چرا کام خاتمی از اين جايزه
شيرين تلخ است!
چه ننگی برای خاتمی از اين بزرگ تر که
روزی با رای اين ملت و يکدنيا اميد به رياست جمهوری برگزيده شد و حالا امروز در
پايان غم انگيز دوران خود در همراهی با ارتجاع حاکم وظيفه بی اثر کردن اعطای جايزه
نوبل صلح به خانم شيرين عبادی را برعهده گرفته است. خاتمی حالا بيش از هر زمان به
هاشمی رفسنجانی شباهت پيدا کرده است. چندی پيش خاتمی گفته بود که استبداد را بر
استعمار ترجيح می دهد و اين يعنی آن که استبداد می تواند استقلال مردم را تامين
کند و مردم در حکومت استبدادی می توانند احساس استقلال کنند و حالا در تلاشی تاسف
آور می کوشد با کوچک جلوه دادن اعطای جايزه نوبل به يکی از فعالان جنبش
آزاديخواهانه کشور از تاثيرات سياسی و اجتماعی آن درايران بکاهد تا نظام آخوندها
که او به آن تعلق دارد از اين رهگذر آسيب نبيند.
علی کشتگر
از لحظه اعلام خبر اعطای جايزه صلح نوبل به شيرين
عبادی، سران و سخنگويان استبداد در تلاش و تقلای آن هستند که از اثرات اين جايزه
بررشد و ارتقاء روحيه ضد استبدادی مردم بکاهند.
به همين دليل رسانه های رسمی توطئه سکوت و يا
اشاره های زودگذر درباره اين حادثه بسيارپراهميت را در پيش گرفته اند...
اما به رغم اين تلاشها، اين جايزه يکی از
پرصداترين و پراهميت ترين جوايز نوبل در طول تاريخ صدودوساله آن است.
چرا که برای نخستين بار است که يک بانوی مدافع
حقوق بشر و طرفدار برابری زن و مرد در يک کشور اسلامی، آنهم کشوری که تحت سلطه
استبداد دينی است آن را به خود اختصاص می دهد. وازآن مهم تر اين جايزه در شرايطی
به يکی از آکتورهای فعال صحنه حقوق بشر در ايران اعطا می شود که استبداد دينی و زن
ستيزحاکم بر ايران در عرصه ملی و صحنه جهانی وضعيتی بشدت بحرانی و وخيم پيدا کرده
است. و در نتيجه اين جايزه مهم که نشانه همراهی وجدانهای آگاه و عدالت جوی جهانی
با جنبش آزاديخواهانه ايران است می تواند با ارتقاء روحيه جنبش ضد استبدادی در
ايران و با جلب حمايت و همدردی جهانی معادله قدرت را در ايران عليه استبداد دينی
حاکم برهم زند. و اينها همه دلايل اهميت بی سابقه اين جايزه بزرگ جهانی است. به
همين دليل است که تاکنون هيچ يک از اين جوايز تا به اين حد درجهان بازتاب پيدا
نکرده بود. از دبير کل سازمان ملل متحد تا پاپ که خود يکی از نامزدهای امسال اين
جايزه بود، از روسای دولت های بزرگ اروپائی همچون تونی بلر، ژاک شيراک و گرارد
شرودر، گرفته تا جورج بوش رئيس جمهور ايالات متحده به همراه همه رسانه های بزرگ
بين المللی نسبت به اهدای غافلگيرکننده اما به حق اين جايزه به يک بانوی مدافع
حقوق بشر در ايران واکنش نشان دادند. در ايران نيز يک ملت احساس شادکامی می کند،
اما رژيم از اين جايزه تلخ کام و زخم خورده است و به شدت احساس نگرانی می کند واين
تلخکامی و نگرانی را بروز می دهد. من از توطئه سکوت رسانه های جناح راست و يا
دشنام های آبدار بادامچيان و جنتی به جايزه نوبل حرفی نمی زنم. آنچه باعث شگفتی
است پيوستن محمد خاتمی به گروه تلخ کامان است.
خاتمی پس از ۴ روز سکوت، درپاسخ به پرسش خبرنگار
ايلنا که می گويد چرا در اين مورد حرفی نزده ايد می گويد مگر بايد درباره هر
اتفاقی حرف زد؟ و اين يعنی آن که خاتمی اهميت اين جايزه را از پيروزی ايران در يک
مسابقه ورزشی نيز که بارها نسبت به آن موضع گيری فوری کرده است کم اهميت تر می
داند. خاتمی حالا که در برابر پرسش خبرنگاران سکوت را شکسته ابراز نگرانی می کند
که مردم نسبت به اين قضيه " احساساتی" شوند و به خانم شيرين عبادی هشدار
می دهد که در دام نيفتد. مهمتر آن که خاتمی می گويد "اين جايزه خيلی مهم
نيست"
بادامچيان دبير سياسی انجمن موتلفه اسلامی قبلا در
مورد اعطای جايزه صلح نوبل به خانم شيرين عبادی گفته بود که اين پاداش کسانی است
که درجهت منافع آمريکا حرکت می کنند( نقل به معنی) و نيزدر بی اهميت جلوه دادن آن
گفته بود که اين جايزه را به کسانی همچون انور سادات و جيمی کارتر نيز داده اند.
بگذريم از اين که انورسادات بزرگترين شخصيت سياسی معاصر جهان عرب است و کارتر يکی
از صلح دوست ترين و دموکرات ترين روسای جمهوريهای آمريکا بود. و اتفاقا اگر او
نبود جمهوری اسلامی هم نبود. آنچه در اين جا باورنکردنی است آن است که خاتمی همان
حرفهای بادامچيان را تنها با انشائی ديگر تکرار کرده است. او نيز در بی اهميت جلوه
دادن جايزه صلح نوبل، اعطای آن را به انورسادات و جيمی کارتر گوشزد می کند. و چه
ننگی برای خاتمی از اين بزرگ تر که روزی با رای اين ملت و يکدنيا اميد به رياست
جمهوری برگزيده شد و حالا امروز در پايان غم انگيز دوران خود در همراهی با ارتجاع
حاکم وظيفه بی اثر کردن اعطای جايزه نوبل صلح به خانم شيرين عبادی را برعهده گرفته
است. خاتمی حالا بيش از هر زمان به هاشمی رفسنجانی شباهت پيدا کرده است. چندی پيش
خاتمی گفته بود که استبداد را بر استعمار ترجيح می دهد و اين يعنی آن که استبداد
می تواند استقلال مردم را تامين کند و مردم در حکومت استبدادی می توانند احساس
استقلال کنند و حالا در تلاشی تاسف آور می کوشد با کوچک جلوه دادن اعطای جايزه
نوبل به يکی از فعالان جنبش آزاديخواهانه کشور از تاثيرات سياسی و اجتماعی آن
درايران بکاهد تا نظام آخوندها که او به آن تعلق دارد از اين رهگذر آسيب نبيند.
خاتمی در سخنان خود تا آنجا پيش می رود که تبعيض را به جوايز نوبل نيز سرايت می
دهد و در کوچک جلوه دادن جايزه صلح نوبل می گويد که جوايز نوبل در رشته ادبيات و
فيزيک مهم تراست. و اين که جايزه صلح نوبل تحت تاثير ملاحظات سياسی داده می شود.
اما به راستی مگر ملاحظات سياسی اگر در دفاع از حقوق بشر و آزادی و صلح وعليه
استبداد و خشونت و جنگ باشد منفی و يا کم اهميت است؟ و به راستی چه چيزی از اين
مهم تر در جهان وجود دارد؟ و آيا امروز برای ايران کدام يک ابعاد و اثرات مهمتری
دارد؟ اعطای جايزه صلح نوبل به يکی از هزاران مدافع آزادی و حقوق بشر و يا جايزه
نوبل فيزيک به يک دانشمند بی طرف و غيرسياسی؟ برای خاتمی و برای رايی که ملت به او
داد متاسفم.
توضيح: دفتر خاتمی بعدا با ارائه خلاصه ای از
سخنان خاتمی نکات منفی آن را از متن مصاحبه برداشت، اما تکذيب نکرد. خوشحال خواهم
شد اگر سخنان خاتمی رسما تکذيب شود.