يکشنبه ۲۰ مهر ۱۳۸۲ - ۱۲ اکتبر ۲۰۰۳

با نام و ياد يگانه آشنا

 

درس هايی از يک انتخاب

(به مناسبت انتخاب خانم شيرين عبادی بعنوان برنده جايزه صلح نوبل)

 

عمار ملکی

ammarmaleki@yahoo.com

 

خبر اعطاي جايزه صلح نوبل به خانم شيرين عبادي بسيار مسرت بخش و اميد بخش براي تمامي ايرانيان خواهان آزادي و دمکراسي و حقوق بشر و همچنين ديگر انسانهاي آزاديخواه در سراسر دنيا و بويژه زنان و مسلمانان آزاديخواه و مبارز ميباشد.وقتي که اخبار کانديداي جايزه صلح نوبل از چند هفته پيش در رسانه ها مطرح شد در ميان اين کانديدها وجود سه ايراني اصلاح طلب و منتقد جلب توجه مي نمود. دکتر هاشم آقاجري روشنفکر ديني زنداني به خاطر مطرح کردن دوباره پروتستانتيزم اسلامي. حسن يوسفي اشکوري ديگر روشنفکر ديني زنداني به خاطر ابراز عقيده و خانم شيرين عبادي حقوقدان و فعال حقوق بشر و وکيل پرونده هاي مهمي چون کوي دانشگاه،قتلهاي زنجيره اي که البته ايشان نيز از زندان جمهوري اسلامي بي نصيب نبوده اند. از ديگر سو کانديداهاي مطرح جهاني چون پاپ ژان پل دوم و واسلاو هاول رييس جمهور اسبق چک و لوکيز داسيلوا رييس جمهور برزيل ،ژاک شيراک و البرادعي در ليست 165 نفره کانديداهاي جايزه صلح نوبل قرار داشتند. با اعلام فهرست اوليه نامزدهاي نهايي دريافت جايزه صلح امسال از بين کانديداهاي  ايرانيان نام دکتر هاشم آقاجري برسر زبانها افتاد و اين نشانه اي از توجه اين بنياد که نمادي از بنيادهاي بين المللي حقوق بشري ميباشد به تحولات ايران و فعالين صلح طلب ايراني بود. اما در کنار نام آقاجري وجود نام پاپ ژان پل دوم در فهرست نهايي قرار داشت. پاپ که در بيست و پنجمين سالگرد رسيدن به اين مقام بود و در حاليکه نگراني از سلامتي ايشان به حد بالايي رسيده است و همچنين مخالفت پاپ با حمله آمريکا به عراق و تلاشهاي او براي پيشبرد صلح خاور ميانه، همه را در انتظار شنيدن نام ايشان به عنوان برنده جايزه صلح نوبل امسال قرارداد[1]. اين احتمال با اعلام چند روز پيش آکادمي سلطنتي سوئد در مورد نامزدهاي نهايي قوت گرفت. اما نتيجه سري کميته صلح نوبل شخص ديگري يعني خانم شيرين عبادي بود. اهداي اين جايزه به يک زن مسلمان ايراني بشردوست منتقد و مبارز در راه آزادي و دموکراسي از طريق روشهاي مسالمت آميز حاوي پيامي است که به تک تک صفتهاي ذکر شده توجه دارد.

انتخاب يک زن در شرايطي که ايشان در کشوري زيست ميکند که اخيرا طرح عضويت در کنواسيون بين المللی منع تبعيض عليه زنان در آن کشور رد شده است و حکم اعدام يک زن بدليل دفاع از ناموس خويش تائيد شده است.!

انتخاب يک مسلمان در حاليکه بعد از واقعه 11 سپتامبر و حملات تروريستي گروههاي بنيادگراي اسلامي،بسياري از مسلمانان در جهان مورد فشار و آزار قرار گرفته اند و عده اي از اسلام چهره استبدادي و ارتجاعي به جهانيان نشان ميدهند و در همان حال بسياري از نوگرايان اسلامي در زندان و يا تحت فشار و مراقبت ميباشند.  

انتخاب يک منتقد به حکومت ايران در حاليکه اغلب منتقدين در اين کشور به حبس هاي طولاني و تحمل فشار و سختي دچارند و يا با نا امني از ابراز نظر مواجهند.

انتخاب يک مبارز در راه دموکراسي از راههاي مسالمت آميز در حاليکه هر روز عرصه  مشارکت مردمي و ظهور دموکراسي در ايران تنگتر شده و همه راههاي مسالمت آميز با خشونت عريان پاسخ داده ميشود.

و انتخاب يک ايراني در حاليکه نام ايران امروز در سراسر دنيا با ضرب الاجل آژانس بين المللي انرژي و پروتکل الحاقي و سلاح هسته اي و نقض حقوق بشر و حمايت از تروريسم تبليغ و شناخته ميشود و اينها همه دلايلي است که ميتواند جهان و جهانيان را به اين نام بي توجه و يا آن را طرد کنند، اما انتخاب اين جايزه نشان ميدهد که وجدان جهاني و انساني بين رفتار جکومت ايران و مردم آزاديخواه،مبارز و بشردوست آن تفاوت قائل مي باشد و از يک سو اگر جکومت کشوري را محکوم و يا تحت فشار بدلايل مختلف بداند از ديگر سو از مطالبات و تلاشهاي مردم آن کشور در راه دموکراسي و حقوق بشر آگاه است و آنرا تقويت مينمايد.

به عقيده نگارنده اين انتخاب براي سه گروه درس بزرگي به همراه دارد. البته چون گروه اول درس پذير نميباشد بيشتر اميد است که گروه  دوم و سوم را به تامل وادارد.

گروه اول  که تجربه درس گيري از مسائل را ندارد اقتدارگرايان حاکم بر ايران هستند که اين روزها در فکر ملايمت در خارج و کم کردن فشار قدرت هاي جهاني به حکومت به ازاي تن دادن به خواستهاي معقول و يا غير معقول آنها ميباشند تا در ازاي آن، جهان نسبت به مسائل حقوق بشر در ايران بي تفاوت باشد و در ديگر سو به سخت گيري و حق کشي و انحصار گري در داخل کشور و تن ندادن به خواست مردم بپردازند. اينان از اين انتخاب بايد بفهمند که افکار صلح دوست جهاني توجه ويژه اي به حقوق بشر و مبارزه در راه دموکراسي در ايران دارد تا جائيکه بزرگترين جايزه سال در اين زمينه را حتي با وجود مخالفت ها و اعتراض هايي که در عدم انتخاب پاپ به آنها وارد ميشود[2]، به يک فعال حقوق بشر در اين کشور بدهند. يقينا با اين وضعيت به راحتي نمي توان افکار جهانيان را با امتياز دهي، از حقوق بشر و دموکراسي خواهي در ايران منحرف ساخت.

و اما گروه دوم اصلاح طلباني هستند که استمداد و ياري از نهادهاي بين المللي براي گذار به دموکراسي و حقوق بشر در ايران را مکروه ميدانند و يا تاثيري بر کارکرد آنها قائل نيستند. البته اين افراد بيشتر ترس از برچسب خوردن روي آوردن به بيگانه را دارند که اين خود جاي سوال و تامل بسيار دارد!

متاسفانه هنوز بسياري از نيروها (با نام اصلاح طلب حکومتي يا غير حکومتي) نهادهاي بين المللي دفاع از حقوق بشر و يا دفاع از دموکراسي و صلح و حتي سازمان ملل و کمسيون حقوق بشر آن را نيز جزء بيگانگان  ميدانند و تفاوتي ميان اينها و حکومت کشورهايي مثل آمريکا و انگليس و.. قائل نيستند که در اين تحليل اين نيروها اشتراک عميقي با نيروهاي اقتدارگر و سرکوبگر پيدا مي کنند . در اين موارد ترجيح مستبد خانگي به ياريگر خارجي(و يا همان استبداد داخلي به استعمار خارجي) را شعار ميدهند.!!اين نيروها با همين تحليل نگارش نامه اي همانند نامه دفتر تحکيم وحدت به دبير کل سازمان ملل را بعد از نامه هاي متعدد به نمام مسئولان حکومت و اتمام حجت با آنها را نيز يک حرکت غلط در مسير جنبش دانشجويي مي دانند و آنرا محکوم و يا در برابر آن سکوت کردند. جاي سوال است که اين نيروها مفهوم آشنا و بيگانه را در چه چيز ميدانند؟ در هم وطني و هم ديني ظاهري؟

به راستي اين نيروها که همگي مذهبي نيز هستند فرستادگان پيامبر را به پيش نجاشي حاکم عادل حبشه را در زمان پيامبر و خفقان آن دوران چگونه تحليل مينمايند؟ آيا آن کار نشانه اي جز آن بود که پيامبر هر آنکس را که عادل و انسان باشد را در جايگاه برادري و همراهي خويش ميبيند که يارانش را براي همراهي و امنيت به سرزمين ديگري که بر دين و آئين ايشان نيز نبودند ميفرستد؟

در اين ميان دوستاني که دکتر شريعتي را يکي از الگوهاي خويش ميدانند به قسمتي از نظرات ايشان در اين باره متوجه مينمايم که مي گويد :

"مليت گاه بوسيله عواملي که معتقد باين فکر نبودند يک پوشش کاذب ايجاد ميکرده و ارتباط بي پايه اي بر اساس هم خوني، بين طبقه اي و گروهي که مي مکد و آنها که مکيده ميشوند...مذهب هم بعنوان ايجاد يک پيوند اعتقادي و اشتراک در مقدسات بين دو گروهي که يکي استثمار کننده و غارتگر است و ديگري استثمار زده و غارتزده بوسيله مراسم وشعائر و تلقينات کاذبانه ديني، يک اشتراک دروغين وسطحي بوجود مي آورد...برادري ديني ،وحدت ملي و يگانگي انساني در نظام طبقاتي و اقتصاد استثماري و مالکيت فردي مضامين ادبي و فلسفي است که فقط بکار سخنراني و شعر مي آيد و موضوع انشاء." [3]

به هر حال به نظر نگارنده توجه به مبارزات در راه حقوق بشر و دموکراسي آن هم به شيوه مسالمت آميز اما با "صراحت و قاطعيت" و "با شجاعت بر حرف خود استوار ماندن"  و "هرگز در مقابل تهديد نسبت به امنيت خود سر خم نکردن"[4] افراد در ايران نشانه همراهي وجدان جهاني براي احقاق حقوق و رسيدن به دموکراسي در ايران ميباشد که بايد آنرا از طمع و منغعت طلبي حکومتهاي سلطه گر نسبت به اين سرزمين تفکيک نمود تا با تعريف ناقص از استقلال دچار گرفتاري دائمي به دست استبداد نشويم.

گروه سوم نيز مردماني هستند که خواهان ايراني آزاد و مستقل و حکومتي مردمي در کشورشان مي باشند و دريافته اند که بايد با آگاهي ، تلاش و پيگيري و خواستن مداوم حقوق خويش و رساندن صداي حق خواهي خود به گوش سراسر جهانيان، حاکمان را مجبور به پذيرفتن حاکميت مردم بر سرنوشت خويش کنند و نشان دهند که شايسته تحسين و احترام هميشگي جهانيان به آنها مي باشند. 

19 مهر 82

 



[1]- روزنامه شرق 17 مهر 82      

[2]- واکنش  لخ والسا، از برندگان پيشين جايزه صلح نوبل و يکی از شخصيت های بلندپايه کليسای کاتوليک لهستان به نقل در سايتهای خبری

[3] - مجموعه آثار جلد 20 صفحه 276 و277

[4] - متن بيانيه کميته صلح نوبل در اعطای جايزه صلح به خانم عبادی نقل از سايت بی بی سی