دوشنبه ۱۹ خرداد ۱۳۸۲ – ۹ ژوئن ۲۰۰۳

نگاهی مجدد به جنگ عراق !

جنگ نفت ؟ کنترل جريان انرژی جهان

 

جنگ نفت ادامه ديپلماسی نفت و ديپلماسی نفت تنها يکی از بازوهای سياست دولت آمريکا برای توسعه و تعميق نظامیکردن جهان، شکل دادن به جغرافيای سياسی منطقه خليج فارس، خاورميانه و جهان در راستای برقراری امپراطوری بلامنازع آمريکائی میباشد. امروز اما قدرت جديدی در برابر جهانخواری دولت آمريکا پا به عرضه ظهور نهاده است که خود را به صورت افکار عمومی جهانی و جنبش عظيم جهانی برای صلح و عليه سلطلهطلبی سرمايه در سطح جهانی نشان میدهد.

 

روبن مارکاريان

 

در تظاهرات ميليونی ضد جنگ يکی از شعارهای عمومی که ميليونها انسان در سراسر جهان آن را فرياد میزدند:" نه به جنگ برای نفت " بود! اين شعار افشاگر، اگر چه خشم مقامات دولتی آمريکا و انگليس و نيز نظريهپردازان و مدافعان جنگ جهانخوارانه عليه عراق را برمیانگيخت و بر میانگيزد اما بیشک حقيقتی غيرقابل ترديد را منعکس و افشاء میسازد که از آن میتوان به عنوان "ديپلماسی نفت" نام برد. "ديپلماسی نفت" يکی از بازوهای مهم سياست جهانخوارانه برای بنای امپراطوری بلامنازع آمريکا در سطح جهان بوده و هست. اين ديپلماسی هدفهای چندگانهای را تعقيب میکند که عبارتند از:

 اولا، به چنگ آوردن منابع نفتی هر چه وسيعتر برای کنترل شريان جاری شدن انرژی در سطح جهان ،

ثانيا،کنترل قيمتهای نفت و تامين و تضمين نفت ارزان به مثابه يکی از شرايط رونق نظام اقتصادی سرمايهداری،

ثالثا، حفظ رابطه معاملات نفتی با دلار و به اين ترتيب تامين سروری دلار به مثابه ارز اصلی معاملات تجاری واقتصادی در سطح جهان،

رابعا، تقويت موقعيت انحصارات بزرگ آمريکائی و اعطای موقعيت مساعد به آنها در رقابت ميان انحصارات وابسته به قدرتهای ديگری سرمايهداری.

از دهه نود قرن بيستم ذخائر نفتی جهان شروع به کاهش پيدا کرده و نرخ پايان ظرفيت بهرهبرداری از چاههای نفتی به نرخ کشف منابع جديد نفتی پيشی گرفته است. استخراج نفت در شرايط حاضر در حدود ۲۲ ميليارد بشکه در سال است در حالی که کشف منابع جديد نفت در سال حداکثر بالغ بر ۶ ميليارد بشکه میشود. کارشناسان زمين شناسی بر اين عقيده اند که دوران طلائی کشف پی در پی منابع نفتی در سطح جهان به پايان رسيده است و دورهای که در آن هر روز منابع نفتی جديد کشف میگرديد برای هميشه سپری شده است. با شتاب گرفتن روند صنعتی شدن چين و هند و برخی ديگر از نقاط جهان نياز به نفت به عنوان انرژی اصلی گردش چرخ صنعت در بازار جهانی هر چه بيشتر افزايش يافته و خواهد يافت. به اين ترتيب ديپلماسی نفت و به بيان روشنتر کنترل منابع نفتی جهان هدفش به دست گرفتن شيشه عمر صنعت و اقتصاد جهان بوده و دولتی که بتواند کنترل خود را بر جريان نفت جهان اعمال کند خواهد توانست اراده خود را بر جهان سرمايهديکته کند. اهميت به چنگ گرفتن منافع نفتی برای کنترل جريان انرژی در جهان يکی از محورهای اصلی و ثابت سياستخارجی دولت آمريکا برای تحکيم موقعيت اين کشور به عنوان نيروی هژمونيک در اردوی جهانی سرمايهداری در تمامی طول قرن بيستم و به ويژه پس از جنگ جهانی دوم بوده است.

مردم ايران هيچ گاه فراموش نخواهند کرد که چه هزينه سنگينی برای ملی کردن منابع نفتی خود و رها ساختن آن از چنگال کمپانی نفتی انگليس پرداختهاند. دولت آمريکا با طراحی کودتای ۲۸ مرداد، حکومت ملی دکتر مصدق را_ که از نظر قدرتهای امپرياليستی جرم اصلیاش ملی کردن منابع نفتی ايران بود_ سرنگون کرده و محمدرضاشاه را دوباره به قدرت رساند. حاصل اين کودتا مبدل شدن ايران به نومستعمره آمريکا، برقراری ديکتاتوری مطلقالعنان پهلوی برای ۲۵ سال ديگر، به تاراج رفتن منابع و ثروتهای عظيم کشور و سرکوب بی رحمانه هر گونه صدای مخالف بود!

کنترل شبه دولتهای شيخنشينهای خليج فارس و عربستان توسط آمريکا و متقابلا وابستگی شيوخ نفتی به قدرت نظامی، سياسی و امنيتی دولت آمريکا نيز نيازی به شرح و بسط ندارد. پس از انقلاب ايران سياستهای ماجراجويانه و تحريک آميز دولت اسلامی بهترين بهانه را برای تجمع عظيم نيروی نظامی و ميليتاريزه کردن خليج فارس توسط دولت آمريکا را فراهم آورد. اشغال کويت توسط دولت بعثی عراق وجنگ اول خليج فارس نيز نشان داد که تهديد حاکميت آمريکا بر سلطاننشينهای خليج فارس غيرقابل تحمل بوده و دولت آمريکا در صورت تهديد حاکميتاش بر کنترل منابع نفتی هيچ ترديدی برای لشکرکشی و جنگ نظامی به خود راه نخواهد داد. در ارتباط با شيخنشينهای خليج فارس و ساير ديکتاتورهای نفتیای که مطيع دولت آمريکا هستند صدالبته که دمکراسی و حقوق بشر اصلا مطرح نيست؛ حتی اگر نظامهای از درون پوسيده و فاسد آنها به لحاظ قضائی در عصر شتربانی قرار داشته و قصاص و گردن زدن و بريدن دست و پا شيوه مرسوم مجازات باشد.

اما فقط حوزههای بزرگ منابع نفتی نظير خليج فارس و دريای خزر نيست که عرصههای مورد علاقه ديپلماسی نفت دولت آمريکا را تشکيل میدهد. هر جا بوی نفت اين طلای سياه به مشام برسد برای سياستگردانان آمريکا در بر پاشنه ديپلماسی نفت خواهد چرخيد. نمونه صحرای غربی، عطش دولت آمريکا در کنترل همه ذخائر نفتی آن هم به هر قيمت را نشان میدهد. پس از ساليان سال که مسئله استقلال صحرای غربی از استعمار مراکش مطرح بود کوفی عنان دبير کل سازمان ملل متحد جميز بيکر وزير پيشين خارجه آمريکا را به عنوان فرستاده ويژه خود مامور حل و فصل مسئله صحرا نمود. "بيکر" همراه با نمايندگان انحصار نفتی "تکزان" وارد مذاکره با دولت مراکش شده و در ازای دريافت اجازه استخراج و فروش نفت از دولت مراکش برای انحصارات نفتی تکزان Texan و الف ELf صحرای غربی را به مراکش واگذار کرده و مردم "صحرای غربی" را رسما از حاکميت بر منابع کشورشان محروم ساخت. اکنون مبارزه مردم صحرا برای دست يابی به استقلال به عنوان تروريسم قلمداد میشود.

در آمريکای لاتين دولت آمريکا در صد براندازی حکومت چاوز رئيس جمهوری منتخب اين کشور است که سياست مستقلی در برابر برادر بزرگ در پيش گرفته است. اگر چه يک کودتای آمريکائی عليه چاوز به شکست کشانده شده است اما دخالت علنی آمريکا از طريق حمايتهای مالی، سياسی، تبليغاتی و ديپلماتيک از اپوزيسيون وابستهاش در ونزوئلا به امری روزمره در سياست آمريکای لاتين مبدل شده است.

نفتحوزه دريای خزر و رقابت برای کنترل منابع نفتی اين منطقه نيز به يکی از مناطق فعال ديپلماسی نفت در سياست خارجی آمريکا مبدل شده است. اشغال افغاانستان به بهانه جنگ عليه تروريسم موجب شد تا دولت آمريکا جا پای خود را در جمهوریهای نفتی آسيای ميانه تحکيم کرده و کنترل يک شاهراه بديل) در مقايسه با امکان صدور نفت حوزه دريای حزر از طريق ايران که ارزانترين و بهترين راه است و يا از طريق آذربايجان و ترکيه و بالاخره روسيه و دريای سياه( برای انتقال نفت دريای خزر و جمهوریهای آسيای ميانی به درياهای آزاد از طريق افغانستان را به دست بگيرد. اکنون رقابت بیسابقهای ميان دولتهای آمريکا و روسيه برای تسلط بر منابع نفتی جمهوریهای آسيائی و دريای خزر وجود داشته اما دولت آمريکا از طريق جنگ افغانستان و احداث پايگاههای نظامی در جمهوریهای آسيای ميانه و دادو ستد با حکمرانان اين جمهوریها، تلاش میکند دست بالا را در بهرهبرداری از منابع نفتی اين منطقه پيدا کند!

اگر منابع نفتی دريای خزر تنها يک و نيم تا دو صد منابع نفتی کل جهان است عراق دومين کشور دنيا به لحاظ ذخائر نفتی بوده و ۱۱ درصد کل ذخائر نفتی جهان در اين کشور قرار دارد. قبل از شروع جنگ، ريچارد لوگان Richard Lugan سناتور جمهوریخواه آمريکا از طريق يکی از سخنگويانش اعلام کرد " چنانچه روسيه و فرانسه خواهان سهم در نفت عراق هستند بايد در عرصه نظامی و تقبل هزينههای جنگ به وظيفه خود عمل کنند. تنها در چنين شرايطی است که آنها قادر خواهند شد به منابع نفتی عراق دسترسی پيدا کنند." اما روسيه و فرانسه با توجه به تجربه جنگ خليج اول میدانستند که سر آنها نه فقط در تسلط بر منابع نفتی) که در هر صورت در اختيار ادولت آمريکا و انحصارات وابسته به اين کشور خواهد بود( بلکه در تقسيم غنائم نيز مانند ساليان پس از جنگ اول خليج بیکلاه خواهد ماند. پس از پايان جنگ اول خليج فارس، انحصارات آمريکائی معاملات بزرگ در بازسازی کويت، عربستان و ساير شيخنشينها را به انحصار خود درآوردند و برای متحدين آمريکا در جنگ اول خليج چيزی جز پرداخت هزينههای جنگ آمريکا باقی نماند.

واقعيت اين است که نقش نفت و به بيان ديگر کنترل منابع انرژی جهان پس از سقوط بلوک شرق و پايان جنگ سرد اهميت کيفا جديدی يافته است. در دوره جنگ سرد دولت آمريکا برای حفظ هژمونی خود بر اردوی کشورهای اصلی سرمايه داری _که هسته مرکزی نظام سرمايهداری جهانی را تشکيل میدهد_ دستاويز مهمی داشت. تهديد بلوک شرق و شوروی سابق! در متن جهانی دو قطبی دولت آمريکا با برخورداری از نيروی نظامی و اتمی برتر از ساير شرکايش) کشورهای مرکز سرمايهداری( توان بازداری و مقابله با ابرقدرت اتحادشوروی و اقمارش را داشت. اما با فروپاشی بلوک شرق و پايان جنگ سرد اتکاء و نياز کشور شرکای متحدش در جنگ سرد به سپر نظامی آمريکا رفت. ما شاهد تلاشهای متعددی برای ايجاد نيروی نظامی مداخلهگر) از جمله از سوی دولتهای فرانسه و آلمان و بخشی از کشورهای اتحاديه اروپا( برای ايجاد نيروی نظامی بديل در برابر دولت آمريکا و کاهش وابستگی به اين کشور هستيم. اکنون دولت آمريکا تلاش میکند به برکت حادثه تروريستی يازدهم سپتامبر شبح تروريسم را به عنوان يک تهديد بينالمللی همگانی جايگزين شبح شوروی در دوره جنگ سرد ساخته و کاربری سپر نظامی خود را توجيه کند. اما واقعيت اين است که به اصطلاح تهديد "تروريسم بنيادگرای اسلامی"_ که خود عکسالعملی در برابر سياستهای جهانخوارانه و امپرياليستی بويژه دولت آمريکا میباشد_ امری نيست که بتوان آن را جدی گرفت؛ و متحدين ديروز و رقبای امروز آمريکا نيز آن را جدی نمیگيرند. در چنين شرايطی به دست گرفتن کنترل منابع انرژی و پاسداری برای جاری شدن آن به قيمت ارزان، حربه جدیتری از هر نوع دشمنسازی برای توجيه کارآئی سپر نظامی و به خط کردن اردوی سرمايه است.

آن چه که در بالا گفته شد تنها فرضيه نيست بلکه امروز پس از پايان جنگ عراق میتوان حقايق عريان جنگ نفت را مشاهده کرد. "نابودی سلاحهای کشتار" جمعی برای کشوری که دوازده سال تحت کنترل سازمان ملل و تحت يکی از شديدترين تحريمهای بينالمللی قرار داشته و دچار خونريزی داخلی شده بود بهانه و دستاويزی بيش نبود. درجريان جنگ نه رژيم رو به زوال عراق از چنين سلاحهائی استفاده کرد و نه پس از جنگ و اشغال کامل کشور و تسليم و يا دستگير شدن بسياری از دستاندرکاران بلندپايه نظامی تا کنون اثر و خبری از چنين سلاحهائی به دست آمده است. درجنگ آن چه که قبل از هر چيز طرف توجه ارتشهای اشغالگر آمريکا و انگليس قرار داشت منابع نفتی عراق بود .ارتش آمريکا و متحد انگليسیاش در جريان پيشروی همه جا ابتدا چاههای نفتی را تحت حفاظت خود قرار میدادند. در بغداد در حالی که تمامی موزههای شهر که حاوی بزرگترين گنجينه قديمیترين تمدن بشری بود غارت میشد سربازان آمريکائی مشغول حفاظت از وزارت نفت بوده و کاری به کار اين بزرگترين ايلغار فرهنگی قرن جديد نداشتند. در ميان حيرت ساده انديشان روشن شد که وزارت دفاع آمريکا قبل شروع جنگ امتياز بهره برداری از نفت عراق را به انحصار نفتی آمريکائی" هالی برتون ") ديک چينی معاون رئيس جمهوری ده سال رياست آن را به عهده داشته است( واگذار کرده شده است. بر اساس مقاله منتشر شده در نشريه "والاستريت ژورنال")روز ۱۶ ژانويه( در ماه اکتبر ۲۰۰۲ ديک چينی همراه با ستادش جلسهای باشرکتهای نفتی برگزار کرده و با آنها در مورد نحوه استخراج و فروش نفت عراق در دوره پس از صدام مذاکره کرده است. اکتبر ۲۰۰۲ زمانی است که رسما هيچ گونه تصميمی در باره جنگ با عراق اتخاذ نشده بود اما به طور غيررسمی در باره سرنوشت منابع نفتی عراق پس از سقوط صدام بحث و تصميمگيری شده است. اکنون اين مسئله توسط چارلی کری)Charlie Cray( که از سوی شکبه)Citizen Works( سوءاستفادههای انحصارات آمريکائی از جنگ با عراق را تعقيب میکند تحت بررسی است.آمريکا که به مدت دوازه سال تمام و به قميت نابودی عراق و مرگ صدهاهزار کودک و سالمند و مردو زن حاضر به کاهش تحريم های اقتصادی عراق نبود برای استخراج سريع نفت همه طرفين شورای امنيت سازمان ملل متحد را تحت فشار قرار داده و در جريان يک مانور ديپلماتيک چند هفتهای که مضمون آن تهديد و تطميع) به ويژه دولتهای فرانسه، روسيه و آلمان بود( مهر شورای امنيت را بر تحريمها کوبيده و در آينده بسيار نزديک نفت عراق را از طريق انحصارات نفتی آمريکائی به فروش خواهد رساند!

جنگ نفت ادامه ديپلماسی نفت و ديپلماسی نفت تنها يکی از بازوهای سياست دولت آمريکا برای توسعه و تعميق نظامیکردن جهان، شکل دادن به جغرافيای سياسی منطقه خليج فارس، خاورميانه و جهان در راستای برقراری امپراطوری بلامنازع آمريکائی میباشد. امروز اما قدرت جديدی در برابر جهانخواری دولت آمريکا پا به عرضه ظهور نهاده است که خود را به صورت افکار عمومی جهانی و جنبش عظيم جهانی برای صلح و عليه سلطلهطلبی سرمايه در سطح جهانی نشان میدهد. شعار " نه به جنگ برای نفت" شعاری که اکنون از طريق اين جنبش خصلت جهانی پيدا کرده است به موجزترين و تودهای ترين شکل ممکن جهانخواری امپرياليستی دولت آمريکا را عريان ساخته و به چالش میطلبد. اين شعار در برابر ادعای اصلی دولت آمريکا دائر بر تهديد سلاحهای کشتار جمعی عراق و ضرورت جنگ برای نابودی آن مطرح شد. اکنون پس از جنگ میتوان حقانيت هر يک از اين دو را مشاهده کرد!