جهان ناامن شده است
حسن زرهي
hassan@shahrvand.com
www.shahrvand.com
تازهترين گزارش "عفو
بينالملل" خبر از ناامني بيشتر جهان دارد. جهان از يازده سپتامبر به بعد،
براي همهي مردم و تحت حکومتهاي متفاوت به ميزان زيادي ناامنتر شده است.
همين ديروز بود انگار، که
آقاي بوش و همراهان و همکارانش، هم در ماجراي افغانستان و طالبان، و هم در جنگ
عراق وعده پشت وعده ميدادند که با زور توپ و تانک و سلاحهاي هوشمند، و با سرنگوني
ملاعمر و صدام، و نابودي بن لادن و تروريستهاي ديگر امنيت را به کشورهايشان و همهي
جهان باز خواهند گرداند!
اينطور اما نشده است! حقوق
بشر و امتيازات شهروندي در همهي جهان به همين بهانهي بازگرداني امنيت و مبارزه
با تروريسم پايمال شده، آدمها به هر دليل موجه و ناموجهي محاکمه، تفتيش بدني و
فکري، انگشتنگاري، عکسبرداري، پروندهسازي و مورد شک و ترديدهاي عديده قرار گرفتهاند،
و اين همه ناامني را "راه برقراري امنيت" نام نهادهاند!
هيچکس نيست از وعده دهندگان
امنيت و آرامش، و از کوبندگان لانههاي ايجاد ناامني و تروريسم بپرسد، چه شد آن
همه وعدهي امنيت؟ چه شد آن همه تهديد و تمهيد براي برقراري آرامش؟ کسي آيا مسئول
و مجبور و يا مقدور به پاسخگويي به جهان و انسان ناامن، بيکار، گرفتار ترس، بيزار
از سفر، و خانه نشين و شکاک به هر کس و هر چيز و هر قوم و هر باور هست؟
کسي آيا ميخواهد به آدمي، به
چشمان آدم امروز دنيا زل بزند و بگويد ببخشيد تقصير من بود! من ظرفيت و ظرافت و
سعهي صدر و سلامت نفس تحمل رنگارنگي دنيا و انسان را نداشتم! من آن سوي مواضع و
منافع خويش را نميديدم! کسي هست بگويد که آيا لانه ي تروريستها در بغداد و يا کابل و يا تورا بورا
ويران شده است با آن بمبهاي در دل کوهها فرو رونده؛ و يا آدرس اشتباه بوده است!
نام آن گمشدهي در دل جهان،
يک سرِ سوزن ديدن آن سوي دماغ هر کدام ماست! يک جو جرأت ديدن همه ي جهان و همه ي
انسان، يک قدم دورتر ديدن از آنچه ما را به اسب عصاري ايدئولوژيها، عقيدهها،
سليقهها و سلطهها بسته است!
آقاي بوش و ديگران که افسار
جهان در دستان زورمندشان است، اگر اين سعهي صدر را صاحب بودند، اگر خون را با خون
نميشستند، اگر ساکنان دنيا را به خوب و بد، به متمدن و متحجر، به امروزي و عقبافتاده،
به صاحب همهي مواهب و محروم از همه ي نعمات تقسيم نميکردند، ما امروز در دنياي
امنتري به سر ميبرديم!
معامله با مادر ناامني به
بهانه ي امنيت
اينکه جمهوري اسلامي قصد
دارد رهبران القاعده و حتي اسامه بن لادن و يا ايمان الظواهري را که در دامان خويش
لابد نگاه داشته، و حالا حکايت سيف العدلش بر سر هر بازار است، به قيمت مسعود رجوي و ابريشمچي با آقاي بوش تاخت بزند،
يعني باز کساني هستند که به درد معامله بخورند و جهان اما همچنان ناامن بماند!
دولت آمريکا و آقاي بوش
حاضرند با لانه ي پرورش تروريسم در منطقه معامله کنند و به روي مبارکشان نياورند
که با حذف افراد و آحاد و با مرگ و يا دستگيري و زنداني کردن تروريستها نيست که
جهان در امان خواهد شد!
آنان که انديشه و پيشه ي
تروريستي را پرورش داده و ميدهند، هميشه به شيوهي خود طرف معامله قرار گرفته اند،
و با دادن قربانيهايي توانستهاند، همچنان به تمهيد تروريست پروري بپردازند!
هيچکس نيست به حضرات حالي
کند که يکي از وجوه اصلي ناامني جهان سياست و شيوهاي است که خود شما به دليل زور
بازو در همهي اين سالها پيش گرفته ايد!
دنياي امن آدم امن ميخواهد!
دنياي امن در مرداب
خودمحوربيني به وجود نميآيد!
امنيت بايد با همت و همدلي
جهاني به دست آيد!
با حذف و نفي دنيا به امنيت
نخواهد انجاميد!
آدمها و باورهاي کوچک اگر در
سينهشان جاي فراخي براي همه آدميان پيدا نکنند، امنيت و اعتماد به جهان و انسان
باز نخواهد گشت.
شايد آرامش خاطر و اطمينان
بوداييان بتواند به مثال خوبي براي مهرورزي و کين گريزي آدميان تبديل شود!
شايد همهي ما بايد اين بار
به جاي دستهايمان دلهايمان را بشوئيم!
اين بار به جاي کلمات و
صفتها و نسبت هايمان به هم، چشمانمان را بشوئيم!
شايد بشود به آدم انديشيد!
به آدميت، به گوناگوني، به تفاوتها و تحمل ها، به آدمي نه يک کلمه بيش، نه يک کلمه
کم! نه غربي، نه شرقي، نه مسلمان، نه مسيحي، نه يهودي، نه سياه، نه سفيد، نه زرد و
نه هيچ صفت و نسبت ديگر!
دل و مهر دالايي لاما شايد
بر ما بوزد تا جهان امن تر و بردبارتر و برقرارتر شود از اين که هست!
من از آنچه نامش اعتماد و
احترام بود و در جهان ما با باد باور و تبختر همهي ما برفت، غمگينم، و دلم براي
مهر دالايي لاما و آن کودک که بر سر راه آن کلان شهر همهي جانش را گشت تا شايد به
منِ دوستِ چند دقيقه اي مسافر اتوبوس هديه اي بدهد و سرانجام عکس دايياش را از
پنجرهي اتوبوسش به دست دراز شدهي من رساند و گفت باشد مال تو يادگاري عکس داييام
است ـ و من هنوز هم نميدانم که آيا ميشود
هديه اي گرانبهاتر از آن عکس دايي ناشناختهي آن کودک کارگر رستوران سر راه آن
کلان شهر دريافت کرد يا نه ـ، تنگ است.
دنيا به دالايي لاما و آن
کودک کارگر رستوران بيشتر از بوش و ديگران محتاج است!
انگار جهان جوري جلو ميرود
که بشر به جاي آرزو و اميد به زندگي، دارد از روزمره گي و بيهودهگي حوصلهاش
سرميآيد! بدا به حال جهاني که آدميانش حوصله شان سر برود!
انگار همه به جاي آنکه به هم
سلام کنند، دارند از هم خداحافظي ميکنند! انگار ديدارها دارد به قيامت حوالت
ميشود!
دنيا جاي زشت و ناامني شده
است! آقايان و خانمها دست برداريد!