درفراسوی رويدادها:
نقدی بر ماکياوليسم سياسی
تقی
روزبه
t.roozbeh@freenet.de
از قديم گفته
اندکه "سياست" پدر و مادر ندارد. بی ترديد اين گفته درکنه خود بيان
ديگری است از آنچه که ماکياوليسم سياسی ناميده ميشود. اگر در اتلاق و تعميم اين
حکم برای همه تاريخ و برای همه نيروهای اجتماعی چون و چرا وجود داشته باشد، اما
درتوصيف آن دسته از نيروهايی که درقاموسشان سياست جز هموار ساختن راه دست يابی به
قدرت معنای ديگری ندارد، راه گشاست. در تعريف ماکياوليسم بعنوان يک فاکتور مهم، از
مجاز بودن استفاده ازهر وسيله برای رسيدن به هدف نام برده اند. منطق ماکياوليستی
درکنه خود بر پذيرش استقلال و دوگانگی بين هدف و شيوه و براصالت هدف و عدم اصالت
شيوه استواراست. چنين است که هرشيوه ای برای رسيدن به هدف مجاز شمرده ميشود. منطق
فوق درست دربرابر آن نگرشی قرار دارد که سياست را درخدمت دست يابی مردم و اکثريت
مطلق فرزندان رنچ و درد، به حق تعيين سرنوشت خود ميداند. دراين منطق دوگانگی بين
هدف و شيوه دوگانگی کاذبی بوده و شيوه رسيدن به هدف درست باندازه خود هدف دارای
اهميت بوده و تنها سنگ محکی است برای سنجش سرسپردگی به هدف.
بی گمان
درپراتيک سياسی پای بندی به اين اسلوب کار ساده ای نيست و خطر لغزش و فروعلطيدن به
فرهنگ غالب وريشه دار جوامع طبقاتی يعنی سياست درمعنای ماکياوليستی، حتی برای
مخالفين اين سياست نيز وجود دارد. بااين همه حراست از اين اصول بويژه در زمانه ای
که گرداب های نيرومندی دربرابرمان دهان گشوده است، اهميت بيشتری می يابد. اين
حراست جز ازطريق نقد و به سخره گرفتن سياست های ماکياوليستی و دفاع از آرمانها و
هدفهای متعالی سياست اجتماعی و متعلق يه منافع مردم صورت نمی گيرد. ماکياوليسم
سياسی که بنا به ماهيت خود فقط به دست يابی قدرت درمعنای غيرمردميش می انديشد با
حضور جديد ابر قدرت آمزيکا درصحنه سياسی منطقه فرصت مناسبی برای عرض اندام کردن و
به پروار در آمدن پيداکرده است. اگر اين روزها نگاهی به آسمان سياست کشور خودمان
بياندازيم بخوبی شاهد به پرواز در آمدن آنها خواهيم بود. دراينجا با عبور ازمقدمه
به متن توجه خوانندگان را به دونمونه زير جلب می کنم:
نمونه اول:
مجاهدين خلق
از ديرباز يکی از مصاديق مجسم دوگانگی کاذب بين هدف و شيوه بوده است. بطوريکه
نگاهی به تاريخچه آن، هم نمايش گر اوج اين دوگانگی و هم واهی بودن اين دوگانگی
ازطريق مسخ کامل هدف و انطباق شيوه و هدف با يکديگر است. بااين همه نگاهی به رفتار
مجاهدين در چند روز اخير در پيوند با دولت امريکا يک نمونه درخشان و بياد ماندنی
از ماکياوليسم سياسی و آن گونه رفتاری را که در فرهنگ عامه حزب باد خوانده ميشود
به نمايش می گذارد:
باسرنگونی
دولت صدام حسين به عنوان ارباب حاکم برکشورعراق سازمان مجاهدين دچار خلا برزگی
برای حفظ جايگاه و تامين بقاء خود گرديد. از اين رو بديهی بود که بهرقيمت در پی
يافتن قلاب تازه ای برای آويختن شال و کلاه خود باشد. دولت آمريکا گرچه هيچ نيازی
به تنبيه مجاهدين خلق برای ديکته کردن مطالبات خود نداشت. اما درشرايط جنگی حاکم
برمنطقه و برای آنکه قاطعيت و منش ارباب جديد کشور عراق را خاطر نشان ساخته باشد،
ترجيح داد که توافقات جديد درپی غسل تعميد مجاهدين و در متن يک سلسله حملات نطامی
و بمباران نيروهای اين سازمان و درميان صدای ناله مجروحين و تدفين مقتولين صورت
گيرد. تسليم بدون تنبيه مقبول طبع دولت امريکا نبود . تسليم درپی تنيبه ميتوانست
دست آوردهای بيشتری داشته باشد. چنين بود که پس از چندين يورش نظامی، قول و
قرارهای جديد فی مابين بعمل آمد. مطالق اين قول و قرارها مجاهدين اجازه يافتند که
با حفظ تسليحات خود درمحدوده وظايف نوين و مقرر دولت امريکا به انجام وظيفه به
پردازند. دراين معامله جديد و البته نابرابر هردوسوی معامله خويشتن را راضی
يافتند: دولت آمريکا با يک تير چندين نشانه زد. يعنی هم در شرايط خلا قدرت ناشی
ازفروريزی نطام قبلی عراق و عدم شکل گيری جايگزين جديد، ازاين نيروبعنوان وسيله ای
برای برقراری نظم و کنترل نقاط مر زی با ايران و تامين امنيت محدوده ای ازخاک عراق
سود جست و هم بعنوان برگی برای فشار به رژيم جمهوری اسلامی در چالشهای پيش رو.
اکنون دولت آمريکا خرسند است که علاوه برسلطنت، تخم مرع جديدی را برای قراردادن
درسبد خويش بقصد تزيين ويترين اپوزيسيون دست آموز بدست آورده است . رهبری مجاهدين
هم ميتواند از قرارگرفتنشان دراين سبد و احتمال دريافت سهم قابل قبولی از بودجه ای
که دولت آمريکا برای اينکار اختصاص داده است خود را خشنود بيابد. والبته دراين
ميان نبايد فراموش کرد که تاريخ نيز سهم خود را بدست آورد: يک قطعه بياد ماندی از
عملکرد پيروان مکيت ماکياوليسم !
**********************
نمونه دوم:
اين نمونه
گرچه به غلظت نمونه قبلی نيست . اما بدليل اهميتش جای پرداختن دارد.
بعنوان مدخل
بحث بهتراست که به روايتی از جنگ عراق، هدف ها و پی آمدهای آن به نقل از يک بيانيه
اشاره کنم:
"شعاری
که آمريکا با آن وارد جنگ با عراق گرديد يعنی "دفاع از آزادی ، دمکراسی و
مبارزه عليه تروريزم" مورد حمايت بخش اعظم نيروهای مردم عراق و آزاديخواهان
ديگر کشورهای ديکتاتور زده می باشد.اينکه آمريکا به عنوان بزرگترين قدرت امروز
جهان از تغيير سيمای سياسی خاورميانه به مفهوم ازميان برداشتن ديکتاتوری و تامين
آزادی و دمکراسی بر ای منطقه سخن بميان می آورد، بارقه اميدی در دل خلقهای تحت ستم
منطقه و مردمان گرفتار واپسگرائی و استبداد بوجود می آورد."
در ادامه اين
بيانيه ستايش آميز بکرات شاهد عباراتی چون دست مريزاد گفتن به تجاوز دولت امريکا و
ابراز رضايت از ناچيزبودن تلفات انسانی اين جنگ و اظهار اميدواری مکرر نسبت به
اجرای وعده ها و شعارهای دولت آمريکا و چشم انداز جلب احترام و محبوبيت ويژه توسط
صدها ميليون مردم منطقه و بالاخزه دعوت ضمنی دولت آمريکا به ايفای نقش مشابه
درايران هستيم که پرداختن به آنها خارج از حوصله اين نوشته است.
بيانيه با
تبريک و آرزوی تحقق آزادی و دمکراسی و تامين حقوق بشر و حق تعيين سرنوشت مردم کرد
و منطقه بدست آمريکا به پايان می رسد.
اگر هر آينه
خواننده ای ابتدا و انتهای اين بيانيه را نه بيند شايد گمان برد که مطالب فوق
برگرفته از سخنرانی کسانی چون احمد چلبی يکی از دست آموزان دولت آمريکا و يا حتی
بخشی از سخنرانی شخص جرج بو ش در ستايش از جنگ، دست آوردها و هدف های بزرگ و
انسانی آن باشد. و حتما اين خواننده شگفت زده خواهد شد اگر بشنود که مطالب فوق
برگرفته شده از اعلاميه ای است که توسط حزب دمکرات کردستان و با امضای کميته مرکزی
آن منتشر شده است!
ادعای مطرح
شده در بيانيه پرسش های بی شماری را مطرح می سازد، که پاره ای از آن ها به بدين
قرارند: آيا براستی مردم منطقه و اکثريت مردم عراق حضور آمريکا را آزادی بخش
ميدانند يا اشغال گرانه و اينکه آيا واقعا قرار است در عراق دموکراسی برقرار شود
يا هنوز چيزی نگذشته اعتراضات مردم عراق به اشغال کشورشان با گلوله پاسخ داده
مبشود ، آيا دمکراسی را ميتوان با موشک باران و پرتاب بمب های هوشيار و حاوی
اورانيوم تضعيف شده (که اگر رهبران حزب دموکرات اندکی در ابراز شادمانی نسبت به
اندک بودن تلفات آنها شکيباتر باشند، به تدريج آمارهای آنرا هم خواهند شنيد) و به
مدد عناصر خودفروخته ای چون احمد چلبی ها به کشوری هديه کرد يا نه و اينکه آيا آمريکا
برای تامين حق تعيين سرنوشت حلق کرد و تاسيس يک نظام واقعا فدرالی به منطقه آمده
است و يا برای خلغ سلاح کردن آنها، اينکه آيا واقعا دولت آمريکا برای بهبود سطح
زندگی مردم عراق پا به ميدان گذاشته است يا برای غارت نفت آن ها، و بالاخره اينکه
دولت آمريکا برای نجات خاورميانه از شر ديکتاتورهای متحد و عموما وابسته به خود به
منطقه تشريف آورده است، يا برای تحکيم پايه های حکومت های لزران وابسته بخود و....
پرداختن به
پاسخ سوال های فوق خارج از گنجايش اين نوشته است. بنظر ميرسد ضرورتی هم به آن
نباشد چون که بعيداست نويسندگان اعلاميه فوق نسبت به واقعيت ها يی که در منطقه می
گذرد بی خبرباشند. برعکس و متاسفانه قرائنی وجود دارد که آنها با علم به اين
واقعيت ها به تحريف و وارونه نمائی آنها پرداخته اند. از اينرو شاهديم که سودای
دست يابی به قدرت باد آورده بهم راه تحريف آشکار واقعيت های مربوط به حضور اشغال
گرانه دولت امريکا در سراسر اين اعلاميه موج ميزند. و متاسفانه بيان گر فاصله گيری
رهبری اين حزب با سنت ها، سياست ها و مشی مبارزاتی تاکنونی اين حزب است.
لابد از نقطه
نظر حزب دمکرات ده ها ميليون شرکت کننده درجنبش جهانی صلح و احزاب سوسيال دمکرات
اروپائی که عموما از متحدين و حاميان سنتی اين حزب بشمار ميرفته اند و قاطبه روشن
فکران و نظريه پردازان مترقی در سطح جهان و انبوه روزنامه ها و مفسران کشورهای
اروپائی و غير اروپائی در ارزيابی خود از هدف های اين جنگ -همانگونه که دونالد
رامسفلد مدعی آنست- دچار بدبينی و سوء تفاهم شده اند! و حتما طرح درخواست تشکيل
دادگاه جنايات جنگی برپاکنندگان اين جنگ جنايتکارانه توسط آزاديخواهان منطقه و
جهان نيز يک بی خردی کامل بوده و بامنطق "رئال پليتيک" مطلوب اين حزب
خوانائی ندارد.
باتوجه به
نکات فوق است که ميتوان گفت بيانيه مزبور نه فقط در سطح ملی و منطقه ای ميتواند
مقدمه ای برای گسست از تاريخ سنت مبارزاتی اين حزب و موتلفين خودباشد، بلکه درعين
حال ميتواند در سطح بين المللی نيز متضمن گسست اجتناب ناپذير از متحدين و حاميان
تا کنونی خود و پشت کردن به جنبش ميليونی صلح و هم پيمانی وتنظيم مشی خود با سياست
های حارترين و ارتجاعی ترين بخش سرمايه بين المللی نيز باشد.
بااين همه
اميدوارباشيم که مقاومت و پايداری نيروهای مبارز و اصولی که شکاف بين مبارزه برای
سرنگونی و دمکراسی و مقابله با تجاوز خارجی را بر نمی تابند و آنرا کل تجزيه
ناپذير می دانند، چه درسطح منطقه و ملی و چه درسطح جهانی بهم راه آشکار تر شدن
هرچه بيشتر تناقض بين شعارهای دولت آمريکا با رفتارهای عملی آن، امری که اجتناب
ناپذيراست، اذهان دوستانی را که دچار توهم "دموکراسی" اهدائی آمريکا شده
اند بخود بياورد و باين باور برساند که تنها سرنگونی رژيم جمهوری اسلامی بدست خود
مردم و خلقهای کشور ايران است که ميتواند دمکراسی و ارجمله دمکراسی برای مردم
کردستان و آزادی و رستگاری را به ارمغان بياورد و نه لشکريان ظفرنمون يک امپراطوری
سرمايه داری که رسما اعلام کرده است که منافعش حد و مرزی نمی شناسد.
۳۰آوريل ۲۰۰۳