چرا جمهوری خواهان نتوانند با
هم همکاری کنند؟
در دفاع از ضرورت اتحاد
فرهنگ اعتمادی
farhang_etemadi@yahoo.co.uk
مردم ايران حق دارند ازافراد و گروههای سياسی و
مسئول ايرانی بپرسند، در حالی که همه ما از ارتجاع و خشونت ويرانگر استبدادگرايان
جمهوری اسلامی رنج می بريم و کشورمان سالها از رشد و توسعه سياسی و فرهنگی و
اجتماعی عقب افتاده است چرا شما که تبلور سياسی فرهنگ جامعه ما هستيد نمی توانيد
برای ساختن ايرانی بهتر با هم همکاری کنيد؟
طرح مسئله
حرکتها، جنبشها و ابتکارهای سياسی زمانی رشد کرده
و به ثمر می رسند که با شرايط فرهنگی-اجتماعی-سياسی و فکری جامعه که در زمان خاص
وجود دارد نوعی همخوانی داشته باشند. شش سال پيش هنگام شروع حرکت اصلاح طلبی درون
حکومت، چنين شرايطی وجود داشت و اين حرکت توانست عليرغم کاستی ها و مشکلات نظری و
عملی، ميليونها ايرانی را اميدوار کند تا در اقدامی سياسی به پای صندوقهای رأی
بيايند. و بازتحول فکری حاصل از اين تجربه شش ساله موجب شد در جريان انتخابات
شوراهای سال هشتاد و يک که کمی "آزاد" تر از انتخاباتهای قبلی انجام شد
و حتی کانديداهايی از نيروهای ملی-مذهبی و پيرامونی ترهم حضور داشتند، شاهد بی
اعتنايی و قهر سياسی مردم کشورمان باشيم. امروز در حالی که رقابت قدرت بين اصلاح
طلبان درون حکومت با استبداد گرايان به جدالی فرسايشی بدل شده و جنبش جوانان
وگروههای دانشجويی ايران در حال مشخص کردن مرزهای خود با اصلاح طلبان درون حکومت
هستند، شواهد مختلفی در گفتمان سياسی-اجتماعی-فرهنگی فعالان و روشنفکران سياسی
داخل و خارج از ايران حاکی از مساعد بودن شرايط برای اتحاد و وحدت افراد و گروهها
است. فعاليتهای سياسی و صنفی در ايران به ويژه در ميان جوانان و دانشجويان نيز
حاکی از وجود پتانسيلی برای حرکتهای دموکراتيک و مدنی در جامعه ای است که اصلاح
طلبی درون حکومت را برآورده کننده خواسته های دموکراتيک خود نمی بيند. تبلور عينی
چنين پتانسيلی را در مواضع جنبش فعال دانشجويی، دعوت به وحدت نيروها برای دموکراسی
از طرف دانشجويان وساير افراد و گروهها، طرح جدی ضرورت رفراندوم و همچنين در زمزمه
های اتحاد بين نيروهای ديگر اعم از ملی، ملی-مذهبی و بعضی نيروهای اصلاح طلب
پيرامون حکومت به وضوح می بينيم. در چنين شرايطی که ضرورت ارتباط و هماهنگی و
همکاری عملی بين نيروهای طرفدار دموکراسی در ايران با نيروهای
"خويشاوند" ايرانی در خارج از ايران، بيش از هر زمان وجود دارد، گروهی از
افراد سياسی که اغلب خارج از ايران زندگی می کنند در اقدامی عملی و طی بيانيه ای
کليه جمهوری خواهان عرفی و دموکراتيک را اعم از چپ و راست و ملی و ... به اتحاد و
وحدت عمل دعوت کرده اند.
نقش حاشيه ای
بايد اين واقعيت را پذيرفت که نيروهای جمهوريخواه
دموکراتيک در سالهای اخير در صحنه سياسی ايران نقش بسيار حاشيه ای داشته اند و
عليرغم فعاليت قابل تحسين افراد و گروهها در خارج از ايران، اين نيروها نتوانسته
اند نقش منسجم و شايسته ای در روند تحولات کشور بازی کنند. نگاه مردم نيز درشش سال
گذشته عمدتا متوجه نيروهای اصلاح طلب درون حکومت، دانشجويان و تا حدی نيروهای
ملی-مذهبی و ملی بوده است که بهای سنگينی هم با تحمل سختی و تهديد و خشونت و زندان
پرداخته اند. حال اگر تصور کنيم اتحاد نيروهای جمهوری خواه بتواند به نتيجه برسد
يعنی افراد و گروههای اپوزيسيون جمهوری خواه عرفی ايران با همه گستردگی، بتوانند
به نحوی در اتحاد يا سازمان و جبهه ای منسجم شوند و در عين حفظ هويت خود، با يک
صدا سخن بگويند، در آن صورت شاهد به وجود آمدن وزنه ای تعيين کننده در صحنه سياسی
جامعه ايران خواهيم بود که می تواند با همکاری، ائتلاف و ادغام با نيروهای داخل
ايران، نقش مهمی در تعامل با رويدادها و تسريع روند تحولات جامعه به سوی دموکراسی
بازی کند. در اين صورت چنين اتحادی با در نظر گرفتن شرايط ايران می تواند به يک
هماهنگی فرامرزی بين ايرانيان آزاديخواه و جمهوری خواه درون و بيرون کشور کمک کند
و يک بار برای هميشه فاصله بين اين دو گروه را از بين ببرد تا پراکندگی نيروها
خاتمه يابد و ما ايرانيان بتوانيم با وحدت عمل به شيوه مدنی با استبداد حاکم
مبارزه کنيم و به نتيجه برسيم.
شرايط جديد
اکنون بعد از فراز و نشيبهای حرکت اصلاح طلبی درون
حکومت و در پرتو تحولات جهانی و منطقه ای و تأثيرات آن بر جامعه ايران، شاهد تحول
فکری و نگرشی مردم و به ويژه جوانان نسبت به امکان موفقيت اصلاح طلبان درون حکومت
هستيم و می توانيم ببينيم که با شکسته شدن نسبی تابوهای عميق "خودی/غير
خودی" در بين افراد و گروههای سياسی و با رشد نسبی امکانات ارتباطی و رسانه
ای در ايران که مجازا فاصله ها را با خارج از کشور کاهش می دهد، شرايطی به وجود
آمده است که امکان بالقوه بر عهده گرفتن نقشی کارساز برای اپوزيسيون خارج از ايران
در جهت همکاری و همراهی با نيروهای داخلی و تأثيرگذاری بر روند تحولات کشور را در
بر دارد. پرسش اين است که آيا نيروهای جمهوری خواه می توانند اين فرصت تاريخی را
به واقعيتی فرهنگی، اجتماعی و سياسی بدل و نهادينه کنند و نقشی شايسته در روند شکل
گيری تحولات آينده کشورمان برعهده بگيرند؟ در حال حاضر و درچهارچوب وضع موجود، در
شرايطی که نيروهای استبدادگرا از انسجام و سازمان دهی خوبی برخوردارند و نيروهای
اصلاح گرای درون حکومت و ملی-مذهبيها و ديگران نيز در صحنه مبارزه حضور فعال دارند
جای خالی نيروهای جمهوری خواه عرفی طرفدار دموکراسی در صحنه سياسی ايران به شدت
احساس می شود.
توافق عمومی
به گمان من هيچ فرد يا گروه سياسی در شرايط فعلی
ايران، به طور کلی با اتحاد و همبستگی نيروهای دموکرات برای تأثير گذاری بر تحولات
جامعه مخالف نيست و هيچ فرد يا گروهی به طور جدی ادعا نمی کند که هر چه پراکنده تر
و ناهماهنگ ترعمل کنيم و از هم دورتر باشيم برای آينده جامعه ايران بهتر است.
بنابراين در اصل اتحاد و ضرورت آن مشکلی نداريم زيرا بديهی است که اگر بخش قابل
توجه ای از نيروهای جمهوری خواه طرفدار دموکراسی بتوانند در جبهه مشترکی متحد شوند
و با مردم خود و جامعه جهانی با يک صدا سخن بگويند، جامعه ايران به موفقيت بزرگی
در راه دموکراسی دست يافته است. اجماع کلی بر سر ضرورت جمهوری و دموکراسی از
راههای مدنی در ايران بين بيشتر نيروهای اپوزيسيون وجود دارد و اگر شکل و بيان
سازمان يافته پيدا کند پتانسيل زيادی آزاد می شود و به ما اين امکان را ميدهد که
در عين حفظ هويت سياسی خاص خود، در جهت منافع ايران با هم همکاری کنيم و مردم را
به شرکت فعال در حرکتهای سياسی مدنی اميدوارتر سازيم. به راستی کدام عوامل فکری و
فرهنگی در بين اپوزيسيون دموکرات و جمهوری خواه ايران نگذاشته امر بديهی ضرورت
اتحاد در طول ربع قرن بعد از انقلاب پنجاه و هفت به نتيجه برسد؟ مردم ايران حق
دارند ازافراد و گروههای سياسی مسئول ايرانی بپرسند در حالی که همه ما از استبداد
و خشونت ويرانگراستبدادگرايان جمهوری اسلامی رنج می بريم و کشورمان سالها از رشد و
توسعه سياسی و فرهنگی و اجتماعی عقب افتاده است، چرا شما که تبلور سياسی فرهنگ
جامعه ما هستيد نمی توانيد برای ساختن ايرانی بهتر با هم همکاری کنيد؟
امکان موجود
اين واقعيت که گروهی از فعالين سياسی با گرايشهای
مختلف، از همه افراد و گروهها برای هماهنگ کردن و اتحاد نيروهای جمهوری خواه دعوت
کرده اند بر اساس منطق مدنی سياسی، همه افراد و گروههای جمهوری خواه عرفی را با هر
گرايش فکری و سياسی، در مقابل يک انتخاب و اتخاذ موضع قرار داده است و توجه به
مواضع و نظراتی که تا کنون طرح شده به روشنتر شدن موضوع کمک می کند: انتقادها و
مخالفتهايی که در نشريات مختلف نسبت به فراخوان اتحاد جمهوری خواهان طرح شده
هيچکدام ضرورت اتحاد را زير سؤال نبرده اند اما در مورد اين دعوت مشخص و نحوه طرح
و بيان آن و نيزمتن بيانيه، انتقادهای جدی مطرح کرده اند. وقتی فرض را بر وجود
نياز و زمينه فکری و فرهنگی اتحاد جمهوری خواهان دموکرات ايران بگذاريم، پرسش اصلی
برای هر فرد و گروه جمهوری خواه و دموکرات، قبل از موضع گيری نهايی برای پاسخ مثبت
يا منفی به اين دعوت و همکاری يا عدم همکاری با اين حرکت، اينطور مطرح می شود: آيا
حرکتی که شروع شده، پتانسيل تبديل و تحول به حرکتی دموکراتيک را دارد و آيا می
توان با حفظ اصول و اعتقادات سياسی و ايدئولوژيک در اين اتحاد شرکت کرد و در شکل
گيری آن سهيم شد تا هر چه منطقی تر، اصولی تر و مؤثرتر شود؟
بگذاريد نگاهی کلی به فراخوان اتحاد جمهوری خواهان
ايران بيندازيم و ببينيم چنين پتانسيلی در آن هست:
الف) متن موقت فراخوان برای اتحاد جمهوری خواهان ايران
به طورکلی بر مخالفت و مبارزه مدنی برای ايجاد يک جمهوری عرفی بر اساس دموکراسی و
تکيه بر حقوق بشردر ايران تأکيد دارد.
ب) اين متن قطعی نيست و در واقع پيشنويسی است که
طی بحث و گفتگوهای مطبوعاتی و اينترنتی و ... در آينده در جلسات حضوری به صورت
کاملا شفاف و دموکراتيک اصلاح شده و مبنای کار قرار می گيرد.
پ) هيچکس در روند اتحاد، تقدم و امتيازی بر ديگری
ندارد و امضاءکنندگان اوليه همچون بقيه در اين روند شرکت می کنند * و در آينده هر
تصميم، راهکار و هر گونه تعيين مسؤليت، با رعايت کامل دموکراسی و شفافيت درونی و
بيرونی که برای چنين اتحاد فراگيری جنبه حياتی دارد انجام می شود و هيچگونه نقض
اصول دموکراتيک قابل پذيرش نيست. امضاء کنندگان اوليه بيانيه با تعهد به چنين
روندی در واقع به نوعی نقش و زحمت تهيه مقدمات آن را بر عهده دارند**.
با توجه به نکات فوق به نظر ميرسد چهارچوب منصفانه
و دموکراتيک برای اتحاد، در اين حرکت وجود دارد.
انتقادات مطرح شده
به طور کلی نظرات و انتقادهای طرح شده را می توان
به دو گروه تقسيم کرد:
- انتقاد به متن بيانيه شامل انتقاد به بعضی از
اصول طرح شده در فراخوان، شيوه طرح مسائل، نحوه بيان و جمله بندی و کلمات به
کاررفته و تفسير انديشه های مستتر در بيانيه.
- انتقاد به افراد شامل انتقاد به بعضی از افراد
امضاء کننده که به خاطر سابقه فعاليت سياسی شناخته شده هستند، طرح مسئله اعتماد و
صداقت و طرح سؤال نسبت به گذشته و مواضع سياسی آنها.
در رابطه با اين دو نوع انتقاد که انعکاس انديشه
ها و احساسهايی است که وجود دارد و بايد مورد بحثهای سازنده قرار بگيرد بيان دو
نکته لازم است:
- بحث و برخورد در مورد انتقادها به متن بيانيه
آسانتر است زيرا زمينه يک بحث منطقی از ديد تحليل و تفسير سياسی به وجود می آيد.
در عين حال ضرورت اين بحثها در روند شکل گيری فراخوان اتحاد هم پيش بينی شده (مورد
ب در بالا) و طرح آنها لازم است. به عنوان يکی از امضاء کنندگانی که در تهيه متن
پيشنويس نقشی نداشته ام از همه دوستانی که از اين نظر به متن بيانيه اشکال دارند
اما با کل حرکت موافقند درخواست ميکنم به اين اتحاد بپيوندند و در بحثها شرکت کنند
و روند شکل گيری اتحاد را با شرکت خود غنی تر سازند تا متن نهايی و راهکارهای
اجرايی به بهترين شکل در خدمت منافع جامعه ايران قرار بگيرد.
- اما انتقادها به افراد و طرح مسئله اعتماد و
صداقت سياسی، ما را به حيطه اخلاق و ارزشها و وجدان اجتماعی می برد و سؤالهای
بسيارحساس و اساسی را طرح می کند: چه افراد و گروههايی حق فعاليت سياسی دارند؟ در
راه اتحاد برای مبارزه با استبدادگرايان حاکم، با چه افراد و گروههايی می توان
همکاری کرد؟ چه افراد و گروههايی می توانند در يک ائتلاف سياسی قرار بگيرند؟ آيا
می توان با افرادی که در گذشته، قبل يا بعد از انقلاب پنجاه و هفت در مقاطعی مواضع
تأييدی يا خنثی نسبت به سرکوبگريها، خشونتها و اعدامها در جمهوری اسلامی داشته اند
همکاری کرد؟ اشتباهات در مسير حرکت سياسی و پيامدهای منفی آنها تا چه حد قابل بخشش
است؟ آشتی ملی چه گروهها و افرادی را در بر می گيرد؟ افراد مورد اتهام در کدام
دادگاه عادلانه، بايد از خود دفاع کنند؟ چه کسی حق دارد به ديگران اتهام خيانت و
جنايت بزنند؟ چه کسانی را بر اساس کدام حق می توان از فعاليت و حقوق سياسی و
اجتماعی محروم کرد؟ مرز را کجا قرار دهيم؟ پاسخ به اين سؤالها و سؤالهايی از اين
دست برای اپوزيسيون ضروری و اساسی است زيرا اگر در مورد پاسخ آنها اجماعی نسبی بين
گروههای سياسی اپوزيسيون صورت نگيرد نه تنها امروز، بلکه در آينده، جامعه ايران به
شکل جدی تری با مسائلی چون انتقامجويی ها، توهين ها، حذف ها و هتک حرمت ها روبرو
خواهد شد. بحث در اين حيطه اخلاقی و ارزشی از جنبه نظری مشکل است زيرا به وجدان
عمومی جامعه و نگرش فرهنگی نسبت به مفهوم عدالت بر می گردد اما آنچه اين بحث را
پيچيده تر ميکند جنبه احساسی آن است که انعکاس خشم و کينه از کسانی است که به
عقيده ما با فعاليت ها و مواضع خود به ما، دوستان ما، جامعه ما و روند تحول و رشد
جامعه ما صدمه زده اند. با اين احساسها چه بايد کرد؟ پيشنهاد ميکنم دوستان سياسی
که از اين ديد با بعضی از امضاء کنندگان فراخوان اتحاد مخالفند و اين مخالفت را به
کل حرکت تعميم داده اند و همچنين ساير دوستانی که ضرورت چنين بحثی را احساس می
کنند، طی مباحثی سازنده به اين سوالها پاسخ دهند و بگويند به عقيده آنها اين معضل
را در مرحله فعلی و نيز در آينده ايران دموکراتيک چگونه بايد حل کرد؟ ***
دعوت
هر پاسخی که به اين پرسشها بدهيم بازهم به نظر نمی
رسد صرف طرح انتقاد نسبت به بعضی از افراد امضاء کننده و طرح نقاط ضعف، منطقا به
رد مطلق فراخوان و دعوتی منجر شود که افراد زيادی با گرايشهای مختلف ملی، سبز،
انسانگرايی، سوسياليستی، سوسيال دموکراسی، ليبرال و فرهنگی و ... اعلام کرده اند، به
خصوص وقتی افراد امضاءکننده در چهارچوب اوليه کار، شفافيت و دموکراسی درونی و
بيرونی و تعامل باز نظری و عملی را پذيرفته اند و خود را به آن پايبند می دانند.
تجربه تلاشهای مختلف، به همه ما ثابت کرده است هر گونه هژمونی طلبی، فردگرايی،
رهبرگرايی، مريد و مراد گرايی، قدرت طلبی و عدم شفافيت در ديدگاه ها، فرآيندهای
تصميم گيری، اقتصاد و روابط، در عمل به معنی تير خلاص به هرجمع، انجمن، گروه و
اتحاد دموکراتيک است. حمايت و پيوستن دوستان عزيز منتقد که به اتحاد، دموکراسی،
حقوق بشر و جمهوری عرفی اعتقاد دارند و دراختيار گذاشتن دانش و تجربيات سياسی و
شرکت در مباحث و تصميم گيری ها، می تواند درشکل گيری، سازمان دهی، اصلاح و پربارتر
شدن "اتحاد جمهوری خواهان دموکرات ايران" مؤثر باشد.
با احترام
فرهنگ اعتمادی
farhang_etemadi@yahoo.co.uk
------------------------------
* بعد از طرح انتقاد نسبت به نحوه درج اسامی امضاءکنندگان، نحوه درج
اصلاح شده و ديگرحتی تمايز نمادين بين تهيه کنندگان پيشنويس و ساير امضاء کنندگان
نيست.
**ابتکار و تلاش
تهيه کنندگان بيانيه و زحمات عملی که در پيش است شايان قدردانی است. حمايت قابل
توجه ای که تاکنون از اين حرکت شده و تلاشهايی که در حال انجام است حاکی از کمرنگ
شدن تقسيم بنديهای فکری "خودی/غيرخودی" و رشد روحيه تفاهم و درک نياز به
همبستگی در بين نيروهای اپوزيسيون جمهوری خواه است.
*** پاسخ شخصی نگارنده به پرسش اين است: درشرايط مبارزه دموکراتيک و
مدنی، مبنای فعاليت و همکاريها و ائتلافها، مواضع و رفتار سياسی فعلی افراد و
گروهها و التزام عملی آنها به دموکراسی و حقوق بشر است و در عين طرح انتقاد بايد
با هر فرد يا گروهی بر اساس آنچه بيان و عمل می کند برخورد شود و نه بر اساس گذشته
سياسی و فردی آنها. در آينده در روند تغيير دموکراتيک جامعه و در جريان گفتمان
اخلاقی، فرهنگی و سياسی بايد بر اساس حقوق بشر و ضرورت آشتی ملی، رويه مشخصی در
مورد حد و مرز برخورد قضايی با افراد جامعه در رابطه با اعمالی که در شرايط
استبداد انجام داده اند تعيين شود و اجماع فراگيری صورت گيرد. رويه ای که شامل همه
دست اندرکاران رژيم فعلی و رزيم سابق و ديگران می شود. به عقيده من اين رويه و
اجماع عمومی می تواند با توجه به فرهنگ ايران به طور مثال با الهام از الگوی
آفريقای جنوبی انجام شود.