ايران
جنگل نيست، اما جنگل هم دارد!!!
يتيمی دوم خرداد، عذر خواهی
خاتمی و اتحاد جمهوری خواهان
بعد از دوم خرداد راستيها گفتند بايد به فکر نان و
نماز مردم بود و همزمان امکانات اقتصادی را می بلعيدند. اصلاح طلبان می گفتند دانش
سياسی از نان مهمتر است و از حقوق مردم دفاع نمی کردند. خاتمی در بالای دکل کشتی
قدرت ايستاده بود. برای همه دست تکان می داد، لبخند می زد و قسم می خورد که ما همه
مسلمانيم، بياييد با هم صحبت کنيم.
نوجوانان به بزرگترها می گويند که شما فريب خورديد
و سکان کشتی قدرت را به کسانی سپرديد که نه دين دارند تا به عدالشان دلخوش باشيم،
نه آزادمنش هستند که روی تساوی حقوق حساب کنيم و نه عاقل هستند که از شعورشان
استفاده کنيم.
محافظه کاران در حاليکه به مردم چشم غره می روند در
مقابل دزدان دريايی به گريه و التماس افتاده اند تا پس از مصادره ی کشتی قدرت، آن
را از دزدان دريايی اجاره کنند و حاضرند هرگونه تعهدی را برای خوش حسابی خود
بپذيرند.
خاتمی به دليل تکروی و کمک نگرفتن از مردم، اعتماد
و اتکای بيش از اندازه به اصلاح طلبان و ارزيابی نادرست از توان و قساوت جناح
مخالف فرصتها را از دست داد.
کسانيکه مردم ايران را قبل از اسلام، وحشی، بيسواد
و بی تمدن می دانند، اگر تنها چند دقيقه به اين نکته فکر کنند که چه چيزی موجب شده
که امروز ايرانيان با زبان فارسی سخن می گويند، اگر ذره ای وجدان و انسانيت در
وجودشان باشد، به خاطر اين گفته ی خود احساس شرمندگی خواهند کرد.
مشکلات و تجارب دوران جمهوری اسلامی دارای دو پيام
اساسی است که اتحاد جمهوری خواهان بايد با دقت و هوشياری تمام به آن توجه کند، يکی
پالايش دورنی هم از نظر فکری و هم از نظر اعضا و ديگری دفاع از حقوق اساسی همه ی
مردم، حتی مخالفان اتحاد جمهوری خواهان.
جواد حسينی
ارديبهشت ۷۶
حسن و اکبر دو بردار بسيار صميمی و هر دو مذهبی
بودند و زندگی ساده ای داشتند. حسن و همسر اکبر از ناطق نوری حمايت می کردند، ولی
اکبر و همسر حسن برای خاتمی تبليغ می کردند. بحث و جدلهای زيادی بين آنان پيش آمد
ولی هيچکدام به نفع ديگری کنار نيامد. نخست رابطه ی برادری و کم کم روابط زن و
شوهری آنها تيره شد.
پرويز دانشجو و طرفدار خاتمی بود. پدر و مادر
پرويز می گفتند که آخوند جماعت فقط به فکر خودش است و هر کس انتخاب شود نه برای من
و تو فرق می کند، نه برای مملکت. اگر مردم در انتخابات شرکت نکنند بهتر است، زيرا
آنها به خودشان می آيند. اما فريده، خواهر پرويز که دانش آموز سال آخر دبيرستان
بود، همراه دوستانش اوراق تبليغاتی خاتمی را توزيع می کرد. خسرو فرزند ديگر
خانواده شش ماه پيش به علت ورشکستگی شرکتی که در آن کار می کرد، بيکار شده و همراه
زن و فرزندش سربار خانواده ی همسرش بود و از اين امر رنج می برد. پرويز و فريده
استدلال می کردند که دوران هرج و مرج ناشی از انقلاب و جنگ به پايان رسيده است. با
انتخاب خاتمی جو آرام و قانون حاکم می شود و پارتی بازی و رشوه خواری برچيده می
شود. مطبوعات آزاد می شود و درد جامعه را منعکس می کنند و مردم ثمره انقلاب را
خواهند ديد. بالاخره داش آموز و دانشجو توانستند حرف خود را پيش ببرند و همگی به
نفع خاتمی تبليغ کردند.
نرگس دانشجوی قوی بنيه ای بود. مدتی بود که آن
توان گذشته را نداشت و با رنگ پريده و شکم گرسنه و دير به خانه می رسيد. ولی شاد و
اميدوار بود. مادرش تعجب می کرد که پول تو جيبی خود را چه می کند و چرا گرسنه می
ماند؟ نرگس هر روز بهانه ی تازه ای برای گرسنگی خود می آورد. او نمی توانست بگويد
که با دوستانش پولهای خود را روی هم گذاشته و برای خاتمی برگ تبليغاتی چاپ کرده
اند.
اول خرداد ۷۶
جو فکری جامعه حاکستری تيره بود. چند روز پيش يکی
از روزنامه ها نوشته بود: بنويسيد خاتمی و بخوانيد نوری!
شايعات مختلفی دهان به دهان می گشت. احتمالا آرا
را دستکاری می کنند. شايد خاتمی را نوری بخوانند، ولی نه، انتخابات را باطل می
کنند. در هر صورت خاتمی پيروز نمی شود يا نمی گذارند که پيروز شود. ترس و نگرانی
نفسها را به شمارش انداخته بود. فردا چه می شود؟ دقايق به کندی می گذشت. جوانان
حوصله ی خانه ماندن نداشتند. دور هم جمع می شدند و برای رويدادهای احتمالی نقشه
های مختلفی می کشيدند. از تظاهرات آرام و اعتصابات طولانی گرفته تا نبرد مسلحانه
عليه رژيم راه حلهای پيشنهادی برخی از آنان بود. بزرگترها جوانان را دلداری می
دادند که صبر پيشه کنند. اما به جز صبر کردن چاره ی ديگری نبود.
جمعه دوم خرداد ساعت ۷ صبح
شهر چهره ی عجيبی داشت. هر کس شناسنامه ای در دست
گرفته و به طرف حوزه های انتخاباتی می رفت. نگرانی ها موجب شده بود که مردم از
خانه بيرون بيايند تا در کنار يکديگر آرام بگيرند. هنوز ساعت رای گيری شروع نشده
بود که صف طولانی در مقابل حوزه های انتخاباتی چشمگير و حيرت انگيز بود.
شنبه سوم خرداد
اخبار انتخابات همه را متعجب کرده بود و بيشتر از
همه آقای خاتمی را. جوانان با صدای بلند می خنديد و به يکديگر تبريک می گفتند.
زنان شاد بودند و احساس می کردند که برخی از حقوق اوليه آنان رعايت خواهد شد.
کارمندان شربت و شيرينی
پخش می کردند و اميد داشتند که تبعيض ها برداشته
خواهد شد. کارگران به مطالبات خود می انديشيدند. بازرگانان و کارخانه داران به
رقابت سالم می انديشيدند. دانش آموزان و دانشجويان به علم و آينده ی خود دل بسته و
اميدوار بودند. هر کس دليلی برای خنده و شادی داشت و با اميد و هزاران آرزو به
استقبال فردا می رفت.
يکشنبه چهارم خرداد تيتر يکی از روزنامه های صبح
اين جمله بود:
ايرانيان پارسی را پاس داشتند، خاتمی نوشتند و
خاتمی خواندند!
جايگاه خاتمی و مردم بعد از دوم خرداد
خاتمی ناخدای کشتی ای بود که بيست ميليون رای را
در انبان داشت. ظاهر آرام خاتمی بسياری را وسوسه می کرد که برای به آتش کشيدن آرا
به کشتی شبيخون بزنند. برخی ديگر از رفتار ملايم و مهربان او سوءاستفاده کرده، به
عرشه ی کشتی رفتند و خود را مولود دوم خرداد ( دوم خردادی يا اصلاح طلب)ناميدند.
دزدان دريايی نيز دکل کشتی را نشانه گرفته بودند. ناگهان دريا طوفانی و شبيخون
آغاز شد. جنگ بين مهاجمين که خود را مسلمان ناب (م.ن) و مالک واقعی کشتی می
خواندند و دوم خردادی ها در گرفت. مسلمان ناب، وااسلاما سر دادند و می خواستند با
امواج صوتی و تصويری راديو و تلويزيون آرای مردم را بسوزانند. دوم حردادی ها تلاش
می کردند آرای آتش گرفته را با ورق های روزنامه خاموش کنند. اين گروه چون گرد و
غبار و خاکستر برگه های رای را پاک می کردند و دو برگ نيمه سوخته را به هم می
چسباندند، خود را اصلاح طلب ناميدند. رای دهندگان فرياد می زدند که اين آرا از آن
ماست، اما کسی به حرف آنان گوش نمی داد. اصلاح طلبان به آرا می باليدند و م.ن که
رای دهنگان را منحرف و ناپاک می دانستند، می خواستند با به آتش کشيدن آرا، ناپاکی
را از کشتی بزدايند. طرح چنين بود که با شعله ور شدن آرا، خاتمی را بدرون آتش
بياندازند.
خاتمی که نخست تلاش می کرد دکل کشتی را از تيررس
دزدان دريايی خارج کند، با خطر جديدی روبرو شده بود. اتهام نامسلمانی و همدستی با
دزدان دريايی او را تهديد می کرد. پس مجبور شد قرآن به دست بگيرد و فرياد برآورد
که من هم مسلمانم.
دو طرف با تمام نيرو برای تسخير کشتی طوفانزده و
در حال غرق می جنگيدند، مردم نه کاره ای بودند و نه به حساب می آمدند. م.ن می
گفتند بايد به فکر نان و نماز مردم بود و همزمان امکانات اقتصادی را می بلعيدند.
اصلاح طلبان می گفتند دانش سياسی از نان مهمتر است و مردم با تماشای اين نبرد از
نظر سياسی رشد می کنند و از حقوق مردم دفاع نمی کردند. خاتمی در بالای دکل ايستاده
بود و برای همه دست تکان می داد، لبخند می زد و قسم می خورد که ما همه مسلمانيم،
بياييد با هم صحبت کنيم. اما هر دو گروه نه گوش به حرف خاتمی دادند و نه از مردم
پرسيدند شما چه می گوييد و چه می خواهيد. م.ن که ديدند با امواج راديو و تلويزيون
حريف اصلاح طلبان نمی شوند، يک ترازوی قابل کنترل وارد معرکه کردند تا ميزان اسلام
دوستی و همکاری اصلاح طلبان را با دزدان دريايی اندازه بگيرند. عده ای از اصلاح
طلبان رد شدند. اصلاح طلبان نيز بيکار ننشستند و با فرياد وای آزادی بخطر افتاد
دست به دامان دانشجويان شدند. دانشجويان نيز که بخاطر آرای نيمه سوخته ی خود
خشمگين بودند به کمک اصلاح طلبان شتافتند. م.ن هم که غيرت اسلامی اشان به جوش آمده
بود شبانه با چوب و چماق بجان دانشجويان افتادند. چنان مصيبتی به بار آمد که همه ی
ايرانيان نيکو سرشت بر اين ماتم گريستند. ضرب و شتم دانشجويان و صدای ناله و فرياد
مادران و پدران و اشک ايرانيان برای م.ن و اصلاح طلبان مهم نبود، بلکه خطر غرق شدن
کشتی قدرت دو جناح را نگران کرد. خاتمی گفت قلبم شکست، م.ن گفتند چنين ظلمی در
حکومت اسلامی قابل تحمل نيست. اصلاح طلبان هم خود را آمده می کردند که عده ای از
م.ن را از کشتی قدرت بيرون کنند. وزير علوم گفت استعفا می دهم. اما دانشجويان آرام
نشدند و هر لحظه صدای فريادشان رساتر و خطر آفرين تر می شد.
يکمرتبه م.ن خطر دزدان دريايی را گوشزد کردند و
نيروهای خود را به بهانه ی همدردی با دانشجويان وارد ميدان کردند. همه ی سران
حکومت و جناح ها قول برخورد قانونی با عاملين و آمرين را دادند و جو آرام شد. پس
از مدتی پرونده به جريان افتاد و دادگاه تشکيل شد. با زندانی کردن عده ای از
دانشجويان مظلوم عدالت بر قرار شد. هر دو جناح برای مبارزه با يکديگر مرز مشخصی
داشتند، جلوگيری از غرق شدن کشتی قدرت که با خطر دزدان دريايی هم روبرو بود از همه
چيز مهمتر بود. اصولا مگر چه تعداد از آرايی که در دوم خرداد به صندوقها ريخته شد
متعلق به دانشجويان بود که بخاطر آن عرشه را ترک کنند؟ حال اگر دانشجويان انتخابات
بعدی را هم تحريم کنند، تاثير چندانی در نتيجه ی انتخابات نخواهد داشت. کم کم
اصلاح طلبان متقاعد شدند که اگر تعدادی از معلمان نيز در انتخابات شرکت نکنند، باز
هم آرای ماخوذه قابل توجه خواهد بود. همين استدلال در مورد کارگران، زنان و ...
بکار رفت. علاوه بر آن جذب رای اولی ها ( نوجوانانی که برای اولين بار رای می
دهند) تمام کاستی ها را جبران خواهد کرد. غافل از آنکه رای اولی ها اصلا با
سرنشينان کشتی بيگانه هستند و راهی ديگر را می جويند. و بدين ترتيب جبهه ی دوم
خرداد يتيم شد.
حال خوب است ببينيم طرفداران حقيقی خاتمی و نوری
چه شدند. حسن و اکبر دو برادری که برای خاتمی از يکديگر مکدر شده بودند، برای
هميشه با هم قهر کردند و همراه همسران خود راهی دادگاه شدند تا از هم جدا شوند.
پرويز به زندان افتاد و خواهرش فريده در خيابان مورد ضرب و شتم قرار گرفت، بينی اش
شکست و چنان از کلمه ی اصلاح گر زده شد که به خواستگارش گفت من به اين شرط با تو
ازدواج می کنم که هيچوقت ريش حود را به دست اصلاح گران ندهی و خودت اصلاح کردن را
بياموزی. برادر پرويز همچنان بيکار و سربار ديگران و شرمنده ی زن و فرزندش می
باشد. نرگس که پول نهار خود را هزينه ی تبليغات خاتمی کرده بود، پس از فارغ
التحصيلی با پرداخت يک ميليون تومان رشوه در يکی از ادارات دولتی استخدام شد.
برادر کوچکترش نيز بزرگ شده و بيکار است. بزرگترها دايم به کوچکترها يادآوری می
کنند که هرگز فريب آخوندها را نخوريد. اما کوچکترها پاسخ می دهند که شما فريب آنها
را خورديد و نگونبختی ما ناشی از اشتباه شما است که نسنجيده سکان کشتی قدرت را به
کسانی سپرديد که نه دين دارند تا به عدالشان دلخوش باشيم، نه آزادمنش هستند که روی
تساوی حقوق حساب کنيم و نه عاقل هستند که از شعورشان استفاده کنيم.
دوم خرداد ۸۲
دزدان دريايی با هزاران بمب کشتی در حال غرق و همه
ی سرنشينان آن را تهديد می کنند. مسلمانان ناب در حاليکه به مردم چشم غره می روند
در مقابل دزدان دريايی به گريه و التماس افتاده اند تا پس از مصادره ی کشتی، آن را
از دزدان دريايی اجاره کنند و حاضرند هرگونه تعهدی را برای خوش حسابی خود بپذيرند.
اصلاح طلبان تلاش می کنند که در پيشگاه تاريخ مورد عفو مردم قرار گيرند و با اتکا
به آرای عمومی با دزدان دريايی مذاکره کنند و کشتی را با آنان به مشارکت بگذارند.
با آنکه هر لحظه خطر يورش دزدان دريايی بيشتر می شود، نه مسلمانان ناب خودخواه و
بی منطق حاضرند به آغوش مردم برگردند و نه اصلاح طلبان از خودراضی حاضرند مردم را
به بازی بگيرند و کشتی را با آنان به مشارکت بگذارند. هر دو جناح چشم اميد را به
دزدان دريايی دوخته اند و مردم را به حساب نمی آورند. يکی اطاعت مطلق مردم را می
خواهد و ديگری آرا و جانفشانی آنان را.
در اين حال خاتمی، از طرف مسلمانان ناب به اهمال
نسبت به مبانی دينی متهم و رانده شده است و تنها به خاطر مصلحت روزگار و ترس از
مجامع جهانی با او مماشات می کنند. اصلاح طلبان نيز خاتمی را تنها به خاطر بهره
برداری از موقعيت قانونی و تتمه اعيبار جهانی اش تحمل می کنند. اما مردم هنوز هم
او را خائن و شياد نمی دانند و در عين حال گله مندند که چرا آرای مردم را سوزاند.
و اصولا چرا به جای مطرح کردن مشکلات و بهره بردای از توان مردم برای حل مشکلات
دولت و مردم در مقابل حريف کوتاه می آمد و حل مشکل امروز را به فردا موکول می کرد
تا راه حلی بيابد که جناح مقابل را نرجاند. اين رفتار خاتمی موجب شد که مشکلات
روبروز بيشتر شده و به جايی برسد که مجبور شود صادقانه از مردم عذرخواهی کرده و
طلب عفو کند.
علل يتيمی دوم خرداد
هرچند خاتمی و دوم خردادی ها هرکدام ساز خود را می
زدند، اما يتيمی دوم خرداد و عذرخواهی آقای خاتمی ريشه های مشترکی دارند. اين ريشه
ها از ساختار فکری آنان تغذيه می کرد که مانند جناح مقابل حالتی قيم مآبانه داشت.
با آنکه لايه های مختلف طيف دوم خرداد برای حمايت و همکاری با خاتمی انگيزه های
متفاوتی داشتند و يک دست نبودند و با اتکا به آرا مردم در مقابل جناح مقابل عرض
اندام می کردند، اما هيچکدام حاضر نبودند از نظر حقوق اجتماعی و برخورداری از
امکانات عمومی با موکلين و حتی در بين خود در يک سطح باشند. اين نگرش فرادستی نسبت
به مردم و امتياز طلبی های جاهلانه که ناشی از يکسری کمپلکسهای فردی و گروهی و
جناحی بود، باعث شد که جبهه ی دوم خرداد از دو مشی و برنامه ريزی اجتماعی، حقوقی و
مبارزاتی در رابطه با مردم و کشور غفلت کند.
۱ - برنامه ريزی لازم برای گسترش فرهنگ مردم
سالاری و رعايت تساوی حقوق شهروندان در دستگاههايی که کاملا در اختيار و تحت نفوذ
دولت بود.
ضعف دولت اصلاحات در اين زمينه چنان عميق و علنی
بود که حتی در ماه های اول دولت خاتمی صدای اعتراض مردم به گوش می رسيد. در ادارات
تبعيض بين کارمندان کاملا چشمگير بود. بديهی است با چنين رويکردی حقوق ارباب رجوع
با شدت بيشتری پايمال خواهد شد. هر گونه اعتراض ارباب رجوع ضمن آنکه به جايی نمی
رسيد، بلکه با کارشکنی و اذيت و آزار اداری روبرو می شد. به عبارت ديگر اصلاح
طلبان به جای آنکه اصلاحات را از درون خود شروع کنند، تصميم داشتند با حذف جناح
رقيب دامنه ی نفوذ قدرت خود را گسترش دهند. به همين دليل هنگاميکه اصلاح طلبان از
قوه ی قضائيه ايراد می گرفتند، مردم با اشاره به مشکلات ادارات تحت نفوذ و در
اختيار دولت، اين اعتراضات را ناشی از جنگ قدرت می دانستند و توجه چندانی به آن
نمی کردند.
۲ - ايجاد نکردن ساختارهای لازم اجتماعی و اداری
مدرن و متناسب با نيازهای امروزی جامعه و بها ندادن به مکانيزمهای لازم.
هنگاميکه دولت خاتمی قدرت را به دست گرفت از
محبوبيت و حمايت داخلی و خارجی آنهم در سطحی بسيار بالا و اعجاب انگيز برخوردار
بود. بگونه ای هيج دولتی چه در رژيم شاه و چه در جمهوری اسلامی تا اين حد مورد
حمايت مردم بويژه نخبگان واقع نشده بود. محبوبيت دولت خاتمی تا جايی بود که حتی
قشرهای وسيعی از مخالفان ايرانی مقيم خارج از کشور از آن حمايت می کردند. اصلاح
طلبان که خود را تافته ی جدا بافته ای می پنداشتند و علاوه بر آن به دليل سطح
پائين دانش و مهارت خود از همکاری با نخبگان خارج از محدوده ی دولتی وحشت داشتند.
همين امر موجب شد با شعارهای تکراری و بی محتوای مردم سالاری و شايسته سالاری بدون
کوچکترين تغييری در ساختارهای سنتی با جابجايی مهره ها، گاها ناصادق و کم دانشتر
کشور را اداره کنند. به علت ساختار سنتی و حب و بغض در مديريت کشور نه عملکردها
قابل ارزيابی بود و نه لياقت افراد مشخص می شد. اين مورد حتی در بخش تحقيقات و
علوم پايه نيز بسادگی مشاهده پذير است.
اين نگرش و رفتار اصلاح طلبان موجب شد در نخستين
مرحله نارضايتی مردم بين نخبگان مشاهده شود و بتدريج به ساير اقشار و گروهای
اجتماعی نظير دانشجويان و معلمان گسترش يابد. عمق فاجعه زمانی روشنتر شد که
دانشجويان کتبا به نگاه فرادستی اصلاح طلبان اعتراض کرده و خود را از آنان جدا
ساختند.
به اين ترتيب دوم خرداد يتيم و توسری خور جناح
رقيب شد.
دليل عذر خواهی خاتمی
خاتمی شخصيتی قابل احترام و در بين تمامی کسانيکه
از آغاز تشکيل جمهوری اسلامی در عرصه ی قدرت ظاهر شدند، بی نظير است. گذشته تر از
مشکلاتی که جناح رقيب برايش ايجاد کرد به سه دليل عمده نتوانست اصلاحات مطابق با
نياز جامعه را ايجاد کند:
۱-تکروی و کمک نگرفتن از مردم
خاتمی بيش از آنکه خود را نماينده ی مردم بداند و
مسئولانه مديريت اصلاحات را رهبری کند، وابستگی اعتقادی و همبستگی صنفی خود را
نشان داد. اگر در نخستين روزهای تشکيل دولت مشکلات را با مردم در ميان می گذاشت و
از نيروی بيکران آنان کمک می گرفت هم تکليف خودش روشن می شد و همينکه اصلاحات در
مسير روشنتری قرار می گرفت. چه خوب بود که در اين زمينه به جای پند گرفتن از رهبری
و برخی مراجع محافظه کار از امير کبير و مصدق درس می گرفت. با اين تفاوت که قدرت
امير کبير تنها ناشی از اوامر شاهانه بود و مصدق تا اين اندازه پشتوانه ی مردمی و
مقبوليت جهانی نداشت. برخلاف جناح رقيب که هميشه در تظاهرات خيابانی قدرت نمايی می
کردند، خاتمی نه تنها حتی يکبار مردم را بکمک نطلبيد، بلکه بعد از هيجده تير ۷۸ از
دانشجويان خواست کنار بکشند و راه را برای نيروهای سرکوبگر باز کنند.
۲-اعتماد و اتکای بيش از اندازه به اصلاح طلبان
خاتمی در فاصله ی دوم خرداد تا زمان تحويل گرفتن
پست رياست جمهوری می بايست به پالايش فکری خود در مورد اعضای دوم خرداد بپردازد و
اجازه ندهد هر کسی با اتکا به بيست ميليون رای وی از دوم خرداد بهره برداری شخصی و
گروهی بکند. چنين ديدگاهی را می بايست با صداقت و صراحت تمام با نيروهای مورد
اعتماد خود در ميان می گذاشت. علاوه بر آن تئوريهای دوم خردادی ها بيشتر از آنکه
با شرايط دهه ی هفتاد هماهنگ باشد، به درد اوائل انقلاب می خورد که در شعار معروف
فشار از پائين و چانه زنی از بالا تجلی يافت. چنين خط مشی ای از طرف آيت الله
خمينی بر عليه مهندس بازرگان کاربرد داشت، نه بين اصلاح طلبان بی قدرت و رقيب
مقتدر و بی رحم.
۳-ارزيابی نادرست از توان و قساوت جناح مخالف
اين نگرش از ويژگيهای روح روشنفکر مآبی و معلم
صفتی خاتمی داشت که تصور می کرد رقيب در اشتباه فکری است و می توان با نصيحت او را
متوجه اشتباهش کرد و به راه درست و اخلاقی هدايت نمود. غافل از آنکه جناح رقيب
قاصب قدرت است و منافع حياتی دارد. برای حفظ چنين منافعی حتی از کشتن خاتمی
رويگران نخواهد شد. با چنين حريف قدار و بيرحمی چگونه می توان با خواهش و نصيحت از
حقوق مردم دفاع کرد؟
اين بی توجهی های خاتمی نه از ديد تاريخ قابل چشم
پوشی است و نه مردم می توانند بسادگی از کنار آن بگذرند. خاتمی می بايست مانند
امير کبير و مصدق از اصول خود و ميثاقی که با مردم بسته بود، هيچگاه و به هيچ
اندازه و به هيچ قيمتی حتی به قيمت خون خودش و هزاران جوان کوتاه نمی آمد. البته
اين امر نه با ويژگيهای شخصيت خاتمی سازگار بود و نه در توان اصلاح طلبانی که قدرت
را وسيله ی بهره برداری منافع شخصی و گروهی خود قرار داده بودند. متاسفانه امروز
مردم هزينه ی بيشتری بايد بپردازند تا به حقوق خود برسند.
دليل بی پناهی ارباب جرايد
جرايد به اصطلاح دوم خردادی مانند اصلاح طلبان از
لايه های مختلف و هر لايه مدافع منافع خاص خود بود. برخی از آنان به جای روزنامه
نويس روزی نامه نويس بودند و نان را به نرخ روز می خوردند و مطالبی متناسب با
شرايط پيش آمده می نوشتند. و در صورت بروز مشکل و تغيير شرايط، متناسب با شرايط
جديد عمل کنند. طبيعی است که چنين مطبوعاتی مورد حمايت مردم قرار نگيرد. گروهی
ديگر کسانی بودند کاملا و با تمام مسائل برخورد جناحی داشتند. رانت خواری، پارتی
بازی و هرگونه تجاوز به حقوق مردم تا زمانی نکوهيده است و بايد با آن مبارزه کرد
که از جناح مقابل سرزده باشد. اين ديدگاه هرگونه انتقاد از جناح دوم خرداد را نوعی
تضعيف اصلاح طلبان قلمداد می کرد و تلاش داشت تمام مشکلات را ناشی از کارشکنيهای
جناح مقابل تعبير کند.
گروه ديگری از مطبوعات دوم خردادی بدون توجه به
اينکه توسعه ی سياسی تنها بخشی از نيازهای جامعه است و علاوه بر آن مسائل و برنامه
های اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی نيز از سياست قابل تفکيک نيست، تنها به روشهايی
علاقه مند بودند که به نوعی جناح مقابل را از ميدان خارج کند.
اصولا مطبوعات دوم خردادی در دو زمينه ضعيف عمل
کردند، يکی حقوق مردم و ديگری دفاع از حقوق بشر. کمتر مشکل اجتماعی يا اقتصادی
جامعه به طور ريشه ای و مبارزاتی مورد توجه قرار می گرفت. کسی زندانی سياسی محسوب
می شد و مورد حمايت قرار می گرفت که وابسته به جناح دوم خرداد باشد. در حاليکه
حقوق بشر، حقوق همه ی مردم است و در هرجا به خطر افتاد بايستی بطور گسترده اطلاع
رسانی آن مورد توجه مطبوعات باشد. مطالبات معلمان، کارگران و زنان نيز به اندازه ی
کافی مورد حمايت مطبوعات دوم خردادی نبود. امتيازات اقتصادی و رانت خواری که به
قيمت نابودی قشر عظيمی از کشاورزان و کارگران تمام می شد چندان مورد بحث مطبوعات
قرار نمی گرفت. بدين ترتيب مطبوعات پشتوانه ی مردمی خود را از دست داد و زمانی که
مورد هجمه قرار گرفت، متجاوزين شاهد تظاهرات گسترده ی مردمی نبودند.
ايران و قانون جنگل
از آغاز انقلاب افراد و گروه های بسياری تلاش
کردند قانون جنگل را در ايران پياده کنند. غافل از آنکه هرچند ايران دارای جنگلهای
بسياری است، اما ايران جنگل نيست و مردمی که در اين سرزمين زندگی می کنند دارای
فرهنگی غنی و پشتوانه ی عظيمی از ذخاير معنوی هستند. به همين دليل از آغاز استقرار
جمهوری اسلامی سردمداران رژيم نتوانستند حتی يک روز بدون نگرانی و توطئه سر کنند.
تمام تلاشها برای درهم شکستن روحيه مقاوم مردم و هجمه ی گسترده و وحشيانه به
اعتبارات و افتخارات تاريخی و ملی اين مردم با شکست مفتضحانه ای روبرو شده است.
شمشير اعراب به هر سرزمينی وارد شد، نخست زبان آن مردم را به عربی تغيير داد ولی
در ايران کند و ناکارآمد شد. کسانيکه مردم ايران را قبل از اسلام، وحشی، بيسواد و
بی تمدن می دانند، اگر تنها چند دقيقه به اين نکته فکر کنند که چه چيزی موجب شده
که امروز ايرانيان با زبان فارسی سخن می گويند، اگر ذره ای وجدان و انسانيت در
وجودشان باشد، به خاطر اين گفته ی خود احساس شرمندگی خواهند کرد. ايرانيان تا
دستگاه سياسی خود را بر اسلام مسلط نکردند، دين جديد را نپذيرفتند. اين تصور که
مردم ايران اجازه می دهند، اقليتی ناچيز و نادان با زور و ارعاب قانون جنگل را در
اين سرزمين پياده کنند و مردم را به مسلخ بمبهای بيگانه ببرند يا در مقابل سازش
آنان با بيگانگان سکوت کنند، خيالی خام بيش نيست که راه به جايی نخواهد برد.
اتحاد جمهوری خواهان
امروز مردم ايران بويژه مخالفان جمهوری اسلامی اعم
از آنان که در داخل بسر می برند يا کسانيکه در خارج فعاليت می کنند، چه بخواهند و
چه نخواهند وارث به حق
تمام مشکلات و تجاربی هستند که ار رژيم اسلامی به
آنان خواهد رسيد. اين مشکلات و تجارب دارای دو پيام اساسی است که اتحاد جمهوری
خواهان بايد با دقت و هوشياری تمام به آن توجه کند:
۱ - پالايش دورنی هم از نظر فکری و هم از نظر اعضا
هرگونه انديشه يا پيشنهادی را بايستی با دقت مورد
توجه و بررسی قرار داد و از ميان آنها بهترين را که حقوق آحاد مردم ايران را تامين
می کند، پذيرفت. هرگونه تعصب و منفعت طلبی فردی و گروهی جويباری است رايگان که به
آسياب دشمنان اعم از داخلی و خارحی جاری خواهد شد. همچنانکه روزبروز بر تعداد
پذيرندگان بيانيه اضافه می شود، بايد دقت کرد که در پذيرفتن طرفداران جديد يا
قديمی برخوردی آگاهانه داشت. البته بررسی و تاييد اعضا در مراحل بعد از تشکيل مجمع
و تدوين مفاد اتحاد است. اخراج کسانيکه نسبت به رعايت و دفاع از حقوق آحاد مردم بی
توجه هستند، موجب حمايت بيشتر از طرف مردم خواهد شد.
۲ - دفاع از حقوق اساسی همه ی مردم، حتی مخالفان
اتحاد جمهوری خواهان
در يک جامعه هنگامی حقوق من رعايت خواهد شد که قبل
از من حقوق ديگران رعايت شده باشد. دفاع از حقوق ديگران بويژه مخالفان، موجب می
شود که فردا تجاوز به حقوق ما از طرف ديگران و احتمالا مخالفانمان با اعتراض
گسترده روبرو شود. بايد به اين نکته توجه داشت که احترام به ديگران و دوست داشتن
آنان هرچند از ويژگيهای انسان متمدن است، اما دفاع از حقوقشان از اهيميت بيشتری
برخوردار است.
چهاردهم خرداد هشتاد و دو
جواد حسينی