سه شنبه ۶ خرداد ۱۳۸۲ - ۲۷ مه ۲۰۰۳

چرا نمی بايست امضاء کرد؟

رئوف کعبی

 

از انتشار بيانيهء « برای اتحاد جمهوری خواهان » مدت زيادی نمی گذرد، ولی تاکنون مطالب فراوانی از زوايای گوناگون و با ديدگاه های متفاوت و در غالب آنها به درستی، در نقد اين « بيانيه» به رشتهء تحرير در آمده اند. بمانند بسياری ديگر، اين ضرورت را نيز احساس می کردم تا در اين نقد و بحث همراه شوم، اما تعدد نوشته های ارائه شده مرا از انجام اين امر باز می داشت، تکرار حرف های گفته شده، بويژه همزمان و يکجا، ضرورتی نداشت. اما تيتر مطلبی و يا بهتر بگويم بخشی برجسته شده از مطلبی در سايت انترنتی « عصرنو» به قلم سردبير آن ( آقای مسعود فتحی) با عنوان « چرا بايد امضاء کرد؟» ، نظرم را جلب کرد. برآن شدم تا نکاتی هرچند کوتاه را مطرح کنم.

ايشان که از امضاء کنندگان « بيانيه» هستند، مطلب « چرا بايد امضاء کرد» را در پاسخ به پرسش های برخی از دوستان و همفکران خويش پيرامون چرائی امضاء « بيانيه» مکتوب داشته اند. در بخشی از مطلب، ايشان چنين نوشته اند: «مرزجمهوری خواهان ايران با گسست از سلطنت آغاز می شود و به جدائی قطعی از توهمات اسلامی از حکومت فعلی، پايان می يابد.» چنانچه از يکطرف همين حکم را پايه قراردهيم و از آنطرف بيانيه را مروری کوتاه کنيم، می توانم بگويم که همين يک دليل کافی بود تا دوست عزيزم آقای فتحی از امضای «بيانيه» سر باز زند. در اين بيانيه هم مرز با سطلنت طلبان و بويژه در موضع گيری نسبت به يکی از اساسی ترين مسائل کنونی جامعه ما يعنی مسئله مليت ها، مغشوش شده و هم از کليت جمهوری اسلامی دل کنده نشده است. از اين فراتر با شناختی که از نقطه نظرات و ارزيابی های چهره های اصلی و تنظيم کنندگان اوليهء اين« بيانيه» در دست است، بنظر می رسد بجای پاسخگوئی به نيازهای عاجل جامعهء ما، « بيانيه» با مقدمه و فرمول بنديهائی که ارائه داده است، بيشتر سعی در جا اندازی سياستی را دارد که گويا دو راه حل بيشتر وجود نخواهد داشت. يا پشت سرآمريکا( بخوان سلطنت طلبان) و يا دفاع از ميهن با جمهوری اسلامی اصلاح شده. و ازاين زاويه است که هم با سلطنت طلبان به مماشات برخاسته و هم راه بازگشت به دامان پيامبران نجات بخش نظام اسلامی را برخود نبسته است. انتقادات بجا و مناسب آقای فتحی چه از مقدمه و چه از بندهای «بيانيه» بطور منطقی بايد ايشان را به دفاع از نقطه نظرات خويش و تلاش برای جااندازی آنان وا می داشت، اما ايشان به امضای« بيانيه» دست يازيدند و در عمل متأسفانه توجيه گر « سياست بازی» اين « سياسيون» شده است واز اين نظر جای تأسف. اما شايد دلايل ايشان برای توجيه امضای « بيانيه» توجه به شرايط ويژهء امروز و احساس مسئوليت بدان برگردد. بنده اين احساس مسئوليت آقای فتحی و حسن نيت ايشان را هم درک می کنم و هم تحسين. من هم می پذيرم که ائتلاف به معنی دستيابی به اشتراکات با ديگران است نه پافشاری بر سر برنامه و پلاتفرم خود. اما اين تا جائی پذيرفتنی است که برنامهء مشترک از هدف محوری ما در شرايط کنونی، يعنی پای بندی به دموکراسی و آزادی نه تنها دور نگشته، بلکه به آن قوت و نيرو ببخشد. برنامه و پلاتفرمی که با هدف جلب نيروهايی که همواره و به گواه تاريخ خلاف عمل کرده اند، از حقوق اوليهء دموکراتيک صرفنظر کند نه تنها خدمتی به پيشبرد و جااندازی فضای دموکراتيک نمی کند که در عمل بر ضد آن حرکت خواهد کرد. آيا دوست عزيزم مسعود فتحی براين باور است که با اين چهره ها و با اين نيات، انتقادات ايشان کارساز خواهند بود؟ چنانچه آقای فتحی حسن نيت دارند و احساس مسئوليت می کنند، آيا براين اعتقاد هستند که غالب تنظيم کنندگان اوليه « بيانيه» وقتی با علم کردن « مبارزه ضد امپرياليستی» به دموکراسی خواهی و از آنطريق به جنبش ترقی خواهانه کشورمان لطمات جدی وارد ساختند، احساس مسئوليت می کردند؟ آيا اين آقايان که از جنايتکاران در سر و رأس نظام، سردار سازندگی ساختند، احساس مسئوليت می کردند؟ و آنهنگام در مقابل ترورهای وحشيانه و اعدام های کور و دسته جمعی حسن نيت نشان می دادند؟ اين « سياسيون» که با مصدق ساختن خاتمی يکی از عاملان شکاف در اپوزيسيون جمهوری اسلامی گشتند، در مقابل جنبش اعتراضی توده ها چقدر احساس مسئوليت کردند؟ آيا اين « نخبگان» سياسی با يکی پنداشتن « چپ» و « چپ روی» و با التقاط ميان سرنگونی ( که مضمون تحول آتی را نشان می کند) با خشونت ( که شکلی از برخوردهای اجتماعی بيش نيست) چقدر نسبت به اين اپوزيسيون و به اين جنبش احساس مسئوليت می کنند؟ کسانی که همواره در « بالا» چه در خارج و چه در داخل فکر می کنند چقدر در مورد جنبش از پائين توده ها می توانند احساس مسئوليت بکنند؟ متأسفانه اين سئوالات را پايانی نيست. من هم به نوبهء خود ديالوگ و تفاهم را اصل می پندارم، اما «همه با هم» خمينی را تجربه کرديم. مشکل ما گروه بنديهای متعدد با پلاتفرم های متفاوت نيست. مشکل تنظيم روابط ميان آنانست. بگذاريد مرزها مخدوش نشوند، شفافيت را اصل قرار دهيم و اين اتفاقا پروسهء همکاری ميان اين گروه بندی ها را شايد تسريع هم بکند.

۲۶ می ۲۰۰۳