امضا هم امضاهای قديم !
همايون فرهادی
«
برای اتحاد جمهوری خواهان » بيانيه ديگريست که اخيرا منتشر شده است و ده ها امضا
نيز در حمايت از مقدمه و برنامه اش در پايين متن درج شده است. افراد امضاکننده
اگرچه در مقدمه بيانيه خود را با ديدگاه های اجتماعی و سوابق سياسی گوناگون معرفی
کرده اند اما اکثريت مطلق آنان به جز چند نفر ، راستاهای مشترکی را در سياست هميشه
دنبال کرده و بيشتر تکميل کننده يکديگر برای جاانداختن خط استحاله که معرف عام و
خاص می باشد بوده اند. و امروز که به گفتگو ، شکيبايی ، تحمل مخالف و حکومت قانون
پای بند گرديده اند هدفشان را براين نهاده اند که در نهايت معماران پل توهمی باشند
ميان اصلاح طلبان حکومتی و نيروی استحاله رژيم جمهوری اسلامی در بخش شناسنامه دار
اپوزيسيون !!! خارج از کشور و نيروی مخالف مردم در داخل کشور.
اينان جوانه های دموکراسی در انقلاب مشروطيت را با
شرکت مردم در انتخابات در دوره جمهوری اسلامی ، بويژه در ۶ سال گذشته را اساس حرکت
در راه مردمسالاری دانسته و بر حرکت اعتقادی اما ناپی گير نيروهای دوم خردادی
تاکيد دوباره کرده اند و اين تنها غول اقتدارگرايی در رژيم را به مصاف متمدنانه
خود طلبيده اند که مانع اصلی تحقق هدف هايی بوده که اصلاح طلبان حکومتی بيان داشته
اند و تنها مشکل اين اصلاح طلبان را نه در نخواستن بلکه به خاطر عدم تکيه شان بر
مردم مطرح کرده اند. وگرنه به شيوه ای امروزی ومردم سالارانه !!! همه چيز به خوبی
و خوشی پيش می رفت و ديگر احتياج به نوشتن چنين بيانيه هايی نبود و همان برنامه
جبهه مشارکت برای اين مهم زياد هم بود.
باز اين ولايت فقيه و نهادهای وابسته به آن است که
بزرگ ترين مانع در راه استقرار مردم سالاری و ثبات و پيشرفت دستگاه ها و از دست
رفتن اعتماد مردم تبليغ می شود تا با اين تقسيم بندی رسوا و امتحان پس داده ای
بارديگر کليت رژيم جمهوری اسلامی را از زير ضرب بيرون بکشند. بنازم به اين پی گيری
!
اين بيانيه که ديدگاه های عمومی يک تحول متعارف
بورژوايی نوع ايرانی اش را در بندهای ده گانه اش به تصوير کشيده است به محض آن که
بخواهد آين ديدگاه ها را به سياست تبديل کند نه تنها حرکت تازه ای را نويد نمی دهد
بلکه در بهترين حالتش برخورد اين فکر با آمدن هاشمی رفسنجانی بر سر قدرت رسمی و
ايستادن پشت سر سياست های سازندگی اش و بعد دوم خرداد و خاتمی و رها کردن دوباره
خود در تحميقی است که در آن سال ها مثل خوره به جان مردم افتاده بود و انداخته بودند.
صادرکردن بيانيه هايی از اين دست پيش از آن که
معطوف به نيازها و مطالبات واقعی مردم باشد بيشتر فکری است که خود را با حضور
نيروهای خارجی در همسايگی ايران که حداقل از سه طرف محاصره اش کرده اند ، تنظيم می
کند. نسخه هايی از اين دست بيشتر به اين خاطر داده می شود که به طرف خارجی بگويند
که اگر دنبال اپوزيسيون می گردی بفرما ! اپوزيسيونی که همه از يک جنس اند چه در
داخل حکومت و چه در خارج آن ، تا تماميت ارضی ايران حفظ شود و منافع سرمايه
بهترتضمين گردد.
آن چه در دوره های مختلف تاريخ ايران نمونه های
زيادی از آن داريم تندپيچ هايی بوده که اتفاق افتاده و حرف دل خيلی ها سريع روی آب
افتاده و بهتر خود را به مردم شناسانده اند. اين متش که دليل عمده اش استبداد و
ديکتاتوری و عدم آزادی بيان و افکار و انديشه بوده از يک جهت برای توده ها مثبت
است که شناخت بيشتر اما متاسفانه با تاخيری را از مدعيان می شنوند و از سوی ديگر
نشانه يک بی پرنسيپی تمام عيار است که سر می زند. اين منش در دو حالتش تنها به بی
اعتمادی مردم دامن می زند و در شرايط امروز به تقويت کليت نظام جمهوری اسلامی برای
طولانی کردن عمر ننگينش می انجامد.
در
ميان امضاکنندگان به اسامی ای هر چند محدود برمی خوری که در حرف ادعاهای ديگری
داشته و متناقض برخورد می کنند ولی يک باره مثل اين که خواب نما شده باشند در کنار
کسانی قرار می گيرند که حداقل اين صراحت را در گفتار و عمل خود داشته اند که بارها
و بارها با زبان رسا و الکن خود در کنار و برای جناحی از حکومت اسلامی سينه زده
اند. از حمايت بی قيدوشرط از مواضع ضدامپرياليستی و ترقی خواهانه خمينی
و خط امام تا وفاق ملی ، از سينه چاک کردن برای برنامه های سردار سازندگی تا
مردمسالاری دينی خاتمی. برخورد اين گونه افراد به جز خاک پاشيدن بر روی واقعيت ها
نتيجه ديگری به دنبال نخواهد آورد. نمی شود که هم دم خروس را باور کرد و هم قسم
حضرت عباس را !