جهاد برای دموکراسی
بدون تقويت مسلمانان معتدل برای دست زدن به
"جهاد دموکراسی"، مردم سالاری در جهان اسلام تحقق نخواهد يافت
آمريکائی ها و اروپائی ها، برای مقابله با ترور
راهی جز توسل به يک چالش جدی با مسلمانان معتدل ندارند
حاکمان فاسد و کله شق جهان عرب، برای انزوای
مسلمانان معتدل به همه شيوه های ممکن متوسل می شوند
"راه دموکراسی" را نمی توان به جهان عرب
وارد کرد. تنها يک راه دموکراسی غربی و اسلامی ممکن است شانسی برای تحقق داشته
باشد
نويسنده: ميشائيل تومان (دی تسايت)
مترجم: جواد طالعی - دفتر اروپائی
شهرند
جنگ ادامه دارد. يک ماه پس از پيروزی بر صدام
حسين، با يک حمله در عربستان سعودی انسان هائی تقريبا به تعداد سربازان آمريکائی
در جنگ عراق کشته شدند. به موجب اظهارات مقامات ايالات متحده آمريکا، بمب گذاری در
يک منطقه مسکونی خارجيان رياض بيش از ۹۰ کشته و صدها زخمی برجای نهاد: آمريکائی،
اروپائی و آسيائی.
تصور اسلامگرايان تندرو از جهاد چنين است: جنگ
مسلحانه و مقدس عليه آمريکا و ياری دهندگانش.
در شرايطی که حتی تصرف افغانستان و عراق نتوانسته است
توان عملياتی تروريست ها را محدود کند، چه چيزی به مقابله با آن ها کمک خواهد کرد؟
سياستمداران آمريکائی، خودستايانه تصور می کنند که
پادزهر را يافته اند: "دموکراسی" نام داروی شفابخش آزمايشگاه های ايالات
متحده آمريکا، برای درمان درد خاورميانه و خاور نزديک است. از زمان تقسيم
امپراطوری عثمانی به وسيله بريتانيائی ها و فرانسوی ها در جنگ جهانی اول، تا به
امروز، هيچ ابرقدرتی اين قدر امکان تغيير در خاورميانه نداشته است. حالا، آزادی می
تواند درمان ترور باشد؟ صداهای مخالف از اروپای غربی- که معتقدند کشورهای بدون رنسانس
و روشنگری آمادگی لازم را برای دموکراسی ندارند- شنيده نمی شوند. آن ها، نيروئی در
عراق ندارند و مهمتر از آن فاقد راه حل بهتری هستند.
به اين ترتيب، تفکر "دموکراتيزه کردن"
فرياد کشان به پيش می تازد. صحنه نمايش، در هفته های گذشته، شهر موصل در شمال عراق
بود که در آينده قرار است به وسيله لهستان کنترل شود. از آنجا که لهستان هنوز با
نيروهای دلخواه خود وارد صحنه نشده است، يک ژنرال آمريکائی ترتيب برگزاری انتخابات
را می دهد. ترکيبی از هيأت های نمايندگی گزينشی، شهردار را تعيين می کند: يک ژنرال
عراقی. او، يک عرب سنی است که احتمالا کارت عضويت خود را در حزب بعث صدام حسين
سوزانده است. معاونان او عبارتند از يک کرد و پس از آن يک مسيحی آسوری و يک ترکمن.
طبعا پس از رای گيری سايش هائی وجود داشت: چرا از
قضا يک ژنرال؟ چرا نمايندگانی تا اين حد محدود؟ اما، اين سايش ها در زير فشارهای
روزمره عراق پنهان ماند. آنجا، در شرايطی که غارت و ويرانگری همچنان ادامه دارد،
برق و آب، هنوز سهميه بندی است. حکومت ايالات متحده آمريکا، واکنش نشان داد و سه
کارمند عاليرتبه آمريکائی را که در عراق با مسئله بازسازی آشنائی دارند مامور اين
کار کرد. اما در جريان انتخابات، اتهامی بدتر از ناتوانی متوجه آمريکا است: تعمد.
عراقی ها می گويند: در موصل مرکز اقوام، انتخابات
انجام می شود، اما در نجف شيعی نه. در نجف، آمريکائی ها با يک حکم فرمانداری را
تعيين می کنند. اين سوء ظن وجود دارد که راه دست يابی روحانيون شيعی و انواع
اسلامگرايان به قدرت سياسی بايد بسته شود. يک ايران مذهبی برای آمريکائی ها کافی
است.
در اين جا بايد پرسيده شود: اصولا معنای
دموکراتيزه کردن چيست؟ اين روند به صورت اضطراری با انتخابات آغاز می شود؟ نقشه
ساختمان يک حکومت دموکراتيک در خاورميانه چگونه به نظر می رسد؟
جائی که مردگان هم در انتخابات شرکت می کنند
سازمان آمريکائی غير دولتی "Creedom
House" ۱۲۰ کشور از ۱۹۲ کشور
جهان را دارای سيستم "دموکراسی با انتخابات آزاد" می شناسد. روسيه به
اين گروه از کشورها تعلق دارد. جائی که در کنار رای دهندگان واقعا موجود، بسياری
از ارواح مرده نيز، به پوتين رای دادند! اوکرائين، جائی که ياری دهندگان رئيس
جمهوری برای تامين اکثريت دست به جنايت زدند، نيز جزو اين کشورهاست.
يک ساختمان حکومتی ی خودکامه، با گلدان های
رنگارنگ دموکراسی بر لبه پنجره های آن، برای جهان عرب بيگانه نيست. برخی از اعراب،
انتخابات را از زمان تاسيس کشورشان می شناسند. مصری ها، در فاصله سال های ۱۹۲۳ تا
۱۹۵۲ هفده بار در انتخابات شرکت کردند. در ميان حيرت قابله های بريتانيائی، هربار
حزب ناسيوناليستی "وفد" برنده انتخابات بود. اما ائتلافی از کميسرعالی بريتانيا،
پادشاه و احزاب کوچک می دانستند چگونه مانع از آن شوند که وفد به صورت هميشگی
حکومت کند. هروقت که مردم مطابق دلخواه رای نمی دادند، تغيير تازه ای در قانون
انتخابات، به عنوان يک حقه کوچک توصيه می شد. آنچه آن زمان در مصر تجربه شد، اکنون
برای کوتاه کردن دست اسلامگرايان از حاکميت در اردن پذيرفته ميشود.
فريد زکريا کارشناس آمريکائی علوم سياسی، در ميانه
سال های دهه نود به اين نتيجه رسيد که سيستم های ليبرال و ليبرال دموکراتيک، هر دو
به يک اندازه تنها خودشان را به وسيله انتخابات تزئين می کنند. او، در کتاب تازه
خود به نام "آينده صلح" می نويسد: "تنها تفاوت اين دو در زيربنای
ساختمان حکومتی آن ها است: يک سيستم ليبرال دموکراتيک دارای ساختارهای زيربنائی
زير است:
-دادگاه های مستقل با قضاتی که خوب حقوق ميگيرند.
- پليس آموزش يافته ای که در شکل مطلوب منطقه ای
است و نه هدايت شده از مرکز.
-کارمندان قابل اعتماد با حقوق مکفی که حتی
المقدور در واحدهای اداری فدرال تشکل يافته اند.
-سربازان به لحاظ سياسی بی طرف که از سوی
غيرنظاميان کنترل می شوند.
بر سر طبقات چنين نظامی، قانون اساسی و قوانين
ديگری چتر می گشايند که مانع هر نوع تخلف دولتی می شوند و متخلفان را تعقيب و
مجازات می کنند.
سيستم هائی که خودشان را "دموکراسی" می
نامند، دست کم در کشورهای عربی تحت سلطه خودکامگی، فاقد چنين تکيه گاهی هستند.
زکريا حق دارد وقتی می گويد: اول نظم را ايجاد
کنيد و بعد آزادی را.
بدون يک سيستم حکومتی منظم، آزادی به همان جائی
منتهی خواهد شد که ما در عراق می بينيم. در اين باره بحثی وجود ندارد. بحث ميان
آمريکائی ها و اعراب می بايست جای ديگری به جريان بيفتد: حقوق اجتماعی، حقوق
خانوادگی (جائی که توافق ميان ارزش های اسلامی و حقوق بشر جهانی به سختی حاصل می
شود). تنها اسلامگرايان نيستند که با کپی غربی برای دموکراسی مسئله دارند. بيش از
همه، رهبران قبيله ها و خانواده های بزرگ دقت خواهند کرد که موقعيت آن ها و سنت
هايشان به وسيله قواعد وارداتی مدفون نشود.
همه روی اين اصل توافق دارند که دموکراسی چيز فوق
العاده ای است. اما تساوی حقوق زن و مرد؟ بر اساس مطالعات Coreign Policy
۸۲ درصد جمعيت کشورهای غربی
موافق شانس برابر برای زنان و مردان هستند. در کشورهای اسلامی فقط ۵۵ درصد. تفاهم
در برابر اقليت ها چگونه است؟ يک کافه همجنس گرايان در دانشگاه قاهره؟ حرفش را هم
نزنيد. ۹۹ درصد مصری ها همجنس گرائی را به شدت رد می کنند. (ضمن اين که در روسيه
هم مخالفان خيلی کمتر از اين نيستند)
آيا يک سنت تفاهم در برابر اقليت ها در اسلام وجود
دارد؟ قطعا. کليساهای مسيحی در امپراطوری عثمانی اين را ثابت می کنند. اما تفاهم و
تسامح، هميشه بر کتاب های آموزشی غربی منطبق نيست. به عنوان مثال: برخورد آدم ها
با انتخابات چگونه است؟ آيا يک اقليت ۴۹ درصدی بدون شکوه و شکايت تسليم يک اکثريت
۵۱ درصدی می شود؟ به ندرت. حاکمان اسلامی که می خواهند از سوی مردم و نخبگان
پذيرفته شوند، به صورت سنتی به توافق جمعی متوسل می شوند. رهبری، وجاهت قانونی خود
را نه از يک اکثريت ضعيف، که از اصل مشورت کسب می کند: "شورا". رهبر
بايد به حرف همه گوش بسپارد و تنها پس از آن است که می تواند يک تصميم آگاهانه
اتخاذ کند. به اين ترتيب است که او به مرحله يک رئيس عادل راه می يابد.
و آزادی فردی شهروندان؟ اين در مرحله دوم قرار
دارد. پيش از هر چيز اين عدالت است که يک حاکم خوب را از يک مستبد متمايز می سازد.
هنگامی که در هفته های گذشته رهبر شيعيان محمد
باقر حکيم از ايران بازگشت، دهها هزار نفر به استقبال او شتافتند، زيرا آرزو
داشتند يک حاکم عادل را در او بيابند. آمريکائی ها، از بازگشت او خرسند نبودند.
اما آن ها ناگزير خواهند بود با خانواده قدرتمند حکيم همکاری کنند. حدود ۶۰ درصد
عراقی ها شيعه هستند. ناديده گرفتن آن ها به معنای ايجاد بنايی از دموکراسی است که
اکثريت به بخش های خوب آن راه ندارند. برای چنين امری، نمونه های زيادی وجود دارد.
در بسياری از کشورهای عربی مرسوم است که مجلس با
دموکراسی تزئين می شود، اما قوی ترين قدرت سياسی کنار می ماند: اسلامگرايان معتدل.
ملی گرائی پان عربی، که ديکتاتور هائی از جمال عبدالناصر گرفته تا صدام حسين می
دانستند از آن چگونه استفاده کنند، از رده خارج شده است. حالا، اسلام به عنوان
بديلی در برابر نخبگان فاسد غير مذهبی است، در برابر سياست قدرت بی پرنسيپی که
مانع موفقيت اسلامگرايان معتدل می شود. راه ها بسيارند، اما نتيجه همواره يکی است.
قانون انتخابات زيرکانه (مثل اردن)، ممنوعيت عريان احزاب (مثل مصر) يا دخالت نظامی
(مثل الجزاير) مانع از اکثريت يافتن يا حتی ورود اسلامگرايان به مجالس می شود.
همه اين ها، در حالی است که اسلامگرايان معتدل
مانع کمتری برای دموکراتيزه کردن هستند تا روسای کله شق خاندان های قدرتمند.
اسلامگرايان، در بسياری از کشورها، به جای قبيله های ارگانيک، احزاب به خوبی
سازمان داده شده ای به وجود آورده اند. در مصر، آن ها می کوشند حقوق برابر را برای
اقليت مسيحی در يک جامعه اسلامی تضمين کنند. در اردن، اسلامگرايان تنها حزبی هستند
که سازمانی خاص زنان ايجاد کرده اند. تنها بخش اندکی از اسلامگرايان معتدل به اين
پرسش که در صورت رای منفی مردم از حکومت کنار خواهند کشيد يا نه، پاسخ منفی می
دهند. مطمئنا، هنوز مسائل بسياری برای تفکر وجود دارند. اما گفتمان، متاسفانه زير
سرپوش انزوای سياسی در اوج خود ادامه دارد.
اسلامگرايان معتدل، از تماس مرتب با سازمان های
غربی محروم اند. نه سفری، نه کنفرانسی و به ندرت يک گفت و گو. اين، از يک سو به
ترس تماس آن ها مربوط است و از يک سو به رژيم های عربی که می کوشند اسلامگرايان را
منزوی کنند. اما از سوی ديگر به بی علاقگی غربی ها نيز بر می گردد: در مورد
اسلامگرائی، غربی ها، توان ديدن سايه ها را ندارند.
اما دموکراسی نمی تواند بدون مشارکت کسانی که
بهترين چشم انداز را در انتخابات دارند تحقق يابد. آمريکائی ها و اروپائی ها راهی
ندارند جز آن که با اسلامگرايان حرف بزنند: درباره نظام متکی به قانون، درباره راه
های غربی و اسلامی دست يابی به دموکراسی. انتخابات، در مرحله نخست اين راه قرار
ندارد. دموکراسی يعنی خواست، تلاش و نظم. برای اين امور، مسلمانان واژه خودشان را
دارند: "جهاد". جهاد، به عکس جنگ مسلحانه، می تواند در زمينه تلاش برای
دموکراسی روی اکثريت (مسلمانان) حساب کند.
|