يکشنبه ۱۴ ارديبهشت ۱۳۸۲ - ۴ مه ۲۰۰۳
محمدرضا اسکندری

محمدرضا اسکندری

من مخالف نقض حقوق بشر هستم.

من مخالف نقض حقوق بشر در رابطه با نيروهای طالبان (ملا عمر)، نيروهای القاعده(بن لادن) و مجاهدين در عراق(رجوی ) هستم.

 

 

پس از فرو ريختن ديوار برلين و حذف شوروی به عنوان ابرقدرت جهان، آمريکا به عنوان تنها ابرقدرت در عرصه جهانی مطرح گرديد. بعد از حذف شوروی، هر روز آمريکا و رهبران آن سعی ميکنند تا با شيوهای مختلف سلطه خود را برجهان عملی سازند.

چرخش قدرت در جهان باعث وقوع تحول عظيمی شد. مخالفتهای مليونی مردم جهان عليه جنگ و تجاوزات امريکا، سرآغاز يک حرکت بزرگ شد. دامنه اين اعتراضات به تمامی سطوح جهان از دولتها تا نيروهای اپورسيون کشيده شد. تحولات اخير و اعتراضات گسترده جهانی عليه جنگ و سلطه گری امريکا به تبع پيآمدهائی برای ما ايرانيان نيز بهمراه داشت.

با سقوط دولت عراق شاهد موضعگيريها و اقدامات برخی احزاب، سازمانها، گروهها و افراد هستيم که بررسی انها ما را در راستای کسب شناخت آگاهانه از آين نقطه نظرات ياری ميبخشد. در اينجا لازم ميدانم که به بررسی مواضع برخی نيروهای برون مرزی بپردازم که همراه با وزش باد ديدگاههايشان عوض ميشود.

در بين نيروهای ايرانی شاهد چرخش يک شبه سازمان مجاهدين پس از سقوط ديکتاتور بغداد هستيم که بعد از مزدوری برای صدام حال تن به مزدوری برای آمريکا ميدهد. البته غير از اين مزدوران جديد بايد از مزدوران قديم، يعنی سلطنت طلبان هم نام برد که با فعال کردن شکنجه گران گذاشته(پرويز ثابتی و نيروهای ساواک) سعی ميکنند تا بار ديگر کشور ايران را به آمريکا بفروشند.

چه تعغيری در فضای سيايسی ايرانيان اتفاق افتاده است که پس از حمله نظامی آمريکا به عراق تمام نيروهای سياسی برون و درون مرز همآهنگ و هم گام با حرکت جهانی ضد جنگ به مخالفت با جنگ و به دفاع از حقوق مردم عراق برخواستند. مخالفين جنگ خوب ميدانند که آمريکا برای مردم هيچ کشوری آزادی به ارمغان نميآورد. زيرا درجريان اشغال عراق ديدند که متجاوران از تنها جايی که محافظت نمودند وزارت نفت و چاه های نفتی بود. امريکائيان در نابود ساختن و ويران کردن موزه ها و آثار باستانی عراق، تاريخ و فرهنگ بشری نه تنها همکاری بلکه اوباش و اراذل را نيز تشويق به خرابی و ويرانی نمودند. زيرا بدون همکاری آنان چطور ميشود يک مجسمه چند تنی را از موزه موصل دزديد؟!!

برای من سال که گذ شت سالی بود که فرق بين حرف و عمل افراد و گروهها ايرانی مشخص تر گرديد. در اين يک سال ضد امپرياليسم بودن، اتحاد نيروها، طرفداری از آزادی، مزدوری و دفاع از حقوق بشر افراد و گروهها ايرانی بيش از پيش روشن گرديد.

ضد امپرياليسم بودن:

سازمانی که تنها افتخارش" ضد آمپرياليسم بودن" بود و به خاطر همين شعار هزاران جوان ايرانی هوادار و جذب آن شدند، حال از فرمانده نظامی امريکا در عراق اجازه ميخواهد تا به آنها افتخار مزدوری برای امريکا را بدهد. اخبار رسيده حاکی بر آنست که امريکا هم قبول کرده که از سازمان مجاهدين بعنوان مزدور استفاده نمايد. حال من از اين سازمان پرافتخار آقای رجوی ميپرسم که آيا در کارنامه شما چيزی بغير از مزدوری هم هست؟ چرا بايستی شما همواره مزدور کسی باشيد؟ چرا نميتوانيد مستقل عمل کنيد؟

شما که ادعای بزرگترين و کارآمد ترين آلترناتيو را داريد ولی نميتوانيد بدون ارباب و ولی دست از پا خطا کنيد. چگونه ميخواهيد ملت ايران را رها سازيد. آقای رجوی فراموش کرده ايد که در صورت دخالت رژيم جمهوری اسلامی در عراق و تحريک شيعيان عراق عليه امريکا اين نيروهای مجاهدين هستند که هم مرغ عزا و هم عروسی ميشوند.

بنظر من امريکا از نيروهای مجاهدين بعنوان آتوی برای گرفتن حق سکوت و ممانعت کردن از دخالت رژيم حمهوری اسلامی مبنی بر تحريک شيعيان عراق استفاده ميکند. در صورتی که رژيم جمهوری اسلامی بخواهد با تحريک و کمک به شيعيان عراق يک حکومت مذهبی و اسلامی در عراق به حاکميت برساند، امريکا نيز از نيروهای مجاهدين عليه رژيم تهران در يک عمليات مشترک استفاده خواهد کرد. براستی برای آقای رجوی فرقی نميکند، وقتی بحث به قدرت رسيدن باشد همکاری و مزدوری با صدام و امپرياليسم عملی مقدس و عاشوراگونه تلقی ميشود.

اتحاد:

در حالی که بعضی ها به پابوس امپرياليسم ميروند، اکثريت مردم ايران بر خلاف مزدوران و رژيم جمهوری اسلامی به اين نتيجه رسيده اند که تا دير نشده و آمريکا و مزدورانش با توسل به جنگ "کارنر" ديگری را برای ايران انتخاب نکرده اند، بايستی به وحدث واقعی رسيد

اتحاد در فرهنگ گروههای سياسی بمفهوم ثسليم شدن و پذيرش مطلق تعبير ميشود.فرهنگ ما فرهنگ "يا همه چيز يا هيچ چيز" است و هيچ راه ميا نه ای هم وجود ندارد. وقتی که ما اينگونه فکر ميکنيم پس برای رسيدن به يک اتحاد پايدار چه بايد کرد؟ آيا بايد ما هم به سبک ديگران منتطر ورود گارنر آمريکايی باشيم و يا آينکه به يک تحول فکری دست بزنيم.

برای اتحاد واقعی ما به يک پاکسازی فکری نياز داريم. ما بايد از دوستان خود در اروپا ياد بگريم چگونه با داشتن اختلافات فکری ميتوان با هم همکاری کرد. ما ايرانيان مسائل سياسيی و اجتماعی را فقط سياه و يا سفيد می بينيم. اما در اروپا غير از اين دو رنگ، رنگ ديگری هم وجود دارد. سالهاست که در غرب هيچ حزبی نميتواند به تنهائی دولت ثشکيل بدهد. چون هيچ حزبی نميتواند در مجلس حائز اکثريت آرا باشد. پس بايد نيروهای چپ، نيروهای ليبرال و ملی با هم دولت تشکيل بدهند. در واقع بايد با هم سازش نمايند. همان چيزی که در فرهنگ سياسيی ما توهين محسوب ميشود. احزاب کوچکتر برای رسدن به ۲۰ در صد از ايده آلهای خود با احزاب بزرگ به توافق ميرسند. اما ما اگر ۹۹ در صد با هم توافق داشته باشيم و يک در صد تضاد، به خاطر آن يک در صد نه تنها با هم همکاری نميکنيم بلکه دشمن قصم خورده هم ميشويم.

دوستان گرامی، ايرانيان آزاده، ديگر زمان اينگونه طرز تفکرات ارتجاعی بسر رسيده. اين طرز تفکر همان طرز تفکر سران جمهوری اسلامی، جمهوری دمکراتيک اسلامی و افراديست که تا به حال مانع ثحقق مردم سالاری در کشورمان شده ا ند. در ديگاه اين افراد و جريانات کلمات معانی خاصی دارند که در فرهنگ لغات مدون آن معانی را نمی توان پيدا کرد.

حقوق بشر:

با توجه به تجربه شخصی ام بين رژيم جمهوری اسلامی و اکثريت نيروهای مخالف آن در رابطه با حقوق بشر تفاوت زيادی نميبينم. من احساس ميکنم که واژه دفاع از حقوق بشر برای خيلی از ما واژه مبهمی است. دفاع از حقوق بشر بمعنی دفاع از حقوق نيروهای هوادار خودمان نيست. وقتی که در اولين روزهای سرنگونی رژيم شاه برای اعدام بدون محاکمه سران رژيم پهلوی کف زديم در واقع به نقض حقوق بشر که توسط رژيم جمهوری اسلامی سر داده ميشد جواب مثبت داديم. متأسفانه اگر چه بيش از دو ده از آن زمان ميگذرد ولی ما هنوز هم به مسئله حقوق بشر از همان دريچه مينگريم.

آيا از ياد برده ايد که سازمان مجاهدين برای گرفتن اطلاعات از پاسداران اطلاعاتی رژيم در سال ۶۰ شکنجه را مشروع ميدانست؟! و يا در کردستان مجاهدين و بعضی از گروهها اسيران رژيم را اعدام ميکردند. آقايان طرفدار حقوق بشر، چرا شما وقتی که لاجوری، جلاد اوين ترور شد آن را محکوم نکرديد؟ اساسی ترن اصل حقوق بشر اين است که هيچ کس نميتواند فردی را بدون داشتن وکيل مدافع و قاضی بيطرف و محاکمه قانونی اعدام نمود. فرق اين اعدام(ترور انقلابی) با اعدام های که رژيم انجام داده است چيست؟

وقتی حاميان حقوق بشر فرياد سر ميدهند که برای نجات قربانيان رجوی که در عراق گرفتار شده اند دست به کار شويد، عده ای از هواداران و کارگردانان رژيم شاه .وچند نفر از سينه چاکان ديروز رجوی و امروز سلطنت، آنان را طرفداران رجوی و پوپليست مينامند.اين افراد نه از تاريخ درس گرفته اند و نه ميدانند که حقوق بشر چيست.!!

ما بايد از نيروهای چپ اروپائی ياد بگيريم که دفاع از حقوق بشر را با منافع فردی و گروهی محک نمی زنند. در اين راستا بيش از يک سال و نيم است که همراه با" کميته جنگ را متوقف کن " در هلند از حقوق انسانی نيروهای اسير طالبان و القاعده که در جزيزه گوانتانامو توسط امريکا شکنجه ميشوند دفاع ميکنيم. من از آنان متشکرم که به من ياد دادند حتی از حق و حقوق انسانی دشمنانم هم دفاع کنم. برای آنان رعايت حقوق انسانی بالا تر از منافع فردی و گروهی ميباشد. اگر چه اين کميته مخالف تمام عيار تمام نيروهای ارتجاعی بخصوص طالبان و بن لادن ميباشند ولی اين مخالفت باعث نشده که حقوق انسانی آنان را ناديده بگيرند. من ميخواهم به سلطنت طلبان و خانم افشاری و افرادی که همانند او فکر ميکنند بگويم من نه نتها از زندانيان طالبان و القاعده و مجاهدين در عراق در مقابل نقض حقوق انسانی آنان دفاع ميکنم.بلکه در آينده نيز بعد از سقوط رژيم جمهوری اسلامی در ايران از جمله اولين کسانی خواهم بود که به دفاع از حقوق انسانی مجرمين و ظالمين به حقوق مردم بر خواهم خواست. برای من ديگر آن حنا ها رنگی ندارد که بايد با تشکيل دادگاه انقلابی و خلقی مخالفين و شکنجه گران را بدون داشتن حق دفاع از خود محکوم کرد. تازه به نظر من در ايران آينده جائی برای اعدام وجود ندارد. پس اگر اين يعنی پوپوليست پس زنده باد پوپوليست.

اگر قرار باشد که ما از سوء استقاده ضد انقلابيون و رژيم جمهوری اسلامی و ديگر رژيمهای ارتجاعی به خاطر دفاع از حقوق بشر ترس داشته باشيم پس بايد هيچ حرکتی انجام ندهيم. ما نبايد در تظاهرات ضد جنگ شرکت کنيم، زيرا ديکتاتور عراق حرکت های ضد جنگ مردم جهان را سعی ميکرد به حساب حمايت از خود استفاده نمايد، در حالی که مردم جهان در تظاهرات ضد جنگ رژيم صدام را محکوم ميکردند و رژيم صدام اين را خوب ميدانست. رجوی نيز خوب ميداند که غير از چند هزار مريد مذهبی و به اصطلاح مارکسيستش هيچ کس او و سازمان و ارتش فارسی زبان صدام را تاييد نکرده است. ايرانيان آزاده تلاش نمودند تا نيروهای که رجوی در عراق رها کرده بود کمک نمايند تا قتل عام نشوند. دفاع کنندگان خوب ميدانند که همين افراد که در حال حاضر در عراق گرفتار شده اند اگر از سکت مذهبی رجوی خارج شوند. رجوی را رسوا خواهند کرد.

من برای کسانی تأسف ميخورم که در مخالفت با مخالفين خود تا آنجا پيش ميروند که حتی به رژيم خورده ميگيرند که چرا برای به زندان انداختن و شکنجه کردن مجاهدين در عراق با رژيم صدام معامله نکرده است. آقايان محترم يا آن دفاعياتتان برای نجات مجاهدين در عراق دروغ بوده است و يا نوشتارهای جديدتان که به رژيم اسلامی خط ميدهيد.

هيچ ايرانی نمی تواند هم خود را مخالف رژيم بنامد و هم به رژيم خط بدهد که برای نابودی مجاهدين هر معامله ای مشروع است. مگر شما ها از جمله افرادی نيستيد که رجوی را به خاطر معامله افراد ناراضی و فروختن آنان به رژيم او را محکوم ميکنيد. نکند شما فقط مرگ را برای همسايه ميخواهيد. پس در يک کلام من به همه جهان اعلام ميکنم، من از حقوق انسانی تمام جنايتکاران زمانی که اسير و زندانی ميشوند دفاع خواهم کرد.

به اميد احترام همگانی به حقوق انسانی در ايران بزرگ

محمدرضا اسکندری

۳می ۲۰۰۳ هلند