سنت فربه تر از ايدئولوژی
محمود هرمزی
مقدمه :
درنمونه پژوهی ، که روشی است کيفی ، مهمترين اصل ،
گزينش موردی است که بتواند انتظارات يک تحقيق را برآورد . اگر محقق در اين مرحله
به خطا رود ، تمامی نتيجه کاوش نيز مخدوش خواهد شد .
در اين مقاله تلاش شده است تا ضعف « نمونه شناسی »
نوشتار فربه تر از ايدئولوژی ، نشان داده شود .
اگر قول آقای داريوش شايگان را در مورد نوشته
" فربه تر از ايدئولوژی " پذيريم (۱ ) چند پيامد بر اين امر مترتب خواهد
شد
۱-. گفتار آقای سروش بر اساس کتاب « انقلاب مذهبی
چيست ؟» به رشته تحرير درآمده است . نويسنده کتاب مذکور ، آقای دکتر داريوش شايگان
در اين باره می گويد :
" مسئله ايدئولوژی شدن سنت را در کتاب
«انقلاب مذهبی چيست ؟ » در سال ۱۹۸۲ مطرح کردم ؛ يعنی دقيقا ۲۱ پيش . خوب. حال اين
مسئله را همه مطرح می کنند ... آقای سروش که کتاب « فربه تر ايدئولوژی » را نوشت ،
همين مسائل را عنوان می کند . (۲)
گفتنی است که کتاب « انقلاب مذهبی چيست؟ » در نقد
کتاب « آسيا در برابر غرب » که مضمون بازگشت به خويش را مطرح می کند ، نگاشته شده
است . نويسنده در اين نقد بگونه ای غرب ستيزی را تالی فاسد ايده « بازگشت به خويش
» يا پروسه «ايدئولوژيک شدن سنت » ارزيابی می کند .
در همينجا لازم است توضيح داده شود که مقوله
بازگشت به خويش از منظر سنت گرايان سياسی شده يا سنتی های ايدئولوژی زده (=
مسلمانان سنتی سياست زده ) يعنی بازگشت به «گذشته های دفن شده » نه به خود آمدن و
« خود آگاه » شدن .
۲ - اگر سخن آقای شايگان درست باشد که بن مايه
مقاله آقای سروش " ايدئولوژيک شدن سنت " است ؛ بايد از عنوان "
فربه تر از ايدئولوژی " اين معنا فهم شود که " سنت " فربه تراز
ايدئولوژی است .
۳ - هرچند سروش در نوشته خود مقوله دين را فربه تر
از ايدئولوژی بر می نماياند ولی اگر درونمايه سخن او طبق گفته آقای شايگان ،
گفتمان ايدئولوژيک کردن سنت باشد ، بايد پذيرفت که در اين نگاه ، سنت ( = رفتار
شرطی و نا آگاهانه ) مساوی با دين ايمانی است .
اگر اينچنين باشد ، بايد گفت منظور از عنوان
" فربه تر از ايدئولوژی " يعنی " سنت " از ايدئولوژی فربه تر
و نيرومند تر است. بنابراين بر خلاف برداشت رايج ازمقاله سروش ، در اين جا نيز وی
مدافع سنت است . و روش کسانی که سنت را در پوستين تنگ ايدئولوژی قرار می دهند به
چالش می کشد . چون بزعم ايشان فضای سنت بسيار حجيم تر از ايدئولوژيست و آن جثه
جسيم را نبايد دراين قالب ضيق جای داد .
۴ - در کالبد شناسی قدرت ، هم سنت و هم ايدئولوژی
در ستون " قدرت شرطی کننده " جای می گيرند که نوع نرم افزار اعمال قدرت
به شما می روند . بنابر نظر قدرتشناسان ، دو ابزار ديگر اعمال قدرت ، " قدرت
پاداش دهنده " و " قدرت سرکوبگر " است .
در اين جا جدل بر سر اين نيست که کدام يک از ابزار
اعمال قدرت - سنت يا ايدئولوژی - کاراتر است . چون هر يک از ايندو در شرايط "
تاريخی - فرهنگی - اجتماعی " متفاوت ممکن است کارايی خاص خود را در خدمت به
قدرت داشته باشند . برای نمونه سنت در تحکيم پايه های سلطانيزم دينی يا "
سلطنت فقيه " در ايران و " ايدئولوژی نازيسم " در به قدرت رساندن
هيتلر نقش مهمی بازی کرده اند .
دراينجا آنچه مورد پرسش واقع می شود مصداقی است که
آقای سروش بعنوان نمونه پژوهش (case study ) برای موضوع بحث خود - در مقاله مذکور - برگزيده است . چون وی
شريعتی را مسئول تحقق چنين پروسه ای می داند که بدلايلی می توان گفت در نشان دادن
مصداق به خطا رفته است :
الف - شريعتی ناقد وضع موجود ، دين موجود و سنت
موجود است . نظريه " مذهب عليه مذهب " و ديگر نوشته های او در اين زمينه
گويا و روشن است .
ب - نه شريعتی خود را در جبهه سنتگرايان می داند و
نه سنتگران اورا متعلق به خود ميدانند .
او عمل به سنت را رفتاری موروثی و نا آگاهانه
برآورد می کند و به شدت با آن در چالش است .
پ - شريعتی بيشتر يک " راديکال اومانيست
" ضد قدرت بود . چگونه چنين فردی می تواند به ابزارهای اعمال قدرت يعنی سنت و
ايدئولوژی که در خدمت قدرتند ، تعلق خاطر داشته و آتش بيار چنين معرکه ای باشد .
هر چند شريعتی مسامحتا و به گونه ای کاربردی از
واژه " ايدئولوژی " استفاده کرده است ولی هيچگاه پيشفهم های آقای سروش
از اين واژه را مد نظر نداشته و خصوصا مفاهيم اقتدارگرايانه آنرا بطور ريشه ای به
چالش می گيرد . وی در رابطه با استفاده کاربردی اين لفظ به صراحت می گويد :
" متأسفم که بريدگی ما از تاريخ و بيگانگی
مان با فرهنگ خودمان موجب شده است که اصطلاحات وارداتی فرهنگ غربی را روشن تر بفهميم
و اصطلاحات فرهنگی خودمان را از آنرو که از يک فرهنگ سنتی و منجمد شده موروثی و بی
روح کنونی حکايت می کنند فرسوده و مبهم و فقير احساس کنيم . وگرنه ، بجای
ايدئولوژی ، که حتی در زبان اصلی اش لغت نارسا و بی تناسبی با معنای آن است ...ما
اصطلاحات بسيار درست تر و غنی تر و عميق تری داريم ...اگر روشنفکران ما تا اين حد
به اجتهاد و استقلال رسيده بودند که می دانستند لااقل مترجم خوب ايده های از ما
بهتران باشند از اين ميان می شد که معادلی را انتخاب می کردند و رواج می دادند تا
رسما اصطلاح علمی می شد " ( مجموعه آثار ۱۰ صفحه ۷۳ و ۷۴ )
آنچه از تحقيق در گفتار ، نوشتار و کردار شريعتی
بر می آيد ، چالشی است بس سترگ با هر دين ، آئين ، سنت و ايدئولوژيی که در خدمت
قدرت سرکوبگر باشد . شايد يکی از دلايل عناد شبکه روحانيت با وی همين جنبه از
انديشه او است .
شريعتی هيچگاه خودرا واضع يک ايدئولوژی ندانسته و
سخنانش را با چنين ادعايی طرح نکرده است . وی گفته ها و نوشته هايش را نظراتی قابل
نقد ، رد و جرح و تعديل اعلام کرده و مشفقانه دعوت به چنين امری نموده است . چيزی
که با تعريف آقای سروش از ايدئولوژی تعارض دارد ، زيرا بزعم وی ايدئولوژی ها هيچ
نقدی را بر نمی تابند .
ديگراختلاف فهم شريعتی و آقای سروش از مقوله
ايدئولوژی اين است که سروش - لااقل در اوائل انقلاب و تحت تأثير اشخاصی نظير مطهری
- ايدئولوژی را مقدم بر جهانبينی می دانست در صورتی که شريعتی آن را نشأت گرفته از
جهانبينی فرض می نمود . يعنی وی به هيچوجه ايدئولوژی را فربه تر از جهانبينی
برآورد نمی کرد .
شريعتی تمام اديان و ايدئولوژی های در خدمت "
زور" (= قدرت سرکوبگر ) را با منفی ترين لفظ يعنی " تزوير " به
مردم معرفی می کند . اگرچه در آثار وی تعريفی دقيق و کالبد شناسانه از قدرت ( به
معنای خاص کلمه ) ارائه نشده ، ولی اين ناقيصه را با ترسيمی درخشان ازنقش تاريخی
آن در شمايل " مثلث شوم زر ، زور و تزوير " جبران کرده است . در واقع
شريعتی با شاکله قدرت در کليتش برخورد کرده است .
اجزاء مقوم کالبد قدرت بنابرعقيده برخی از صاحب
نظران به شرح زير است :
۱ - منابع قدرت عبارتند از = الف - شخصيت ( چهره
ها ) ب - مالکيت پ - سازمان
۲ - ابزار اعمال قدرت = الف - قدرت سرکوبگر يا
کيفر دهنده ب - قدرت پاداش دهنده پ - قدرت شرطی کننده ( قدرتی که بر ذهن و روان
انسان و از درون عمل کند )
قدرت ، علی الرغم گستردگيش در اشکال ، در تعريف و
معنا ساده جلوه می کند . ماکس وبر گو اينکه سخت مجذوب بغرنجی موضوع قدرت بود ولی
به تعريفی نزديک به شناخت روزمره از قدرت رضايت داد . تعريفی که به گونه ای نسبی
در مورد آن اجماع وجود دارد : " امکان تحميل اراده يک فرد بر رفتار ديگران "
. (۲) درجای ديگر وبر ، قدرت را توانائی يک يا چند فرد تعريف می کند که اراده خود
را در عملی جمعی بر اراده افراد ديگری که در همين عمل مشارکت دارند تحميل می کنند
.
چنانکه ملاحظه می شود هسته مرکزی پديده "
قدرت " ، تحميل اراده است . ايده " تحميل " نه تنها در منظر انسانشناسانه
شريعتی جائی ندارد بلکه برعکس در اومانيسم مطرح شده از جانب وی ، ايده "
عصيان " - حتی در مقابل خداوند - نقش گرانيگاه را دارد .
اگر واژه هايی را که شريعتی در ترسيم خطوط کلی
چهره " قدرت " بکار برده است در نموداری بنشانيم و جايگاه و اهميت اين
کلمات را در انديشه او بشناسيم آنگاه موضع ضد قدرت وی بهتر و نمايان تر ، مکشوف
خواهد شد .
نمودار
کسی که در انديشه و حتی در عمل موضع ضد "
قدرت " دارد نمی تواند تئوريسين ايدئولوژی يا دين سرکوبگر باشد . چيزی که در
مضمون مقاله " فربه تر از ايدئولوژی " به گونه ای به وی نسبت داده شده
است .
راسل در کتاب " قدرت " فصلی دارد تحت
عنوان " ايدئولوژی همچون منشأ قدرت " . در آنجا می گويد : " اگر
همه افراد يک جامعه به يک عقيده تعصب آميز پايبند باشند ، غالبا قدرت آن جامعه
افزايش می يابد ...يکی از براهينی که بر ضد دموکراسی می آورند اين است که ملتی
مرکب از متعصبان متحد بيش از ملتی که بخش بزرگی از آن مردمان سليم و فهيم باشند
امکان پيروزی در جنگ دارد " ( صفحه ۱۸۴ )
در مقابل اين ديدگاه ، شريعتی با استناد به
فراگفتی از پيامبر اختلافات فکری در يک جامعه را نشان رحمت و دليل زنده بودن جامعه
می داند . بنابر اين می توان ادعا کرد که وی ايدئولوژی را همچون منشأ قدرت و آنهم
قدرت سرکوبگر ، بگونه ای بنيادی نفی می کرد .
راسل در تيپ شناسی اجتماعی ، انسانها را به سه
دسته تقسيم می کند : فرمانفرمايان ، فرمانبرداران و انزواگرايان . ( منبع فوق صفحه
۴۴ و۴۵ )
اما شريعتی در مقابل تيپ شناسی راسل و بر پايه
کلام منسوب به پيامبر معتقد بود که همه مردم صاحب اختيارند : " ک-لکم راع
" ؛ چون وی به نگاه هرمي قدرت ، باور نداشت .
بقول سعدی :
نه بر اشتری سوارم نه چو خر به زير بارم نه خداوند
رعی--ت نه غلام شه---ريارم
بهرحال آنچه از آثار شريعتی مستفاد می شود اين است
که وی هيچگونه علاقه ای به ايدئولوژيک کردن سنت ( = فاشيستی کردن دين ) نداشت و بر
عکس بر نقش قدرت ستيزی دين تأکيد می ورزيد . اما آنچه مبهم باقی می ماند ، انتخاب
آقای سروش در جستارشناسی خود در رابطه با مقوله « ايدئولوژيک کردن سنت » است .
..........................................................................................
۱ - مصاحبه آقای محمد رضا ارشاد با آقای دکتر داريوش
شايگان مندرج در نشريه " کتاب هفته " ، شماره۱۱۴ .
۲ - همان منبع
۳ - Max Weber , On Law in Economy and Society
P.323.