برای آنها که زنده اند
خدا را شکر می کنيم که نوبل صلح را نمی شود با پول نفت خريد و به
هاشمی رفسنجانی داد
سيد ابراهيم
نبوی
شنيدن خبر دريافت جايزه
صلح نوبل توسط شيرين عبادی بانوی هموطن
مان رنج مدتها طولانی را در من از بين برد. اکنون شادم و می دانم که موجی از شادی در زنان بزرگ و انديشمند وطن من برخاسته
است. موجی که حاصل مقاومت نيمی از مردمان
اين سرزمين در مقابل تحقيری است که سالها وجود داشت و در اين سالهای نزديک بيشتر. بيش از هر چيز دريافت اين جايزه تصوير
زنده و هميشه شاد مهرانگيز کار دوست و همراه شيرين عبادی را جلو چشمانم آورد. اين دو
و در کنارشان بانوانی چون شهلا لاهيجی،
نوشين احمدی خراسانی و بسياری دير در اين سالها تلاش کردند چراغ دفاع از حقوق انسانی را در سرزمينی که مزد گورکن از
ارزش آدمی بيشتر است روشن نگاه دارند. شايسته
و ارزنده است اين خبر و افتخاری برای زنان يک نسل. که اين جايزه فقط متعلق به اونيست، که حاصل تمام سالهايی است که زنانی
چون شيرين عبادی تحقير زيستنی ناشايسته
را در سرزمينی بزرگ و زنده تحمل کردند و می کنند و باز هم در آن سرزمين ستاره باران روشنی است، وگرنه چگونه می شد اين
همه سياهی و تاريکی را تحمل کرد.
واقعيت اينکه، در
سرزمين من مردمانی فراوان و جوان با انگيزه زيستن وتنها زيستن به عنوان يک انسان در حال
زندگی اند. آنان عليرغم تحقير و فشار تلاش می کنند تا وجود خودشان را به عنوان
انسانهايی که حق زيستن و آزادی فردی و آزادی نوع انتخاب زندگی دارند اثبات کنند. و
اين آغاز جنگ است، چرا که حکومت تماميت خواه در گام نخست خويش به انکار حق آدمی می
پردازد. و همين کار را دشوار می کند. در اين شرايط است که می شود فهميد ماندن در اين
سرزمين و برای هر حق کوچک انسانی جنگيدن
و خود را پشت کلمات بيهوده و بزرگ و ناممکن پنهان نکردن تا چه حد ضروری و دشوار است. می شود فهميد تاب آوردن مهرانگيز
کار را در سلول انفرادی زندان اوين و سرطانی را به جان خريدن و ماندن تا لحظه آخر و
يا تلاش نوشين احمدی خراسانی را برای هر شماره جنس دوم که با رنج و مرارت فراوان
منتشر شد. و تلاش بی وقفه شهلا لاهيجی را برای انتشار کتاب به عنوان زنی که نه فقط
از حق خود به عنوان يک زن، بلکه از حق خود به عنوان يک انسان انديشمند دفاع می کند و
می شود فهميد تلاش دشوار گروهی که سالها
در دفتر کوچه بهار نشستند و شماره به شماره ماهنامه زنان را منتشر کردند و می شود فهميد تلاش دشوار و سنگين شادی صدر را
برای نگاه داشتن و پر بار کردن وب سايت زنان در کشوری که يک زن برای انجام هر کاری بايد
چندين برابر يک مرد نيرو صرف کند.
اما از سويی ديگر خبر
دريافت جايزه صلح نوبل توسط شيرين عبادی نشانه شکست تمام تلاش های يک ايدئولوژی حکومتی
و يک شيوه تفکر برای انکار ملتی است که نمی خواهد زنده نباشد. ملتی که می خواهد وجودش را
به رخ حکومتی بکشاند که جز با تحقير
مردم و انکار آنان راهی برای ادامه ماندنش ندارد. ملتی که هست، زندگی را دوست دارد، شادی را می خواهد، خنديدن را بلد است، و
حاضر نيست به عنوان رعايای يک مشت عقب
مانده تروريست شناخته شود. ملت ما زنده است و شاد است و می خواهد زنده بماند. خدا را شکر می کنيم که نوبل صلح را نمی شود با
پول نفت خريد و به هاشمی رفسنجانی داد.
روزی را به ياد می آورم
که مصاحبه بيست ساعته ام با مهرانگيز کار تمام شده بود و او که بيمار و دردمند بود و
ماندنش در ايران جز مرگ برايش چيزی نداشت
از ايران رفت. در حالی که دفتر حقوقی اش در خيابان نادرشاه مدتها تحت کنترل نيروهای امنيتی بود. و روزی را بخاطر می آورم
که مرکز فرهنگی شهلا لاهيجی را به بهانه
آنکه سيامک پورزند هفتاد و چند ساله اعترافاتی کرده است بستند و هر روز برای بازجويی های احمقانه به اين جا و آن جا احضارش
کردند. و تمام روزهايی را به خاطر می آورم که نوشين برای گرفتن مجوز وجود جنس دوم
بايد آواره وزارت ارشاد می شد. و روزی را به خاطر می آورم که شيرين عبادی بزرگ برای
اينکه واقعيات اعمال کثيف گروههای فشار
را عليه مردم ايران مطرح کرده بود زندانی شد و بخاطر دفاعش از حقوق زنان حتی تهديد به اعدام هم شد.
امروز همه اين بانوان
بزرگ شادند و به پهنای صورت شان می خندند و اين خنده بر آنان مبارک باد و در آن سوی ديوار
کاش می شد دقيقا گفت که کجای آنهايی که جز زدن و گرفتن و زندانی کردن و فحاشی و تهمت زدن
کاری بلد نيستند می سوزد. زياد عجله
نکنيد .ما روزهای شاد را باز خواهيم ديد. و روزهای رنج خاطره خواهد شد و با باد خواهد رفت.