در حاشيه نشست های سن پترزبورگ
و اويان:
شوکران "اويان" برای
رهبران ايران
با نزديک شدن لحن واشنگتن، پاريس و
مسکو در برابر تهران، دايره اکنون برای انحصارگران نان و جان مردم ايران بسيار تنگ
تر شده است
آلمان، بزرگترين شريک اقتصادی جمهوری اسلامی، به
خاطر سرکشی در برابر پدرخوانده خود آمريکا از بازی کنار گذاشته شد
دايره، هر روز تنگ تر می شود: حکومت ايالات متحده
آمريکا، ظاهرا درس لازم را از جنگ عراق گرفته است. آنجا، ديوانسالاری کاخ سفيد،
تصميم گرفت بی توجه به مخالفت های سرسختانه فرانسه، آلمان و روسيه، طرح هائی را که
از سال ها قبل برای تغيير نقشه سياسی خاورميانه ريخته بود، با حمله به عراق به
مرحله اجرا بگذارد.
جواد طالعی - دفتر اروپائی شهروند
دهها ميليون نفر، در سراسر جهان به خيابان ها
ريختند و هفته ها عليه جنگ فرياد سردادند. ژاک شيراک، رئيس جمهوری فرانسه، به يکی
از مهمترين سمبل های ضديت با جنگ تبديل شد، گرهارد شرودر صدراعظم سوسيال دموکرات
آلمان، در شرايطی که هم مسلک بريتانيائی او تونی بلر دوشادوش بوش به ميدان جنگ قدم
نهاده بود، با ژاک شيراک محافظه کار همراه شد. و پوتين کوشيد با استفاده از اين
تضاد، موقعيت خود را در برابر بحران داخلی و آتش فشان خاموشی ناپذير چچن تقويت
کند.
همه تحليل گران، حتی آمريکائی ها و انگليسی ها،
پيش بينی می کردند که جنگ عراق دست کم سه ماه طول بکشد و تلفات انسانی و زيان های
اقتصادی جبران ناپذيری به بار بياورد. اما چنين نشد. حتی قسم خوردگان گارد رياست
جمهوری، حاضر به دفاع از صدام حسين نشدند و برق آساترين جنگ تاريخ جهان، با پيروزی
آسان آمريکائی ها به پايان رسيد.
واقعيتی که هيچکس توانائی پيش بينی آن را نداشت،
سبب چرخش ناگهانی افکار عمومی شد. شيراک، که تا آخرين روزهای جنگ به عنوان
"تجسم بخش صلح طلبی" ستايش می شد، ناگهان به لاک انزوا افتاد. کاخ سفيد،
نخست وزير دموکرات مسيحی ايالت هسن آلمان را- که احتمالا يکی از کانديداهای رقيب
گرهارد شرودر در انتخابات آينده خواهد بود- به گرمی پذيرفت. حتی جورج دبليو بوش،
بدون قرار قبلی و سرزده به اتاقی وارد شد که سياستمدار درجه دوی آلمان مشغول
مذاکره با يکی از وزرای کابينه او بود و پانزده دقيقه با او دوستانه گپ زد. رئيس
کاخ سفيد، به اين ترتيب، چراغ قرمز را به نخست وزير سوسيال دموکرات آلمان نشان
داد: در انتخابات آينده، آمريکا پشتيبان رقيب خواهد بود!
حالا، روز يکشنبه اول ژوئن سال دو هزار و سه
ميلادی، تلويزيون های آلمان، دو تصوير موازی را بارها نشان می دهند: در تصوير
نخست، صدراعظم سوسيال دموکرات آلمان، در حالی که کت خود را کنار نهاده و به شدت
عرق می ريزد، در پشت تريبون کنگره حزب خود، با حنجره ای خشک فرياد التماس سر می
دهد که رفقای حزبی به برنامه اصلاح سيستم خدمات اجتماعی و درمانی او رای بدهند. در
تصوير دوم، جورج دبليو بوش، دست نوازش بر پشت ژاک شيراکی می کشد که تا چند هفته
پيش، کاريکاتورهای او، همراه با فحش ها و لطيفه های اغلب توهين آميز، زينت بخش
صفحات نخست بيشتر روزنامه ها و مجله های آمريکائی بود.
صدراعظم سوسيال دموکرات آلمان، در نشست امروز سران
هشت کشور حضور ندارد. شبکه های تلويزيونی می گويند: "او مجبور بود در کنگره
حزب خود شرکت کند و بعد به اويان برود". اما سران بيش از چهل کشور جهان، تا
همين ديروز، در جشن سيصدمين سال بنيادگذاری شهر سن پترزبورگ روسيه حضور داشته اند.
تصادفا، آنجا هم، جورج دبليو بوش، دست ژاک شيراک و پوتين را به گرمی فشرد، اما به
صدراعظم آلمان روی چندان خوشی نشان نداد.
چرا؟
روشن است: آمريکا، ناچار است با فرانسه کنار
بيايد. فرانسه را، آمريکا از بلای خانمانسوز فاشيسم نجات نداده و با طرح مارشال به
آبادی نرسانده است که بتواند با آن مثل بچه تحت قيموميت خود رفتار کند. اما اين
رفتار را، با آلمان می تواند در پيش بگيرد.
ديپلماسی، تنها يک زبان نمی شناسد. به صدام می
توان گفت: بچه هايت را بردار و برو. به ملاهای حاکم بر ايران نيز می توان گفت: دست
از شيطنت برداريد، دنبال سلاح های اتمی نرويد و به تروريست ها پناه ندهيد، وگرنه
همان بلائی بر سرتان خواهد آمد که بر سر صدام و حزب بعث اش آمد. اما، با بچه
سرراهی ناسپاس چه بايد کرد؟ رقبايش را به جانش می اندازيم و با او کاری می کنيم که
تمام اصول و مرام پنجاه ساله حزبش را، در زمينه پشتيبانی از حداقل معاش لايه های
ميانه و کم درآمد، زير پا بنهد و تنها راه نجات را، در کاهش کمک بيکاری بيش از
چهار و نيم ميليون بيکار، کاهش کمک دوران بيماری کارگران بيمار و قطع بخش قابل
توجهی از خدمات درمانی بيابد. اصلاحاتی که تنها رهبران راست اتحاديه های
کارفرمايان، صاحبان سرمايه و هواداران سنتی احزاب راست را دلگرم می کند. صدراعظم
سوسيال دموکرات کشوری که سر برکشيدن از ويرانه های جنگ را، به ميزانی تعيين کننده
مديون آمريکا است، نمک خورده و نمکدان شکسته است. پس بايد گوشمالی شود.
آمريکا، در نشست سران هشت کشور، برای جلب پشتيبانی
اروپائی ها تلاش می کند. جلب پشتيبانی آن ها، بويژه برای تعيين سرنوشت ايران اهميت
يافته است. بوش، از جنگ عراق درسی آموخته است: "وقتی می شود بخشی از بار را
به دوش اروپای کهن نهاد، چرا بايد همه بار را خود به دوش کشيد؟"
رئيس جمهوری ايالات متحده آمريکا، در مورد جنگ
عراق چنين کرد: مخالفت های "اروپای کهنه" را ناديده گرفت و صرفنظر از
انگلستان، با متحدان کوچک و بی اهميتی مثل لهستان و استراليا و اسپانيا همراه شد.
اما، اين متحدان، نه به لحاظ سياسی، نه به لحاظ اقتصادی و نه به لحاظ نظامی
توانائی سبک کردن باری را که پس از جنگ بر دوش آمريکا است ندارند. استراليا،
بلافاصله پس از پايان جنگ پس نشست و لهستان، که قرار بود با کنترل شمال و غرب عراق
جايزه بزرگ وفاداری را بگيرد، هنوز برای فرستادن چند تيپ پياده و زرهی، در به در
به دنبال شريک يا شرکائی در همان "اروپای کهنه" می گردد.
مسئله حالا بر سر کشوری است که اهميت آن، از همه
ديدگاه ها، بسيار بيشتر از عراق است: ايران.
جمعيت و مساحتی بيش از سه برابر عراق، مناسبات
اقتصادی بسيار عظيم تر و گسترده تر با جهان غرب، روابط سياسی ای بسيار گرم تر با
روسيه و چين و کره شمالی و مهمتر از همه، بيش از سه ميليون مهاجر در آمريکا و
اروپا. مهاجرانی که دست کم بخشی از آن ها توانسته اند با دست يابی به تخصص های
بالا و توانائی عجيب خويش برای آميزش با جامعه ميزبان، بر افکار عمومی جهانيان
اثری مثبت بگذارند. آن ها، توانسته اند کاری کنند که افکار عمومی جهان ديگر
بزهکاری های باندهای تبهکار حاکم بر ايران را به حساب مردم صلح جو و آزادی خواه
اين کشور نگذارند. درباره سرنوشت چنين کشوری، آمريکا ديگر نمی تواند مثل عراق به
تنهائی تصميم بگيرد و عمل کند. کاخ سفيد به اين نتيجه رسيده است که بايد استراتژی
مشترکی با اروپا بيابد. آلمان را، فعلا می توان پشت در گذاشت. اما فرانسه و
انگلستان و روسيه را نمی توان ناديده گرفت. و چنين است که می بينيم پس از آن همه
توهين و تحقير و افترا، ناگهان جورج دبليو بوش شانه به شانه ژاک شيراک قدم بر می
دارد، دست نوازش بر پشت او می کشد و او را به اين ترتيب تشويق می کند که خطاب به
خبرنگاران بگويد: "از پرزيدنت بوش، به خاطر اختصاص پانزده ميليارد دلار برای
مبارزه جهانی با ايدز سپاسگزاريم و اميدواريم کشورهای عضو اتحاد اروپا از او درس
بگيرند. ما نيز، بودجه مبارزه جهانی با ايدز را سه برابر می کنيم!" (از محل
نفت عراق؟)
و پوتين؟ رئيس جمهور کشوری که به رغم اعتراض ها و
حتی تهديدهای پياپی کاخ سفيد، در سال های گذشته به راه اندازی نيروگاه اتمی بوشهر
بسيار کمک کرده است؟ او نيز، پس از امضاء معاهده کاهش کلاهک های اتمی، همراه با جورج
دبليو بوش در کنفرانس مطبوعاتی شرکت می کند و ناگهان اعلام می دارد که روسيه ديگر
برای تکميل نيروگاه بوشهر به جمهوری اسلامی کمک نخواهد کرد!
آمريکا، روسيه و فرانسه، در راه دست يابی به يک
استراتژی مشترک، در برابر رژيمی که بی ترديد "قابله تروريسم اسلامی" است،
قدم به قدم به يکديگر نزديک می شوند. آلمان، بزرگترين شريک اقتصادی ايران، فعلا
بايد پشت در بماند. مجازات سرکشی در برابر پدرخوانده!
قدم مهمتر، يکشنبه اول ژوئن، در شهر اويان فرانسه
برداشته می شود. چند روز پيش از آن، کاندوليزا رايس، مشاور امنيتی جورج دبليو بوش،
در گفت و گوئی با نشريه هندلزبلات آلمان يکبار ديگر بر اتهامات پيشين عليه حکومت
مذهبی ايران، تاکيد ورزيده است: "ايران، از تروريسم در خاورميانه پشتيبانی می
کند و در حال توليد سلاح های هسته ای است".
حالا، اين خانم "کاتارينا کولونا"
سخنگوی ژاک شيراک صلح طلب است که خطاب به خبرنگاران می گويد: "ما، در نگرانی
های ايالات متحده آمريکا سهيم هستيم. ايران، بايد به نگرانی های جهان پاسخ بدهد!
پيام ما (به ايران) به پيام ايالات متحده آمريکا نزديک است!"
در سن پترزبورگ قدم بسيار مهمتری برداشته می شود.
ابتدا، جورج دبليو بوش که آماده سفر به اويان فرانسه شده است، می گويد:
"خبرهای مربوط به حمله نظامی آمريکا عليه ايران، جز حدس و گمان چيزی
نيست". او، اما بلافاصله می افزايد: "پرزيدنت پوتين، در نگرانی های ما
در زمينه برنامه های اتمی ايران سهيم است."
و ساعاتی بعد، يکی از شبکه های تلويزيونی آلمان،
پوتين و بوش را در کنار هم نشان می دهد. در يک کنفرانس مطبوعاتی. پوتين سخن می
گويد و بوش- مثل استادی که بهترين دانشجوی خود را هنگام امتحان تحت نظر دارد-
شادمانه به او می نگرد. پوتين می گويد: "ما، به برنامه های خود، در زمينه کمک
به ايران، برای تکميل پايگاه اتمی بوشهر، پايان خواهيم داد!"
دايره، هر روز تنگ تر می شود. جمهوری اسلامی، تا
امروز، اميدوار بود که در صورت تشديد فشار جدی آمريکا، بتواند در ميان کشورهای
اروپائی متحدانی بيابد. اين شانس با نمايش های آشکار سن پترزبورگ و اويان از دست
رفت. آلمان، هنوز به بازی گرفته نشده است. اما، به رغم سود سرشاری که از معامله با
رژيم تهران برده است و می برد، گمان نمی رود يکبار ديگر جرأت سرکشی در برابر
پدرخوانده را داشته باشد. به نظر می رسد برای رهبران مذهبی انحصارطلب ايران، راهی
باقی نمانده باشد: چشم پوشيدن از انحصارات.
و چشم پوشی از انحصارات، برای گروهی که هم نان و
هم جان يک ملت را به انحصار خود در آورده است، هيچ نخواهد بود جز سرکشيدن همان جام
زهری که ۱۳۵ نماينده ی از صافی شورای نگهبان گذشته پيشنهاد داده اند.
"اويان" فقط نام يک شهر نيست. مارک يک
نوع آب فرانسوی نيز هست که به دليل طعم گوارای خود در سراسر اروپا طرفداران بی
شمار دارد.
استراتژی مشترک "اروپای کهنه"، روسيه
جاه طلب و آمريکای سرمست پيروزی، شايد پرکردن يکی از بطری های پلاستيکی
"اويان" از "شوکران اصلاح ناپذيری" باشد. اين شوکران، قرار
است به حلق کسانی ريخته شود که حتی اتحاد مظلومانه بيش از بيست ميليون ايرانی را
برای دست يابی به حداقل فضای زيست- در خرداد ۱۳۷۶ - ناديده گرفتند و حالا، با
خودشان و سايه شان تنهای تنها مانده اند.