل و فصل اختلافات مردم و رسيدگي به جرائم بود رهائي يابند. روحانيون پيش از انقلاب مشروطيت و بعد از انقلاب سال 1357 تا بامروز مستند احكام متناقض خود را قانون شرع قرار داده و با اين كار دست خود را به نحوحيرت انگيزي در تطبيق مصاديق اختلاف و يا اتهامات با شرعي كه هر روحاني تفسيري از آن دارد باز ميگذارند. تفصيل اين بحث فرصت ديگري را لازم دارد ولي وقتي كه ميشنويم كه آيت الله جنتي دبير شوراي نگهبان استدلال ميكند كه در صورت اجراي « حدود الهي » ( نامي كه به قوانين ارتجاعي قصاص، سنگسار، دست بريدن و چشم در آوردن و شلاق زدن مردم بر سر چهار راها و امثال آن ميدهند ) تمامي مشكلات اقتصادي و اجتماعي ايران حل ميشود ميبينيم كه حاكمان ايران تنها با نقبي كه از 14 قرن پيش به زمان ما زده در ايران به حكومت رسيده اند. با مجال بيشتر در بحث ميتوان نشان داد احكامي كه ميتوانستند در 14 قرن پيش منطبق با شرايط جوامع وقت بوده باشد امروز جز ارتجاع صرف نام ديگري به آن نمي توان داد. وقتي ميبينيم كه جواني باتهام قتل بدست عمه خود    ( مادر مقتول ) بدار كشيده ميشود ( خرداد سال گذشته در اصفهان ) يا دختران 13 تا 17 ساله به علت شركت در جشن تولد شلاق زده ميشوند ( تيرماه كذشته در شيراز ) يا وقتي صدور حكم اعدام از بلندي كوه در حاليكه فرد در گوني پيچيده شده را ميشنويم لزومأ نتيجه ميگيريم  كه روحانيون ديگر هيچ راه تفاهم و بازگشتي براي خود باقي نگذاشته اند. روحانيون در قوه قضائيه با كشتار هزاران مجاهد و فدائي و ديگر شيرزنان و شير مردان مبارز  راه آزادي ايران، با شكنجه ها و حبسهائي كه بخوبي نشان از انديشه و بربريت قرون وسطائي دارند، با قتل عام زندانيان سياسي در سال 1367، با قتل هاي زنجيره اي داخل و خارج كشور و اعدام و در بند كشيدن صدها هزار  مردم زحمتكش و محروم كوچه وبازار كه عملشان اگر هم « جرم » بوده باشد بيش از هر چيز ناشي از سوء مديريت جامعه است، سياه ترين كارنامه قضائي را از خود باقي گذاشته اند.

 

q                      در فرصت اين ربع قرن روحانيون شيعه بخوبي نشان دادند كه نميتوانند در ديدگاههاي غير انساني سنتي ارتجاع خود نسبت به زنان تغييري بوجود آوردند و همچنان زن را براي رفع اميال جنسي مرد و زاد و ولد و خدمت به مردان خانواده مي خواهند. ستم دستگاه قضائي روحانيت بر زنان ايران حتي با گذشت قرنها هم پاك شدني نيست و داغ آن نه بر زنان مقاوم ميهنمان بلكه بر پيكر روحانيت شيعه خواهد ماند. هرگز فراموش نخواهيم كرد كه آنها زنان را از جمله اموال استهلاك پذير ارزيابي كردند و با قوانين ضد انساني حق طلاق براي مرد ، ميليونها زن بي پناه را با فرزندان آنها بدون هيچگونه حمايت مالي در جامعه رها كرده اند. رفتار روحانيون با زنان شريف ميهنمان از عمق انديشه هاي آنها سرچشمه ميگيرد. حجت الاسلام حسينيان رئيس مركز اسناد و مدارك انقلاب اسلامي در ارديبهشت امسال در سخنراني در جمعيت موتلفه بخوبي عمق افكار روحانيون  در رابطه با زنان را بيان ميكند:  « چرا امام قيام كرد؟ يكي از عوامل بسيار مهم قيام امام همين بود كه در آن موقعيت زنها را خواستند در صحنه بياورند ، امام فرمود در اين موقعيت كه جز زنهاي لا ابالي به صحنه سياست نخواهند آمد، جز فساد چيزي بدنبال آن نخواهد بود . » اشاره حجت الاسلام حسينيان به مخالفت با مشاركت زنان در امور اجتماعي و سياسي، متكي به همان مخالفت سال 1342 آيت الله خميني با حق رأي زنان، از مباني دست نخورده و بكر انديشه هاي روحانيت باقي مانده است. 

 

q                      در اين ربع قرن روحانيت فرصت يافت كه تمامي توانهاي رفرم و  اصلاحگري خود را هم به صحنه قضاوت مردم بگذارد. در سال 1376 روحانيون با بلند كردن پرچم اصلاح طلبي به گوشه اي از نقصانهايشان اعتراف نموده ادعا كردند كه قادر به بازبيني عميق عملكردشان هستند. روحانيون با هزار وعده، با لبخند در سال 76 و با اشگ در سال 80، راي خواستند و دو قوه مجريه و  مقننه را هم گرفتند ولي در عمل ديديم كه مشكل واقعي اداره جامعه توسط روحانيون در بدست گرفتن ابزار حكومتي توسط اصلاح طلبان روحاني نيست و بلكه در متحول نشدن انديشه هائي است كه در 1400 سال پيش بر سنگ ذهن هايشان كنده شده است و روحانيون، معمم يا مكلا، محافظه كار يا اصلاح طلب، نمتوانند خود را از قالب متحجر ولائي و مريد و مرادي آن خارج كنند. در حالي كه « خانه از پاي بست ويران است » مشكل اصلاح طلبان « بند نقش ايوان است » زيرا كه از نظر آنان سيد علي خامنه اي خوب ولايت فقيهي نمي كند و ولايت فقيهي نوع امام خميني اش خوب است! هيهات! آيا بر مشكل نامي جز همان فقدان ذكاوت تاريخي روحانيون، چه معمم و چه مكلا، ميتوان نهاد؟ براستي كه شناخت زمانه و الزامات آن كار اينها نبوده است.

 

q                      سياست خارجي حكومت اسلامي نشان ديگري است از  شكست روحانيون در ايران. سياست خارجي حكومت روحانيون، كه گاه بيگانگان در آن نقش هاي دلخواه خود را جستجو ميكنند در كنترل هيچ كسي نيست و گليم پاره آن ازهرطرف كشيده ميشود.از يكسو سيد علي خامنه اي و بيت او ( از جمله ولايتي بعنوان مشاور بين المللي رهبر ) دن كيشوت وار خطوط  اصلي سياست خارجي را كه محور آن صدور انقلاب ( بخوانيد تروريسم ) است تعيين كرده و از طريق انتقال اين خطوط به شوراي سياست گزاري ائمه جمعه و به صدا و سيماي رهبري سعي به تبليغ عمومي آن ميكنند. 300 امام جمعه كه هر يك خود را اگر مرجع ندانند حداقل به اجتهاد خود باور عميق دارند بر اين رهنمود هاي دن كيشوتي روغن اجتهاد شخصي خود را اضافه ميكنند بنحوي كه هر روز جمعه ميبنيم كه 300 امام جمعه هر يك گوشه اي  از گليم پاره سياست خارجي را به طرفي كشيده و دهها اخطار به قدرت هاي بزرگ جهان و كشورهاي همسايه روانه ميكنند. از سوي ديگر پس از رهبر و دستگاه تبليغاتي اختصاصي او هاشمي رفسنجاني دومين رديف را در كار سياست خارجي به خود اختصاص داده است و خط خود را ميرود. او كه مانند استخوان در گلوي رژيم ولايت فقيه گير كرده يك روز با بمب اتمي نداشته ميخواهد اسرائيل را بمباران كند و روز ديگر از فلسطيني ها ميخواهد كه هر جاي دنيا فرانسوي و آمريكائي گير آوردند آنها را براي دفاع از فلسطين بكشند. بعد به قول محسن رضائي منشي اش در خلوت « كار ديگر كرده » به آمريكا «چراغ » هاي بيحاصل مي زند يا آقازاده هاي مذكر و مؤنث خود را به اميد مذاكره با عوامل دست چندم آمريكا به قبرس و يا براي مذاكره با آقازاده هاي صدام حسين به عراق ميفرستد. رده بعدي در سياست خارجي رژيم اسلامي در اختيار حسن روحاني دبير شوراي امنيت ملي است كه هم سفير ميپذيرد و هم خودش هيأت راه مي اندازد و هر جا او را بپذيرند به مأموريت ديپلماسي ميرود. نوبت بعدي در كار سياست خارجي به آقاي خاتمي داده شده كه بي سايه ترين سياستمدار رژيم اسلامي است و در سياست خارجي هم بسيار آهسته ميرود و آهسته ميرود كه هيچ كس به او شاخ نزند و بر دامن زهد او گردي ننشيند. او و زير خارجه او در سياست خارجي يا اصلأ مداخله نميكنند يا حتمأ از در عقب وارد اين گود ميشوند تا هيچ مزاحمتي نيافرينند.

 

 

با آئينه اي كه با اين نوشته در مقابل رژيم حكومتي روحانيون گذاشته شد، با وجود همه كمبود هاي كه به حق در آن خواهيد يافت چرا كه بيان همه ابعاد مصيبت حكومت روحانيون از محدوده اين نوشتار  و  توان نگارنده اين سطور خارج است، ميتوان نتيجه گرفت كه ساختار هاي ضروري براي تداوم حكومت روحانيون فرو ريخته و تنها با توسل به ترور و اختناق است كه رژيم احتضار خود را پنهان ميكند.

 

فرو ريختن ديكتاتوري هاي طالبان و صدام حسين در شرق و غرب ايران تعادل متكي به اسلحه رژيم روحانيون را بهم زده و آنها را نسبت به آينده خود بيمناك تر كرده است. با نگاهي به آشفتگي هاي رژيم روحانيون در رابطه با بحران ناشي از حضور ابر قدرت آمريكا در چهار سوي ايران ميتوان بوضوح ديد كه روحانيون ذكاوت و فهم سياسي لازم براي برخورد با چنينن بحراني را ندارند و در آن غرق خواهند شد. همانگونه كه قانون حاكم بر ديكتاتورهاست رهبران رژيم اسلامي نفهميده اند كه در شرايط ضعف مرگي كه گرفتار آن هستند تكيه بيشتر بر اختناق تنها سقوط آنها را سرعت خواهد بخشيد. رهبر رژيم تصور ميكند كه صدام براي اينكه سقوط كند با آمريكا تباني كرده بود! و يا رويا پروري ميكند كه اگر گارد رياست جمهوري عراق از صدام دفاع نكرد پاسداران حكومت اسلامي از روحانيون دفاع خواهند كرد ؛ « مقاومت نكردن ارتش عراق بويژه گارد رياست جمهوري در برابر متجاوزان موجب ننگ ابدي است». در پي او آيت الله جوادي آملي امام جمعه قم    ( همان كسي خبرگان بعد از مرگ آيت الله خميني ميخواستند او را رهبر كنند ولي حضرتش بعلت «عرفاني !» كه دارد نپذيرفت) در نماز جمعه قم ميپرسد كه اين « غيرت عربي » گارد خونخوار رياست جمهوري صدام حسين كجا رفته بود و ميگويد ؛ « صدام يك نامرد بي غيرت و ننگي در تاريخ است آن قدر صبر كرد (؟!) كه آمريكا با راهپيمائي بغداد را بگيرد نه با جنگ» و امام جمعه بروجرد روي دست همه زده براي پيشگيري از سر نگوني رژيم  بدنبال مقاومت و غيرت عربي گونه ما ايراني ها نيست بلكه ميگويد؛ « اگر ملت (ايران ) توبه نكند و از فسق و فجور دست بر نداريم چه بسا كه خداوند دشمن را بر ما مسلط كند».

 

مقصود از نگارش اين سطور نشان دادن احتضار و ضعف مرگ حكومت روحانيون شيعه در ايران بود و اين نقد نمي تواند مستلزم بي احترامي به عقايد مذهبي معتقدان به دين اسلام تلقي شود.  حكومت آينده ايران ما پس از پايان بخشيدن به شب سياه حكومت  روحانيون بدست مردم ايران، غير مذهبي خواهد بود، و نه مذهب ستيز، دموكرات و صد در صد انتخابي خواهد بود، و نه از جنس حكومت هاي شاه يا شيخ.

 

امروز بايد نيروهاي آزاديخواه ايران خود را براي فرداي ايراني آزاد، صلح دوست و خشونت گريز آماده كنند. چرا پارلمان ايران آزاد متشكل از تمامي گروهها و افراد آزاد انديش داخل و خارج كشور را تدارك نيبنيم؟.

 

 

 

                                                                        خدايار آفام

                                                           

                                                              15ارديبشت ماه 1382

 

KHODAYARAFAM@HOTMAIL.COM