آمريکا
حلقه ی ضعيف
امپرياليسم
جهانی؟
عيسی
صفا
دولت
جرج دبليو بوش
و " متحد ينش"
با اشغال نظامی
عراق ظاهرا به
يک پيروزی
نظامی دست
يافته اند.
اما ادامه ی
اشغال نظامی
با مخالفت يکپارچه
جهانی وقبل از
همه با واکنش
شديد مردم
عراق روبروست.دو
روز پی در پی
ارتش آمريکا
بر تظاهرات
مردم موصل
عليه حضور اشغالگران
آتش گوشده و
ده ها نفر را
کشته و صدها
نفر زخمی بجای
گذاشته اند.
حق تظاهرات
شامل دمکراسی
صادراتی دولت
آمريکا
نيست!در بغداد
وشهرهای ديگر
تظاهرات عليه
اشغالگران
آمريکايی رخ
داده
است.تدارک
دولت دست
نشانده با
رهبری جی.گارنر
با مشکلات جدی
روبرو شده
است.شيعان در
ساختار اين
دولت قلابی
شرکت ندارند و
عليه آن
تظاهرات کرده
اند.احزاب کرد
هم در عراق
وهم در عرصه
جهانی بسرعت
اعتبار خود را
از دست داده و
بعبنوان خائن
و دستيار
آمريکا تلقی می
شوند زاز هم
اکنون می توان
گفت که
آمريکادر
قبال پيروزی
نظامی شکست
سياسی، اخلاقی
و ايد يو
لوژيک خورده
است. بطور رسمی
آمريکا منزوی
ترين کشور
جهان است و
جرج دبليو بوش
منفورترين
شخصيت جهان.
اکثريت قريب
به اتفاق دولت
های جهان در
مقابل سياست
تجاوزگرانه
آمريکا قرار
گرفته اند. چه
کسی می توانست
باور کند که
کشورهايی
نظير ترکيه ،
عربستان سعودی، پاکستان
و... دست رد به
سينه ی آمريکا
بزنند؟ دولت
آمريکا با زير
پا گذاشتن منشور
سازمان ملل
افتخار
قدرتمند ترين
دولت شرور
جهان را بدست
آورده است!
جنايات
جنگی
امپرياليسم
آمريکا و بی
اعتنايی به
منشور سازمان
ملل تازگی
ندارد. آنچه
جديد و حيرت
انگيز است،
دفاع علنی
دولتمردان
ايالات متحده
از اين روش
است. در اول ژو
ئن ۲۰۰۲ جرج
بوش دکترين "
جنگ
پيشگيرانه"را آشکارا
اعلام کرد.بر
طبق اين
دکترين آمريکا
می تواند به
کشورهاييکه "
بالقوه " برای
آمريکا خطری
در بر دارند
حمله کند!
معيار تشخيص
خطر هم نه شورای
امنيت سارمان
ملل، بلکه
تفسير ويژه ی
جرج بوش از
مفاهيم خير
وشر در انجيل
خواهد بود!
اعلام جنگ بعد
از ۱۱سپتامبر
و حمله به
افقانستان و
سپس تعيين محور
شرارت بدون
مراجعه به
منشور سازمان
ملل صورت
گرفت. در
منشور سازمان
ملل ماده ۵۱
دفاع مشروع
برای کشوری که
مورد تهاجم
قرار گرفته
پيش بينی شده
است.اما واکنش
نسبت به آن نه
وظيفه ی يک
دولت ، بلکه
در اختيار
شورای امنيت
است.تا ۱۱
سپتامبر
برخورد
آمريکا به
سازمان ملل دو
گانه بود. هر
گاه آمريکا می
توانست
سياستهای خود
را از طريق
سازمان ملل
پيش برد از
همکاری جامعه
بين المللی و
اتحاد " چند
جانبه" دفاع می
کرد و هرگاه
در تضاد با
شورای امنيت
قرار می گرفت "
يک جانبه وارد
عمل می شد. با
شوک ۱۱
سپتامبر اين
روش دوگانه به
تحقير و کنار
گذاشتن
سازمان ملل
منجر می شود.
از اين پس
پيام دولت بوش
به سازمان
ملل، دولت ها
و ملت های
جهان اين چنين
است : شرايطی
که سازمان ملل
در آن پديدار
گشت بطور ريشه
أی دگرگون
گشته است.
جهان بايد با
در نظر گرفتن
تغيير تعادل
قوا بويژه از
لحاظ نظامی و
پذيرش هژمونی
آمريکا تجديد
تقسيم شود. يا
با ما يا عليه
ما! منطق صريح
زور عريان
وبستن شمشير
از رو! چرا
دولت آمريکا
فراموش کرد ه
است که : می
توان بر سر
نيزه تکيه کرد
ولی نمی توان
بر روی آن
نشست؟
مهمترين
دلايل
ديکتاتوری
نظامی آمريکا
اين چنين است:
شکست
ايد يولوژيک
آمريکا
دو دهه است که
در مقام
هژمونيک
سياست های نيو
ليبرالی قرار
گرفته
است.برداشتن
هر گونه کنترل
دولتی وعمومی
بر فعاليت
اقتصادی ،
تشويق و حمايت
از فعاليت های
دغل کارانه ی
مالی در مقابل
پروژه های
صنعتی، بورس
بازی در ابعادی
بی سابقه و
جهانی، بستن
مراکز توليدی
برای تامين سود
دهی سهام
نتايج مخرب
خود را بر
اقتصاد جهانی
نشان داده
است.ورشکستگی
شرکت های
آ,ريکايی چون
انرون،وردکام
و...با مبالغ
نجومی بد هکاری
چشم انداز
تاريکی در
مقابل "
اقتصاد نوين"
گشوده
است.شرکت های
مالی از جندين
سال پيش سود
توليد نشده را
غارت کرده اند
و صندوق بسياری
از شرکت های
کامپيوتر،
ارتباطات تهی
است. سقو ط
حيرت انگيزو پی
در پی سهام
آنها بيانگر
مبالغ کلان
مالی است که
سهامداران
بزرگ در مراحل
قبلی بعنوان
سود از اين
شرکت ها بيرون
کشيده اند. اقتصاد
سنتی و بانکها
زير تهديد
مستقيم
ورشکستگی
اقتصاد نوين
هستند.نيو ليبراليسم
به پايان خود
نزديک شده
است. رشد سريع
جنبش
آلترجهانی
شدن نشانگر بن
بست سرمايه
داری جهانی
شده است. جنش
آلتر جهانی
شدن از
سياتل.پورتوآلگر،
جنوا و
فلورانس گامهای
غول آسا به
پيش گذاشته
است. جهانی
ديگر ممکن
است!نسيم تازه
أی برای
دگرگونی
جهان.جنبشی
متنوع، چوان
وجهانی ،
سرمايه داری
جهانی شده و
نماد آن
امپرياليسم
آمريکا را به
مبارزه می
طلبد.تظاهرات
بی سابقه،
عظيم و جهانی
که عليه جنگ
افروزی
آمريکا و"
متحدينش"
بوسيله ی همين
جنبش آلتر
جهانی شدن
سازماندهی
شده بود
نشانگر ورود
ابر قدرت نوينی
به صحنه ی
زندگی بين المللی
است. نام اين
ابر قدرت مردم
جهان است! اما
ساده انديشی
خواهد هر
آنگاه تصور
شود که اين
جنبش متنوع فقط
برای دفاع از
صلح وارد
ميدان شده
است. مبارزه
عليه هژمونی
آمريکا،
انحصارات
امپرياليستی
و مبارزه عليه
سرمايه داری
جنبه های مهمی
از اين مبارزه
را شامل می شود.
بنابرين
جوانه هايی از
مبارزه ی
طبقاتی دوران
ما شکوفا می
شود. اما فقط
جوانه های
ازآن!
جنبه ی
ديگر شکست
ايديولوژيک
دولت جرج بوش
در ناتوانی
مطلق تبديل
تجاوز
امپرياليسی
به " جنگ
تمدنها" وجنگ
صليبی عليه
دنيای عرب و
مسلمان است.
پاپ بالاترين
مقام مسيحيت به
مخالفت در
مقابل جنگ بر
خاست. در
تظاهرات جهانی
ضد جنگ
مسيحيان ،
مسلمانان،
کمونيست ها،
سبزها و صلح
طلبان و....در
مقابل فرقه ی
مشکوک نيو
فاشيست
وتاريک انديش
جرج بوش قرار گرفتند.
اشغال
نظامی عراق و
شروع مرحله ی
سوم استعمار
مرکز
اين استراتژی
اذامه ی سياست
های آمريکا بر
پايه ی جهانی
کردن سرمايه
داری نيو
ليبرال است. منتهی
با بازوی
مسلحانه .حذ ف
دولت هاييکه
مانع جاری شدن
سياست نيو
ليبرالی
آمريکا
هستند، بويژه
کشورهايی که
اهميت اقتصادی
و استراتژيک
دارند و
جايگزينی با
شبه دولت هايی
که ادامه ی
دستگاه اداری-نظامی
آمريکا
هستند، محور
مانيفست
امپرياليسم
آمريکا است.در
واقع در تاريخ
استعمار
مرحله ی سوم
شروع شده است:
استعمار
کهن که از قرن
هفدهم با غارت
و تسلط مستقيم
مستعمره ها
شروع شد.
در قرن
بيستم و بويژه
از بعد از جنگ
دوم جهانی با
گسترش
مبارزات ضد
استعماری و
رهايبخش و
تضعيف قدرت های
امپرياليستی
با وجود بلوک
شرق به رهبری
شوروی،
سرمايه داری
جهانی بسوی
استعمار غير
مستقيم رانده
شد.شکل دادن
به دولت های
محلی متحد
امپرياليسم ،
بزنجير کشيدن
آنها با بانک
جهانی و ....به
شيوه ی مسلط
انحصارات
سرمايه داری
تبديل شد.
مرحله ی
سوم: با جهانی
شدن سرمايه
داری محدوديت
های استعمار
غير مستقيم
بروز
ميکند.نياز به
گشودن
بازارهای
جديد، حذف
کنترل های
دولتی و خصوصی
سازيهای
وسيع، کنترل
مستقيم
انحصارات مالی
بر فعاليت
اقتصادی
کشورهای ضعيف
در دستور
سرمايه داری
جانی شده است.
مقاومت
کشورها در
مقابل اين
سياست بايد در
هم شکسته شود.
از جمله
باتهاجم و
اشغال نظامی و
لغو اسقلال
اين کشورها!
خاور ميانه
درمرکز اين
استراتژی
امپرياليستی
قرار گرفته
است.مبارزه أی
بی سابقه در
مقابل کل
بشريت قرار
گرفته است.
هيچگاه در
تاريخ
امپرياليسم
يک نيروی
امپرياليستی
اين چنين
فاصله أی با
ديگر رقبای
خود نداشته
است.برتری
قاطع نظامی
آمريکا و
اراده ی سياسی
برای استفاده
از آن تمام
داده های قبلی
را تغيير داده
است. بايد
جبهه ای به
وسعت جهان در
مقابل
امرياليسم
آمريکا گشود!کمونيست
ها در درون
اين جبهه
جايگاه
شايسته ی خود
را خواهند
يافت.