جمعه ۱۲ ارديبهشت ۱۳۸۲ - ۲ مه ۲۰۰۳
"داد بی داد":

 

"داد بی داد":

 مرحله ای جديد در نگارش خاطرات زندان

 

کيواندخت قهاری

صدای آلمان

 

"داد بی داد" نام کتابی است حاوی خاطرات زنانی که در فاصله سالهای ۱۳۵۰ تا ۱۳۵۷ در نخستين زندان زنان سياسی در ايران در بند بوده اند.

"من می خواستم يک مقدار راجع به تجاوز در زندانها صحبت کنم. تجاوز به زندانی سياسی در ايران يکی از انواع شکنجه ها بود که بازجوها در رابطه با ما زندانيان سياسی اعمال می کردند. از طرف ديگر تجاوز از تابوهای بزرگی بود که ما هيچ کدام حرفش را نمی زديم. يا اينکه اگر به يک نفر مورد اعتمادمان درگوشی می گفتيم، حتما تاکيد می کرديم که به کسی نگويی ها. يک بار در زندان قصر، همان اوايل زندان قصر بود که ما فقط پنج شش نفر بوديم زنان زندانی اوليه، بحثی راجع به تجاوز داشتيم. من برگشتم گفتم، راستش، واقعا، من ترجيح می دهم به من تجاوز بشود، تا انقدر شلاق به کف پايم نمی زدند، که آن جور خونين و مالين شود، و مشت و لگد نمی خوردم. يکی از همبندان من يک حرفی زد که برايم بسيار آموزنده بود، واقعا آن روز يک چيز خيلی خوبی من ياد گرفتم. او به من گفت: آخر ببين، تجاوز يک ماهيت است که در نمودهای مختلف خودش را نشان می دهد. مثلا تو فکر می کنی که وصل کردن باتون برقی به نوک پستانهای ما، يا ما را اين جوری لخت و عور می کردند و دور ما می ايستادند، می خنديدند، راجع به اعضای جنسی ما حرف می زدند، يا اينکه فحشهای رکيک می دادند، يا اينکه سينه هايمان را انقدر فشار می دادند که کبود می شد، و تا مدتها ما درد داشتيم، اينها تجاوز نيست؟ من تازه آن روز بود فهميدم که، با اين حرف اين دوستم فهميدم که، به همه ما تجاوز شده و چقدر هم اهانت بار. و ما آن موقع چقدر آرزو می کرديم که يک امکانی داشته باشيم، بتوانيم اينها را بگوييم، افشا بکنيم. اما، تجاوز تابويی بود که اصلا سالها جرات شکستن آن را به صورت عمومی يا آشکار يا تعريف کردن نداشتيم. شايد هم به خاطر رعايت خانواده هايمان و فرهنگی که بر آنها حاکم بود، يا شايد هم به خاطر طرز فکر خودمان که فکر می کرديم ما يک خربزه ای خورده ايم که بايد پای لرز آن هم بنشينيم. البته من اصلا امروز ديگر اين جوری فکر نمی کنم."

گوينده اين خاطره دردناک از گذشتهای نه چندان دور خانم عاطفه جعفری يکی از زندانيان سياسی سرشناس در دوران محمدرضا شاه پهلوی است. او جزو نخستين دسته از زنانی است که به دنبال برآمد جنبش جديد ضد شاه در اوايل دهه ۱۳۵۰ به زندان میافتند. عاطفه جعفری و گروهی ديگر از زنان مبارزی که در آن هنگام تجربه تلخ زندان را از سر گذراندهاند، گرد هم جمع شده و خاطرات خود را منتشر کردهاند. اين کار به ابتکار خانم ويدا حاجبی تبريزی صورت گرفته است. وی خود از زندانيان سياسی آن دوران است. کتاب مدون شده به همت وی "داد بی داد" نام دارد که جلد يکم آن در اواخر سال ۱۳۸۱ منتشر شده و جلد دوم آن هنوز در دست تهيه است. مجموع دو جلد دربرگيرنده ۷۰ روايت از بيش از ۳۵ زن است. کتاب در آلمان منتشر شده، اما تلاش می شود که در ايران نيز نشر يابد.

خانم ويدا حاجبی در باره انگيزه خود برای تدوين اين کتاب چنين می گويد:

"من همان طوری که در مقدمه ام هم توضيح فشرده ای داده ام، سالها از داستان زندان و انقلاب و آزادی ما گذشت تا به تدريج به اين انديشه رسيدم که يک بازنگری به آنچه که گذشت برای گامهای آينده و ديدن آنچه که می شود کرد و آنچه که نمی بايستی انجام می داديم، به عنوان آدمهايی که خودمان را سياسی، حالا يا بوديم يا فرض می کرديم، اين بازنگری به صورت يک ضرورتی در ذهن من درآمد. به اين علت به اين فکر رسيدم که اين بازنگری را از فشرده ترين بخشی که زندگی آدم است، در زندان است، بسته است، خيلی زندگی فشرده ای است، از زندان من شروع کنم. به هر حال هميشه هم دلم می خواسته از زندان چيزهايی، خاطراتم را، بنويسم. ولی بعدا فکر کردم که اگر من اين را تنها انجام بدهم و با فکر خودم انجام بدهم، در واقع شايد جنبه هايی را گفته باشم، و حرفهای کمی هم نداشتم که بگويم، ولی به نظرم آمد که اين کفايت نمی کند. آنچه که کم کم در ذهنم مهم شد، اين است که ببينم همبندان سابقم چه نگاهی دارند به اين گذشته و به اين علت به اين فکر رسيدم که در واقع يک چهل تکه ای بسازم از آن گذشته که در آن می تواند انواع فکرها باشد، ولی به هر حال يک نگاهی است به گذشته با فاصله حدود بيست سال."

خانم حاجبی در همين زمينه و اينکه انگيزه نوشتن خاطرات زندان را در همان دوره زندانی بودن خود داشته است، می گويد: "نياز به نوشتن برای هر زندانی ای پيش می آيد فکر می کنم. در شرايطی سخت، به خصوص در جامعه ما که با سخت گيريها، روانی، روحی، جسمی، توام است، به ذهن آدم می آيد که آن شرايط را حتما بگويد به ديگران، که ديگران بدانند که چه اوضاعی هست. و طبعا اين گرايش را داشتم که بگويم چه بيدادی بر ما می رود. ولی بعد به تدريج که رفتم به بند عمومی، اين گرايش ام تبديل شد به اين که خب فقط زندانبان نيست که بايد آدم در باره اش حرف بزند، بلکه اهميت دارد که زندانيان، خود ما هم، راجع به اينکه مثلا چگونه با خود برخورد می کنيم و در آن فضای تنگ چگونه هستيم، بيدادهايی هم بر خودمان روا می داشتيم، خواسته يا ناخواسته، آگاه يا ناآگاه. معيارها و ارزشهايی به نسبت آن توازن قوايی که داشتيم بر ديگران اعمال می کرديم. اين باعث شد که من به فکر اين بيافتم که حالا ببينم که چه، البته اين آگاهی ای که من امروز دارم با آگاهی آن زمان من متفاوت است، ولی به اين فکر افتادم که يادداشت بردارم و همان موقع هم يک سری يادداشتهايی برداشته بودم که فکر می کردم که روزی که آزاد شوم، بروم اين يادداشتها را گل هم بکنم و به اصطلاح شرايط زندان را بگويم."

"زندانی سياسی آزاد بايد گردد!" اين يکی از شعارهای اصلی انقلاب بهمن ۱۳۵۷ بود. پس از انقلاب زندانيان سياسی فرصت نيافتند تا رنجهايی را که کشيده بودند، شرح دهند. دوباره همان بگير و ببندها، همان زدنها و کشتنها تکرار شد، آن هم به شدتی به مراتب بيشتر. ويدا حاجبی يکی از علتهای تاخير در بيان خاطرات خود و ديگر زنان زندان سياسی زمان شاه را تکرار فاجعه با شدتی باورنکردنی در دوره حکومت اسلامی می داند. ويدا حاجبی: "جمهوری اسلامی آمد، بيدادهای بسيار بيشتری اعمال شد، و فجايعی که در جمهوری اسلامی می شنيدم، می خواندم، می ديدم که هست، ديگر من را فاصله انداخت با زندان که بخواهم راجع به زندان آن دوره صحبت کنم."

در مورد اين که چرا اسم اين کتاب "داد بی داد" است خانم حاجبی چنين می گويد: "در واقع اين داد بی داد از درون خود کتاب درآمد. يعنی يک عنوان پيش انديشيده ای نبود. در واقع همين جوری که اين کتاب تهيه شد و تمام شد، اين بود که عجب بيدادی به ما رفت، بيداد شکنجه و دستگيری و اعدام اعمال می شد به ما. اين بيداد بر ما می رفت، ولی ما هم دادی داشتيم که تبديل می شد به بيداد برای ديگران در همان بند. برای دوستان و نزديکان و همبندانمان. معيارهايی را اعمال می کرديم که فکر می کرديم بسيار دادی داريم انجام می دهيم. ولی در واقع بعد از اين روايتها می بينيم که برای خيلی ها بيداد بوده. در نتيجه اين مسئله داد و بيداد برايم معنای خيلی بيشتری پيدا کرد، که در يک شکل خود را بروز نمی دهد، بلکه در انواع شکلهای پيچيده، ريز و درشتی که به يک نوعی به حقوق انسانها بازمی گردد. در پروسه کتاب من بسيار آموختم از اين روايات و بدين نتيجه رسيدم که واقعيت اين است که تا زمانی که اين دادها جنبه ايدئولوژيک و انتزاعی دارد، می تواند به بيداد بيانجامد. بعد به اين نتيجه رسيدم که روزی از داد اين بيداد گرفته می شود که با حقوق انسانها پيوند عميق پيدا کند. حرمت به حقوق انسانها در هر شکلی که هستند و حرمت انتخاب آزاد، حرمت زيستن آزاد، حرمت آرزوهای آزاد، و اين است که می تواند به بيداد نيانجامد."

برخورداری از حافظه تاريخی است که مانع تکرار فجايع می شود. ويدا حاجبی معتقد است که آن چيزی که به حافظه تاريخی کمک می کند، نه صرفا خواندن خاطرات و سرگذشتها بلکه تامل در آنهاست تا چاره هايی انديشيده شود که مانع تکرار بيدادها گردد: "فکر می کنم حافظه، حافظه جمعی، حافظه تاريخی، آن موقعی می تواند کارساز باشد، برای اينکه متاسفانه يا خوشبختانه انسان هميشه با تجربه های خودش به يک نتايجی می رسد و انتقال تجربه ها الزاما انسانها را به راه راست هدايت نمی کند، که بياموزند از تجربه گذشته و بعد مثلا امروز کارهای درست بکنند. گرچه لازم است اين انتقال تجربه، ولی الزاما اين نيست که نتايج کارسازی از خودش باقی بگذارد. ولی يک چيزی در اين حافظه برای من اهميت داشته و آن اين است که تامل بربيانگيزد، يک تاملی، و من در اين روايتها تمام کوشش ام اين بوده که خودم چيزی نگويم، بلکه خود خواننده با روايتهای مختلف، با نگاههای مختلف آشنا بشود. چون همه که يک جور صحبت نکرده اند. حتی برای بعضی ها زندان بسيار آموزنده بوده، برای بعضی بسيار سخت بوده. اين تاملاتی که در روايتها از ديدگاههای مختلف وجود دارد، خب خواننده را الزاما به يک تاملی وامی دارد. و من فکر می کنم آن تامل در حافظه های گذشته است که شايد بتواند انسان را کمک بکند به امروزش که ببيند راه حلهای امروز چه هستند."

کتاب داد بی داد در مقوله جديدی از ادبيات بيانگر خاطرات زندان می گنجد. هدف ديگر افشاگری، انتقال تجربه و تهييج سياسی نيست. هدف انديشه ورزيدن است برای اين که زندان ساخته نشود و نيز زندان در زندان. اين انديشه ورزی و دعوت به آن اکنون يکی از مهمترين پشتوانههای مبارزه برای برقراری حقوق بشر در ايران است.