شنبه ۱۰ خرداد ۱۳۸۲ – ۳۱ مه ۲۰۰۳

مرگ بر اينترنت، زنده باد انترنت!

 

گفتاری از دکتر جمشيد فاروقی

 

ما ايرانيان براستی که ملتی مد پرست و غربزده ايم. همين چند سال پيش بود که يک شيرپاک خورده گمنامی از شهروندان ممالک فرنگ در گوشه ای از اين عالم بی انتها و بی در و پيکر، کشفی دورانساز کرد و مدعی شد که در حاکميت جمهوری اسلامی ايران دو جناح وجود دارد. حال از کجا و چگونه به اين کشف داهيانه ره برده بود، بر همگان پنهان ماند.

اين نابغه گمنام يکی از دو جناح را «محافظه کار» خواند و ديگری را «اصلاح طلب». جوهر اين کشف نبوغ آميز بر روی کاغذ خشک نشده بود که همه جهان و جهانيان به تقليد از او، از رقابت و صف آرايی دو جناح «اصلاح طلب» و «محافظه کار» در ايران سخن گفتند. اين کشف دوران ساز يکی از معضلات بزرگ جهان امروز را حل کرد و راز تحليل و تفسير روياروئی قدرت در ايران را گشود. از قديم الايام گفته اند که معما چو حل گشت آسان شود. تو گويی با تلنگری يکباره پرده از راز و رمز قدرت جمهوری اسلامی ايران فرو افتاد و ماهيت نظام عريان و مرئی شد.

چرا که تا آن هنگام هر تحليلی که از ساخت قدرت در ايران ميدادند، روز بعد از اعتبار ساقط بود و هر توضيحی که از سوی ايرانشناسان و کارشناسان مسائل سياسی ايران و علم سياست مقايسه ای عرضه ميشد، سند گويای خطايی نظری بود و صاحبنظران همان فردای انتشار اين نظرگاههای کژانديشانه خود، همچون خرکی لنگ در گل ميماندند و شرمگين لب نگشوده شان را دگربار ميبستند. و چه نيک که ميبستند.

ميبايست برای درک و توضيح ساخت قدرت در ايران پس از سقوط خاندان پهلوی، يک فرمولبندی ساده يافت ميشد که همگان قادر به فهم آن باشند. تا اينجا طرح قضيه. و اما حکم آن. حکم آن همين فرمولبندی کارساز و موثر بود: حاکميت جمهوری اسلامی متشکل از دو جناح «محافظه کار» و «اصلاح طلب» است. اين کشف داهيانه همه چيز را يکباره تغيير داد. نگرانی محققان و پژوهشگران بر طرف شد، خواب به چشمان بهت زده شان بازگشت و بوی رضايت از بسترشان برخاست.

اما بيماری مسری ساده نگری که صدبار از بيماری سارس و ايدز خطرناکتر است هم همراه اين فرمولبندی ساده نگرانه وارد کشور شد و به افکار محققان ايرانی نيز رسوخ کرد. کار بجايی رسيد که خود ايرانيان هم باورشان شد که در کشور با دو نيروی متخاصم «محافظه کار» و «اصلاح طلب» روبرو بوده و بسياری به هواخواهی از «اصلاح طلبان» برخاستند و شمار ديگری به هواداری از «محافظه کاران». کار از اين هم بگذشت و خود مسئولان حکومتی نيز خيال برشان داشت که بايد يکی از اين دو باشند. برخی اصلاح طلب شدند و برخی محافظه کار و عده ای هم هر روز بين اين دو جناح در نوسان بودند و هم از مزايای جناحی بهره مند بودند و هم از خشم جناح ديگر در امان.

چندی نگذشت که روزنامه های هوادار اصلاح طلبان نيز منتشر شدند و نويسندگان و سردبيران اين روزنامه ها از سوی روزنامه های رقيب بشدت مورد انتقاد قرار گرفتند و گروههای فشار در خيابانها آنان را تهديد به مرگ کردند و مورد اذيت و آزار قرار دادند.

اين بود آنچه بر مردم نگون بخت اين کشور و حاکمانش گذشت. اما، اينکه در ايران امروز ما با نيروهای بس مختلف و گوناگونی سروکار داريم، موضوعی نيست که بتوان انکارش نمود. در واقع نيروهای بس متفاوتی از هر نوع و رنگ در برابرمان صف کشيده اند و جای ترديد و گمانه زنی برای کسی ننهاده اند. ولی آيا واقعا ميتوان تمامی اين نيروهای رنگارنگ و مختلف را در دو لشگر محافظه کاران و اصلاح طلبان گرد آورد؟ و اين همان پرسشی بر حقی بود که ميبايست همان روز نخست مطرح ميشد که مثل هميشه نشد و ماند تا امروز.

نخست آنکه، نيرويی که محافظه کار ميخوانندش، راستش را بخواهيد کمترين بوئی از محافظه کاری نبرده است. از همان ابتدا هر چه خواسته گفته است و هر چه خواسته کرده است و نه پروای سخن خود داشته و نه پروای عمل خود. دوم آنکه در فرهنگ سياسی ايرانزمين خدا شاهد است که ما نيروی محافظه کار هيچ رقم هرگز نداشته و نداريم. اين هم از همان واردات نظری و مد پرستانه ای است که به آن اشاره کرديم. مفهوم سياسی کونسرواتيو و پديده کونسرواتيسم در شمار فرآورده های زرادخانه سياسی مغرب زمين است. نيروهايی را کونسرواتيو ميگويند که خواهان حفظ شرايط و موقعيت موجودند. واژه کنسرو هم از همين جا ميآيد. نيروهای کنسرواتيو کسانی را ميگويند که ميخواهند شرايط اجتماعی را کنسرو کرده و سالها نگه دارند. تا همين چند ده سال پيش بخدا سوگند که کسی در ايران کنسرو هم نديده بود چه رسد به نيروهای کنسرواتيو. و من مورخ هم در جستجوی خويش در تاريخ اين مرز و بوم هيچگاه با نيروئی روبرو نشدم که خواستار حفظ شرايطی اجتماعی بوده باشد. اصلا ما ايرانيان ذاتا افرادی ناراضی هستيم. صاحب دنيا هم که باشيم، تا آن دنيا را هم تصاحب نکنيم، از پای نمی نشينيم. ناراضی بدنيا ميآييم و ناراضی هم از دنيا ميرويم و در اين نکته جای هيچ انکار نيست.

اين از حکايت باصطلاح «محافظه کاران وطنی». و اما حکايت «اصلاح طلبان» درون حاکميت. اصلاح طلبان حکومتی نيز که نميتوانستند با نام اصلاح طلب در خيابانهای شهر به آمد و شد بپردازند و خشم رقيب را بر نيانگيزند، برای خودشان يک اسم خنثی و بی مسمی درست کردند و به خودشان گفتند دوم خردادی. چرا که اصلاح طلب اصولا کسی را گويند که خواستار اصلاح چيزی است و اين در واقع بطور غير مستقيم نوعی تهمت و افترا زدن به رقيب است. چون عقل سليم حکم ميکند که خطا را اصلاح کنند و بد و نامطلوب را اصلاح کنند و بهتر سازند. بدين ترتيب، اصلاح طلب کسی است که شرايط جاری را خطا و ناصحيح ميداند و در پی تغيير و اصلاح آن است. ولی نام دوم خرداديها آنچنان خنثی و بی محتوی بود که خشم کسی را بر نمی انگيخت. مثل آن بود که کسی بيايد و مدعی شود که من سوم فروردينی هستم و يا چهارم مهری!

اما در نهان و بدور از چشمان کنجکاو محافظه کاران افراطی، جنبش دوم خرداد بيانگر ميل و اشتها به اصلاحات بود و حامل گرايش به اصلاح طلبی در ايران. اما، جنبش اصلاح طلبی در ايران از آنجا که در همان دوم خرداد در جا زد و به جنش سوم خرداد و چهارم خرداد و پنجم خرداد بدل نشد، از همان ابتدا نطفه های شکستی محتوم را در خود ميپروراند. همينکه پرده از رخسار دوم خرداديها بر افتاد و آشکار شد که چه نقشه هايی در سر داشته اند، محافظه کاران تندرو و افراطی که همان محافظه کاران وطنی بودند به خشم آمدند و درشتی پيشه کردند و با آنان دست به مناظره تلويزيونی و منازعه خيابانی زدند.

در بين عوام رسم است که ميگويند «حرف مرد يکی است». و اين ميبايست شعار محافظه کاران ميبود. اما حرف محافظه کاران غربی و نه وطنی. ولی محافظه کاران تندرو و افراطی وطنی از چنان درايتی برخوردار بودند که هر روز حرفشان را عوض ميکردند. يکبار از گفتگو با شيطان بزرگ سخن ميگفتند و فردا هرگونه گفتگو با اهريمن را منع ميکردند و پس فردا در مصاحبه ای خواستار اجرای همه پرسی بر سر امر گفتگو با شيطان ميشدند. يک روز از عراق در برابر هجوم خارجی دفاع ميکردند و فردا در فلان محل و بهمان هتل، تجارب خود را از دوران جنگ با عراق در اختيار مهاجمين خارجی مينهادند. اما در مقابل، «اصلاح طلبان» از شعار حرف مرد يکی است پيروی ميکردند و بجای آنکه هر روز به فراخور شرايط و نياز حرف خودشان را تغيير بدهند، در تمامی سالهای گذشته بر سر همان حرفهای دوم خرداد در حرف ماندند.

بياييد با هم رو راست باشيم. در سرزمين ايران، از زمان عهد ناصرالدين شاه قاجار تا کنون ما با دو نيرو، و يا بهتر گفته باشيم با دو لشگر روبرو بوده ايم: طرفداران موتور و هواداران شتر. اين سخن را هم از بنده ناشنيده بگيريد، اما در بين ناظران هستند کسانی که بر روی اين دو نيروی متخاصم اسم زيبنده ای هم نهاده اند. از آنجا که مسئوليت گفته هايشان پای خودشان است و بنده حقير در اين نقل قول بی تقصير هستم، اين نامها را فاش ميکنم. اينان بجای دو لشگر و يا دو گردان از دو تيم سخن ميرانند: تيم انتر موتور و تيم شتر يونايتد.

بعضی از دولتمردان ايران در اين بين هوادار نوآوری در کشور شده و مدعی شده بودند که بايد با بهره گرفتن از موتور با گردش روزگار همراه شد و به استقبال آينده رفت. حال آنکه هواداران شتر بر اين باور بودند و هستند که بايد اصالت ميهن را حفظ کرد و شتر نه تنها مضمون هويتی برای ايرانيان دارد، بلکه کشور را در برابر تهاجمات فرهنگی غرب و بيگانگان در امان ميدارد و اخلاق جامعه و امت را در برابر گزندهای موتوری بيمه ميکند. طرفداران شتر و يا همان شتريان همواره به مخالفت با هواداران موتور و يا همان موتوريان پرداخته و آنان را عوامل بيگانه خوانده که تنها به دستور ارباب خارجی از مردم نظر سنجی کرده و با موتور پرستی زمينه ها و ريشه های اخلاقی کشور را بباد داده و موجب گسترش فساد اخلاقی در کشور شده و بذر الحاد و کفر در سرزمين اسلامی ميپراکنند.

بنابراين آنچه که توضيحگر ساخت قدرت در ايران امروز است، نه مفهوم وارداتی «محافظه کار» و نه واژه من درآوردی «دوم خرداد» است، بلکه تفاوت آشکار و فاحش بين موتور و شتر است. از آنجا که روزنامه ها و نشريات طرفدار تيم انترموتور خشم و قهر طرفداران شتريونايتد را برانگيخته است، هواداران قسم خورده تيم شتر يونايتد به دفاتر اين روزنامه حمله کرده و اموالشان را تصاحب کرده و افرادشان را فوج فوج به زندان انداخته اند.

ايرانيان را از در که بيرون کنند از پنجره وارد ميشوند. ممنوعيت حاليشان نميشود. اگر برای رسيدن به هدفی يک راه بشناسند، پس از ممنوع اعلام شدن آن هدف، ذهن دسيسه گرشان را بکار مياندازند و برای رسيدن به همان هدف منع شده چند و چندين راه مييابند. همينکه در دفاتر روزنامه های هواداران انترموتور را تخته کردند، موتوريان راه حل جديدی يافتند. مدتی است که طرفداران انتر موتور روی به شبکه اينترنت آورده و با بهره جستن از اين شبکه به ترويج آرا و عقايد خود اقدام کرده اند. طرفداران شتر يونايتد هم ابتدا برای مقابله با اين دسيسه مدرن، روی بهمان افزار آورده و با حضور در شبکه به رقابت فشرده با انتر موتور پرداختند. از آنجا که موتوريان بهتر ميتوانستند از حربه اينترنت بهره گيرند، شتريان تصميم گرفتند که با تعطيل کردن صفحات اينترنتی رقيب، بازی را به ميدان خودی بکشند و در آنجا يعنی بر روی سنگفرش سرد وسخت خيابان با حريف پيکار کنند و نه بر روی شبکه مجاز و خيال. در واقع جنگ اهل بيت با اهل بايت شروع شد و آتش اين رويارويی دم افزون گسترش يافت.

راستش را بخواهيد شبکه اينترنت بازی شيطان بزرگ با جهان سوم است. مخالفت طرفداران شتر يونايتد با اينترنت نه تنها به مخالفت عمومی آنها با موتور بر ميگردد، بلکه بازتابگر نوعی خيرخواهی است. اينترنت برای سلامت جسم و جان مضر است. اينک کار بجايی رسيده است که زبان اينترنتی سر سبز و سياه ميدهد بباد. براستی که ضديت شتر و اينترنت بيشتر از تخالف شتر و موتور است. از همين روست که يکی از سران و مسئولان بلندمرتبه هواداران شتر اخيرا پيشنهادی داهيانه و خيرخواهانه کرده است و گفته که آنچه ايران در شرايط کنونی به آن احتياج دارد، اينترنت نيست، بلکه انترنت است. بهره جستن از انترنت برای جان و جسم کسی خطری ندارد، با هويت ديرينه کشور نيز همخوانی دارد، خدای ناکرده موجب تباهی اخلاقی کسی هم نميشود و تازه انترنت در قياس با اين اينترنت لعنتی، اين حسن را هم دارد که هرگاه لوطی امر فرمايد، جای دوست و دشمن را هم نشان ميدهد!