پيام يک انتصاب
آقای سعيد مرتضوی بهعنوان دادستان دادگاههای انقلاب و عمومی تهران منصوب شدهاند
مسئولين قوه قضاييه بهخوبی میدانند که نگاه روشنفکران، اصحاب
مطبوعات و سياستمداران طرفدار مردمسالاری نسبت به آقای مرتضوی بسيار منفی است. نام
آقای مرتضوی در ايران تداعی کننده تعطيل مکرر مطبوعات و دستگيری و زندانی شدن اهل
قلم است. انتصاب ايشان به عنوان دادستان تهران را بايستی نوعی تشديد هشدار به
طرفداران مردم سالاری قلمداد کرد.
علی رضا علوی تبار
در خبرها آمده بود که آقای سعيد مرتضوی بهعنوان
دادستان دادگاههای انقلاب و عمومی تهران منصوب شدهاند.
اين انتصاب به خودی خود هيچ تحول تازهای در قوه
قضاييه محسوب نمیشود. چرا که پيش از اين
نيز آقای مرتضوی مجری فعال تصميمهايی بودند که
در مراکزی بالاتر از ايشان اتخاذ شده بود. بهنظر نمی رسد
اين انتصاب تغييری در اين وضعيت پديد آورد. بهعلاوه آقای
مرتضوی تا پيش از اين اگرچه لباس قاضی برتن داشتند اما بيشترين نقش را در بازجويیها
و رفتارهای يک دادستان در محاکمههای مطبوعاتی
و سياسی ايفا میکردند، البته بخشی از اين
نقش را قانون دادگاههای عام به ايشان محول
کرده بود. اما اگرچه اين انتصاب به خودی خود تحول و تغيير محسوب نمیشود
اما بههمراه خود پيامی دارد که توجه بهآن ضروری است. مسئولين قوه قضاييه بهخوبی میدانند
که نگاه روشنفکران، اصحاب مطبوعات و سياستمداران طرفدار مردمسالاری
نسبت به آقای مرتضوی بسيار منفی است. نام آقای مرتضوی در ايران تداعی کننده تعطيل
مکرر مطبوعات و دستگيری و زندانی شدن اهل قلم است. انتصاب ايشان به عنوان دادستان
تهران را بايستی نوعی تشديد هشدار به طرفداران مردم سالاری قلمداد کرد. اين انتصاب
نوعی شفافسازی بيشتر در مواضع مسئولين قوه قضاييه
محسوب میگردد. در شرايطی که همۀ جناحها حداقل
در شعار ضرورت جلوگيری از تشديد تضادها تأکيد میکنند، اين
انتصاب در جهت مخالف اين شعارها حرکت میکند.
نکته ديگری که در اين انتصاب قابل توجه است نتايج
آن در زمينه تقسيم کار ميان جناحهای مختلف درقوۀ قضاييه است.
گفته میشود که اگر
کادر اداری و فعاليت غيرسياسی قوه قضائيه را کنار بگذاريم، جريان سياسی درون قوه
قضائيه را میتوان با کمک دو گرايش موجود ميان جناح راست
توضيح داد. در درون راستگرايان قوه
قضائيه نيز دو گرايش وجود دارد. گرايشی که محافظه کارتر بوده و میکوشد
تا تصميمگيريهای قضايیاش با عرف
مجامع سنتی و فقه سنتی تعارضی پيدا نکند. از اينرو گرايش در تصميمگيری
با آزادی عمل کامل رفتار نمیکند و خود را
در مقابل يک اقليت ذینفوذ و دارای پايگاه
اجتماعی مسئول و متعهد میداند. گرايش
ديگر تندروتر محسوب میشود و خود را
در مقابل هيچ جريان اجتماعی مسئول و پاسخگو نمیداند. بهعلاوه
اين آزادی انتخاب را نيز برای خويش قايل است که حتی در تغاير با انتظارات مجامع
سنتی تصميم گرفته و آنچه را که برای تداوم ساختار سياسی موجود ضروری میداند،
حتی اگر مخالف با برداشتعمومی از فقه
باشد، مبنای عمل خويش قرار دهد. طی سالهای اخير در همۀ مقاطع میتوان
نوعی چالش خفيف ميان اين دو گرايش را در درون قوه قضائيه تشخيص داد. اين چالش گاه
تا حدی است که برخی از ناظران را نسبت به رفتار بخشی از قوه قضائيه اميدوار مینمايد.
اين انتصاب جديد را بايد به نوعی ارتقاء گرايش تندروتر در قوه قضائيه تلقی کرد.
از مدتها پيش کسانيکه خواستار تداوم حيات بلندمدت
نظام جمهوری اسلامی بودهاند بر ضرورت
وجود نهادهايی مستقل از چالشهای سياسی
برای حل منازعه و دفاع از کليت نظام تأکيد کردهاند.
در اين ميان تلاش برای تعريف قوه قضائيهای مستقل از
چالشهای سياسی هميشه از اولويت و اهميت بيشتری
برخوردار بوده است. رفتارهای قوه قضائيه نشان میدهد که آنها
کم و بيش تداوم وضعيت کنونی را میپسندند و مايل
نيستند که کشور به سوی يک قوه قضائيه مستقل از چالشهای سياسی
حرکت کند. پيامد حتمی انتصابهايی از اين دست تشديد چالش ميان مسئولان قوه قضائيه
با بخشی از نيروهای اجتماعی - سياسی است و اينکار بيش از
هرچيز موقعيت قوه قضاييه به عنوان مرجع رسيدگی به دادخواهی عمومی را تضعيف میکند.