گفتگو با رضا اکرمی
از اين پس سران رژيم نمی توانند چون گذشته حکومت کنند
و در مقابل مطالبات و خواستهای مردم بی اعتنا باشند.
سقوط دو رژيم خودکامه در همسايگی ما، خارج از اراده
اين يا آن نيرو، معادلات بسياری را بهم زده است. اگر با فرو ريزی دو برج نيويورک
ما با دو شرايط متفاوت يکی قبل و يکی بعد از ۱۱ سپتامبر روبرو شديم، با اشغال عراق
نيز منطقه خاور ميانه نيز با دو شرايط متفاوت يکی قبل و يکی بعد از اشغال عراق
روبرو خواهد شد
تا جائيکه مربوط به اپوزيسيون در خارج
از کشور است، اصلا ابعاد قضيه درک نشده است. نيروها در داخل، مستقيما ديوار
استبداد را پيش رو دارند و پيآمد هر اعتراض و فرياد را با زندان و سرکوب پاسخ می
گيرند. بخشا به بيرون از مرزها چشم دوخته اند.
در چنين شرايطی مسئوليت حکم می کند
مصالح و منافع ملی و سرنوشت آتی نسل های ايران در مرکز توجه قرار گيرد و همه کسانی
که دل در گرو آزادی، دمکراسی و استقلال کشور دارند می بايست برای اتحاد و هماهنگی
نيروها و گسترش مبارزات جاری بکوشند تا با اين اقدامات زمينه ايجاد يک آلترناتيو
دموکرات و آزاديخواه را فراهم نمايند.
-------------------------
استراتژی آمريکا در ارتباط با خاورميانه، اوضاع
سياسی در عراق و آينده ايران موضوع گفتگوهايی است که با تعدادی از فعالان و صاحب
نظران سياسی با افق های فکری گوناگون صورت گرفته است. می کوشيم بتدريج اين گفتگوها
را از نظرتان بگذرانيم.
محمد اعظمی پ
-------------------------
سوال :
آمريکا از مدتها پيش اقدامات پيوسته و هدفمندی را در ارتباط با آسيای مرکزی و
خاورميانه در پيش گرفته است. پس از حمله به افغانستان و سقوط طالبان، در آخرين جنگ
صدام را نيز سرنگون و عراق را به تصرف خود درآورده است و امروز در همسايگی کشور ما
قرار دارد. به نظر شما اين اقدامات تابع چه نقشه ای است و مهمترين عناصر آن کدام
است؟
اکرمی: طی چند ماهه گذشته از جانب صاحب نظران
سياسی، پيرامون اين موضوع تحليل ها و ارزيابی های بسياری ارائه شده است. امروز
برخی از سئوالات پاسخ گرفته اند. من با بهره گيری از همين منابع می کوشم برداشت
خودم را از اين موضوع بيان کنم.
آنچه هم اکنون در خاورميانه در حال اجراست، نقشه و
طرح اوليه آن سالها پيش از طرف هسته مرکزی کابينه کنونی جرج دبليو بوش تهيه و در
همان زمان برای اجرا به رئيس جمهور وقت آمريکا، بيل کلينتون پيشنهاد شده بود. با روی
کار آمدن بوش و حاکم شدن همين جناح و حمله تروريستی به مرکز تجارت جهانی در
نيويورک، شرايط عملی شدن اين نقشه فراهم شد.
« عدو شود سبب خير، گر خدا خواهد». فرو ريزی برج
های دوقلو و کشته شدن هزاران شهروند آمريکايی، در افکار عمومی مردم اين کشور و
جهان چنان شوکی پديد آورد که هر اقدامی برای مقابله قابل توجيه می نمود. اگر
يادتان باشد، پس از اين اتفاق تروريستی و قبل از اينکه انگشت اتهام رهبران آمريکا
متوجه دولت يا سازمانی شود، پرسشی که همه از خود می کردند اين بود که کجا هدف حمله
خواهد بود. تهران، خرطوم، کابل يا بغداد؟ اما بالاخره ماری که آمريکا به منظور
ديگری در آستين پرورده بود بعنوان عامل اصلی اين اقدام جنايتکارانه معرفی شد و محل
استقرار سازمان القاعده در خاک افغانستان مورد حمله قرار گرفت.
-: آمريکا در چارچوب طرح و نقشه ای ،
ديروز به اقغانستان حمله کرد و امروز به عراق. شما عناصر اصلی اين نقشه را چه می
دانيد؟
اکرمی : تثبيت هژمونی و برتری سياسی، نظامی و
اقتصادی آمريکا بر جهان، از طريق دست گذاشتن بر مهمترين منبع انرژی سياره ما، يعنی
نفت و گاز منطقه آسيای مرکزی و خاورميانه.
-: اين هدف، عام و کلی است. پيش از اين
هم می توانست مد نظر آمريکا باشد. اگر ممکن است منظورتان را بيشتر توضيح دهيد.
اکرمی : تقويت نقش هژمونيک ايالات متحده برجهان.
نقشی که با فروپاشی اردوگاه شرق قطعيت يافت اما، در عرصه سياسی و مدل های اجتماعی
و فرهنگی در اينجا و آنجا به مبارزه طلبيده می شد.
آمريکا می خواهد قبل از اينکه اروپا به لحاظ سياسی
و نظامی متحد گردد، چين به غولی تبديل شود و ژاپن با سازماندهی بازارهای منطقه ای،
رهبری شرق آسيا را به دست گيرد، فاصله خود را با رقبا چنان زياد کند که آنها
نتوانند بر سياست های اين کشور تاثيری بر جای گذارند و در مواردی که منافع شان
ايجاب می کند، سياست مستقلی در پيش گيرند.
دوم اينکه دست گذاشتن روی منابع نفتی و مستقر
نمودن نيروی نظامی در منطقه خاورميانه به آمريکا اين امکان را خواهد داد تا نه
تنها ازمنابع اقتصادی اين بازار استفاده کند، بلکه بر توليد، توزيع و تعيين نرخ طلای
سياه نظارت کامل داشته باشد تا از اين طريق بر رقبای خود اعمال نفوذ نمايد.
سومين مسئله قابل تاکيد، تلاش آمريکاست برای تغيير
ساختارهای اجتماعی ، سياسی و فرهنگی. به عبارت ديگر تحميل مدل آمريکايی زندگی که
گفته می شود در ميان ايدئولوگ های کنونی کاخ سفيد به باوری اعتقادی و مذهبی نيز
آغشته گرديده است.
و چهارم اينکه حل و فصل مناقشه اسرائيل و فلسطين
به نحوی که منافع اسرائيل تامين شود و رابطه اين کشور با همسايگان عربش به حالت
عادی در آيد، ازجمله اهداف ديگر نقشه و طرح آمريکاست.
البته موفقيت اين اهداف در گرو مهار جريان
بنيادگرای اسلامی است که از موضعی کاملا واپسگرايانه، موجوديت خود را با چنين
حضوری در خطر می بيند. نتيجتا با تنها حربه ای که در اختيار دارد يعنی عمليات
تروريستی آنهم در شکل انتحاری آن به ميدان آمده است و تا به امروز نيز طراحان
سياست امنيتی و دفاعی ايالات متحده نتوانسته اند پادزهر آن را بيابند.
- : با توجه به اهدافی که برشمرديد چه
توضيحی برای شروع حمله به افغانستان داريد. اصولا بچه دليل افغانستان برجسته و
عمده شد؟
اکرمی : شايد بعدها روشن شود که طراحان آمريکايی
بيش و پيش از عراق و افغانستان، مسئله تعيين تکليف با ايران برايشان اهميت درجه
اول داشته است. اما امکان تحقق آن با موانعی روبرو بوده است.از اينرو برای تست
افکار عمومی و نهادهای بين المللی و استقرار نيروی نظامی شان، از ضعيف ترين حلقه
يعنی افغنانستان شروع کرده اند. شروع از افغانستان با توجه به هدف های اعلام شده
آمريکا که برنابودی تروريسم و « جنگ پيشگيرانه» تاکيد داشت، سئوال چندانی در افکار
عمومی بر نمی گذاشت.
-: عراق چرا؟ در رابطه با اين کشور که
نمی شد از بهانه تروريسم چندان بهره گرفت؟
اکرمی : حمله به عراق در چارچوب نقشه آمريکا برای
خاورميانه قابل توضيح است. مسئله کنترل نفت، شکستن اوپک و حل مناقشه اسرائيل و
فلسطين همگی تغيير رژيم صدام را ضروری می کرد. وضعيت دو جنگ با ايران و کويت را از
سر گذرانده بود. بيش از ده سال در تحريم اقتصادی، نظامی و سياسی کامل قرار داشت.
نصف خاک اين کشور عملا از تسلط حکومت مرکزی خارج بود. اينها همه امکان دخالت نظامی
آمريکا را بوجود آورد.
- : امروز آمريکا حکومت عراق را در دست
دارد. اين وضع تا کی می تواند ادامه پيدا کند و روند حوادث در چه سمتی سير خواهد
کرد؟
اکرمی : پيش بينی آينده عراق دشوار است. اما روشن
است آمريکا بدون اينکه نسبت به بازگشت سرمايه اش با چند برابر سود اطمينان حاصل
کند، آنرا بی جهت به خطر نمی اندازد. بنابراين تا استقرار دولتی که منافعش را
تضمين کند، در آنجا خواهد ماند.
فزون براين کشور چند مليتی، قبيله ای و با
اختلافات دينی و مذهبی که سال ها بذر نفرت و تحقير در ميان آنها کاشته شده است و
از نهادهای دموکراتيک و احزاب سياسی مترقی و قدرتمند بويژه در بخش های مرکزی و
جنوبی کشور چندان خبری نيست، نمی توان انتظار داشت در کوتاه مدت به استقرار نظم و
آرامش و امنيت برسد. شايد تا مدتها رهبران کنونی عراق در تناقضی بزرگ گرفتار شوند،
مجبور گردند با يک دست نيروی اشغالگر را بدليل مقاومت و مخالفت مردم پس بزنند و با
دست ديگر بدليل نگرانی از آشوب و جنگ داخلی پيش بکشند.
بنابراين پيچيدگی اوضاع به حديست که نزديک دوماه
پس از پايان جنگ هنوز دولت و تشکيلات اداری در اين کشور شکل نگرفته است. آقای پل
برومر که گفته می شود به منظور تقويت راه حل های سياسی و خارج شدن از فاز نظامی به
حکمرانی منسوب شده است، خود دست بکار اموری است که دستکم در ظاهر هم شده می بايست
به نهاد يا ارگانی انتقالی از عراقی ها منتقل می گرديد. و اينها در حالی است که
بنا بر توافقات مقامات آمريکائی و اپوزيسيون پيشين عراق می بايست در کوتاه ترين
زمان ممکن حکومتی دموکراتيک و فدرال متشکل از تمامی گروه های ملی، اجتماعی، سياسی
و قومی تشکيل گردد.
-: شما صحبت از استقرار حکومتی دموکراتيک و فدرال
در عراق توسط آمريکا می کنيد. يعنی آمريکا علاوه بر اهدافی که پيش از اين در باره
شان صحبت کرديد، ايجاد دولتی دموکراتيک در عراق را هم دنبال می کرده است. آيا درست
فهميده ام؟
اکرمی : من توافقات و ادعاهای مقامات آمريکائی را
نقل کردم. اما فکر می کنم هم در چارچوب نقشه آمريکا و هم در پاسخ به شرايط تشکيل
يک دولت که نهايتا بايد از عراقی ها تشکيل شود اين مسئله قابل توضيح است. مجموعه
نيروهای درگير در اين بحران، که شايد از اين پس پای سازمان ملل هم در حد محدودی به
ميان کشيده شود، مجبورند ابتدا دولتی انتقالی و در زمانی نه چندان دورتر دولتی بر
مبنای رأی مردم عراق، بر سر کار آورند. اگر قرار باشد نيروی اشغالگر روزی از عراق
بيرون برود، تنها زمانی عملی است که سر کار می آيد از دل صندوق های رأی بيرون آمده
باشد. ديروز چتر ديکتاتوری « وحدت» و « تماميت ارضی» عراق را حفظ کرده بود و امروز
حضور نظامی نيروی اشغالگر. تنها حکومتی که از دل انتخابات بيرون آمده باشد قادر
است جايگزين اين دو شود.
سازمان ها و احزاب سياسی عراقی اگر نکوشند صندوق
های رأی را داور نهايی بين خود کنند، طبعا دست آهنين، نظم و امنيت آنها را برقرار
خواهد ساخت.
-: به دنبال سقوط صدام، ايران در حلقه
محاصره کامل آمريکا گرفتار شده است. اگر تا کنون آمريکا در چهار طرف ايران پايگاه
نظامی داشت، با استقرار در عراق، جزء کشورهای همسايه ما در آمده است و تاثيراتش
بعنوان قدرتمندترين حکومت جهان از نظر اقتصادی و نظامی، بر روندهای آتی ايران
بسيار تعيين کننده شده است. شما تاثيرات اين شرايط را بر اوضاع سياسی ايران يعنی
روی حکومت و مردم چگونه ارزيابی می کنيد؟
اکرمی: سقوط دو رژيم خودکامه در همسايگی ما، خارج
از اراده اين يا آن نيرو، معادلات بسياری را بهم زده است. اگر با فرو ريزی دو برج
نيويورک ما با دو شرايط متفاوت يکی قبل و يکی بعد از ۱۱ سپتامبر روبرو شديم، با
اشغال عراق نيز منطقه خاور ميانه نيز با دو شرايط متفاوت يکی قبل و يکی بعد از
اشغال عراق روبرو خواهد شد. شايد متاثر از اين وضعيت است که بخش عمد ای از مباحث و
رايزنی های نيروهای سياسی و دست اندرکاران سياست چه از درون و چه از بيرون حکومت،
به اين امر اختصاص يافته است و هريک بنا بر موقعيتی که دارند در صددند از اين
شرايط بسود خويش بهره گيرند. کافی است به بالا گرفتن موج جديد تشنج در صفوف جناح
های حکومتی نظری بياندازيم تا بازتاب اين فضا را بخوبی ببينيم.
دو جناح حکومت ضمن تلاش برای بدست گزفتن ابتکار
عمل و آرام کردن موضع آمريکا نسبت به خود، تلاش دارند تا از اين وضعيت در جهت
تقويت موقعيت خود استفاده کنند. اصلاح طلبان حکومتی می کوشند بن بست سياسی خود را
با چنين عاملی بشکنند و رقبای خود را به ضرورت گشايشی در فضای سياسی به منظور جلب
پشتيبانی مردم که در انتخابات شوراهای اسلامی از آنها روی گردانده اند، ترغيب
نمايند. جناح مسلط نيز در صدد است تا ضمن مذاکره و باج دهی به آمريکا، همچنان دهان
مخالفين و منتقدين خويش را به بهانه هموار کنندگان زاه نفوذ آمريکا در ايران
ببندند.
اما مردم و بخشی از فعالين سياسی، اجتماعی بويژه
در داخل، بدرستی دريافته اند که از اين پس سران رژيم نمی توانند چون گذشته حکومت
کنند و در مقابل مطالبات و خواستهای مردم بی اعتنا باشند. من موضع گيری ۲۴ انجمن
دانشجوئی در دانشگاه های کشور و بيانيه حزب دمکرات کردستان ايران را در همين
چارچوب ارزيابی می کنم. آنها می خواهند از اين شرايط برای فشار به رژيم استفاده
کنند. باز بنظرم می رسد در ميان مردم هم اين احساس بوجود آمده است که حاکميت دستش
چون گذشته در سرکوب آنها باز نيست. اگر چنين ارزيابی درست باشد، می توان انتظار
داشت مردم فعالتر از گذشته به صحنه سياسی باز گردند. من فکر می کنم احزاب، سازمان
ها و فعالان سياسی در داخل و خارج از کشور می بايست اين روحيه را تقويت کنند و
فضای سياسی کشور را برای حضور فعالتر مردم در صحنه بسهم خويش آماده نمايند.
- : همانگونه که گفتيد، با حضور بيشتر
آمريکا در منطقه واکنش ها متفاوت بوده است. مثلا فعاليت جناح های حکومت برای
ارتباط با آمريکا. فکر می کنيد اين تلاش ها به چه نتيجه ای می رسد. آيا آمريکا
رابطه با ايران را با رژيم جمهوری اسلامی يا بدون آن می خواهد و اساسا حضور آمريکا
در منطقه مثبت است يا خير؟
اکرمی : اگر به جوانب نقشه آمريکا که پيشتر توضيح
دادم، توجه کنيم، به نظر من رژيم کنونی ايران نه تنها مطلوب آمريکا نيست، بلکه در
صدد موانع تحقق اهداف آمريکا قرار دارد و به همين دليل گفتم تعيين تکليف با ايران
برای آمريکا اهميت درجه اول دارد. در ضمن رژيم جمهوری اسلامی به اندازه کافی نقاط
ضعف هم دارد که بتوان برای برخورد با آن متحدين زيادی جمع کرد. ( حتی بسيار بيشتر
از عراق): مسئله سلاح های کشتار جمعی، تروريسم، مخالفت با صلح در خاورميانه يا
بعبارت ديگر حمايت از سازمان های بنيادگرای فلسطين، نقض حقوق بشر- که چاشنی هر
حمله آمريکاست- و بالاخره از اين پس مداخله در امور عراق از طريق شيعيان اين کشور.
- : اين مواردی که بر شمرديد همگی می
تواند بهانه برخورد با حکومت ايران باشد. برخی از اين موارد برای آمريکا حياتی است
مثل کارشکنی در صلح خاورميانه و تقويت حزب الله ، ولی مسائلی نظير حقوق بشر امروز
توسط بسياری از متحدين آمريکا نقض می شود. بنظر شما اگر جمهوری اسلامی به حداقل
های مورد نظر آمريکا تن در دهد، آيا آمريکا آينده رابطه خود را با همين رژيم يا
جناحی از آن تنظيم نمی کند؟
اکرمی : من فکر می کنم رژيم کنونی ايران در کليتش
، مانع تحقق همان اهدافی است آمريکا در منطفه دنبال می کند. عده ای از ريشه دار
بودن فساد در حکومت نتيجه می گيرند که سران رژيم قادرند برای حفظ قدرت مافيائی خود
با هر نيروی بيگانه ای کنار بيايند و منافع ملی ما را برای طولانی تر کردن عمر
رژيم خود، قربانی نمايند. گرچه در اين نگاه عنصری از واقعيت وجود دارد، اما اين
نگرش نمی تواند به تمام پيچيدگی و تناقضات يک رژيم ايدئولوژيک شبيه جمهوری اسلامی
و رشته های پيوند آن با جنبش های اسلامی از سويی و تصميم آمريکائيان برای مهار
همين جنبش از سوی ديگر،پاسخ دهد. فزون براين جناح مسلط حکومت با مسئله ديگری هم در
داخل روبروست که حيات آنها بدان گره خورده است و آن گرفتن شعار ضد آمريکايی
آنهاست. اصلاح طلبان نيز عليرغم برخورداری از يک نوع واقع بينی نسبی و ظرفيت تغيير
پذيری در اين زمينه، فاقد اراده لازم برای زدن حرف مستقل هستند. برای اين جناح
فرصتی وجود داشت تاخود را با الزامات جديد در منطقه و جهان همراه سازد. اما آنها
حسابی خارج از بند و بست با جناح ديگر باز نکرده اند. بنابراين بن بست کنونی در
مناسبات ايران و آمريکا تداوم خواهد يافت و ما در ماه های آتی شاهد کشاکش بيشتر
خواهيم بود و بنظر نمی رسد با وجود رژيم جمهوری اسلامی گره اين مناسبات گشوده شود.
البته تداوم چنين وضعيتی به خودی خود عنصر منفی
برای جنبش آزاديخواهانه ايران نخواهد بود. بنظر من گشايش در فضای سياسی ايران و
حتی تغيير رژيم از طريق سياسی کاملا ممکن است. مشروط به اينکه نيروهای اپوزيسيون
درمرحله اول حساسيت شرايط را درک کنند و در مرحله بعد به تلاشی همه جانبه برای
تحقق چنين چشم اندازی دست بزننند. در چند ساله گذشته فرصت های بسياری را از دست
داده ايم. به نظر می رسد نسل جوانی که در آستانه انتخابات رياست جمهوری با شور و
شوق به ميدان آمده بود، امروز خسته و فرسوده در انتظار معجزه ای از بيرون مرزهاست.
هر گاه ملتی اعتماد به نفس خود را از دست بدهد، آغاز فاجعه است. مروری به تاريخ
بيانگر اين مسئله است که در وجه غالب، تمکين يا تسليم مردم ما به نيروی بيگانه در
شرايطی مشابه امروز صورت گرفته است. از اينرو و برای مقابله با اين وضع ما نياز
منديم با اتکاء به نيروی خود مانع بزرگ استقلال و آزادی کشور يعنی جمهوری اسلامی
را نشانه بگيريم و به ايرانی بيانديشيم مستقل، آزاد و دموکراتيک که بدون تردی با
مداخله خارجی دست نايافتنی می شود.
- : آمريکا به چنين انتخابی از سوی
مردم ايران تن خواهد داد؟ اساسا بنظر شما اتخاذ چه سياست هايی اممکان مخالفت و
مقابله قدرت های جهانی را دشوار می کند؟
اکرمی: من فکر می کنم اپوزيسيون جمهوری اسلامی با
اتخاذ سياستی معقول و قابل دفاع می تواند امکان مداخله قدرت های خارجی را کم و حتی
از بين ببرد. برای اين منظور در اولين گام می بايست پيرامون برخی از مسائل، موضع
روشنی داشته باشد. اهم اين نکات چنين است:
آيا جمهوری اسلامی در صدد دستيابی به سلاح کشتار
جمعی است يا خير؟
آيا با روند صلح خاورميانه يعنی آنچه از طرف دولت
فلسطين پيش می رود و جامعه جهانی از آن پشتيبانی می کند موافقيم يا نه؟
آيا با « صدور انقلاب اسلامی» که راهنمای سياست
خارجی جمهوری اسلامی تاکنون بوده است و هنوز هم اساس آن زير سئوال نرفته است
مخالفيم يا خير؟ چنين سياستی در خدمت منافع ملی ايران است يا عليه آن؟
آيا در ايران حقوق بشر به شکل آشکار زير پا گذاشته
می کشود و بايد توجه مجامع جهانی را به نقض آن در ايران جلب کرد يا خير؟
نيروهای آزاديخواه و مستقل ايران با پاسخ روشن و
معقول به اين سئوالات می توانند نه تنها با آمريکا بلکه هر کشوری که جمهوری اسلامی
را از اين زاويه رد می کنند، موافق باشد و همزمان با هرگونه مداخله در امور داخلی
کشور مخالفت کننند.
اگر اپوزيسيون رژيم و حتی عناصری در درون رژيم
برای تغيير شرايط در ايران به چنين سياستی بپيوندند، اولين انتخاب آمريکا راه حل
نظامی نخواهد بود.
ايران از جهات مختلف با افغانستان و عراق متفاوت
است. ازجمله جلوه های بارز چنين تفاوتی را در امکان شکل گيری جنبش های مردمی، می
توان ديد. آگر در دو کشور نامبرده بدليل يکدستی حکومت و نبود نهادهای سياسی و
مدنی، امکان حرکت های اعتراضی بسيار ضعيف بود، همين مسئله انجام عمليات نظامی از
بيرون را امکان پذيرتر کرده بود. در ايران موضوع کاملا برعکس است.
با اين توضيحات من فکر می کنم هر رژيمی جايپزين
حکومت کنونی ايران شود، بی ترديد خواهان مناسباتی عادی و در چارچوب عرف بين المللی
با تمامی کشورها و از جمله آمريکا خواهد بود. دليلی برای نگرانی آمريکا نسبت به
جابجائی قدرت وجود ندارد. هر چند آمريکائيان همانطور که نشان دادند، حتی استقلال
متحدين يک قرنی خود را هم بسادگی برنتافتند. اما مسئله بر سر انتخاب است.
-: برای برون رفت از وضعی که همگی ما در آن گرفتار شده ايم، چه
راهکارهايی را مفيد و موثر می دانيد؟
اکرمی : همانطور که گفتم زمان را از دست داده ايم
و هنوز هم داريم از دست می دهيم. تا جائيکه مربوط به اپوزيسيون در خارج از کشور
است، اصلا ابعاد قضيه درک نشده است. نيروها در داخل، مستقيما ديوار استبداد را پيش
رو دارند و پيآمد هر اعتراض و فرياد را با زندان و سرکوب پاسخ می گيرند. بخشا به
بيرون از مرزها چشم دوخته اند.
در چنين شرايطی مسئوليت حکم می کند مصالح و منافع
ملی و سرنوشت آتی نسل های ايران در مرکز توجه قرار گيرد و همه کسانی که دل در گرو
آزادی، دمکراسی و استقلال کشور دارند می بايست برای اتحاد و هماهنگی نيروها و
گسترش مبارزات جاری بکوشند تا با اين اقدامات زمينه ايجاد يک آلترناتيو دموکرات و
آزاديخواه را فراهم نمايند.
اين آلترناتيو بر محور اهداف، وظايف و خوساتهای
زير می تواند شکل گيرد:
- جمهوری، دمکراسی، لائيسته و پذيرش حقوق اقليت
های ملی، مذهبی و عقيدتی در کشور.
- مانع اصلی تحقق اهداف فوق در شرايط کنونی رژيم
جمهوری اسلامی، انرژی مردم ما می بايست حول برداشتن اين مانع متمرکز شود.
- مخالفت با هرگونه دخالت نظامی در کشور و جلب
پشتيبانی تمام دول و مجامع بين المللی که از گذار سياسی در کشور جانبداری می کنند.
- تحريم تمامی اشکال انتخابات در رژيم جمهوری
اسلامی، مادامی که آزادی کامل چنين انتخاباتی با نظارت مجامع بين المللی تامين
نباشد.
- مبارزه برای :
آزادی زندانيان سياسی و عقيدتی
آزادی احزاب و تشکل های سياسی
آزادی تشکل های صنفی و فرهنگی
آزادی مطبوعات